تیتر یک

مصطفی ملکیان: مخاطب نخست من در خشونت‌پرهیزی حکومت است

زیتون– پنج‌شنبه، ۱۰ آذر ۱۴۰۱، مصطفی ملکیان و حسین شیخ‌رضایی در «رویدادی» با عنوان «خشونت‌پرهیزی: مشروط یا نامشروط؟» دیدگاه خود را درباره مفهوم «خشونت‌پرهیزی» و کارکردها و حدود آن ارائه دادند.

این برنامه به میزبانی مدرسه تردید(موسسه مجازی فلسفه) و با اجرای امیرحسین خداپرست در محیط مجازی اسکای‌روم برگزار شد و با پرسش‌ها و پاسخ‌هایی نیز همراه بود.

«زیتون» با توجه به اهمیت موضوعات مطرح شده در این برنامه و تناسب آن با فضای سیاسی و اجتماعی امروز ایران، اقدام به پیاده‌سازی سخنان و ارائه گزارشی کامل از این رویداد کرده که در سه بخش مستقل منتشر خواهد شد. آن‌چه در ادامه می‌آید، بخش نخست این گزارش است که به «دغدغه‌ها و دلایل» مصطفی ملکیان درباره‌ی خشونت، خشونت‌پرهیزی و حدود‌ها و کارکرد آن اختصاص دارد.‌

***

مصطفی ملکیان نخستین سخنران این رویداد بود. او سخنان خود را با اعلام «هم‌دردی با هم‌وطنان ستمدیده و اندوهگین و مصیبت‌زده در سرتاسر جهان» آغاز کرد و سپس با تأکید بر این‌که بحث درباره خشونت‌پرهیزی است و او  به‌عنوان کسی که به خشونت‌پرهیزی قائل است در این جلسه شرکت می‌کند، گفت «قبل از هر چیز من باید این نکته را متذکر شوم؛ وقتی که بحث خشونت‌پرهیزی پیش کشیده می‌شود، بسیاری از افراد، در ذهنشان چنین چیزی متبادر می‌شود که گویا این فقط مردم هستند که مخاطب سخنان ما هستند، یا در وهله اول آنها مخاطب ما هستند. اما واقعیت این است که به گمان من، هر وقت سخن از خشونت‌پرهیزی به میان می‌آید، در درجه اول و منحصراً مردم محل بحث نیستند. بلکه در درجه اول، این حکومت‌ها هستند که محل بحث و مخاطب ما هستند و مردم در درجه دوم قرار می‌گیرند. چرا که از دو جهت، احتمال خشونت‌ورزی از سوی حکومت به مراتب بیشتر است از خشونت‌ورزی به دست مردم».

هر وقت سخن از خشونت‌پرهیزی به میان می‌آید، در درجه اول، این حکومت‌ها هستند که محل بحث و مخاطب ما هستند و مردم در درجه دوم قرار می‌گیرند

ملکیان افزود «حکومت ها به دو جهت ممکن است بیشتر خشونت بورزند.
اول اینکه این حکومت‌ها هستند که همیشه طالب حفظ قدرت خود و حتی بسط قدرت خود هستند. از دموکراتیک‌ترین تا استبدادی‌ترین و تمامیت‌خواه‌ترین حکومت‌ها همیشه دغدغه اولشان حفظ قدرت و بسط قدرت خودشان است. فرق حکومت‌های دموکراتیک و حکومت‌های غیردموکراتیک این است که حکومت‌های دموکراتیک، حفظ و بسط قدرت را از راه‌های قانونی و دموکراتیک به انجام می‌رسانند اما حکومت‌های غیردموکراتیک، تقید و التزامی ندارند و ممکن است برای حفظ و بسط قدرت، خشونت‌ورزی را در درجات و سطوح مختلف بالا ببرند و حتی به درجاتی فراتر از حد تصور یک انسان عادی برسانند. بنابراین اول بپذیریم، این حکومت‌ها هستند که باید خشونت‌ورزی خود را مهار کنند، ضبط و ربط دهند و تلاش کنند خشونت‌ورزی را به حد پایین برسانند.

اما دومین دلیلی که باعث می‌شود در بحث توصیه به خشونت‌پرهیزی، حکومت‌ها را طرف خطاب قرار دهیم؛ این است که حکومت ها به خاطر گرایشی که برای حفظ قدرت و بسط قدرت دارند، می‌توانند اعمال خشونت را نیز بیشتر کنند. اساسا میزان توانایی و امکانات یک حکومت برای اعمال خشونت با میزان توانایی مردم قابل مقایسه نیست. حکومت‌ها، هم از نیروی تسلیحاتی قیاس‌ناپذیر نسبت به قدرت مردم برخوردارند و هم از قدرت و امکانات تبلیغاتی و قدرت مالی فراوانی که با توان مردم قابل مقایسه نیست. به این جهت نمی‌توان تصور کرد که حکومت‌ها از سویی و مردم از سوی دیگر، در یک وضعیت متعادل و متوازن به سر می‌برند».

او سپس تصریح کرد که «مخاطب نخست من حکومت است و در درجه دوم مخاطب من مردم هستند».

ملکیان از مخالفان و موافقان و ناقدان درخواست کرد که آن را «از کانتکست و زمینه آن منفک و منتزع» نکنند و «کل سخنانش را بشنوند » و «داوری آنها درباره کل سخنان من باشد»

مصطفی ملکیان، پیش از ورود به بحثِ خشونت‌ و خشونت‌پرهیزی، دو ملاحظه فردی و اخلاقی را نیز «تذکر» داد. در نکته نخست او یادآور شد «اهل ارشاد نیست» و قصد او «اهل به‌معروف و نهی از منکر نیست» چون این موضوع واجد «نگاه از بالا به‌پایین» و شروطی است که خود را از آن‌ها برخوردار نمی‌داند، چون از جنبه نظری «نه علم من به حدی است که چنین قدرتی به من دهد و نه ژرفای فهم من از امور و نه قدرت تفکر من و گستره تجارب من. اینها به من اجازه نمی‌دهند که هیچ کسی را ارشاد کنم». و از جنبه عملی هم «من آن نیک‌خویی و نیک‌رفتاری را در خودم سراغ ندارم که بتوانم خودم را در خور این بدانم که دیگران را ارشاد کنم. […]من صرفا رای و نظر و خودم را در این مسئله با هم‌وطنانم در میان می‌گذارم. حتی از آنان انتظار قبول ندارم، اما انتظار فهم دارم، اعم از اینکه بپذیرند یا نپذیرند».

در نکته دوم هم ملکیان از مخالفان و موافقان و ناقدان درخواست کرد که آن را «از کانتکست و زمینه آن منفک و منتزع» نکنند؛ «کل سخنانم را بشنوند» و «داوری آنها درباره کل سخنان من باشد».

خشونت[در معنای وسیع و اخلاقی] هر رفتاری اعم از گفتار، کردار و زبانِ[بدنی] است که خلاف خوشایند من باشد

مصطفی ملکیان سپس به تعریفی حداکثری و «وسیع» از خشونت وارد موضوع اصلی شد: «خشونت، هر رفتاری اعم از گفتار، کردار و زبانِ[بدنی] است که خلاف خوشایند من باشد. وقتی که رفتار و گفتار با من، طوری باشد که برای من ناخوشایند باشد و حتی فراتر از آن هر نگاهی که از آن، به من حس خفّت، خواری و [توهین] و بد‌ی به من دست دهد، این مثالی برای رفتار خشونت‌ورزانه علیه من است. این وسیع‌ترین معنای خشونت است. اما در مباحثی از این مقوله که امشب از آن صحبت می‌کنیم؛ تعریف خشونت را اندکی تنگ‌تر می‌گیرند. […]وگرنه شما حتی اگر با زبان بدن با منِِ نوعی رفتاری بکنید که به من درد و رنجی برسد و خلاف خوشایند من عمل کردید، در این‌صورت با من خشونت‌ورزی کرده‌اید».

او افزود «این وسیع‌ترین معنای خشونت است. ما در زندگی عادی خودمان فارغ از مسائل سیاسی و اجتماعی و حتی در زندگی شخصی و خانوادگی، مرتکب خشونت می‌شویم. اما در [این] بحثِ ما، شدیدترین نوع خشونت، مثال‌ها و مصادیقی است هم‌چون همچون کتک‌زدن دیگری، سوزاندن دیگری، کشتن، ایجاد نقض عضو، شکنجه و تجاوز. این‌ها همگی از بزرگ‌ترین مصادیق و نمونه‌های خشونت هستند. از آن تعریف وسیع تا این نمونه‌ها، راه و مسافت درازی وجود دارد. اما […]. بحث ما فعلا معطوف به این موارد است. اگر نه به‌معنای وسیع، خشونت شامل حال تمام آن چیزهایی می‌شود که رفتاری است که دریافت‌کننده، از آن خشنود نیست. هر رفتاری که برای ما خوشایند نباشد، می تواند خشونت‌آمیز تلقی شود. ولی این روزها و در این مباحث، با مصادیق و نمونه‌های حادتر سر و کار داریم».

هم‌چنان که ممکن است یک وظیفه اخلاقی با وظیفه اخلاقی دیگری تعارض پیدا کند و رعایت آن وظیفه‌ی دوم مقدم شود، ممکن است به خاطر موضوعی، دست از خشونت‌پرهیزی برداریم

این روشنفکر عرصه عمومی، یادآور شد که تعریف حداکثری او از خشونت، از منظر اخلاقی است و با استناد به مثالی مشهور از سقراط به وضعیتی اشاره کرد که ممکن است وظایف اخلاقی با هم در تعارض بیافتند و «به‌خاطر موضوعی دست از خشونت‌پرهیزی برداریم». ملکیان گفت «خشونت به این معنا که [رفتاری] مورد خوشایند افراد نباشد، خلافِ اخلاق است. اما از این اصل، در موارد معدودی عدول می‌شود. به زبان ساده، هر رفتاری که برای دریافت‌کننده رفتار ناخوشایند باشد خلاف اخلاق است مگر اینکه به واسطه چیز دیگری، عدول از آن لازم باشد و باید از آن عبور کنیم. گاهی در مباحث اخلاقی، وظیفه شما چیزی است اما در مقام عمل، با وظیفه دیگری تعارض پیدا می‌کند و از وظیفه اول دست بر می‌دارید. مثال سقراط را به یاد بیاورید. شخصی شمشیری نزد کسی امانت گذاشته و شرط او این است؛ هر وقت شمشیر را خواستم، باید پس دهی. امانت‌گیرنده شرط را پذیرفته و خود را ملزم به امانت‌داری می‌بیند. اما وقتی که امانت‌دهنده مراجعه می‌کند و می‌خواهد شمشیر را بگیرد و برود با آن فرد بی‌گناهی را بکشد، اینجاست که وظیفه اخلاقی “امانت‌داری” با اصل اخلاقی دیگری، تضاد و تعارض پیدا می‌کند و فرد امانت‌گیرنده، وظیفه اخلاقی رد امانت را به خاطر حفظ جان یک بی‌گناه، وا می‌نهد. ما در بحث خشونت‌پرهیزی نیز، گاهی شاهد چنین تنازع‌هایی هستیم. بنابراین هم‌چنان که ممکن است یک وظیفه اخلاقی با وظیفه اخلاقی دیگری تعارض پیدا کند و رعایت آن وظیفه دوم مقدم شود، ممکن است به خاطر موضوعی، دست از خشونت‌پرهیزی برداریم».

مصطفی ملکیان، بنا به روال همیشگی او در دسته‌بندی دلایل و مفاهیم، پس از تعریف خشونت، دغدغه‌ها و دلایل خودش را برای دفاع از «خشونت‌پرهیزی» به دو دسته «مصلحت‌اندیشانه» و «اخلاقی» تقسیم کرد و هر کدام را در چهار نمونه عنوان کرد. او در توضیح این دسته‌بندی که به‌نوعی یادآور دغدغه‌های او در «تقلیل مرارت» و «تقریر حقیقت» بود، توضیح داد «جهت مصلحت‌اندیشانه و جهت اخلاقی بسیار متفاوت هستند. همّ و غم ما در مصلحت‌اندیشی، این است که به هدف برسیم. اما در اخلاق هدف ما این است که قواعد اخلاقی را زیرپا نگذاریم.[…] اما هم به لحاظ مصلحت‌اندیشی و هم از نظر اخلاق، نباید خشونت بورزیم مگر در مواردی که عدول از آن لازم باشد، که به آنها خواهیم پرداخت».

ملکیان گفت «دغدغه مصلحت‌اندیشی رسیدن به هدف و مقصود است و کار را به صورتی انجام دادن که امکان موفقیت به بیشترین حد ممکن برسد. اگر من کار را به صورتی انجام دهم که میزان خوبی و حُسن کار بیش از بدی و نتایج منفی باشد، مصلحت در کار بوده است. من چهار نمونه می‌آورم که نشان می‌دهد دفاع از خشونت‌پرهیزی مصلحت‌اندیشانه است.

عدمِ مصلحت‌اندیشی خسارات عظیم انسانی، معنوی و مادی به بار می‌آورد[…]خساراتِ انسانی، کشته شدن انسان‌هاست خسارات مادی نیز شامل سرمایه‌هایی است که از بین می‌رود و خسارات معنوی نیز آثار و پی‌آمدهای ذهنی و روانی است که بر روی بازماندگان خشونت به جا گذاشته می‌شود

نکته اول این‌ است که عدمِ مصلحت‌اندیشی خسارات عظیم انسانی، معنوی و مادی به بار می‌آورد. شکی نیست وقتی که من و شما هر دو در مقام خشونت باشیم در قیاس با موقعیتی که فقط یکی از ما خشونت می‌ورزد و هم‌چنین در قیاس با موقعیتی که هیچ‌کدام از دو طرف خشونت نمی‌ورزد، خسارات انسانی، مادی و معنوی بسیار بسیار کمتر خواهد بود. این نکته، بنا به تجربه تاریخی است، [یعنی] یک ادعای تاریخی و عقلی است. منظور از خساراتِ انسانی، کشته شدن انسان‌هاست. آنچه که با جان و بدن انسان‌ها مرتبط است. خسارات مادی نیز شامل سرمایه‌هایی است که از بین می‌رود و خسارات معنوی نیز آثار و پی‌آمدهای ذهنی و روانی است که بر روی بازماندگان خشونت به جا گذاشته می‌شود. یعنی همان کسانی که بازماندگان صحنه خشونت هستند و ممکن است تا چند نسل بعد، آثار و تبعات مشاهده خشونت، در آنها مشاهده شود. تحقیقات نشان داده که بازماندگان پس از دیدن خشونت، ضرباتی می‌خورند که توارث دارد یعنی به ارث می‌رسد. ترومایی که به منِ[نوعی] وارد شده به خاطر دیدن خشونت، دارای پیامد و ضربه روانی خاصی است که ممکن است از طریق ژنتیک به فرزندان و نسل های آینده من انتقال پیدا کند. بنابراین اگر قرار است کمترین خسارت مالی، انسانی و معنوی عارض شود باید به تجربه تاریخی مراجعه کنیم و بپذیریم، اگر یکی از طرفین، از خشونت پرهیز کند و به طریق اولی هر دو طرف از خشونت پرهیز کنند، خسارات بسیار کم خواهند شد.

وقتی که همه به خشونت روی می‌آورند، برنده آن کسی است که سنگدلی و قساوت بیشتری نشان می‌دهد[…]حکومتی که تا دیروز خون ریخته، نمی‌تواند از فردا مهربان شود؛ تا دیروز با رقبایش رفتار خشن داشت از فردا با من و شمای شهروند

نکته دوم این است که اگر شما دست به خشونت بردید، اگر حکومت دست به خشونت برد، اگر منِ شهروند خشونت کردم و محیط به خاطر این خشونت‌های متقابل، رادیکال و رادیکالیزه‌تر شد،انصافاً پیروز این میدان کیست؟ چه کسی از این میدان ظفرمند بیرون خواهد آمد؟ آن کسی که از همه طرف‌ها خشن‌تر، خونریزتر و سنگدل‌تر خواهد بود [پیروز میدان خواهد بود]. وقتی که همه به خشونت روی می‌آورند، برنده آن کسی است که سنگدلی و قساوت بیشتری نشان می‌دهد. [در این‌جا] کاری نداریم به این‌که چه کسی به عنوان پیروز از میدان بیرون می‌آید، حکومت باشد، بخشی از حکومت باشد،مردم یا هر کس دیگری، [چون] آن‌که از چنین میدانی به‌عنوان طرف پیروز بیرون می‌آید و زمام امور را در دست می‌گیرد، از همه خشن‌تر بوده است. [اما] آیا آن طرف خشن که از میدان پیروز آمده، می‌تواند بعد از این، ترک خشونت کند و حالا که حکومت را در دست گرفته، از فردا می تواند به مقتضای عدل، انصاف، مدارا و مسالمت، رفتار کند؟ به هیچ‌وجه! [چون] استعدادی که در این گروه است، استعداد خون‌ریزی است که تا امروز معطوف به رقبا بوده از فردا معطوف به منِ شهروند خواهد شد. حکومتی که تا دیروز خون ریخته، نمی‌تواند از فردا مهربان شود؛ تا دیروز با رقبایش رفتار خشن داشت از فردا با من و شمای شهروند. بنابراین هیچ‌گاه از محیط‌های رادیکال، قدرت‌هایی بیرون نیامده‌اند و طرف پیروزی بیرون نیامده که از فردای پیروزی انقلاب، بتواند با مهربانی با مردم رفتار کند.

اگر شما هیچ خشونتی نشان ندهید به احتمال بسیار، ستمگر دیر یا زود از خشونت و گناه خود احساس شرم می‌کند.

نکته سوم این است که وقتی منِ [نوعی] به شما خشونت می‌ورزم، اما شما خشونت من را با خشونت پاسخ نمی‌دهید، (بنا به تحقیقات فراوانی که من واقعا مجال و فراغ بال ندارم آنها را به شما نشان دهم)، احساس شرم و احساس گناه و تقصیر در منِ ستمگر بالاتر می‌رود. بنا بر این، اگر شما هیچ خشونتی نشان ندهید به احتمال بسیار، ستمگر دیر یا زود از خشونت و گناه خود احساس شرم می‌کند. وقتی که شما سیلی مرا پاسخ ندهید، احتمال شرمندگی من به مراتب بیشتر از وقتی است که شما نیز سیلی مرا را با یک سیلی دیگر پاسخ دهید.

ناظران بیگانه با شخص ستمدیده احساس همدردی خواهند کرد [مخصوصا]وقتی که می‌بینند طرفِ ستمدیده، خشونت نمی‌ورزد[…] مظلومی که راه مسالمت را در پیش‌گرفته وجدان انسان‌ها را مجبور به دفاع از خود خواهد کرد.

و اما دلیل چهارم در باب اهمیتِ ناظران بیگانه است؛ یعنی آن کسانی که شاهد خشونت‌ورزی من و خشونت‌پرهیزی شما هستند. ناظران بیگانه با شخص ستمدیده احساس همدردی خواهند کرد [مخصوصا] وقتی که می‌بینند طرفِ ستمدیده، خشونت نمی‌ورزد. در مورد قبلی، گفتم که شخص ستمگر احساس شرم خواهد کرد. اما در این مثال، این ناظران داخلی و ناظران بین‌المللی و افراد دیگر هستند که با شمای ستم‌دیده احساس همدلی و همدردی خواهند کرد. چرا که می‌بینند شما خشونت دیده‌اید اما دست به خشونت نزده‌اید».

ملکیان در پایان دغدغه‌ها و دلایلش برای دفاعِ مصلحت‌اندیشانه از خشونت‌پرهیزی، و برای نشان دادن همراهی وجدان عمومی با کسانی که خشونت نمی‌ورزند، مثالی آورد و به عکس مشهوری از میدان تیان‌آن‌من چین اشاره کرد که در آن «حزب کمونیست حاکم بر چین  قساوتی نشان داد که بسیار تکان‌دهنده و بی‌سابقه بود. در چند روز چندین هزار نفر در میدان تیان آن من کشته شدند. فجایعی که در آن چند روز روی داد، باعث تولید هزاران فیلم و عکس شد. ولی با این همه، اگر یک فردِ مخالفِ رژیم چین بخواهد من و شما را به عنوان ناظران بین المللی، به ستمگر بودن رژیم حاکمِ بر چین متقاعد کند، از میان آن همه فیلم و عکس، کدام را به ما نشان می‌دهد؟ عکسی که یک جوانی ایستاده و هیچ سلاحی در دست ندارد و حتی ژست حمله نگرفته است و تانک ها دارند به سوی او می‌آیند. چرا این عکس را به ما نشان می‌دهد؟ چرا عکس‌های دیگری را نشان نمی‌دهد؟ چون خوب می‌داند با دیدن این عکس احتمالاً به ما ناظران حس همدردی با آن جوان دست خواهد داد. احتمال احساس خشم و نفرت از رژیم حاکم چین خیلی بیشتراست از وقتی که ببینیم نیروهای حکومتی دارند حمله می کنند و نیروهای مردمی نیز حملات آنها را پاسخ می‌دهند. اساساً ما انسان‌ها چنین ساخته شده‌ایم. وقتی که مظلوم را در مقام دفاع نمی‌بینیم، انگار وجدان ما بیدار می شود. مظلومی که راه مسالمت را در پیش‌گرفته وجدان انسان‌ها را مجبور به دفاع از خود خواهد کرد. امکان ندارد هشت میلیارد نفر انسان ساکن کره زمین، به مدت شش هفت ماه، مواجه شوند با دو نیرو که یک نیرو بیشترین خشونت را وارد می‌کند و نیروی دیگر خشونت پرهیزی می‌کند، آن هشت میلیارد نفر سکوت کنند و واکنشی نشان ندهند. امکان ندارد که وجدان بشری به درد نیاید. وجدان بشری بسیار برانگیخته می‌شود و همدلی و همدردی می کند با جمعی که تحت خشونت قرار گرفته اما خشونت نمی‌ورزد»

سپس نوبت به دلایل اخلاقی برای دفاع از خشونت‌پرهیزی رسید تا مصطفی ملکیان در مقام «تقریر حقیقت» هم از خشونت‌پرهیزی دفاع کند؛ با این تأکید که «هیچکدام از اینها آرای شخصی خودم نیست و همه آنها را به عنوان ادله در کتاب‌های فلسفه اخلاق و برخی کتب روانشناسی خواهید دید. من فقط این دلایل را گرد هم آورده‌ام و کنار هم نشانده‌ام».

صاحب نظریه «عقلانیت و‌ معنویت» برای أقامه‌ی اولین دلیل اخلاقی به سود خشونت‌پرهیزی، یادآور شد که او به «دیدگاه پانتئیسم[همه‌خدایی] و وحدت وجودی» باور دارد و بر این اساس «همه انسان‌ها، چه ستمگران، چه ستمدیدگان، چه آنهایی که خشونت‌ورز یا تحت خشونت هستند، همه ما انسانها بالمآل، در سرشت و سرنوشت یک موجود یک‌پارچه را می‌سازیم. بنابراین هر تصوری که از جامعه انسانی داریم، باید یک تصور ارگانیک باشد. یعنی مانند تصویری که از یک گیاه یا یک درخت داریم، که اگر کوچکترین آسیبی به بخشی از یک درخت رسید، کمابیش به تمام اجزای آن درخت آسیب خواهد رسید. ممکن است برخی از دوستان، این دیدگاه را نداشته باشند اما من یک دیدگاه وحدت وجودی را دارم و همه ما اجزا و جلوه هایی از یک موجود یگانه هستیم. هر بخشی که آسیب ببیند این آسیب به کل رسیده است».

نکته دوم از لحاظ اخلاقی این است که من معتقدم که هدف، هرگز وسیله را توجیه نمی‌کند. نمی‌توانیم بگویم چون هدف ما پاک است، از وسایل ناپاک استفاده می‌کنیم. ناپاکی وسیله همیشه به هدف نیز سرایت خواهد کرد. امکان ندارد بتوانیم با وسایل ناپاک، به هدف پاک دست پیدا کنیم.

نکته سوم این است که به لحاظ اخلاقی، عفو و آشتی بر انتقام و قهر رجحان دارد و فضیلتی به نام آشتی از سوی هیچ‌کدام از مکاتب اخلاقی و نظری رد نشده و منکر ارزش آن نشده اند. اگر عقل ما دائر باشد بین عفو از یک‌سو و انتقام از سوی دیگر، عقل به آشتی و عفو حکم می‌دهد.

نکته چهارم که به کوتاهی اشاره می‌کنم این است که من به این دوگانه سقراطی قائل هستم اگر امر دائر شود بین خشونت‌کردن و خشونت‌دیدن، به نظر من حق با سقراط بود که از نگاه او خشونت‌دیدن، از لحاظ اخلاقی ارجح است بر خشونت‌کردن یا خشونت‌ورزیدن.

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳