از این رو خیابان از دیرباز به طور خاص و فضای عمومی به طور عام تاکنون در ایران دارای گفتمانی مردانه بوده است و چه به طور آشکار و مستقیم و چه نمادین همواره حاوی محتوایی جنسیتی بوده است، محتوایی که میتوانیم آن را حول محور «حذف جنسِ دیگر» تفسیر کنیم، حذف هویت جنسیتی زنانه از فضای عمومی و خیابان. بنابراین به طور تاریخی گفتمان غالب بر خیابان به طور تاریخی حول محور حذف شکل گرفته است. تجربه زنان در دهههای بعد از دورۀ قاجار بویژه پس از کشف حجاب اجباری در سال ۱۹۳۶ این بود که آموختند که برای بخشی از فضای عمومی بودن باید «مرد» شوند که این امر مبین مردانه بودن ظواهر و رفتار فضای عمومی بود. هنوز تجربه تعرض بدنی در خیابانها نشان میداد که مردان حاضر به واگذاری مردانگی فضای عمومی نبودند. در واقع یکی از راههای تعبیر تجربه تعرض خیابانی میتواند این باشد که نهتنها فضای عمومی، دگرجنسگرا و برابر نشد بلکه فضاهای زنانه نیز برای محدود کردن حضور فیزیکیاش تحت نفوذ مردان درآمد.
با ورود مدرنیته در جامعه ایرانی و رواج و گسترش و همگانی شدن آن، عرصه جدیدی از حیات اقتصادی و اجتماعی به روی مردم گشوده شد و فرصتی برای زنان بوجود آمد تا با رهایی از سلطه مردان و خواست قدرت مذکر، نیازهای جنس- جنسیتی آنها بر مبنای تمایلات خلاق انسانی- اجتماعی تداوم و مشروعیت یابد. از این رو، در گفتمان جدید، روایتی عقلانیتر بر تمایلی خلاقانه نسبت به شناخت جنس- جنسیتی در زیست- جهان زندگی حاکم میشود و عناصر سنت در گردونه نوسازی چرخ شده و معنای خود را از دست میدهد. با شهری شدن و دگرگونیهای قابل ملاحظه در زندگی روزمره مردم که پیامدهای عقلانی شدن، رسانهای شدن و فردگرایی نشانههای بارز آن است، فضای شهری و نظام فرهنگی درون آن که نشانه بارز گفتمان سنتی بود جای خود را به عقلانیت و فردانیت گفتمان مدرن میدهد. در این شرایط بسترهای مادی جامعه نیز تغییر میکند و این جامعه به سرعت شاهد تغییراتی زیاد در عرصههای مختلف، از جمله رشد و توسعه شهر و تغییر در الگوهای زیست شهری میشود.
در این شکل از رشد مدرن و توسعه شهری، جامعه میل به حضور زنان در فضاهای عمومی بهمثابه الگوهای بازنماییکننده مدرنیزاسیون که در نهایت به نمایش تنانگی و بدن آنها ختم میشد پیدا میکرد اما در عین حال هنوز درگیر ارزشها و مناسبات سنتی در صورتبندی گفتمان جنسیتی در خیابان بود. شرایط مادی و اجتماعی در دوره گذار، هنوز سنتی و به اصطلاح قرون وسطایی است اما دورهای آغاز شده حس و تفکر مدرن شدهاند. بنابراین زنان در مقام کسی که در جامعهای ایستا مدافع و حامل فرهنگی مدرن و پویا هستند گرفتار کشمکش حیات و تعارض درونی و برونی در جامعهای سنتی است. از این رو، در این جوامع در حال گذار کماکان ارزشهای سنتی مبنای تعریف و تمایز زن محترم از زن نامحترم در فضای خیابان بود.
در چنین فضایی «خیابان» به فضایی جهت حضور زنان محترم آمادهسازی میشود. یعنی فرآیند نمایشی حضور زن در این عرصه چون فاقد آن ماهیت اصیلی است که غرب تجربه کرد، با چنین بازسازیهایی تکمیل میشود. در این برهه، زن حجاب ندارد، اما از سویی فضای خیابان برای این حضور تلطیف میشود و مثلا قواعد زبانی جدیدی که نافی عفت زنانه نباشد بر این فضا حاکم میشود و از سوی دیگر انضباط جدیدی برتن و بدن، گفتار، رفتار زنان حاکم شد که به مثابه شاخصهای تمیز زن محترم از زن خیابانی بود. در راستای چنین انضباطی است که حضور زن در خیابان صرفاً در صورتی که معطوف به هدفی بهنجار و روشن باشد پذیرفته است و هرگونه پرسهزنی بیهدف او را در مظان زن خیابانی بودن قرار میدهد و نیازی به یادآوری نیست که مرد به هیچکدام از این شاخصهای نیاز نداشته و ندارد چرا که خیابان قلمرویی غریبه برای او نبوده و نیست .
این رابطه دوگانه زنان و مردان با فضای عمومی، در مقایسه کشورهای خاورمیانه با کشورهای غربی بسیار مشهود است. در خاورمیانه زنان با فضای خصوصی و عدم قدرت پیوند دارند در حالیکه مردان با عرصه مسلط عمومی و مرکز امور سیاسی مرتبط هستند. در جوامع سنتی که تمایز و اختلاف زیادی بین فعالیت در فضای خانگی و محیط بیرون از خانه وجود دارد موقعیت زنان در سطح پایینتری قرار دارد و این موقعیت پایینتر زنان نسبت به مردان نتیجه سلسله مراتب و نظم مشخص فضایی است که در طول تاریخ این موقعیتهای متفاوت بین زنان و مردان را حفظ میکند. دسترسی فیزیکی به فضا به عنوان سرمایه اجتماعی و فردی در نظر گرفته میشود. در این صورت، انتساب زنان تنها به فضای خصوصی و در نتیجه خانگی، به معنای محدود ساختن شیوه زندگی زنان و تبعیض علیه آنهاست. بدینسان به موجب این محدودیت، فضای عمومی شهر و امکانات و فرصتهایی موجود در آن طبیعتاً در دسترس زنان نخواهد بود . ایدئولوژیهای نابرابرسالار، دسترسیهای نابرابر جنسیتی به فضا را بدیهی میگیرد و روابط جنسیتی را بر اساس توزیع نابرابر قدرت در فضا سامان میبخشد و مفهوم زن را «خصوصی» و مرد را «عمومی» صورتبندی میکند.
بَهلول در تحقیقاتش که روی زندگی خانگی زنان مغرب کار کرده شرح میدهد؛ خیابان در مقابل با زنانگی درونگرا، خودش را به عنوان مردانه، خشن و دارای قدرت تثبیت میکند. گذر و عبور از این دو دنیا «درونی و بیرونی» گذر از یک – دنیای جنسی به دنیای دیگرِ جنسی- است. خیابان به طور واضح، عرصه مردانه است و مردان درباره این فضا به عنوان قلمرو خاص خودشان حرف میزنند و به شجاعت خود در رابطه با مشکلات دنیای بیرون افتخار میکنند. در یک مثل قدیمی یونانی میخوانیم؛ زنانی که دور از مکانهای عمومی میمانند احترام بیشتری نسبت به زنانی که کنترل کمتری روی آنهاست دارند و خیابان بیشتر محل قدم زدن فاحشههاست. بازار و میدان شهر هرگز مکان سالمی برای زنان نبوده است و به طور سنتی زنان قسمتی از دنیای خصوصی هستند. اگر چه هویتیابی زنان با محیط خانگی به طور خاص در فرهنگ خاورمیانه مشهود است، اما آن فقط محدود به این منطقه نمیشود. ویگلی در مثالهایش درباره یونان اظهار میدارد؛ خانه مکان زنانه و تحت مراقبت آنها و فضای کلیشهای زنانه است که در ساختار جنسی، عاطفی، شخصی بیشتر از عرصه عمومی، واقع شده است. وی بیان میدارد؛ ماندن در خانه برای مردان ننگ است و آنها وقت خود را بیشتر به بیرون از خانه اختصاص میدهند. این عقیده وجود دارد که اگر مردان در خانه بمانند، یک فضای وارونهای بوجود میآید که موجب وارونگی نقشهای جنسیتی و تغییر شکل در شخصیت روحی و روانی کسانی که «مکان اشتباه» را اشغال میکنند میشود. در مکان اشتباه، تنها زنانه شدن مرد، تهدید و خطر نیست بلکه این تهدید برای زنان هم وجود دارد. منفعت و صلاح زن در بیرون از خانه به پاکدامنی و عفت او ارتباط دارد. زن در بیرون از خانه، به طور ضمنی، محرک جنسی است و گرایش جنسیاش به اندازهای که در خانه تحت کنترل است مهارپذیر نیست.
در کشورهای مسلمان، به دلیل گرایشهای مذهبی، زنان در بیرون از خانه، مثل خود خانه دارای حریم و حجاب میشوند. از همین رو، نهاد ازدواج که برای زنان یک «خانه» بدست میآورد دارای ارج و قرب میگردد و وقتی پا به فضای عمومی میگذارند و قصد بیرون رفتن را از خانه دارند به دلیل پاکدامنی و وفاداری به همسر، همواره توسط جنس دیگر خود تحت کنترل هستند. درک مناسبات جنسیتی و اجتماعی و نحوه استفاده از فضاهای خصوصی و عمومی بسته به شرایط فرهنگی و تاریخی هر جامعه متغیر است و آداب و رسوم مختلف، و طبقات اجتماعی افراد در نحوه استفاده از فضاها انعکاس مییابد. اما به طور کلی، برداشتهای ویژه از فضاهای عمومی و خصوصی و همینطور قواعد و ویژگیهای جنسیتی وتوزیع جنسیتی (زنانه/مردانه) در فضای خصوصی خانه و ممانعت از حضور زنان در فضاهای عمومی با استدلالهای مختلف فلسفی و بیولوژیک توجیه میشود و با وضع قوانین، مشروعیت و رسمیت پیدا میکند و امکانات فضایی را برای تفکیک جنسیتها بوجود میآورد و ساختار قدرت با بهرهگیری از تقسیمبندی فضاها و ارزشگذاری آنها مستحکم گردیده و پا برجا میماند.
مفاهیمی مثل ساختار قدرت، کنترل و هویت جنسیتی را وقتی در پیوند با فضا قرار بدهیم مختصات جدیدی به ما میدهد که برای هویت زنانه و بدن زنانه وجهی تعیینکننده پیدا میکند. در هر بستر زمانی و مکانی خاص، این گروه صاحب قدرت است که بر مبنای تفسیری که از هویت جنسیتی دارد و با اتکاء به شیوهها و ابزارهایی خاص، به بازنمایی، حفظ و کنترل هویت جنسیتی مورد تفسیر خود در جامعه اقدام میکند. در رابطه با فضای عمومی، کنترل هویتهای جنسیتی، یک بعد جغرافیایی-جنسیتی دارد که ما تبلور آن را در فضای جنسیتی کالبد شهری میبینیم و یک بعد اجتماعی-جنسیتی دارد که در سطح ارزشها و هنجارهای جنسیتی و نیز بازنمایی بدن زنانه در خیابان و درعرصه عمومی خود را نشان می دهد. همانطور که باتلر میگوید، جنسیت مفهومی متغیر، مشروط و شکننده است و در پیوند با فضا معنا و مفهوم موقت خود را پیدا میکند. بدن زنان، کم یا بیش در همه جوامع عملاً همچون نمادهای منعکسکننده قیود الزامآور هویتهای جنسیتی زمان و مکان خاص خود عمل میکند. در عین حال ما با نمایش و عرضه مستمر هویتهای جنسیتی در خیابان و فضاهای عمومی، این هویتهای برساخته شده از روابط مبتنی بر قدرت را بازتولید و تقویت میکنیم. به عبارتی، فضای عمومی به طور عام و خیابان به خاص بستری است برای تولید و بازتولید گفتمان جنسیتی حاکم. همین که زنان مجبور باشند به قواعد خیابان تن بدهند، خواسته یا ناخواسته به بازتولید و تقویت این بستر کمک میکنند. زنان همه، کمتر یا بیشتر، از زمانی که به خیابان قدم میگذارند، خود را ملزم به پیروی از مرزبندىهاى فضایى و الگوهای جنسیتی موجود میبینند.
امروزه خیابانها که چارچوب و بدنه و ساختار اصلی فرم هر شهر را تشکیل میدهند چنان حضور گستردهای در زندگی روزانه ما دارند که تمایل داریم تاثیری که این فضا به صورت مستمر بر زندگیمان میگذارند را فراموش کنیم. خیابانها تاثیر عظیمی بر هستی شهر مدرن گذاشته و فضاهای شهری را به صورتی شدیداً عقلانی از نو طرحریزی کردهاند. به عبارت دیگر، فردی که بخش مهمی از روز خود را چه با پای پیاده و چه در ماشین در خیابان سپری میکند؛ به صورت دائمی فضاهای به شدت کنترل شده و طراحیشدهای را از لحاظ عقلانی تجربه میکند. در این سازماندهی عقلانی و نیز اجتماعی فضا، عملکردهایی مسلط و نیز ساختارهای فرهنگی حاکمی وجود دارند که بهدنبال اِعمال قدرت هژمونیک و بازنمایی تکنولوژیهای قدرت میکنند. خیابان یکی از مهمترین این فضاها در حیات اجتماعی شهری است که عرصه سیاست و بازتولید روابط قدرت و امکانهای مقاومت است.
از خلال خیابان میتوان وجه عمدهای از شهر مدرن را مطالعه کرد و عناصر زندگی روزمره شهری را در آن یافت. نمونه واقعی زندگی روزمره در یک شهر اعم از فعالیتهای عمومی و خصوصی در خیابانهای آن وجود دارد.از این رو، خیابان به عنوان یک فضای عمومی که زندگی روزمره در آن جریان دارد مکانی برای ارائه طیف وسیعی از رفتارهای سیاسی، فرهنگی و روابط اجتماعی است و فضاهای روزمرهای است که مردم در آن نظم شهری و مسائل انتزاعی سرمایهداری را تجربه میکنند. بدین معنا که خیابان بجز کالبد فیزیکی دارای یک واقعیت اجتماعی و انتزاعی است که در هر دوره تاریخی به گونهای مادی و معنوی ساخته شده و ویژگی خاص خود را دارد. مطالعات اجتماعی فضای خیابان نشان میدهد در سامان زندگی روزمرۀ ساکنین و تنظیم هویتهای آنها در سطوح محلی و ملی نقش مهمی ایفا میکند و این مطالعات اهمیت استراتژیک خیابان را بررسی کرده و سوالات نظری بین جامعه و فضای عمومی را پاسخ میدهد که چگونه خیابان واسطه تولید و بازتولید روابط اجتماعی و هویت جنسیتی در متن زندگی روزمره است و بهسان نوعی میانجی، کلیت جامعه را بازمینمایاند.
در نظام مردسالار و تمامیتخواه که به لحاظ ساختار سیاسی و فرهنگی هنوز سنتی و ایدئولوژیک است اما مردمش مدافع و حامل فرهنگی مدرن و پویا هستند و به دلیل این تعارض و تضاد منافع و کشمکش ملت-دولت، گرفتار مشکلات در اداره زندگی مردم است، از این رو مطالبات و خواستههای مردم و فرودستان و طردشدگان و زنان در فضای خیابان در قامت مقاومت زاده میشود که در اینجا به رابطه سیاست و زندگی روزمره و عرصه خیابان میرسیم و حضور در خیابان به عنوان یکی از مهمترین عناصر شهر مدرن، نشانهای از فروپاشی طرحهای یکسانسازی و اقتدار نظام حاکم است. پای رقیب مهمی به حوزه اقتدار نظم حاکم گشوده میشود و فضای عمومی خیابان به منزله فضای دیده شدن «سوژۀ طرد شده» ظهور میکند تا فضای اجتماعی و فرهنگی را مطابق منافع و مطالبات خود دگرگون سازند. دوره مدرن، عصر سیاست نمایشی سوژه در خیابان است. در سیاست نمایشی خیابان، کنشگر میخواهد باورها و خواستهای خود را مستقیم به دیگران بنمایاند و آنها را متأثر از حضور خود سازد. «سیاست خیابانی» در فقدان شرایط سیاستورزی مرسوم و عقیم ماندن آن، سیاست را به زندگی روزمره بازمیگرداند. این پرسش مطرح میشود که زنان به لحاظ کسب هویت جنسیتی و اجتماعی در کجای سیاست روزمرۀ خیابانی قرار میگیرند؟
اگرچه امروزه زنان در فضای عمومیِ خیابان هستند، اما در عرصهای که دربارهی منافع جمعی جامعه بحث میشود، عموماً غایباند. حضور مؤثر در فضای عمومی مستلزم حضور سیاسی است. حذف آنها از مناصب عمومی و در نتیجه حذفشان از تأثیرگذاریِ سیاسی باعث میشود تا حضور و مشارکت زنان در مصرف برای خانه محدود شود و در نهایت واسط بین خانه و خیابان باشند. خیابان فضای امنی همچون فضای خانه برای زنان نیست و حضورشان بیشتر هدفمند و برای خرید است تا برای قدم زدن و اوقات فراغت. حضور زنان در اماکن عمومی به خصوص وقتی تنها باشند همیشه همراه با انجام دادن کاری است. معمولا زنان یا در حال خرید کردن هستند یا در حال تردد برای رسیدن به مقصد. کمتر زنی پیدا میشود در میدانها یا پارکها به تنهایی نشسته باشد یا گوشهی خیابان در حال سیگار کشیدن و تماشای رفت و آمد ماشینها و آدمها باشد. پرسه زدن در خیابان برای زنان چندان رایج نیست و اگر زنی کاری برای انجام دادن ندارد حضورش در اماکن عمومی ضرورتی ندارد و میباید به مکانی که به آن تعلق دارد یعنی عرصهی خصوصیِ خانه و خانواده بازگردد. به نظر میرسد قانون نانوشتهای وجود دارد که همه زنان و دخترانِ در انتظار در اماکن عمومی، سوژهی جنسی بالقوه دیده میشوند. زنان همواره در فضای عمومی شهرها بهواسطهی خرید و فروش اجناس در بازار، استفاده از خیابان و پیادهروها برای رسیدن به محل کار و شرکت در جشنهای مذهبی و اجتماعی، حاضر بودهاند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در این جوامع زنان به خاطر مصرف نمایشی در خیابان حضور دارند و نه برای تولید. آیا زنان که خیابانها را برای مصرف نمایشیِ خود انتخاب میدهند آگاهانه این عمل را انجام میدهند؟ مدرنیته، همچون مهمانی تازه وارد، تا چه حد در تغییر ماهیت تعاملات بین افراد در فضای عمومی و بازنمود هویت جنسیتی تأثیرگذار است؟
در جوامع سنتی بسته و مردسالار با وجود جداسازی فضاهای زنانه/مردانه، نامهای خیابان، آرمهای فروشگاهها و کالاهایی که در آن به فروش میرود، یادوارهها و مجسمههایی که نام و نشانی از زن را بازنمایی نمیکنند، اما در همین جوامع بستۀ مردسالار و ایدئولوژیک، مصرفگرایی در حوزه زنان و بازنمایی خود از طریق مصرف میتواند از حذف کامل او در سطح شهر جلوگیری کند و زنی که در پاساژها قدم میزند سویههای تجربه مدرنیته در شهر مدرن را میکاود و یک گام فراتر از مرزبندی فضایی و جنسیتی میرود. نقش مصرف میتواند به مثابه یک ابزار توانمندسازی برای زنان قلمداد شود، منبعی که به ایشان هویت میبخشد و رضایت از حضور در قلمروی عمومی پدید میآورد. اما چنین نگاهی از طریق ایدئولوژیهای پدرسالارانه و تجارب مرتبط با آن تکمیل میگردد، که به طور مستقیم رضایت شخصی در موضوعات زنانه حاصل نمینماید. در نگاه انتقادی صنعت فرهنگ مصرفی مسأله این گونه مطرح میشود که مصرفکنندگان زن در جهت بازتولید سرمایهداری و در راستای بیان دوباره منزلت مردانه مصرف میکنند. نقش زنان در نظام مردسالارانه میتواند با فرآیند انطباق مقایسه شود، مکانهای مصرف چنین ایدئولوژی را از طریق بیان مجدد به مثابه اشیاء مصرف بصری برای فروش کالاها تقویت مینمایند. فادکه (۲۰۰۷) بیان میکند مالها و مراکز خرید در نقش فضای خصوصی جدید برای زنان طبقه متوسط و بالا عمل میکند در حالی که زنان طبقه متوسط رو به پایین به عنوان فروشنده در این مکانها حضور دارند و از این طریق به فرهنگ مصرف جهانی وارد میشوند. نکته قابل توجه دیگر آنکه تمام خرید و فروشی که در این مکانها اتفاق میافتد یا در خدمت به انضباط درآوردن بدن زنانه است و یا تلاشی است در جهت آراستن عرصه خصوصی که مکانی زنانه تلقی میشود.
با همه این احوال، مفهوم زنانگی و مصرف، در دوران جدید به کمک رسانهای شدن، جهانی شدن، اطلاعاتیشدن و کلانشهری و شبکهای شدن یک ساختار جدید را تشکیل میدهند. قدرت سوژگی زن بیش از هر زمان دیگری در تاریخ در حال افزایش است و زنانگی در حال پیدا کردن معنایی دیگر است. در واقع در جهان کنونی، دیگر زن آن موجود سنتی پیشامدرن گذشته تاریخ ما نیست. مفهوم عاملیت زنانه خود در حال تشکیل یک ساختار جدید است. زن در نظام معنایی جدید از مفهوم جنسیت، یک بدن بیولوژیک جنسی نیست که در چهارچوب نوعی ایدئولوژی سنتی آن را تعریف و بازتعریف کنیم. الگوی مصرف زنانه هم همزمان با تغییر مفاهیم جنسیت و زنانه تغییر کرده است. خرید و مصرف زنان در فضای عمومی دیگر او را مرتبط به فضای خصوصی خانه نمیکند و او صرفاً رابط و حلقه اتصال فضای خصوصی خانه به فضای عمومی خیابان و شهر برای خرید و مصرف نیست. در شهرهای مدرن زنان دیگر تحت قیمومیت سنت قرار ندارند بلکه در معرض تغییر و دگرگونی دائمی و رشد فرهنگ مصرفی شهرهای مدرن قرار می گیرند و همراه با رشد مدرنیته آنها هم رشد میکنند. به عبارت دیگر، مصرفگرایی به نوعی میانجی رشد زنانگی و رشد شهرهای مدرن و مفهوم پستمدرن میگردد.
امروزه در دنیای مدرن ما فارغ از ارزشهای جنسیتی، طبقاتی و قومیتی و نژادی کسی هستیم که «مصرف میکنیم». درواقع از طریق مصرف میتوانیم هویت و زندگی خود را آنگونه که میخواهیم خریداری و بر تن کنیم. باومن (۱۳۹۶) افراد مصرفکننده را اعضایی از جامعه میداند که برای آنان مصرف مبدل به حوزه اصلی آزادی میشود. از این رو، به نوعی زنان میتوانند با مصرفگرایی خاص خود همچون گروههای خرده فرهنگی به عنوان نماد مقاومت برای واژگون کردن ایدئولوژیهای نظام حاکم و روابط قدرت معرفی شود که توسط فرهنگ جریان اصلی از طریق فروشگاههای زنجیرهای مد، صنعت موسیقی و رسانهای به شکل تولید انبوه در میآیند و وارد فضای عمومی میشود و اینگونه فضای عمومی به ویژه «خیابان» علیرغم جریان اصلی نظم حاکم به تسخیر دختران و زنان جوان درمیآید و خیابان را مال آنها میشود. از این منظر پیوندی میان فعالیتهای مصرفی روزمره در فضاهای مختلف شهر و خیابانها انجام میشود و تاثیر آن را در ساختدهی به سبکهای زندگی شهری، هویتها و اشکال جامعهپذیری شهری میبینیم.
در بحث عاملیت زنان در زندگی روزمره مصرفی و فضای خیابان به نظریه دکتر «آصف بیات» استاد جامعهشناسی و مطالعات خاورمیانه در آمریکا اشاره میکنم که معتقد است که فاعلیت زنان ایرانی در «اشکال روزمره مقاومت»به صورت آگاهانه و یا ناآگاهانه تبعیض جنسیتی را به مبارزه طلبند، در مقابل آن ایستادگی کنند، آن را به بحث بگذارند و یا حتی این تبعیض ها را دور بزنند ولی نه لزوما با متوسل شدن به جنبشهای فراگیر و ویژهای که به معنای اعتراضهای جمعی آگاهانه و متکی به دانش تئوری و استراتژی بسیج است، بلکه بوسیله انجام کارهای روزمره عادی زندگی از طریق خرید کردن، مصرف کردن، کارکردن، ورزش کردن، دویدن، آواز خواندن و غیره. این اقدامات در عین حال منجر به گسترش «قدرت حضور، اثبات اراده جمعی برغم همه تفاوتها، عرصه را خالی نکردن، دور زدن محدودیتها و کشف فضاهای جدید آزادی میشود و باعث می شود زنان شنیده، دیده، احساس و درک شوند. قدرت تاثیرگذاری چنین فعالیت هایی، دقیقا به دلیل عادی بودن و روزمره بودنشان است، چون به عنوان فعالیتهای مهارنشدنی به فراروی فزاینده و تدریجی خود ادامه میدهند تا سنگرهایی از قدرت مبنی بر ساختارهای پدرسالار را به تصرف خود دربیاورند.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…