یادداشت

«هین تو کار خویش کن ای ارجمند»؛ برای احمد زیدآبادی عزیز

توضیحِ زیتون: انتشار دو یادداشت در زیتون در خصوص کناره‌گیری احتمالی احمد زیدآبادی از سیاست، در شرایطی که «خبر» جای دیگری‌ست، از سر بی‌مسئولیتی و بی‌توجهی به وضعیت معترضان و  خشونت سرکو‌بگران نیست. زیتون بر این باور است در این یادداشت  و یادداشت پیشین، موضوع از یک امر حاشیه‌ای  فراتر رفته و در آن‌ها رویکردی به اعتراضات از سوی برخی از نیروهای سیاسی نیز  طرح و نقد  شده است. زیتون حق  جوابیه‌ را برای آقای احمد زیدآبادی محفوظ می‌داند و  از انتشار نوشته‌های‌ دیگر تحلیل‌گران، مشروط به فراتر رفتن از موضوعات شخصی استقبال می‌کند در غیر این‌صورت  با توجه به شرایط خاص خبری و سیاسی ایران، از پرداختن به این موضوع ‌معذور است.

***

سلام احمد آقای عزیز

بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند / تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای / ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم

نوشتۀ «لحظۀ خداحافظی» شما را خواندم و سخت مغموم شدم از اینکه آماج «فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوز جنسی» واقع شده اید و دردمندانه نوشته‌اید: «فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب مانده‌ام که مرگ را بر هم‌وطنی با چنین افرادی ترجیچ می‌دهم».

با خواندن نوشتار شما، انبوهی از خاطرات گذشته در ذهن و ضمیرم زنده شد؛ از روزگاری که در دهه‌های هفتاد و هشتاد شمسی هم‌دیگر را تهران می‌دیدیم و بحث و گفتگو می‌کردیم تا ایامی که پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ زندان بودید و شمّه‌ای از آنچه در آن دوران سیاه و سرد و استخوان‌سوزِ حبس انفرادی بر شما رفته و رنج بی‌امانی را که تحمل کردید، از زبان همسر و پدر همسرتان می‌شنیدم.

نیک می‌دانم که تاب‌آوری در برابر این حملات بی‌امان و کمان‌های ملامتی که از هر سو روانه می‌شوند، سخت و نفس‌گیر است. «روزگار غریبی است نازنین!». همۀ ما در زمرۀ قربانیانِ «استبداد دینیِ» و «ولایت مطلقه فقیه» موجود در داخل کشوریم. چه شما و من و افرادی چون ما که «خشونت پرهیز» اند و تمامیت ارضی کشور و مداخلۀ نیروی خارجی، خط قرمزمان هست؛ چه هموطنانی که بر شما بانگ برآورده و دشنام می‌دهند و توهین می‌کنند ( البته از حملاتِ نیروهای «سایبری» که در لباس مخالفان نظام به امثال ما حمله می‌کنند، نباید غافل بود!).

سوگ‌مندانه، حاکمیت باب گفتگو و تعامل را بسته و طی دو ماه گذشته بر ظلم عیان و عریان و سرکوب خونین اصرار ورزیده و مطالبات به‌حقّ جوانان را نادیده انگاشته و بر آن یکسره نام «اغتشاشات» نهاده، و تنها از ابزارهای «انکار»، «فرافکنی» و «سرکوب» برای مواجهۀ با آن مدد گرفته است.

«کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد». این روزها، اکثر ما ایرانیان حال خوشی نداریم. به تعبیر هوشنگ گلشیریِ فقید، آنقدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که نمی‌دانیم برای کدام‌یک زاری کنیم: از مهسا و حدیث و نیکا و سارینا بگوییم یا فرشته و کیان و شهریار….؛ از ساری و آمل و تهران بگوییم یا سیستان و بلوچستان و کردستان و مهاباد و مشهد و شیراز..؛ برای بیش از سیصد و پنجاه هموطنی که در خون غلتیده‌اند بگرییم و مویه‌ کنیم یا پانزده هزار هم‌وطنی که به زندان افکنده شده‌اند؛ از رئیس‌جمهور بی‌کفایت و بی‌آبرویی بگوییم که دیدار با او، حرمت و اعتباری برای شهروندان پیرامونی از جمله فوتبالیست‌ها باقی نمی‌گذارد یا از شادی غریب شماری از هموطنان پس از باخت تیم ملی فوتبال کشورمان، به سبب انباشتِ کینه و نفرت از حاکمیتِ متصلبی که جرات و توانِ پذیرش اشتباهات سهمگین خود و عذرخواهی را ندارد و در پی جبران نیست و بر نمی‌آید:

این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست
کین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

شما آماج حملات شهروندانِ آسیب‌دیده‌ای واقع شده‌اید که با «یاس» و « غم» و «استیصال» و «خشم عنان گسیخته» دست و پنجه نرم می‌کنند؛ پاشان و پریشان گشته‌اند، دستشان به مسببان و عاملان و آمران وضعیت موجود نمی‌رسد؛ خشم و خشونت کلامی خود را «جابه‌جا» نموده، متوجه شما کرده‌اند. هر چند سخت و جانکاه است؛ در عین حال به نظرم می‌توان آنها را درک کرد و فهمید، روشِ دگرستیزانۀ آنها را که «یا با مایی، یا علیه ما» و سخت بوی طرد و حذفِ «دیگری» می‌دهد، نقد کرد و به کار ایجابی خود پرداخت و به ادامه‌دادن، ادامه داد. متاسفانه، در نظام‌های استبدادی، خلق و خوی حاکمان در بخشی از مردمان رخنه می‌کند و دوگانۀ «خودی/غیر خودی» و خطای شناختیِ «تفکر همه یا هیچ/ تفکر سیاه و سفید» در سخنان و سلوک سیاسی شماری از شهروندان نیز ریزش می‌کند.

احمد آقای عزیز!
به رغم همۀ بادهای ناموافقی که می‌وزد، بر شما و من و ماست که در این اوضاع متلاطم که ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد، صحنه را خالی نکنیم و مواضع اصولی، مستقل، مشفقانه و دردمندانۀ خود را با هم‌وطنان در میان بنهیم. می‌دانم فضا دوقطبی است و از هر دو سو، حملات سنگین و تهورستان در کار است تا صداهای دیگر به محاق رود و مچاله شود. در عین حال، به نزد من، باید دل قوی داشت، خم به ابرو نیاورد و بر مواضع خود پای فشرد و مجدانه و صادقانه، کار خویش را پی گرفت و گفت و نوشت و گفتمان ساخت و به فردایی که پیش روی ماست اندیشید، که: «هین تو کار خویش کن ای ارجمند».

از این‌رو، به عنوان یک دوست قدیمی، از شما که خاطرش برایم سخت عزیز است، می‌خواهم که در تصمیم اخیر خود تجدید نظر کنید و عرصۀ عمومی را رها نکنید و بمانید و بپایید و دربارۀ وضعیت متلاطم این روزهایمان بنویسید. هر چند قدم و قلم زدن در این مسیر پر سنگلاخ، اعصاب پولادین می‌خواهد و صبر ایوب، اما شما که از سلالۀ مصدق، شریعتی، بازرگان و سحابی هستید؛ سر رشته را نگه دارید و از جفاها بگذرید و به افق‌های دوردست بنگرید؛ به روزگاری که این صبوری‌ها و رشادت‌ها و پاک‌بازی‌ها و دلیری‌ها و با دل خونین لب خندان آوردن ها، به بار می‌نشنید و در ایران عزیزمان، مدنیت نهادینه می‌شود و «‌دگر ستیزی» تحت هر لوایی و به هر بهانه‌ای به محاق می‌رود و در آسمان مملکت، کبوتر آزادی و مدارا به پرواز در می‌آید:

«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست…
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم»

برادر کوچکتان
سروش دباغ

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳