یادداشت

تکمله‌ای بر یادداشت «نقل خاطره‌ای از عباس شیبانی»

درآمد

در پی درگذشت دکتر عباس شیبانی و انتشار خاطره‌ای از ایشان توسط اینجانب در وب سایت زیتون، برخی دوستان با انگیزه های خیرخواهانه و اصلاحی و رعایت انصاف نکاتی را یادآوری کردند. از این رو ضروری نمود که تکمله ای در این باب بنویسم تا از یک سو کاستی ها در حد ممکن جبران گردد و از سوی دیگر سوء برداشت های احتمالی را برطرف کند و در نهایت برخی نکات ضروری را یادآوری کنم.

چند نکته ضروری در این باب
یکم. نخست در باب اهمیت خاطرات بگویم. بارها گفته و نوشته ام که هرچند مورخان در کار تاریخ نگاری خود با خاطرات و خاطره گویی به دلایلی کم و بیش موجه چندان همدل نیستند ولی واقعیت این است که خاطرات افراد ولو مخدوش و غیر صادقانه می تواند در کار تاریخ نگاری عام و یا خاص (موضوعی) مفید واقع شود و این البته به میزان اطلاعات مورخ و هنر پژوهشگر در جرح و تعدیل روایات مختلف حتی متضاد بر می گردد. به ویژه خاطرات اگر روزنوشت باشد، از اهمیت و اعتبار بسیار بیشتری برخوردار است.
من از حدود پنجاه سال پیش به ثبت و ضبط حوادث و رخدادهای پیرامونم علاقه و اعتقاد داشته ام و هنوز نیز از آن کاسته نشده است. هرچند سالهاست که دیگر یادداشت های روزانه را به دلیل ضیق مجال رها کرده ام. با این حال تا کنون چند کتاب از روزنوشت های خاطره گونه گذشته های دور و نزدیک را منتشر کرده ام. یکی از این سلسله یادداشت ها مربوط است به دوران چهار ساله مجلس اول که من به عنوان نماینده مردم تنکابن و رامسر عضو مجلس بود ام. این یادداشت ها از منابع مختلف فراهم آمده اند ولی یکی از این منابع سخنان افراد و از جمله محصول گفتگوهای فردی با یک نفر یا چند نفر بوده که عمدتا در همان زمان ثبت شده اند. حال در باره میزان اعتبار و وثاقت آنها دیگران باید داوری کنند. افراد می توانند دعاوی مطرح شده را با منابع و داده های دیگر بسنجند و در نهایت نتیجه بگیرند. در هرحال در مورد خاطره هایی که فقط یک راوی دارد، اعتماد یا عدم اعتماد به صداقت و وثاقت راوی است که تعیین کننده است. «علم الحدیث» در سنت معارف اسلامی نیز این گونه است.
یکی از این یادداشت های مجلس اول گفتگوی بین من و مرحوم عباس شیبانی است که به مناسبت درگذشت آن مرحوم منتشر شده است. از آنجا که معیاری برای راستی‌آزمایی میزان وثاقت نقل خاطره وجود ندارد و طرف مقابل نیز اکنون نیست تا اظهارنظر کند، طبعا فصل الخطابی در میان نیست. اما می توانم با اطمینان بگویم که این خاطره (مانند موارد دیگر) چند ساعت بعد از وقوع، تحریر شده و بنا بر آن بوده که هیچ گونه تغییر ماهوی و مضمونی رخ ندهد. دلیلی نیز برای تحریف و انتساب کذب در مورد آن مرحوم و البته دیگران نبوده و نیست. نه انگیزه شخصی در میان بوده و نه انگیزه های گروهی و مذهبی و جناحی و سیاسی و مانند آنها. بگذارید صادقانه بگویم اگر این گفتگو در همان زمان یادداشت نشده بود، به احتمال زیاد اکنون به خود اجازه نمی دادم با دیگران در میان بگذارم. گذشت چهل سال امر مهمی است. با این حال داوری نهایی با مخاطبان است و این به میزان اعتماد به صدق گفتار راوی بستگی دارد.

دوم. ایراد گرفته اند که چرا در زمان حیات طرف مقابل این خاطره منتشر نشده است. دلیل ارادی خاصی وجود نداشته جز این که بگویم تا کنون مناسبتی در میان نبود و اصولا به یاد آن خاطره کوتاه نبوده ام. دقیقا چهل سال گذشته است. معمولا پس از مرگ افراد و شخصیت ها، دیگران خاطرات خود را بازگو می گویند. البته برخی خاطرات ممکن است در مدح افراد باشد (که غالبا چنین است) و برخی نیز ممکن است در ذم او باشد یا چنین تفسیر شود. من در این سالها غالبا پس از مرگ افرادی که من می شناخته ام و از آنان خاطرات مشترک داشته ام، خاطراتی را بازگو کرده و منتشر کرده ام. گاه در مدح و ذکر خیر بوده و گاه نیز در ذکر شر (حداقل از منظر راوی).

سوم. برخی تذکر داده اند که صرف این خاطره هرچند درست و دقیق نمی تواند سیمای کامل و جامع یک فرد از جمله عباس شیبانی معمّر را نشان دهد. وانگهی، کسی چون شیبانی نمی توانسته اهل شکنجه و آزار کسی باشد. شیبانی از جنس اسدالله لاجوردی نبود. سخن حقی است و من نیز در مقام بیان زندگی‌نامه شیبانی و یا بررسی کارنامه زندگی و فعالیت های حدود هفتاد ساله او نبوده و نیستم. با این همه در آغاز به انگیزه جلوگیری از هر نوع سوء تفاهمی به برخی وجوه مثبت و معقول نوع زیست فردی شیبانی و شخصیت اخلاقی او اشاره کرده ام. شاید بهتر می بود کامل تر می نوشتم.
با این حال لازم است در اینجا و به این مناسبت به نکته مهمی اشاره کنم. شخصیت فردی افراد و خلق و خوی آنان و حتی عقاید و باورهای شخصی اشخاص همیشه با وجوهی دیگر از نظام باورها و به ویژه با عملکردهای اجتماعی شان منطبق نیست. آدمی مجموعه ای است از اضداد. آدمیزاده طرفه معجونی است / کاز فرشته سرشته و از حیوان. فراوان دیده ام که افراد در مقاطعی از زندگی به گونه ای بوده اند و در مقاطع دیگر به گونه ای دیگر و حتی متضاد. از باب مثال افراد بسیاری را می شناسم که در دوران پیش از انقلاب به گونه ای بوده و پس از آن در مقام و منصب حکومتی به گونه های متفاوت و متعارض ظاهر شده اند. کم نبوده و نیستند که به لحاظ شخصی آدم منزهی شمرده می شوند ولی در جامعه و سیاست و مدیریت نامنزه و بدکردار ظاهر شده اند. در واقع این گونه نیست که فرد صالح همیشه و در همه حال صالح باشد و فرد بد همیشه بد. به عبارت دیگر صلاح فردی لزوما به معنای صلاح اجتماعی نیست. عباس شیبانی در حدی که من می شناسم به لحاظ شخصی پاکدست بود و دنبال مقام و منصب و ثروت نبود و همواره ساده می زیست. در حد اطلاع به طور مستقیم دستش به خون و شکنجه و نیز غصب اموال مردم آلوده نشد. حداقل تا بیست سال پیش که من می دانم، رابطه شخصی اش را با دوستان قدیمش حفظ کرده بود و به کسانی چون دکتر سحابی و مهندس سحابی و مهندس بازرگان احترام می گذاشت. در دوران ریاست جمهوری بنی صدر نیز در مجلس با او به احترام برخورد می کرد. چنین خصایلی در میان مقامات جمهوری اسلامی البته نادر است.
با این همه شیبانی همان گونه که نوشته ام از نظر بینش مذهبی فردی عامی بود و مقلد و به شدت تحت تأثیر علمای مذهبی و همین نقطه ضعف اساسی او بوده است. او به طور مطلق تحت تأثیر فقیهان حکومتی از جمله آیت الله خمینی و جانشینش بوده است. چنان که در متن گفتگو نیز آشکار است شیبانی به استناد حرفهای فقیهان حکومتی از ضرورت شکنجه و زدن زندانی دفاع می کرد وگرنه دنبال منافع شخصی نبود. از نظر او حفظ اسلام لزوما از طریق حفظ جمهوری ولایی ممکن می شد. او اگر اندکی اندیشه می کرد و از استقلال فکری و عقیدتی برخوردار بود، هرگز به چنان ورطه ای در نمی افتاد. همان گونه که اغلب یارانش در دوران مبارزه به راه او نرفتند. از منظر همدلی می توان گفت شیبانی و مانند او خود قربانی جهل و جور و اقتدارگرایی حاکمان جمهوری روحانی و ولایی بوده و هستند.
در این زمینه حداقل می توان پرسید که شیبانی در طول این ۴۳ سال در برابر این همه ستم و تجاوز و زندان و اعدام و شکنجه ساری و جاری چه موضعی داشت؟ او پنج دوره یعنی ۲۰ سال بر کرسی نمایندگی مردم تکیه زده بود، در این دوران دراز و پرآشوب، وی چند بار از حقوق موکلانش دفاع کرده و عملا برای جلوگیری از ستم و قانون شکنی (حتی قوانین جمهوری اسلامی) چه اقدام کرده است؟ درست است که او لاجوردی نبود و می توان گمانه زنی کرد و گفت وی عملا نمی توانست شکنجه گر باشد، ولی این برای تبرئه او و مانند او کفایت نمی کند. می توان صادق بود و با نیت خیر نیز شر آفرید. بی تعارف باید گفت شیبانی ها ابزارهای خوب و تا حدودی تطهیرکننده فسادها و ستم های حاکمان در این چهار دهه بوده و هستند. هرچند شیبانی در شمار خردمندان به حساب نمی آید ولی می توان جمله کارل پوپر را به کار برد و گفت: خردمندان در خدمت خودکامگان.

چهارم. پرسیدنی است که آیا این بدان معناست که من خود را از هر اشتباه و خطایی مبرّا می دانم؟ حاشا و کلّا! زندگی هیچ فردی به ویژه کسانی که در کوران حوادث بوده و دارای مسئولیت های بوده و هستند، سیاه و سفید نیست، بلکه خاکستری است. در هرحال من در باره شیبانی داوری نکرده ام، فقط یک چشمه از فکر و نظرش برای تاریخ و نسل های امروز و فردا باز گفته ام. طبعا در باره من نیز دیگران داوری خواهند کرد و در پایان نیز داور داوران خداوند است.

پنجم. برخی از منظر مذهبی و فقهی ایراد گرفته اند که این گونه خاطره گویی مصداق غیبت است و گفتن ندارد که غیبت شدیدا ممنوع است و حرام.
در این باب باید گفت واقعیت این است که «غیبت» در مفهوم شرعی و فقهی اش، بسیار مهم و در واقع کلیدواژه است و حرمت آن و صد البته رعایت دقیق و صادقه غیبت، خود یک اصل سازنده و مفید در تصعید اخلاقی دینداران است و منطقا محترم و لازم الاتباع است. اما و هزار اما واقعا مصداق غیبت به ویژه در روزگار ما کدام است؟ معیارهای کنونی غیبت کدام اند؟ مثلا وقتی وفق توصیه قرآن مظلوم مجاز است صدایش را در برابر ظالم و ظلم بلند کند (موضوع آیه ۱۴۸ سوره نساء)، مصداق غیبت است؟
در هرحال لازم است که بر اساس قاعده عقلایی «علل الشرایع» و «مقاصد الشریعه» و اصل ترجمه مفاهیم کهن به زبان و مقتضیات روز، اصل حرمت غیبت (هرچند که در سنت فقهی متأسفانه معمولا غیبت مؤمن را حرام می دانند) بازتعریف و بازخوانی شود و گرنه اغلب تحلیل ها و تفسیرهایی که همه پیوسته در گفتارها و نوشتارهای روزمره ارائه می دهیم، در نگاه فرمالیستی می تواند مصداق غیبت دانسته شود. در این صورت، نه تنها نقل خاطرات بی معنی می شود که حتی روزنامه نگاری و بالاتر تاریخ نگاری نیز بلاموضوع و حداقل دشوار می شود. مصداقا می پرسم، آیا انتقاد کردن و به طور خاص از مظالم حاکمان جمهوری اسلامی از عالی تا دانی سخن گفتن، مصداق غیبت شرعی است؟ اگر زنی در بازداشتگاه مورد تعرض و یا تجاوز جنسی قرار گرفته است، مجاز است افشاگری کند و علی رؤس الاشهاد اعتراض و در صورت امکان دادرسی شکایت کند؟ روشن تر می پرسم وقتی من و چند نفر دیگر از نمایندگان مجلس اول از رئیس جمهور وقت در سال ۱۳۶۱ (رهبر کنونی جمهوری اسلامی) شنیده باشیم که «امام» اعتقادی به آزادی ندارد، مجازیم آن را بگوییم و اعلام کنیم؟ آیا این هم مصداق غیبت شرعی است؟ در این صورت، حداقل آزادی بیان بلاموضوع خواهد بود.
گفته می شود که اگر یک طرف گفتگو راضی نباشد که حرفهایش منتشر شود، انتشارش حرام و غیبت است. البته من هم معتقدم کسی که به طور مشخص شرط کرده باشد سخنش منتقل نشود، لازم الاتباع است ولی مرحوم شیبانی چنین شرطی نکرده بود. از آن گذشته اگر شرط رضایت در میان باشد، هیچ ظالم و شکنجه گری هرگز به انتشار اخبار کردارهایش رضایت نخواهد داد.
امیدوارم این توضیحاتِ شاید واضحات مفید باشد و احیانا قانع کننده.

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳