۱-بیش از ۱۳۰ شهر ایران شاهدانِ اعتراضات خیابانیاند، اما در این میان تجمعهای اعتراضی مهاباد دیگر مینماید. جمعیت و مقاومت معترضان و رفتار مسالمت آمیز معترضان در مهاباد تحسین همگان را برانگیخته است. اعتراضهای بوکان هم جنس یا فاز دیگری از اعتراض را گزارش میدهند. با همین تناوب سقز و سنندج را هم دنبال کنید. فیلم روز اول اعتراضات در دیواندره را هم اگر ندیدهاید، پیدا کنید و ببینید. در کنار اینها کشتار «جمعه سیاه زاهدان» و جمعیت معترضان و سخنان مولوی عبدالحمید و بیانیهها و سخنان ماموستاهای بخشهای کردنشین و اهل سنت را مقایسه کنید با مواضع سایر امامان جمعه ایران و دیگر برخوردها.
۲.این شواهد و فکتها برای رساندن پیام کافی نیست. شهرهای کُردنشین تنها شهرهایی هستند که وارد فاز اعتصاب شدهاند و هر گاه فراخوانی داده میشود بهشکل چشمگیری با آن همراهی میکنند. پدر «محمد حسن زادە» در جریان مراسم خاکسپاری پسرش در «بوکان»، گریه نمیکند؛ ایستاده میگوید «زمانی اگر میخواستیم بە کسی بگوییم، خیلی با غیرتی، با ناموسی، خیلی با وجدانی، میگفتیم خیلی مردی؛ اما امروز اگر مردی بخواهد مرد باشد! لازم است خیلی زن باشد». پدر «سالار مجاور» در مراسم خاکسپاری پسرش گفته «بس است کشتنِ فرزندان مردم، من افتخار میکنم که شب صدها مادر و خواهرم به جلوی منزل آمدند، در طول زندگیم این چنین حرکتی ندیدم، پسرم را با تصمیم مردم به خاک سپردم و از فردا او دیگر فرزند شماست».
۳.با سادهترین و روشنترین کلمات بگویم. جمعیت و نوع اعتراضات در مهاباد را ببینید. کُردها میگویند در مهاباد آب را هم باید سیاسی خورد. این شهر کوچک خاستگاه حزب دموکرات کردستان ایران است. یکی از قدیمیترین احزاب خاورمیانه و شاید هم اولین حزب تاریخ ایران. تأسیس ۱۳۲۴. این حزب در طلاییترین روزهای محبوبیت خمینی و جمهوری اسلامی، دبیرکلاش را با ۹۲ درصد آرای مردم کردستان به مجلس خبرگان قانون اساسی فرستاد اما راهش ندادند. ۹۲ درصد! دبیر کلاش در آن سالهای سیاه از «دموکراسی» برای ایران و «پلورالیسم» دینی میگفت؛ واژگانی بیمعنی در ایران آن روز. بعدها بر سر میز مذاکره با جمهوری اسلامی در اتریش ترور شد. به سابقهی سیاه و سفید این حزب کاری ندارم و اینکه خشونت حکومتی بهکجا کشاندش، چون یک بحث آشفتهی تاریخی است و سرشار از اختلاف و خون و خونریزی؛ شما هم به فکتهای روشناش نگاه کنید: به تاریخ تاسیساش، به واژههای «دموکراسی» ، «کردستان» و «ایران» در نامش دقت کنید در ۸۰ سال پیش!
۴.فیلمی را از سخنان اعتراضی یکی از ماموستاهای اهل سنت بر مزار یکی از کشتهشدگان برای یکی از بیشفعالانِ تحلیلگر امروز فرستادم و نوشتم اینجا خبری از عمامهپرانی نیست. پاسخ داد که «این اعتراضات را مدنی نمیداند». گفت که «امشب در کوچۀ ما تعدادی زن و دو مرد ساعت ها شعار دادند و سطل زبالۀ محل را هم آتش زدند. زنی از طبقۀ سوم یکی از آپارتمان ها بعد از ساعت ها تحمل از آنها خواست که کمی آرام بگیرند چون مریض دارند. ناگهان همه شروع کردند خطاب به او مزدور! مزدور! و بی شرف گفتن!». طعنه زد که یعنی در ایران «حضور» نداری و «از راه دور مشغول ترویج فرهنگی از نامداراگری که دودش یکراست به چشم این جامعه میرود». همسایه بهانه بود، میخواست حرفش را از زبان او بزند. سخنان پدر محسن محمدزاده و سالار مجاور را برایش فرستادم و افزودم که او هم آنجا «حضور» ندارد و ظاهرا دود آتشِ کردستان به چشم کسی در تهران نمیرود.
۵. مهمترین فکت و نشانه را نباید فراموش کرد. همهچیز با یک جمله کوتاه شروع شد؛ «ژینا گیان نامری، ناوت دهبی به رهمز»/ «ژینا جان تو نمیمیری، نام تو رمز خواهد شد». معلوم نیست چهکسی این جمله را با خطی از جنس مردم بر روی سنگ قبر موقت مهسا امینی (ژینا) نوشت اما حالا خیلیها او را نسترآداموس ایران میدانند. همه چیز از همانجا شروع شد، گورستان کوچکی در آیچی، روستایی در شهرستان سقز و زنهایی که روسریهایشان را بر باد و شعار «ژن، ژیان، ئازادی» سر دادند؛ شعاری که دیگر نیاز به ترجمه ندارد. از خانواده خواسته بودند که جنازه را شبانه دفن کنند، اما نمیپذیرند. پدر «مقاومت» میکند. شاید اگر پذیرفته بود، کسی بر سنگ مزار ژینا آن جملهی جادویی را نمینوشت و تجمعی شکل نمیگرفت و روسریها بر باد نمیشد و حالا حالاها خبری از خیزش یک جنبش انقلابی نبود. درستش این است؛ همه چیز با «مقاومت» شروع شد، روزی که شهروند «مقاومت» میکند، پایان یک دیکتاتوری آغاز میشود.
۶.کاردِ استبداد در کردستان (و بلوچستان) زودتر به استخوان میرسد. چهل و پنج سال پیش، وقتی کُردها عکس خمینی را در ماه ندیدند و به جمهوری اسلامی «نه» گفتند؛ وقتی نماینده ۹۲ درصدی خواستههای آنها، اجازه حضور در خبرگان رهبری را نیافت؛ وقتی از حکومت سرکوب و خشونت و کشتار دید و از هموطنانش «سکوت» و «انکار» و «تحقیر»؛ دست به اسلحه برد و برادرکُشی در گرفت. چهل سال طول کشید تا خشونت به تهران برسد و از زبان مصطفی تاجزاده، بشنویم «هر که میخواهد خشونت را محکوم کند، در وهله اول باید خشونت و سرکوب حکومتی را محکومکند». خلخالی روانهی کردستان شد و تجزیهطلبی اسم رمز سرکوب شد و این واژهی شوم چنان هویتی یافت که در روح و زبانِ ایرانی لانه کرد و موافق و منتقد و مخالف آفرید. جمعی بهواقع جداییطلب شدند حتی اگر هیچ حزبی آنها را نمایندگی نکند. پسر یکی از قربانیان اعتراضات اخیر بر مزار پدرش ابتدا از «طعم نان پدرش» میگوید و سپس «رژیم در تهران از باتوم برای سرکوب استفاده میکند در کردستان از اسلحه جنگی؛ من بهشما میگویم چرا! چون در تهران فاشیست است و در کردستان غاصب».
۷.نشانهها را ببینید. شواهد انکار ناپذیر را. من از بلوچها به دو فکت اکتفا کردم چون آنها را نزیستهام اما در کردستان «حضور» داشتهام. چهار دهه پیش که موج خشونت آغاز شد، وقتی به سن کیان پیرفلک بودم، در راه مدرسه یک زندانی سیاسی را دیدم که بر روی سپر تویوتاهای جنگی سپاه نشانده بودند با بالاتنهای لخت و خونین. در سمت چپ پاسداری ایستاده با شلاقی که با تمام توان هر وقت دلش میخواست بر تن اسیر فرود میآورد و عربدهای میکشید و اللهاکبری میگفت. در سمت راست پاسداری دیگر سطلی نمک در دست داشت و هر از گاهی بر زخمهای زندانی مشتی نمک میپاشید. آنروز آنقدر زندانی را در شهر گرداندند و شلاقش زدند تا جان داد. کردها به کودکی بارها و بارها شاهد گرداندن جنازههای خونین در شهر بودهاند تا بهتر بترسند. میدانم! شواهد آن روزها را میشود انکار کرد و به روایت رسمی حکومت اکتفا کرد. این تجربه را با منصفترین مخالفان و منتقدان حکومت هم داشتهام. اصراری نیست. اما پایان سخن را بشنوید که اصل پیام این است. این روزها که رسانه حضور دارد و انکار روایتِ رسمی ممکن و آسان شده است، حواسمان باشد که کردها و بلوچها زودتر تب میکنند، چون ویروس ستم از مرزها شیوع مییابد؛ نه فقط مرزهای فیزیکی که مرزهای ایدئولوژیک و زبانی هم . کردها و بلوچها تبشان بالاتر میرود، حتی کُشنده میشود، چون مُسکن به آنها دیر تر میرسد یا أصلا نمیرسد. کردها و بلوچها را تنها نگذاریم. اعتراضات مهابادی را تکثیر کنیم. مهاباد آیندهی ایرانِ ماست. تردیدی اگر باقی است تصویری از آزاد کردن کبوتر آشتی بر مزار آزاد حسینپور در مهاباد، را بهیاد بیاورید. مهاباد را دریابیم.
بعدالتحریر: یادداشت را دیروز صبح نوشتم. بهدلایلی منتشر نشد. حالا که منتشر میشود خبرها از قطع شبانه برق مهاباد است و صدای پیاپی تیر و رگبار در خیابانهای این شهر. سازمان حقوقبشری ههنگاو خبرداده که که شمار قابل توجهی نیرو از قرارگاه حمزه ارومیه با تسلیحات جنگی و سلاح نیمه سنگین به مهاباد اعزام شدهاند. صدای تیراندازی سنگین در مناطق مسکونی مهاباد شنیده میشود. پوکههای سلاح نیمهسنگین در خیابانهای شهر دیده شده. جمهوری اسلامی برای کسب مشروعیت به دنبال جنگ میگردد. در کردستان و زاهدان هدف سرکوب نیست! هدف به جنگ کشاندن است. حالا وقتش نیست که مردم مهاباد را به اعتراضات مسالمتآمیز و رفتار مدنی دعوت کنید! آنها همین دیروز نشان دادند که این کار را بهتر از ما میدانند و زودتر آغازیدهاند. حکومت را به تجزیه ایران و به تلاش به سوری کردن اوضاع هشدار دهیم. باز هم جای ظالم و مظلوم را گم نکنیم. مهاباد ایندهی ایرانِ ماست، مهاباد را تنها نگذاریم.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…