جبهه آزادیبخش ملت اسلوون (OF) در ۲۶ آوریل ۱۹۴۱، دو سال پس از جنگ جهانی دوم و هفتهها پس از اشغال یوگسلاوی توسط آلمان، در لیوبلیانا و در خانه منتقد ادبی یوسیپ ویدمار تأسیس شد. این جبهه تحت سلطه کمونیستها تاسیس شد اما شامل عقاید و ایدههای متفاوتی بود و گروههای دیگر فکری را در خود جا می داد. مثلا یک حزب سیاسی ضد فاشیستی که در اولین شماره روزنامه غیرقانونی زمان جنگ جهانی دوم به نام گزارشگر اسلوونیایی، از رژیم آلمان انتقاد و آلمانها را امپریالیست توصیف کرد.
این جبهه کمتر از یک سال، در ژانویه ۱۹۴۲، جنبشی به نام «سکوت فرهنگی» را به راه انداخت. این حرکت، تحریمی بود که توسط اعضای سازمان بر تمام فعالیتها و رویدادهای فرهنگی مرتبط با الحاق اسلوونی به آلمان نازی و ایتالیای فاشیست اعمال میشد. زیرا مقامات قدرتمحور، فعالیتهای فرهنگی را در اسلوونی محدود یا ممنوع کرده بودند. این اعتراض و اعتصاب را بهطور نمادین در کنسرتی در سالن اتحادیه شهر لیوبلیانا با آهنگ محبوب “درخت زیرفون سبز شد” (۱) اعلام کردند. درخت زیرفون، به اسلوون «Lipa» نماد قوم اسلاو است.
در مدت زمان سکوت فرهنگی، هیچگونه فعالیت عمومی و قانونی توسط فعالین حوزه فرهنگ و هنر و ادبیات اجرا نمیشد، چون خود را از سیستم ایتالیایی و آلمانی جدا میدانستند. اما پارتیزانها و جبهه آزادیبخش، تمام فعالیتهای درون سازمانی خود را به صورت غیرقانونی و مخفیانه برگزار میکرد. بهطوری که اگر اجرا یا فعالیتی لو می رفت می توانست حکم تیر داشته باشد. جلسات سازمانی شبانه در خانهها برگزار میشدند، اجراهای نمایشی و موسیقایی، انتشار روزنامه و بولتن و دیوار نویسی. بر روی تمام آثار و در کنار شعارهایی که بر دیوار حک می شدند نشان خود را هم نقش میزدند که نمادی بود از کوهستان سه قلوی تریگلاو بخشی از رشته کوههای آلپ که در اسلوونی قرار دارد. این نشان در ابتدا توسط معمار شهیر و جهانی اسلوونیا، یوژه پلچنیک طراحی شده بود که می خواست نمادی مختص سرزمین های اسلوون بسازد و آن ها را از کروات ها و صربها سوا کند.
بگذریم که در ۲۳ ژانویه ۱۹۴۳ پس از تسلیم ایتالیا، این سکوت توسط آکادمی علوم و هنر نقض شد. در سال ۱۹۴۴، ۱۱۰ نویسنده ضد کمونیست، سالنامه “کمک در زمستان” را در اعتراض به این سیاست منتشر کردند.
اما سکوت فرهنگی در بخشی از فعالیتها ادامه داشت تا خروج آلمانها از این منطقه، مثل اکران فیلم مستند «ای وربا!» (۲) که در ۱۹۴۱ ساخته شده بود، که تا اوت ۱۹۴۵ به تعویق افتاد.
سکوت فرهنگی هرگز دقیقاً تعریف نشد و پس از جنگ، مقامات کمونیستی از آن به عنوان سلاحی برای انتقام گرفتن از چهرههای فرهنگی که عناصر نامطلوب تلقی میشدند، استفاده کردند و تلویحا چشمهایشان را بر فعالیتهای دیگر فرهنگیان دوران جنگ بستند.
سکوت فرهنگی با ایده اولیهاش که نقطه پایان بر خلق آثاری که با اعمال فشار هژمونی قدرت ساخته میشدند نقطه پایان میگذاشت و در طول سالهای قرن بیستم و بیست و یکم با جنبشهای مختلف در بسیاری از عرصه ها نمود پیدا کرد را در این مقطع میتوان به وضعیت کنونی ایران متصل کرد.
آنچه که در ابتدا با روسریپران و روسریسوزان آغاز شد و کنشگر با این حرکت اعلام کرد که دیگر این پارچه را روی سرم نمیگذارم و بدون آن به خیابان میروم. برای آخرین بار پوشیدمش. حالا از سرم برداشتمش و تمام؛ مثل آخرین اجرای ترانه “درخت زیرفون سبز شد” در پایتخت اسلوونی در سال ۱۹۴۲.
پس از آن شاهد عکس بیروسری کتایون ریاحی بودیم. به این معنی که او نه تنها دیگر در هیچ فیلم و برنامه هنری شرکت نمیکند که شرکت داده نخواهد شد که یعنی حسن ختام نمایش تمام فیلمها، سریالها و برنامههایی که او حضور داشته است. و دیدیم که این حرکت توسط برخی عوامل زن سینما و بازیگران دیگری از تلویزیون و تئاتر ادامه پیدا کرد. درنتیجه تعداد بیشتری از فیلمها قابل نمایش نخواهند بود. تا به ترانه علیدوستی رسید. بازیگری که سینمای ایران در عرصه جهانی با او دیده شده. پایان نمایش بسیاری از آثار سینمایی مهم دهه های اخیر.
حدود ۳۰۰ مترجم ایرانی اعلام کردند که پس از این کتابهایشان که شامل ممیزی وزارت ارشاد اسلامی خواهند شد را تحت این مجموعه منتشر نخواهند کرد.
جمعی از دست اندرکاران تئاتر هم گفتند زیر بار پوشش اجباری در اجراهایشان نخواهند رفت.
در قلمرو ورزش هم، با حرکت الناز رکابی وقتی برای اولین بار یک ورزشکار زن ایرانی بعد از انقلاب در مسابقات جهانی بدون پوشش سر حاضر بود و احتمالا آن مسابقه آخرین رقابت ورزشی او شد.
جنبش سکوت فرهنگی زمانی در میدان های ورزشی بارزتر شد طوریکه تیم ملی فوتبال ساحلی و پس از آن تیم ملی واترپلو و تیم ملی بسکتبال در بازی های بین المللی از خواندن سرود جمهوری اسلامی امتناع کردند. و سر آخر تیم ملی فوتبال در جام جهانی ۲۰۲۲.
در تاریخ ۲۳ نوامبر، کریستین امانپور مصاحبهای با یووال نوح هراری داشت که در آن از هر دری سخنی گفته شد. از گلوبالیسم تا حملات انتحاری و افزایش افراطیگری در اسرائیل و وقتی به جام جهانی و اعمال محدودیت های قطر که رسید و قانون کارت زرد برای بستن بازوبند “One Love”، هراری شجاعت بازیکنان تیم ایران را در برابر نخواندن سرود ملی در همبستگی با مردم کشورشان تحسین کرد که تا چه حد این حرکت سبب شده صدای ایرانیان به گوش جهانیان برسد و در ادامه امانپور اضافه کرد که این بازیکنان با این حرکت چیزهای بیشتری را میتوانند از دست بدهند اما اگر بازیکنان تیم آلمان بازوبند “یک عشق” را می بستند فقط یک کارت زرد میگرفتند.
سوای این که بسیاری از مردم ایران بر این باورند که بازیکنان تیم ملی فوتبال پیش از شروع بازیها چندان همراهشان نبوده اند و احتمالا می توانند بیش از این بازتاب صدای آنها باشند، توقف خوانش سرود ملی توسط تیم های ورزشی، خود یک سکوت فرهنگی است. به این معنی که یک نقطه پایان میگذارد بر رسم گذشته. و با این خاموشی اعلام میکند؛ این سرود که زبان حکومت فعلی است دیگر از زبان ما رفته و تمام.
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
سعدی
پانوشتها
۱. درخت زیرفون، به انگلیسی Linden Tree و به اسلوون Lipa است با برگ های قلبی شکل در بخش های وسیعی از اروپای مرکزی و جنوبی رشد می کند. در یونان و روم باستان، این درخت نمادی از دوستی و محبت و عشق وفادار بود و بسیاری از مردم اروپا، به ویژه آنهایی که منشأ اسلاوی داشتند، درخت زیرفون را درختی تشریفاتی می دانستند که به مبحث آیین و پرستش ارتقایش دادند. در سنت عامیانه اسلوونی، این نگرش نسبت به این درخت را می توان به ویژه در رقص های محلی روستاهای منطقه کروشکا (Koroška) مشاهده کرد که به نام rej pod lipo (رقص زیر درخت زیرفون) نیز شناخته می شود.
۲. O, Vrba فیلم مستند مهمی است که زمان جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۴۱ در اسلوونی ساخته شد. به سفارش اتحادیه آموزشی (اسلوونیایی: Prosvetna zveza)، و به کارگردانی ماریو فورستر (Mario Förster) و تحت نظارت شرکت Emona Film تولید شد. یک فیلم سیاه و سفید کوتاه است درباره خانه مهمترین و بزرگترین شاعر اسلوون، فرانتس پرشرن (France Prešeren) و وربا (Vrba) شهر او است.
یک پاسخ
یادداشتی بی سرو ته و به زور سریش ضد کمونیستی چسبانده شده به جنبش ایران . اعضای گروه سکوت فرهنگی اسلونی در واقع در برابر اشغالگران فاشیست سکوت کردند و در واقع سکوت علامت رضاست،زیرا بسیاری از آنها بعدها از طرفداران ناتو و جانبدار تکه پاره کردن کشور بزرگ یوگسلاوی به کشور های کوچک و کم اثر و بی خاصیت در کنار کشور های بزرگ و قدرتمند پرو ناتو شدند،البته به خواسته خودشان رسیدند اما سر اکثریت بزرگ مردم زحمتکش بی کلاه ماند. امیدوارم شما هم کاری نکنید که با شکست این جنبش سر اکثریت بزرگ مردم زحمتکش ایران یک بار دیگر مثل انقلاب اسلامی بی کلاه بماند.
دیدگاهها بستهاند.