بنا بر خبر خبرگزاری ایرنا دیشب یکی از «سران فتنه» در بیمارستان بستری شده است؛ منظور میرحسین موسوی است، همان کسی که ۱۳ سال در حبس خانگی تحت شدیدترین فشارهای جسمی و روانی، همه گونه سختی و مصیبتی را تحمل کرد، اما حسرت یک آه را بر دل سلطان جائر و عملهی جورش باقی گذاشت.
نه درخواستی، نه شکوهای و نه کوچکترین گلایهای از هیچکس، نه از زندانبانانی که او و همسنگرش زهرا رهنورد را از حقوق اولیهی یک زندانی محروم کردند و خانوادهاش را تحت شدیدترین تهدیدها و آزارها قرار دادند و نه حتی از رفقای نیمهراه و دوستان بیمروت یا بیخاصیت و نه از منتقدان بیانصاف و نه از دشمنان بیادب که او را محروم از حق دفاع، به انواع تهمتهای ناروا نواختند تا به زعم خود از صحنه سیاسی کشور حذف شود. البته او همچنان بر عهد خود با مردم شجاعانه و صادقانه باقی ماند و اگر زبان گشود فقط و فقط برای دفاع از حقوق مردم بود و محکوم کردن ظلم و استبداد. آنچنان کرد که گفته بود: “ادب مرد به ز دولت اوست”.
از دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸، که علیرغم همه توصیههای دوستان یا هشدارهای فرمانده مستبدّ کودتای انتخاباتی, به عنوان یک همراه ساده در کنار مردم قرار گرفت، تا روزی که به زندان خانگی رفت و تا به امروز، در کنار مردم ایستاد و بدون ادعا و صمیمانه از اعتراضات، مطالبات و حقوق آنها دفاع کرد. به اعتماد مردم خیانت نکرد. برای او آرمانهای انقلاب ۵۷ (آزادی، استقلال و توسعه ایران)، منفک از نظام سیاسیِ حاصل از آن ارزشمند بود و برای آنها پا به میدان گذاشت.
میرحسین به خوبی میدانست که بسیاری از وفادارترین همراهان جنبش سبز با قرائت او از بنیانگذار جمهوری اسلامی موافق نیستند و دیدگاههایی کاملا متفاوت دارند؛ اما او اعتقاد به تنوع و تکثر را نه در تئوری، بلکه در عمل سیاسی خود در امتداد جنبش سبز ثابت کرد. برای او استبداد، استبداد است؛ چه تحت عنوان سلطنت باشد چه ولایت مطلقه فقیه. به همین جهت، شفاف و بدون اما و چرا، از اعتراضات ۹۶، ۹۸ و جنبش “زن زندگی آزادی” با قوت حمایت کرد و اعدامهای جوانان وطن را که جنایت تحت عنوان اقامهی عدل و قانون بود محکوم کرد.
میرحسین بهخوبی میدانست که احتمالا بیانیه شجاعانه و مهمش در اعتراض به پروژه جانشینی مجتبی خامنهای، حضور نظامی ایران در منطقه و ضرورت مقاومت در مقابل دیکتاتوری مطلقه ولی فقیه، تحت تاثیر اشارهاش به بنیانگذار جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت؛ میدانست که این نکته، پروژه تخریبی را که اتاق فکر مافیای امنیتی به سرکردگی نقدی و طائب کلید زده بود به امید آنکه مقبول بخشی از اپوزیسیون قرار گیرد و آنها کار حذف میرحسین از صحنه سیاسی کشور را دنبال و به اتمام برسانند تسهیل خواهد کرد؛ اما برای او آنچه اصل بود صداقت بود؛ خود را در اتاق شیشهای در معرض دید و قضاوت مردمی که به آنها ایمان دارد قرار داد، به قیمت دلخوری، عصبانبت و حتی جدایی بخشی از هوادارانش.او به خود پشت نکرد تا به اعتماد مردم پشت نکند. وظیفه او در قبال مردم و هوادارانش به عنوان بخشی از این مردم، شفافیت و صداقت است و حمایت از اراده و حق تعیین سرنوشتشان برای انتخاب نظام سیاسی مورد قبولشان؛ نه فرصتطلبی و ادعای همراهی با نظر من یا دیگری. میرحسین، میرحسین است هر کجا که باشد؛ چه در جمع چند میلیون هوادارش در میدان آزادی، چه تنها در زندان اختر.
منبع: کلمه
3 پاسخ
عجیبه، موسوی ۱۳ سال حصر خانگیه، هنوز متوجه نشده که هر چی می کشه و می کشیم از دست نهاد ولایت مطلقه فقیه است، که آن “جان بیدار” فرموله و پیاده اش کرد. دوستان و مشاورانش نیز این مسئله را یا نفهمیده اند یا اینکه فهمیده و خودرا به نفهمی می زنند!
پیرمرد نقاش چه ارادتمند به بنیانگذار استبداد دینی باشه و چه نباشه، در تاریخ به عنوان یکی از رهروان راه آزادی و مبارزان نستوه علیه تاریکی و بیداد جاودان خواهد شد. این میزان صداقت و پرنسیپ در تاریخ معاصر ما کمنظیر بوده و حقیقتا کیمیاست.
کافیست،به خدا سوگند کافیست! دست از این همه تحریف تاریخ بردارید. کجا میرحسین موسوی تکثر در جنبش سبز را پذیرفت؟!! مگر او نبود که در برابر خواست تغییر قانون اساسی و القای سیستم به بنبست رسیده جمهوری اسلامی،دقیقا حرف امامش را تکرار کرد که “جمهوری اسلامی،نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد”؟! یعنی او نمیدید اسلام سیاسی با جمهوری سازگار نیست؟!! این جمله را آقای خمینی در برابر درخواست افزودن واژه “دموکراتیک” به نام حکومت(جمهوری دموکراتیک اسلامی) گفته بود و دیدیم که خمینی اعتقادی به دموکراسی نداشت(اگر همه بگویند بله،من میگویم نه!!).در مقام رهبری جنبش سبز هم ایشان با اعلام “به خانه برگردید” خود مسئول مستقیم شکست آن جنبش فراگیر بودند. بیخود نیست که جنبش کنونی رهبری ندارد چون تمام کسانی که نسل جوان به عنوان رهبر به آنان اعتماد کرد،به آنان خیانت کردند و از پشت خنجر زدند.ناف متولدان پیش از ۱۳۴۵ را با انقلاب ۵۷ بریدهاند و آنان بهیچوجه توان و اراده و حتی درک جدا کردن خود از آن اشتباه دودمان بربادده را ندارند.در پایان از سایت خواهش میکنم به نویسندگان توصیه کند که در هنگام نوشتن احساسات خود را کنترل کنند که بجای مقاله، نامه عاشقانه یا نوحه ننویسند. نویسنده سیاسی باید بیطرف باشد وگرنه اعتبار مقالهاش چیزی در حد کتابهای ر.اعتمادی یا نوحههای حاج منصور ارضی خواهد بود.
دیدگاهها بستهاند.