قاسم سلیمانی، مصباح یزدی و فرقه پایداری

سخنانِ  تنظیم شده برای ابراهیم رئیسی در کنگره‌ای که برای سالگرد مرگ محمد تقی مصباح یزدی برگزار شد، از ابعاد مختلف، قابل توجه و ارزیابی است. اما نکته‌ای که از محتوای تعابیر او درباره‌ی خود مصباح مهم‌تر است، تلاش رئیسی برای برساختن یک الگوی ترکیبی از رویکردهای مصباح یزدی و قاسم سلیمانی است. رئیسی در سخنان خود گفته است: «علامه مصباح یزدی عمار انقلاب و سردار سلیمانی مالک اشتر انقلاب بودند. آیت‌الله مصباح و شهید سلیمانی در ایام فاطمیه در جایگاهی هستند که می‌توانند برای ما الگو باشند».

این فقط ابراهیم رئیسی نیست که در رثای فقاهت و «استاد فکر» بودن مصباح، جملات طویل ساخته است. علی خامنه‌ای هم مصباح را به عنوان عالمی توصیف کرده که باید فکر و راه او ادامه پیدا کند و او را با هگل مقایسه کرد. از او در مورد قاسم سلیمانی هم حماسه‌سرایی بسیار است. قادرعلی واثق، عضو هیئت علمی جامعه المصطفی گفته که مصباح برای افغانستان، یمن و کل جهان اسلام نظریه داشته و قاسم سلیمانی هم در بُعد عملی به دنبال پیاده کردن این نظریات بوده است. حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان، سرمقاله‌نویس روزنامه‌ی کیهان و افراد دیگری نیز عباراتی سرشار از غلو و اغراق به کار برده‌اند و خبرگزاری ایرنا هم بدون اشاره به نام یک منبع خاص، اعلام کرده که مصباح بارها برای تدریس فلسفه به دانشگاه‌های آمریکا و کانادا دعوت شده اما او نپذیرفته و به عشق جوانان، در ایران مانده است! گروه سیاسی موسوم به جبهه‌ی پایداری انقلاب اسلامی هم با انتشار یک بیانیه، اعلام کرده: «راه شهید سلیمانی و آیت‌الله مصباح باید ادامه پیدا کند».

کاربرد عبارات اغراق‌آمیز در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، پدیده‌ی عجیبی نیست و «معادل سازی» چهره‌های حکومت با بزرگان صدر اسلام نیز امری مرسوم است. در نتیجه توصیف رابطه‌ی علی خامنه‌ای و قاسم سلیمانی همچون نوع رابطه‌ی امام علی (ع) و مالک اشتر، از دل چنین گفتمانی برمی‌آید و در مورد مصباح نیز به کار بردن عباراتی نظیر علامه، فیلسوف معاصر و نظریه‌پرداز فقه و حکومت دینی در ادبیات رسانه‌ها و سخنرانی‌های افراد وابسته به حکومت جمهوری اسلامی، کاملا عادی جلوه می‌کند. اما ظاهرا تلاش برای پدیدآوردن گونه‌ای امتزاج و معجون از میراث فکری مصباح یزدی و روایت‌هایی که درباره‌ی نقش قاسم سلیمانی در تحولات منطقه ذکر شده، اقدامی بدیع است. این نشان می‌دهد که جبهه‌ی پایداری، پس از فتح همه‌ی خاکریزهای دولت، حکومت، صدا و سیما و شورای نگهبان، در صدد آن است که مسیر آتی گفتمان جمهوری اسلامی و مشی حکمرانی آن را بر اساس یک باور و ایده‌ی القایی طراحی کند که علی الاصول جایی برای علی خامنه‌ای در آن وجود ندارد.

آیا مسیر آتی این رویکرد، صرفا بر اساس هدف رندانه‌ای به نام کنار نهادن بی‌سروصدای علی خامنه‌ای پیش می‌رود؟ خیر. شواهد نشان میدهد که پایداری‌چی‌ها فقط به این رضایت نمی‌دهند و در صدد هستند که نام روح‌الله خمینی هم آورده نشود و اشاره‌ی چندانی هم به آراء و اندیشه‌های مطهری، بهشتی، طباطبایی و دیگران صورت نگیرد. این تلاش را میتوان یک رویکرد گفتمانی جدید دانست که به دنبال برساخته‌کردن یک نهاد سیاسی–نظامی تندرو از دل حکومتی است که در سال ۱۴۰۱ هجری شمسی، بیش از هر زمان دیگری در معرض حمله قرار گرفته. هجمه‌ی تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی از یک سو، حملات معترضین از داخل و موضوع دیگری که افراد نزدیک به بیت خامنه‌ای با تعبیر «سکوت خواص»، از آن یاد کردند. خود علی خامنهای هم گلایه‌هایش را پنهان نکرده و از افرادی همچون حداد عادل و دیگران، درخواست کرده که سکوت خود را بشکنند.

اما همچنان که دیده شد، مشاورینی مانند یحیی صفوی فرمانده اسبق سپاه، علی ولایتی و دیگران، به ندرت دهان گشودند و سکوت اختیار کردند. اما در جبهه‌ی پایداری‌چی‌ها، عملا چهره و عنصر ساکت وجود ندارد و آنان با همان رویکرد آشنای تندروانه و ملتزم و معتقد به استفاده از قوه‌ی قهریه، بارها معترضین را تهدید کردند و پس از فروکشی نسبی اعتراضات، آزادانه و آشکارا از اعدام و حتی قطع اعضای بدن معترضین محبوس، حمایت کردند.

اظهارات افرادی مانند سعید جلیلی، نماینده‌ی خامنهای در شورای عالی امنیت ملی، درباره‌ی اهمیت نقش قاسم سلیمانی، درکنار سخنان و مواضع چهره‌های برجسته‌ی گروه پایداریچی‌ها، همگی نشاندهنده‌ی این است که بخش مهمی از کارگاه گفتمان‌سازی و ادبیات‌سازی جمهوری اسلامی، از ید بیت رهبری درآمده و به دست مصباحیون افتاده است. این همان جریانی است که در بزنگاه‌های حساسی سیاسی، حتی به انتخابات نیز عقیده‌ای ندارد و از آنجایی که بر اساس قرائت تندروانه و توتالیترمآبانه‌ی خود، جایگاهی برای مردم قائل نیست، به راحتی از ضرورت استیلای حکومت دینی بر همه‌ی ارکان جامعه، حمایت می‌کند.

حالا کار جریان پایداری و نهاد موسوم به دفتر نشر آثار امام خمینی که بودجه‌ی دولتی هم دریافت میکند، کارش به جایی رسیده که لازم نمی‌داند نام چندانی از خمینی و خامنه‌ای به میان بیاورد.

محمدمهدی میرباقری از شاگردان مصباح که در برخی محافل، حتی از او به عنوان جایگزین علی خامنه‌ای نام برده شده، از افرادی است که به شدت به دنبال تئوریزه کردن نظریات جریان مصباح است. او اخیرا اعلام کرد: « ما در مرحله تدوین قانون جدید برای جهان هستیم».

میرباقری که از قاسم سلیمانی به عنوان « یکی از پرچمداران میدان جنگ نرم و جنگ فرهنگی» یاد کرده، گفته است: «اگر انقلاب اسلامی درگیری با کفر را به بیرون از مرزهای خود نبرد و در داخل مرزهای فرهنگی و عقیدتی دنیای استکبار با آنها نجنگد، نمی‌تواند تداوم یابد».

این سخن میرباقری به منزله‌ی تصمیم‌گیری روشن مصباحیون برای استفاده از ظرفیت‌های سپاه قدس، گروه طائب و دیگر تندروها در ماجراجویی و خصومت‌های منطقه‌ای است. اما میرباقری تنها به خارج چشم نیاندوخته و در مورد داخل هم گفته است: «اگر انقلاب اسلامی در درونش، پیوسته خلوص پیدا نکند و بنا داشته باشد که ناخالصی‌ها را با خود حمل کند، و به لوازم این ناخالصی‌ها ملتزم باشد، با خطر انحلال تدریجی مواجه خواهد شد». عبارات، به اندازه‌ای صریح و روشن است که نیازی به تفسیر ندارد. مصباحی‌ها در خارج، به دنبال تحمیل قانون اساسی خودشان بر همه‌ی کشورهای جهان هستند و در داخل نیز، آرزوی آن را در سر دارند که به قول خودشان « ناخالصی‌ها» را کنار بگذارند. شاید کسی بگوید زمانه‌ی اندیشه‌های مبتنی بر قلمروگشایی و جهانگشایی پایان یافته و دوران چنگیز، ناپلئون و هیتلر به پایان رسیده است. اما یادمان باشد که حتی گروه تروریستی داعش که در رویای حکمرانی بر شامات تا خراسان بود، هنوز به طور کامل از میان نرفته است و اساسا یکی از ویژگی‌های «حلقه»ها و فرقه‌های ایدیولوژیک، حرکت به سمت رویاها و اهدافی است که تحقق آنها به مثابه‌ی یک توهم و فیلم آخرالزمانی، عجیب به نظر می‌رسد. صد البته کار برای رهبر و اعضای حلقه‌ای که پایگاه‌هایی همچون تهران، قم و مشهد را در اختیار گرفته و ردیف بودجه‌ی دولتی دارد، در مقایسه با حلقه‌های داعشی و سلفی که در بیابان‌ها و زیرزمین‌ها فعالیت میکنند، بسیار آسانتر است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. برادر پارک ات رو عوض کن
    یعنی از خمینی تندرو تر که برای سلمان رشدی نویسنده کشوری دیگر حکم قتل داد و حکم قتل اسیر زندانی دوران خدای دهه شصت داد هم داریم
    خمینی به درجه ای از رذالت و شرارت رسید که برای ابوبکر بغدادی هم قفل است
    بعد پایداری تندرو هست و می خواهد نام خمینی آورده نشود!!!
    شما خط امامی ها کسانی هستید که از شر شما باید به داعش و مار قاشیه پناه برد. دوران طلایی خدای دهه شصت!!!

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »