عوض کردن یا خالی و از نو پر کردن، نه تنها هدف نظام جمهوری اسلامی بوده، بلکه کاری است که بارها و در پروژههای مختلفی آن را عملی کرده است.
نه تنها در دخمههای اطلاعات و یا در پستوی زندانها و با شکنجههای سرخ و سفید، بلکه با بمباران تبلیغاتی و تجاوز به حریم مفاهیم و ارزشها و به بازیگرفتن هر چیز و هر کسی، رژیم به این یگانه هدفش پایبند بوده؛ خالیکردن و از نو پر کردن. این حکومت همهچیز را میچلاند؛ انسانها را و نیز کلمهها را؛ گذشته، اکنون و آینده را.
اما در مقابل این دستگاه سلطه، جامعه مومی بیشکل نیست که کاملا محصول دستورزی صاحبان قدرت باشد. جامعه متشکل از افراد و گروههایی است با تنوع و تفاوتهایی که تن به ابزار یکسانساز این هولناکان نمیدهد. چهار دهه تلاش ظاهراً موفق در جهت استیلا بر بدن زنان، چنان واکنشی آفرید که می رود تا برای همیشه طومار حکومت را درنوردد.
میل به «چیرگی تام» با نیل به آن متفاوت است. چنین حکومتهایی همواره تمایلی وصفناپذیر به سلطهای همهجانبه و بی چون و چرا دارند و رویایشان، خرابآبادی است که در آن بیاذنشان هیچ جنبندهای نمیجنبد. اما واقعیت پیچیدهتر از آن است، که بتوان با نسخهای سر و تهش را به هم آورد.
رمان ۱۹۸۴ با یأسی فلجکننده به پایان میرسد، اما واقعیت به گونهای دیگر رقم میخورد. تلاش برای چیرگی تام نه تنها تمامیت پهنه اجتماع را تحت استیلا نمیآورد، بلکه مصداق «عِرض خود» بردن و «زحمت ما» داشتن است.
بله! آبرویشان رفته، ولی زحمات بسیاری آفریدهاند. به جز ویرانیهای عظیم و ستاندن جانهای بیشمار، بلاهای نامرئی زیادی نیز بر سرمان ریختهاند، که از شماره خارج است. یکی از مسائلی که در این دوران گریبانگیر ماست، همین بلاهای نامرئی است. هرکس که اندک مواجههای با نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی داشته باشد، نیک میداند که چه تلاش بیشائبهای برای خودیسازی و مورد سو استفاده قرار دادن مخالفان میکنند.
دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی، پس از به تله انداختن معترضین و مخالفین، در وهله اول آنها را حسابی میفشارد تا در هم بشکنند، سپس همچون دایهای مهربان برایشان لالایی میخواند و وعدههای فریبندهی مالی و غیره به ایشان میدهد. نه تنها تامین مالی که تامین آزادی بیانشان را نیز وعده میدهد اما… . شرط بعد از این اما، شرط شیطان است در تراژدی فاوست؛ میخواهند که روحت را بفروشی. این همان فرایند چلاندن و پر کردن است. آن وقت آن افراد سابقا مخالف یا ظاهراً منتقد را آزاد میگذارند تا به درون گروههای مخالف بروند و وفق نظر نظام جهتدهیشان کنند، یا با ایجاد تشنج و تشویشهای فکری، جبهه مخالفان را فلج کنند، تا جمهوری اسلامی از این آب گلآلود ماهیهایش را صید کند.
البته نگارنده بر آن نیست که هرکس با جو ذهنی اکثریت مخالفان همراه نیست، لزوما نیروی حکومت است بلکه جهتگیری نهایی این افراد و نیروهاست که این مطلب را روشن میسازد. بنا به تجربه آموختهایم که از این روزن، چه بیرسمیها از کسانی که فکرش را نمیکنیم، سر میزند. مواردی از خطوط فکری امنیتی، که جمهوری اسلامی سعی در القای آن ها دارد از این قرار است:
۱-مسأله ما یعنی جمهوری اسلامی امنیت کشور و حفظ تمامیت ارضی است. (در واقع این کلمات، علیرغم ظاهر فریبندهشان، کلیدواژههای سرکوب مخالفان وجود دارند)
۲– اختلافات ما داخلی است و به بیرون ربطی ندارد. (نگرانی از ارتباط با افراد، نهادها و شبکههای موثر برون مرزی)
۳-تقلیل مسائل و خواستهها به مطالبات معیشتی. (که اگر معاندین، یا عدهای نفوذی در نظام بگذارند، حکومت بزرگمنشانه حلش میکند)
۴– ایجاد یاس نسبت به امکان تغییرات مطلوب با تغییر دادن حکومت.
۵– ایجاد یاس نسبت به امکان تغییر حکومت. (میتوان این مورد و مورد بالا را اینطور صورتبندی کرد: «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب.» )
۶-نشانهرفتن پیکان اتهام به سمت خود مردم. (مثلا گفتن این که فلان مسائل فرهنگی است و تا مردم درست نشوند، درست نمیشود)
۷– القای این حس که مشارکت در فضاهای رسمی مثل انتخابات میتواند گشایش ایجاد کند. (چون چنین فضاهایی مخصوصا بعد از سال ۸۸ چنان تحت کنترل هستند که هر بازی ای در آن بشود برنده نهایی رژیم است)
۸– با سرنگونی جمهوری اسلامی، هرج و مرج و جنگِ همه علیه همه رخ میدهد. (ایجاد هراس امنیتی، برای میخکوب کردن و نگاه داشتن جامعه در شرایط جنگ نظام علیه همه. ترجمانی از همان شعار پوچ «عوضش امنیت داریم.»)
حتما محورهای دیگری نیز میتوان به این موارد افزود. اما همین میزان برای بر آوردن مرادمان کفایت میکند.
خواننده می تواند بپرسد که آیا بعضی از این گزارهها حاوی مطالبی منطقی نیستند. پاسخ قطعا مثبت است. ولیکن نکته اینجاست که عناصر منطقی، در یک بافت منطقی، به نتیجهای منطقی میانجامند. لزوما نمیتوان از چند کلمه و عبارتِ ولو درست، نتیجه کلان درستی گرفت. به مانند بحث نفی خشونت؛ وقتی که خشونت ابتدایی را نبینیم و به خشونتِ تدافعیِ فرد قربانی، با جملهی «خشونت بد است» معترض شویم، در واقع «خشونت نهادینه» را توجیه و تبرئه کردهایم.
فردی که خود را انسانی میهندوست میدانست، وقتی از فشارها و آزارهای نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به تنگ میآید به آن ها میگوید که دیگر از فعالیتهای سیاسی دست میکشد تا با او و خانوادهاش کاری نداشته باشند. آنوقت بازجو در واکنش، اظهار میکند که مگر تو نمی گویی میهندوست هستی، پس باید به خاطر ایران با ما همکاری کنی. مسأله این است. آن امر به ظاهر مقبول، در دستگاه نامطلوب جمهوری اسلامی به چنین نتیجه مضحکی میانجامد. این مثال یادآور وضعیت اعضای نگونبخت حزب کمونیست شوروی است که پیش از اعدامشدن توسط هم حزبیهای در قدرت، به آنان متذکر میشدند که هنوز به حزب وفادارند، و چنین پاسخ میگرفتند که حزب اکنون به اعتراف آنها علیه خودشان نیاز دارد، پس وفاداریشان را ثابت کنند تا برای حزب اعدام شوند.
هدف از این تفسیر، روشنساختن تصویری است که با آن مواجهایم. مدتهاست مخصوصا از زمان آغاز جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» افرادی بر حول محورهای پیش گفته قلم میزنند و سخن میرانند. این حرکتی خواسته یا ناخواسته بر مدار نگرش اطلاعاتی -امنیتی جمهوری اسلامی است.
پر رنگ کردن بعضی خطرات کمرنگ، بی اهمیت جلوهدادن مسائل اصلی، اصرار بر اصلاحات و واژههایی این چنینی (وقتی نسبتی با واقعیات و درک عمومی جامعه ندارند)، متهم ساختن مخالفین به تجزیهطلبی و خشونتورزی، ناممکن دانستن تغییرات کلان و انقلابی، تلاش برای ربطدادن نظراتِ گاه تند و تیز معترضین به تاثیرات رسانههای خارجی و ساختن مترسکهای مختلف در هر زمینی که معترضین به سمتش میروند، معنایی جز همنوایی با دستگاه سلطه ندارد. این دستگاهِ پیچیدهیِ سرکوب، به موازات قدرت دامنهدار و چند لایهاش، آسیبپذیر نیز هست. ترکهای بزرگی بر دیوارهایش ایجاد شدهاست. هر آن ممکن است بر سر کسانی که پایش ایستادهاند آوار شود. بهتر است زودتر از زیر سایههای شومش بیرون رفت.
پینوشت: عنوان یادداشت برگرفته از شعری است از احمد شاملو: حمالانِ پوچی مرزهای دشوار تحمل را شکستند…
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…