*تقدیم به «سعید مدنی»؛
به لطف کوششهای ستایشبرانگیزش در حوزهی «جنبشهای اجتماعی»
زیتون ـ ابوالفضل مظلومزاده ـ در حالیکه «جنبش انقلابی ژینا»، بهطور پیوسته در حال رشد است، بحثهای تازهای نیز در مورد ریشههای شکلگیری آن به میان آورده است. برخی از ناظران و تحلیلگران به دلیل ویژگیهای کمنظیر آن مثل تداوم زمانی خیزش، فراملّیگرایی یا گذار از سطح معمول منازعهی جنبشهای اعتراضی گذشته با نظام سیاسی، آن را یک رویداد فرازمانی و منحصربهفرد میدانند. برخی دیگر با تحلیلی مبتنی بر گونهشناسی و نحوهی چارچوببندی، پیامها، شکل انتشار و تغییر مقیاس بسیج، «جنبش انقلابی ژینا» را ادامهی معنادار «اعتراضات دیماه ۹۶» معرفی میکنند. امّا تعداد دیگری از ناظران نیز با تأکید بر نقش «نتایج» جنبشها و «شعارها»، آن را به رویدادهای اعتراضی معروف به دوران اصلاحات یا پیش از آن نسبت میدهند و ویژگیهای مشابهی را نیز ارائه میکنند.
بهنظر میرسد که هر یک از این دیدگاهها میتوانند بخشی از واقعیتهای «جنبش انقلابی ژینا» را نمایان کنند؛ امّا برخی از این آثار یا گفتهها تحلیل منسجم و یکپارچهای از آن را پیشپا نمیگذارند و بیش از هر چیز تحت تأثیر دیدگاه هنجاری و یکجانبه و یا مواضع سیاسی قرار دارند. تأکید بر ماهیت کاملاً مستقل، فرازمانی، عدم ارتباط تکنیکی و ظهور فرامکانی این «جنبش» با خصلت «جنبشهای اجتماعی» همخوانی ندارد. با این حال، تا زمانیکه «رویدادهای اعتراضی» در طول چهار دههی گذشته، ناشی از بحرانهای ذاتی [۱] «یک نظام سیاسی» است، چگونه میتوان بر این جنبهها پافشاری کرد. در واقع «لحظههای اعتراضی ـ انقلابی» که ناشی از بحرانهای یکسان هستند، علیرغم ویژگیهای خاص و متمایزکننده، در ظرفهای «کاملاً» جداگانه قرار نمیگیرند؛ بلکه باید آنها را در معادلهای گذاشت که به نسبت تشدید بحرانها، نتایج مختلفی از نحوهی انتشار، بسیج و چارچوببندی را نمایان میکند. یعنی: در «زمینه»ی یکسان (منظور نظام سیاسی و نتایج آن)، این جنبشها هستند که در یک فرآیند رشد دائمی و گاهاً تکمیلکننده پاسخهای مختلفی را به «زمینه» میدهند.
با توجه به اهمیت این موضوع، دومین نوشتهی این پرونده به واکاوی تجربههای اعتراضی گذشته و برقراری نسبتهای «خویشاوندی» بین «لحظههای اعتراضی» اختصاص دارد و از این منظر به تبارشناسی «جنبش انقلابی ژینا» میپردازد.
در این پرونده بیشتر بخوانید:
زیباییشناسی اعتراض در جنبش «ژینا»
تبارشناسی جنبش انقلابی «ژینا»
یک تقسیمبندی؛ ظهور «چرخههای اعتراض» در ایران پس از انقلاب ۵۷
پیش از «خیزش انقلابی ژینا»، یکی از روشهایی که میتوانست بخشی از پویایی جامعهی اعتراضی ایران را توضیح دهد، تقسیمبندی جنبشهاـاعتراضها با توجه به انگیزههای ظهور آنها بود. بر این اساس، ظهور اعتراضهای فراگیر از آغاز انقلاب ۵۷ تا سالهای پایانی دههی هشتاد شمسی با تکیه بر انگیزههای «سیاسی» رخ دادهاند و از نیمهی دوّم دههی ۹۰، انگیزههای «اقتصادی» باعث بسیج گسترده در کنش جمعی شدهاند[۲]. امّا بلافاصله باید اشاره کرد که به دلیل بر همکنش و تأثیر متقابل «ابر بحرانها»، آنها میتوانند به شکلی سریع دچار تغییر در مطالبات شوند. یعنی به دلیل نقش تعاملگرایانهی گسستها، بحرانها و موضوعات مورد منازعه، شیفت از مطالبات اقتصادی به درخواستهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، امری عادی ـ طبیعی است که حتی میتواند به تقویت «جنبش ـ اعتراض» کمک کند.
بهطور مثال، هر چند انگیزههای «اقتصادی» باعث ظهور «اعتراضهای سراسری ۹۶ و ۹۸» شدند، امّا آنها طیف متنوعی از مطالبات سیاسی را هم پذیرفتند و بهنظر میرسد این مورد، یکی از مهّمترین عوامل در رشد سریع آنها بود. در این مدل، حتی «فرآیند تغییر مطالبات» میتواند انگیزهی ابتدایی ظهور «جنبش ـ اعتراض» را نیز به حاشیه براند و آن را در شکل دیگری «برجسته» کند. احتمالاً به همین دلیل است که اعتراضهای سراسری در سالهای ۹۶ و ۹۸، بیش از آنکه «اقتصادی» بهنظر برسند، «سیاسی» قلمداد میشوند.
با این حال، ظهور جدّیترین و گستردهترین «جنبش» در طول چهاردههی گذشته، الّزامات تازهای را برای تقسیمبندی مجدد اعتراضها در ایران یادآوری میکند. بنا بر تقسیمبندی انگیزههای ظهور، «جنبش انقلابی ژینا» که ریشه در انگیزههای «اجتماعی ـ فرهنگی» دارد، در هیچکدام از آن تقسیمبندیها جای نمیگیرد. میتوان پیشنهاد کرد که سوّمین پرونده از ظهور «جنبش ـ اعتراض» در تاریخ چهار دههی گذشته، با تأکید بر انگیزههای «اجتماعی» باز شود؛ امّا این به خودی خود چالشهای تازهای در مطالعات جنبشهای اعتراضی در ایران به وجود میآورد.
بر این اساس، ما در یک تقسیمبندی به «جنبشهای درون سیستمی با انگیزههای اصلاحی» و «جنبشهای برون سیستمی با انگیزههای انقلابی» اشاره خواهیم کرد. و در پیوند با این تقسیمبندی از مفهوم «چرخههای اعتراض» استفاده میکنیم که به معنای گسترش فزآینده اعتراض در سراسر جامعه، پیکربندی تازهای از بازیگران، سرایت بسیج سیاسی از گروههای درگیر به گروههاـلایههای غیرفعال و … است.
در پیوند با «چرخههای اعتراض»، مفاهیمی مانند «لحظههای جنون» و «امواج اعتراضی» را هم به کار میگیریم. «سیدنی تارو» به نقل از «آریستید زولبرگ» مینویسد لحظههای جنون جایی است که هر چیزی ممکن میشود و «سیاست تمام مرزها و محدودیتها را از بین میبرد و با قدرت به زندگی حمله میکند.» در اینجا «حیوانات سیاسی از ظرفیت پتانسیلها خود فراتر میروند.» [۳] لحظههای جنون منشاء مشارکت گستردهی شهروندان در جنبش، منشاء ارزشها و اهداف جدید، بازیگران و بنیانهای تازهای هستند و مسیرهای بدیعی را میگشایند.
بدین ترتیب، چند موج اعتراضی توانایی این را دارد که به یک چرخه تبدیل شود. امواج اعتراضی نیز به نقطههای خیزش اعتراضهای خیابانی یا اصطلاحاً نقطههای پیک اعتراضی اشاره میکند؛ مثل: موج اعتراضی دیماه ۹۶ که از ۷ تا ۱۷ دیماه به طول انجامید یا موج اعتراضی آبان ۹۸ که از ۲۴ آبان شروع و برای بیش از دو هفته ادامه داشت. امّا تفاوت اساسی بین موج اعتراضی با لحظههای جنون، به شدت و قدرت پیکها در گستردگی جغرافیای اعتراض (بهطور مثال تعداد استانها یا شهرهای درگیر در منازعه)، تعداد مشارکتکنندگان، سطح برخورد و مقابله با زمینه (موضوع منازعهآفرین یا تهدید شناساییشده؛ مثلاً حکومت) بستگی دارد. به عنوان مثال نمونهی آشنا در لحظههای جنون زمانی است که «انقلابیون» با تسخیر خیابانها، مراکز حساس سیاسی را برای سرنگونی یک رژیم اشغال میکنند.
همچنین در این مطلب از مفهوم دوگانه «جنبش ـ اعتراض» استفاده کردهایم. این نوع کاربرد متمایزشده برای «جنبش»، اشاره به اعتراضهایی دارد که توانایی فراهمکردن مؤلفههای لازم را برای شناسایی آن به عنوان «جنبش» به دست آوردند؛ نمونهی بارز آن جنبش سبز است که به مجموعه اعتراضهای در واکنش به مهندسیـتقلب انتخابات در سال ۸۸ اشاره میکند. امّا «اعتراض» شانس تبدیل شدن به یک جنبش را به دست نیاورده است؛ مثل اعتراضهای دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸. ولی به صورت مشخص از این مفاهیم برای اشاره به «امواج اعتراضی» استفاده میکنیم.
با تکیه بر این مفاهیم، میتوان گفت ظهور اعتراضهای فراگیر از آغاز انقلاب ۵۷ تا پایان دههی هشتاد از نوع «جنبشهای درون سیستمی با انگیزههای اصلاحی» هستند. همچنین، بهطور مشخص، «دیماه ۹۶»، آغازِ «جنبش برون سیستمی با انگیزههای انقلابی» خواهد بود.
در هر تقسیمبندی حداقل سه موج اعتراضی به عنوان لحظههای تعیینکننده به چشم میخورد؛ جنبش سبز به عنوان گستردهترین «لحظه از تلاش درون سیستمی» برای پیگیری مطالبات و ایجاد تغییر در فرآیندها و پایان اولین چرخهی اعتراضی. دیماه ۹۶ به عنوان یک گسست اساسی با موضوع «اصلاحپذیریِ نظام سیاسی» و شروع چرخهی جدید و «جنبش انقلابی ژینا» به عنوان رویدادی فراگیر برای تکمیل چرخه و پیوند دو موج فراگیر اعتراضی پیشین؛ یعنی دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸.
متناسب با این نوع تقسیمبندی میتوان ویژگی هر کدام از چرخههای اعتراضی را اینگونه برشمرد:
چرخهی اوّل ـ جنبشهای درون سیستمی با انگیزههای اصلاحی: تمرکزگرا، مرکزگرا (کلانشهرگرایی)، دههمحوری موجهای اعتراضی، برخورداری نسبی از نقش رهبری در موجهای اعتراضی، وجود نسبی روابط سلسلهمراتبی در جنبش، وجود شکلی از سازماندهی، مطالبهمحور، نقشآفرینی تعیینکنندهی طبقهی متوسط اقتصادی و اجتماعی، پشتیبانی حداقلی از طرف گروههای خارج از کشور (دیاسپورا)، برخورداری از حمایت احزاب و گروههای سیاسی منتقد درون نظام سیاسی، ایجادکنندهی شکاف بین نخبگان سیاسی اثرگذار درون نظام سیاسی و تشدید گسست وفاداری سیاسی با نخبگان حاکم.
چرخهی دوّم ـ جنبشهای برون سیستمی با انگیزههای انقلابی: کثرتگرا، غیرمتمرکز، حاشیهگرا و محلّهمحور، سایبرپایه، غیرنهادینه، فشردگی زمانی موجهای اعتراضی، ارتباطات منعطف ـ شبکهای و سیال، ظهور بازیگران جدید، عدم سازماندهی، فقدان نقش رهبری و ایجاد نوعی رهبری «تقسیمشده ـ توزیعشده»، برخورداری حداقلی از طرف نخبگان سیاسی حاکم و گروههای سیاسی درون سیستم، پویا در شیفت مطالبات، انتشار سریع بسیج در کنش جمعی، برخورداری از حمایت حداکثری گروههای مخالف سیاسی خارج از کشور، فراملّیگرا، خودانگیخته و غیرسازماندهیشده، تأکید بر تغییر بنیادین نظام سیاسی، ایجادکنندهی تقویت روابط و وفاداری بین نخبگان و گروههای سیاسی حاکم و برخورداری از مشارکت افزایشی گروههای اجتماعی ـ فرهنگی در سیاستهای خیابانی.
بر خلاف ظاهر، تقسیم «جنبشها ـ اعتراضها» بر پایهی انگیزههای اصلاحی و انقلابی، علاوه بر اینکه به گسستها و تفاوتها اشاره دارد، میتواند نوع گذار این جنبشها را مشخص کند تا به یک پیوند تعاملگرایانه برسند. بهطور مثال، تداوم بحرانها و نوع پاسخ حکومت به «جنبشها ـ اعتراضها» میتواند اندیشههای اصلاحی را به عنوان یک کاتالیزور قدرتمند به سمت اندیشههای انقلابی سوق دهد. پس تجربهی موجهای اعتراضی در چرخهی اوّل به شکلی از چارچوبهای تازه برای تفسیر واقعیتهای سیاسی منجر میشود و ایدهی درون سیستمی اصلاحی را به حاشیه میراند. در عالم واقع تجربهی اعتراضها در سالهای آغازین انقلاب ۵۷، لحظههای اعتراضی نیمهی دوم دههی شصت، موج اعتراضی در واکنش به توقیف روزنامهی سلام (ماجرای کوی دانشگاه)، اعتراضهای دانشجویی سالهای آغازین دههی هشتاد و در نهایت جنبش سبز، دلایل کافی و لازم را برای روشنکردن یک بنبست سیاسی در مسیر اصلاح درون سیستمی را به نمایش گذاشت.
این چارچوب ذهنی جدید به همراه تشدید بحرانها در سطوح مختلف، کافی است تا منجر به شکلگیری ایدههایی تازه در مسیر «تغییر سیاسی» باشد. به همین دلیل است که شعار معروف «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» که در «دیماه ۹۶» سر داده شد و مورد استقبال قرار گرفت، نوع این گذار را مشخص میکند. تداوم این چارچوب تفسیری به همراه فرمهای اعتراض، نوع بازیگران، اهداف، منابع، سطح مطالبات و اثرگذاری متقابل ابربحرانها در این چرخه، ایدهی انگیزهی انقلابی را تکمیل کرد؛ جایی که معترضان شعار دادند: «بهش نگین اعتراض، اسمش شده انقلاب.»
باید اشاره کرد که ممکن است نقطههای مبهمی در شناسایی «جنبشها ـ اعتراضها» در این نوع تقسیمبندی وجود داشته باشد، امّا به صورت کلّی ردکنندهی این نوع تقسیمبندی نباشد. بهطور مثال در موجهای اعتراضی کوی دانشگاه و جنبش سبز، شعار «مرگ بر دیکتاتور»، «سیدعلی بدونه، بهزودی سرنگونه»، «مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی» و «مرگ بر خامنهای» سر داده شد. این بخش از جنبهی «شنیداری» جنبشها ـ اعتراضها به معنای قرار گرفتن در «جنبشهای برون سیستمی با انگیزههای انقلابی» نیست. شعارها علیرغم اینکه رساترین شکل بازنمایی واقعیتهای سیاسی توسط «جنبش»ها هستند، نمیتوانند بیانگر اهداف تعیینشده باشند تا آن را در نوع دیگری از «گونهشناسی»ها قرار دهد. پس ریشهها، رویهها و ساختارهای این دو جنبش، درون «جنبشهای اصلاحی» قرار میگیرد؛ فارغ از «شعارها» و برخی «کنشهای سیاسی».
بهعبارتی دیگر، در گونهشناسی جنبشها، تعریفهای مشخصی برای «جنبشهای انقلابی و اصلاحی» وجود دارد و شعارها، شاخص یا متغییری تعیینکننده در تعیین آنها نیستند؛ چرا که حتی اصلاحطلبانهترین جنبشها هم اصطلاحاً از شعارهای «انقلابی» استفاده میکنند. پس آیا باید آنها را در ردیف «جنبشهای انقلابی» قرار داد؟ جواب این سئوال منفی است! این دو موج اعتراضی بیش از «تغییر بنیادین نظام سیاسی» بر تغییر ساختارها، فرآیندها، تغییر کارگزاران، اصلاح سیستم نابرابر سیاسی، توزیع برابر قدرت سیاسی و ایجاد فرصتهای نهادینه و همینطور تأکید بر تسهیل نهادهای دموکراتیک و جامعهی مدنی آزاد متمرکز بودهاند.
همچنین ممکن است برخی از رویدادهای اعتراضی در چرخهی اوّل با ساختارها و شکل «جنبش ـ اعتراض»ها در چرخهی دوّم مشابهت داشته باشند. مثلاً آنچه به عنوان «شورش مشهد» در سال ۱۳۷۱ مشهور شده است، از نظر شکلی مشابهتهای قابل توجهی با ویژگیهای چرخهی دوّم اعتراضها، مخصوصاً موج اعتراضی دیماه ۹۶ دارد. امّا این مطلب با توجه به چرخهها و موجهای اعتراضی نوشته شده است تا بتواند به نوع دگرگونی چارچوببندیها، ساختارها و رویههای «جنبشها ـ اعتراضها» اشاره کند تا از این طریق به تبارشناسی «جنبش انقلابی ژینا» بپردازد. هر چند از «شورش مشهد» به عنوان جدّیترین و نخستین حرکت اعتراضی پس از انقلاب ۵۷ یاد میشود، ولی در چارچوب موج اعتراضی که به شکلی فراگیری بتواند سطح بسیج را از گروههای درگیر به گروههای غیرفعال بکشاند و چشماندازی از انگارهها و ارزشهای جدید را پیش پا بگذارد، جای نمیگیرد. پس «شورش مشهد»، منابع، پتانسیلها و ظرفیتهای لازم را برای تبدیلشدن به یک «موج اعتراضی» کسب نکرد.
«خیزش انقلابی ژینا»؛ تبارها، ریشهها و مسیرها
قرار گرفتن «جنبش انقلابی ژینا» در دستهی «جنبشهای برون سیستمی با انگیزههای انقلابی» تا حدودی تبار و ریشههای آن را لو میدهد، امّا همانطور که اشاره شد «جنبشها ـ اعتراضها» در خلاء شکل نمیگیرند. آنها در یک ارتباط معنادار با حرکتهای جمعی پیش از خود تعریف میشوند و در هر گام، تجربهی موجهای اعتراضی را به یکدیگر انتقال میدهند تا به شکل تازهای به پیکرتراشی دوبارهی خود مشغول شوند. سیالیت جنبشها در تغییر اهداف، ارزشها، ساختارها و اشکال مختلف کنش باعث میشود که جوابهای تازهای را برای بحرانها و تهدیدهای شناساییشده آماده و مشارکتکنندگان بیشتری را حول آنها جمع کنند. آنها به صورت متناوب چشماندازها و هویت جنبشی را تغییر میدهند و از دل آن موقعیتهای تازهای را خلق میکنند.
در همینحال، گاهی اوقات «جنبشهای اجتماعی» در عین ارتباط مستقیم در انتقال دادهها و آوردهها به یکدیگر، بر ضد خود عمل میکنند. جنبشها در شرایط مختلفی به خودانتقادی میپردازند و با نفی نوع پاسخ جنبش قبلی به «زمینه»، وارد تغییر در ساختارهای جنبش میشوند. در این شرایط باید به این تعاملها توجه کرد؛ هر چند که پاردوکسیکال و نقضکننده باشند. در طول چهاردههی گذشته نمونههای واضحی در تأیید این موارد رخ دادهاند: مثل «یکسانانگاری نظام سیاسی و گروههای حاکم به همراه همهی جریانهای رسمی» در چرخهی جدید به عنوان تهدید اصلی؛ در حالیکه در چرخهی اوّل این بینش صرفاً بر «یکسانانگاری نیروهای حاکم و گروههای سیاسی حامی» متمرکز بود. در این معادله نیروهای حامی تغییر که مثلاً اصلاحطلبان بودند، با هم «جمع» نمیشدند و لزوما همافزایی نداشتند. هدفِ «اصلاح تدریجی از بالا به پایین» و «ابهامزدایی از سیستم انتخابات» در چرخهی اوّل، جای خود را به «سرنگونی کل سیستم سیاسی» در چرخهی دوّم داد. امداد از اسامی و انگارههای دینیـمذهبی در چرخهی اوّل، جای خود را به ضدیت با هر نوع اسلام سیاسی داده است. شخصیتپروری و اسطورهسازی از رهبران جنبش در چرخهی اوّل جایش را به شخصیتزدایی و اسطورهشکنی در چرخهی دوّم داد. بهعنوان نمونه بخشهایی از نامه بهاره هدایت از داخل زندان اوین بیانگر همین وضعیت پارادوکسیکال (خودانتقادی، تعامل، نقضکننده) است.
در عین حال خیزش انقلابی ژینا با این نوع تفاوتهای عمده و عملکردهای انتقادی و گاهاً حذفکننده، میتواند به دنبال بازخوانی شعارها یا سرودهها و یا بازسازی دوبارهی تاکتیکهای خشونتپرهیز موج اعتراضی ۸۸ مثل «راهپیمایی سکوت» باشد تا دامنهی مشارکت شهروندان برای شکلگیری جمعیتی گسترده بالا ببرد.
در ادامه با بررسی گزینشی بخشی از مهّمترین ویژگیها و بنیانهای «خیزش انقلابی ژینا» با چرخهی دوّم و شناسایی مؤلفههای خویشاوندساز در چرخهی قبلی، به تبارشناسی و پیداکردن ریشههای آن میپردازیم.
ساختار جنبشی: بخش گستردهای از مطالعات دربارهی ساختار جنبشها بر سازمانهای جنبشهای اجتماعی (SMO) متمرکز است. امّا در ایران به دلیل کمبود منابع سیاسی لازم و همینطور سرکوب گسترده توسط رژیم غیردموکراتیک و کنترلهای امنیتی، عملاً امکان پیادهسازی و اعلام موجودیت آنها وجود ندارد. ولی در برهههایی در طول این چهار دهّه میتوان برخی احزابـگروهها را نه به عنوان «سازمان جنبش» که بیشتر در قالب گروههای اثرگذار جنبشی ـ مشارکتی در نظر گرفت که برخی نقشهای سازمانی جنبش را هم بر عهده گرفتهاند؛ بهطور مثال «دفتر تحکیم وحدت» در ماجرای کوی دانشگاه ۷۸، حزب مشارکت و ستاد مرکزی ـ انتخاباتی موسوی در «جنبش سبز» و «تشکیلات [ناتمامِ] راه سبز امید». هر چند آخرین مورد میتوانست برای اوّلینبار بنیانهای سازمان جنبشهای اجتماعی را پایهگذاری کند، امّا به دلایل مختلف همچون روند افولی جنبش سبز، متمرکز بودن، عدم کسب پتانسیلهای لازم برای جذب مستمر بازیگران جنبشی، تشّدید کنترلهای امنیتی، سرکوب فراگیر، بهرهبرداری سیاسی از منابع و اعتبار جنبش توسط گروهها و شخصیتهای اصلاحطلب، عدم هماهنگی و همسانسازی منابع و راهبردها با مطالبات جدید، تأکید بر روندی تغییر سیاسی از بالا به پایین و در نتیجه، ایجاد یک نقش تابّعی برای بازیگران باقیمانده به جای نقش بازیگری هماهنگیـقدرت، این امکان حاصل نشد.
همچنین در «جنبش سبز» به دلیل حضور نسبی نقش رهبری و وجود برخی گروهها و احزاب، شاهد نوعی سلسلهمراتب در ساختار آن هستیم و همین فرآیند ارتقای مشارکتکنندگان به سطوح بالایی را با مشکل روبهرو میکند. امّا روندهای جذب اعضا و مشارکتکنندگان منعطف و سیّال است و ساختار روابط جنبشی بیش از آنکه «رسمی» باشند، «غیررسمی»اند. سطح نسبی روابط غیررسمی در ساختار «جنبش سبز» یکی از مهّمترین نقاط قوت آن بود که توانست طیف قابل توجهی از گروههای اجتماعی را وارد بسیج در کنش جمعی کند. شرایط ضمنی و توافقهای نانوشته، انعطافپذیری، عضویت بر مبنای عادتها، باورها، روابط دوستی، تعلق یا مسؤولیت از این جمله هستند.
هر چند در موج اعتراضی «کوی دانشگاه ۷۸» شاهد کمرنگشدنِ ساختارهای متمرکز بودیم و روابط اعتراضی نیز مشابهتهایی با جنبش سبز داشت، امّا به دلیل نقشآفرینی مرکزی «دانشجویان ـ دانشگاه» و عدم گسترش موضوع مورد منازعه به طیف وسیعی از جامعه و لایههای اجتماعی، ضعف در یارگیری و مشارکت اعتراضی و عدم ارتباط با بحرانهای غیرسیاسی، دچار روند افولی شد.
با این حال، «جنبش انقلابی ژینا» با حذف ساختارهای محدودکننده (چه به صورت آگاهانه یا ناخودآگاهانه)، موانع جنبشها ـ اعتراضهای گذشته را برای جذب حداکثری مشارکتکنندگان و مانور «ابربحرانها» در سیاستهای خیابانی از میان برداشت. میتوان اشاره کرد که حذف ساختارهای محدودیتآفرین به دلیل کمبود منابع جنبش مثل سازمانـسازماندهی یا عدم پذیرش نمایندگی سیاسی، مقابله با سرکوب فراگیر، همافزایی بحرانها و انباشت گستردهی مطالبات برآورده نشده، باشد؛ ولی هر چه بود به یکی از مهّمترین نقطههای قوت آن تبدیل شد. به طور مثال، نوع رهبری تقسیمشدهـتوزیعشده و گذار از ساختارها و اشکال متمرکز اعتراضی مثل حاشیهگرایی به جای کلانشهرگرایی، محلّهمحوری به جای مرکزمحوری، تغییرهایی بود که توانست به شکل بهینهای در مقابل اعمال سرکوب فراگیر توسط حکومت جواب دهد و در عین تجربهکردن یکی از بادوامترین دورههای زمانی در طول چهاردههی گذشته، به صورت مستمر به جذب بازیگران اعتراضی بپردازد. این فرآیند تغییر ساختارها، به صورت مشخص و عینی، محصول موجهای اعتراضی دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ است و «جنبش انقلابی ژینا» الگوی تکاملیافتهای از آنهاست.
چارچوبها، اهداف و ارزشها: هر چرخه و موج اعتراضی الّزامات تازهای را برای کنشگران، محیط و زمینه ایجاد میکند. چند موج اعتراضی که ممکن است به یک چرخه تبدیل شوند، در نقاطی، یک شکل تکاملیافته به خود میگیرند و یک دگرگونی اساسی در فریمها و اهداف و ارزشهای استخراجشده از آن به وجود میآورند. بهطور مثال اعتراضهای پیش از دوّم خرداد، موج اعتراضی ۷۸ و اعتراضهای دانشجویی آغازین دههی هشتاد در لحظهی تکاملیافتهی خود یعنی «جنبش سبز ۸۸» تجمیع شدند. در چرخهی جدید اعتراضها، فریمها و ارزشهای تازهای با گذار از تجربهی اندوختهی چرخهی قبلی اتفاق افتاد که اولین نمود آن را باید در موج اعتراضی دیماه ۹۶ جستوجو کرد و پس از آن به آبان ۹۸ رسید و در یک نقطهی تکاملیافته یعنی «خیزش انقلابی ژینا» بههمپیوسته شدند. به همین دلیل تأکید میشود که چرخههای اعتراضی دارای یک الگوی پِرِبالیک (شلجمی=سهمی) هستند. در این الگو، منابع و فرصتها به گونهای افزایش مییابند که فعالیتهای اعتراضی فراگیر را تشویق کنند که میتواند به سرعت بین گروههای اجتماعی سرایت کند [۴]. در لحظههای تعیینکننده ـ جنون، تولید طیف وسیعی از چارچوبهای تفسیری جدید، نوآوریها، بازیگران جدید، ارزشها، تاکتیکها به اوج میرسد [۵]. در این شرایط اگر پاسخ حکومت سرکوب و بیاعتنایی به موضوع مورد منازعه باشد و در ادامه، گسستها و بحرانها تشدید شوند، الگوی پربالیک (شلجمی) باز میگردد و موجهای اعتراضی خود را با یک بازنگری اساسی و با ارائهی الگوهایی جدید به نمایش میگذارد. به همین دلیل انگارهی «اصلاحپذیری نظام سیاسی» جای خود را به «تغییر بنیادین سیاسی نظام» میدهد؛ انگارهی «تغییر فرآیندها و نهادها» به «حذف فرآیندها و نهادهای موجود» تبدیل میشود و «تلاش برای تغییر از بالا به پایین با تکیه بر کارگزاران رسمی» با «تلاش برای تغییر از پایین به بالا با تکیه بر نیروهای حاشیهای و حذفشده» جابهجا میشود و …
بر این مبنا در عین ارتباط سیستمی و زنجیرهای بین دو چرخهی اعتراضها در ایران، به سختی میتوان نقطههای مشترکی در چارچوببندیها و به دنبال آن ارزشها و اهداف تولیدشده در امواج اعتراضی یافت. هر چرخه، بر نوعی از مفصلبندی ساختاری متفاوت پایهگذاری شده است و چارچوبهای تازهای را برای تولید ارزشها و اهداف مشخص کرده است. بهطور مثال کمترین شباهت «ارزشی» و «هدفی» بین دو موج دیماه ۹۶ و جنبش سبز وجود ندارد. هر چند برخی از ناظران و تحلیلگران از نوع چارچوببندی که خود را در شعار «اصلاحطلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» نشان داد، به عنوان امری «غیرواقعی» و «گذرا» یاد کردند، امّا شنیده شدن این شعار نشان داد که این تنها کمترین نشانه از شروع یک چرخهی جدید است که در موجهای بعدی به شکلی رساتر بازتکرار شد.
پس به نظر میرسد چارچوبهای تفسیریـتحلیلی «خیزش انقلابی ژینا» با موجهای اعتراضی چرخهی دوّم ارتباط بیشتری دارد. این مسأله نتیجهی تجربههای انباشته از چرخهی قبلی و محصول شکلگیری تعارضهای جدید در سراسر سیستم اجتماعی با انتشار سریع کنش جمعی و البته پاسخ حکومت به امواج متعدد اعتراضی است. در واقع هر موج اعتراضی، رویهها، مناقشهها و آوردههای قبل از خود را توسعه میدهد و در الگوهای پربالیک تکرار میکند و به نسبت زمینه و پاسخهای آن (بهطور واضح سرکوب) دچار گستردگی میشود. در همین لحظه است که «اندیشهها، کنشها و برهههای انقلابی» شکل میگیرند و به صورتبندی دوبارهی چارچوبها، اهداف و ارزشهای متناسب با خود میپردازد؛ همچون رخدادی که در حال تجربهی آن هستیم.
اشکال کنش و بازیگران: هر چرخهی اعتراضی چون چارچوبها، وضعیتها و محصول جدیدی را میآفریند، نیاز دارد تا با پیکربندی دوبارهی بازیگران جنبشی ـ اعتراضی، اشکال مختلف و گاهاً تازهای از کنش فردی ـ جمعی را هم بازسازی کند. بهطور مثال دو بازیگر اعتراضی مهّم را میتوان در چرخهی اول اعتراضها در ایران برجسته کرد: تعدادی از کارگزاران سیاسی حامی تغییر و طبقهی متوسط اقتصادی ـ اجتماعی (شامل دانشجویان، فعالان سیاسی و روزنامهنگاران و شخصیتهای فرهنگی ـ اجتماعی مثل روشنفکران و اساتید دانشگاه). نحوهی آرایش، گزینش و مداخلهی جنبشی بازیگران اعتراضی در این چرخه ارتباط مستقیمی با اهداف و ارزشهای آن دارد. همانطور که اشاره شد این اهداف به طور کلّی شامل پیگیری فرآیند دموکراتیزاسیون و گذر از دموکراسی صوری به نهادینهـواقعی یا به صورت جزییتر به دنبال تغییر ساختارها، فرآیندها، تغییر کارگزاران، اصلاح سیستم نابرابر سیاسی، توزیع برابر قدرت سیاسی و ایجاد فرصتهای نهادینه بودهاند.
امّا در چرخهی جدید اعتراضها در ایران با یک جهش قابل توجه در پیکربندی بازیگران جنبشی ـ اعتراضی روبهرو شدیم. با به حاشیهرفتن نقش بازیگران قبلی، این گروههای حاشیهای و جاماندههای اجتماعی هستند که به ایفای نقش میپردازند. بهطور مشخص، انتقال نقش بازیگری به گروههایی انجام شد که یا در چرخهی اوّل نقشی نداشتند یا به شکلی تابعّی در ادامهی دو گروه مؤثر قبلی قرار میگرفتند.
دو بازیگر عمده در «خیزش انقلابی ژینا» یعنی نسل «زد» و «زنان» ریشهی مشخصی در موج اعتراضی دیماه ۹۶ دارد. این موج، اولین نمود از باروری این گروه از بازیگران اعتراضی بود. نقشآفرینی این گروهها یک واکنش انتقادی و حذفی در قبال بازیگران رسمی، اسطورهای و مرکزی در چرخهی اوّل است. در این چرخه، بازیگران محوری و تعیینکننده در نسبت ارتباط با قدرت سیاسی، گروههای حامی و لایههای برخوردار سیاسیـاجتماعی سنجیده میشوند و هیچ نوع گشودگی در پذیرش گروههای دیگر وجود ندارد. به همینخاطر است که جز نام کسانی چون رهبران جنبش سبز و شخصیتهای حامی، کمتر میتوان به نام افراد یا گروههای دیگر اشاره کرد. با این وجود اگر چرخه اوّل مبتنی بر شخصگرایی است، چرخهی دوّم بر پایههایی مبتنی بر «جمع»، «گروه» و «هوّیت» رشد کرده است؛ مثل دهههشتادیها یا همان نسل زد، زنان، دانشجویان، سقز، مهاباد، جوانرود، زاهدان، اکباتان، صادقیه و … .
انتشار سریع کنش اعتراضی در سراسر سیستم اجتماعی بههمراه گسترهی جغرافیایی با پیشتازی نقش حاشیهـپیرامون به جای کلانشهرها و تعامل بعدی این دو نیز به صورت روشن از دیماه ۹۶ آغاز شد. هر چند نوع مشارکت اعتراضی در قالب الگوهای حاشیهای در «شورش مشهد» دیده شد. به این ترتیب، به نظر میرسد با تحول چشمگیر در ایفای نقش مرکزی «حاشیهـپیرامون»، چه در سطح بازیگری کنشگران و چه بازیگری حوزههای جغرافیایی (یعنی شهرها، استانها یا مناطق جغرافیایی شمالی، جنوبی، غربی یا شرقی)، گسستهای قابل توجهی را بتوان در مقایسه با چرخهی اوّل اعتراضها در ایران تشخیص داد. الگوی نقشآفرینی حاشیه به همراه اشکال غیر متمرکز کنش اعتراضی مثل «محلّهمحوری» از جمله میراث موج اعتراضی دیماه ۹۶ به حساب میآید. از این موج اعتراضی بود که اصطلاحاً «نام شهرهایی را شنیدیم که پیش از آن کمتر به گوشمان خورده بود»؛ مثل: قهدریجان، جوانرود، کوتعبداللّه، دهلران، ایذه، شادگان، شاهینشهر، ماهشهر و … .
امّا علاوه بر اینها، برای اولین در طول چهاردههی گذشته یک موج اعتراضی با سیاستهای عدم همکاری آمیزهای معنادار برقرار کرد. اعتصابهای سراسری در روزهای ۱۴ تا ۱۶ آذرماه به شکل گستردهای در سراسر کشور اجرایی شد و قبل و بعد از آن نیز تحریمهای عمومی توسط شهروندان علیه مؤسسات و نهادهای حکومتی و برخی حامیان اقتصادی وابستهی آنها، شکل گرفت. هر چند اشکال نوین دیگری از کنش اعتراضی در طول «خیزش انقلابی ژینا» شکل گرفته، ولی بنیان آنها بر ساختارهای غیرمتمرکز محکم شده است.
یکی از نتایج این دگردیسیهای مثبت در «جامعهی اعتراضی ایران»، گذار از دهه محوری پیکهای اعتراضی در چرخهی اوّل به درهمتنیدگی زمانی پیکهای اعتراضی در چرخهی دوّم است. در واقع، میتوان در چرخهی دوّم تلاقی موجهای اعتراضی را با یکدیگر دید. موج اعتراضی دیماه ۹۶ در کمتر از دوسال با آبانماه ۹۸ برخورد کرد. موج اعتراضی آبان ۹۸ نیز در فاصلهای سه ساله به «خیزش انقلابی ژینا» رسید. در بین این موجهای اعتراضی، اعتراضهای قابل توجهی نیز در قالب گروههای اجتماعی مختلف مثل: فرهنگیان، دامداران، کشاورزان، مالباختگان، رانندگان، پرستاران، دانشگاهیان، کارگران و … دنبال شد. اعتراضهای پراکندهای نیز در سالهای ۹۷، ۹۹ و در واکنش به فروریختن ساختمان متروپل در خرداد ۱۴۰۱ رخ داد. در چرخهی دوّم بر خلاف چرخهی اوّل ما شاهد بازتکرار و خمیدگی گسترده در الگوی «پربالیک = شلجمی» هستیم و با تلاقی موجها و «لحظههای جنون» طبیعی است که ساختارهای جنبش، چارچوبهای معناسازـتحلیلی، اهداف، ارزشها، کنش و بازیگران تغییر کنند. این عناصر در کنار تشدید ابربحرانها و پاسخ دائمی رژیم استبدادی حاکم بر ایران: سرکوب، حرکتی را ایجاد کرده است که میتوان به عنوان «خیزش انقلابی» شناخت.
به صورت کوتاه باید اشاره کرد که هر چرخهی اعتراضی به ساخت دوبارهی ساختارها، چارچوببندیها، اشکال کنش و بازیگرانی جنشی ـ اعتراضی میپردازد که این تغییرها را نمایندگی کنند. به همین دلیل «خیزش انقلابی ژینا» همخوانی بیشتری با امواج اعتراضی پیش از خود در چرخهی دوّم دارد.
نقش کاتالیزوری چرخهی اوّل، میراثها و خاطرات: در میان دیدگاههای رایج بین ناظران و تحلیلگران یک تمایز حداکثری بین موجهای اعتراضی ۹۶ تا هماکنون و پیش از آن وجود دارد. این مسأله احتمالاً ریشه در تحلیل جنبههای ظاهری، تاکتیکی و شکل انتشار و گستردگی جغرافیایی اعتراض و یا گسترش دیدگاهی بدبینانه از اعتراضهای چرخهی اوّل (مخصوصاً دوران اصلاحات و جنبش سبز) دارد. امّا نباید فراموش کرد که موجها و چرخههای اعتراضی در ارتباطی تعاملگرایانه و تکمیلکننده قرار دارند که در هر «لحظهی اعتراضی» مختصات و شرایط جدیدی را میآفرینند. به همینخاطر برای نوع «گذارـگونهشناسی» نیازمند درنظرگرفتن یک نقش تحوّلآفرین برای چرخهی اوّل هستیم. جهش قابل توجه چرخهی دوّم به نسبت چرخهی اول، ریشههای عمیقی در نقش تسریعکنندهی جنبشهاـاعتراضهای اصلاحی به «چارچوبهای انقلابی» دارد.
این نوع گذار در بستر نقش کاتالیزوری اعتراضهای اصلاحی، برداشتها، میراث و آوردههای آنها اتفاق افتاده است. هر موج اعتراضی در ارتباط مستقیم و معنادار، تحت تأثیر تجربهی موجهای اعتراضی پیش از خود، میراث، شخصیتها و نمادهای آنها قرار میگیرد و ممکن است آن عناصر را تأیید، اصلاح یا نقض کند. در این فرآیند، لنزهای جدیدی برای تحلیل تفسیر محیط پیرامون ساخته میشود و بنابر محدودیتها و پتانسیلها، فضای جدیدی برای کنشگران بهوجود میآید. به همیندلیل، گفتمان جدیدی که در کشاکش نقشآفرینی در خیابان ساخته میشود، با تحلیل حافظهی عمومی ارتباط دارد. این تحول را میتوان در تکامل مفاهیمی همچون «آزادی»، «تغییر»، «استبداد» و «سرنگونی» که از جنبش سبز و موجهای اعتراضی پیش از آن به دستآمده را در «خیزش انقلابی ژینا» یافت. در کنار آن، لنزهای جدید، مفاهیم تازهای را در گفتمان خود قرار دادهاند؛ مثل «زن»، «زندگی»، «جوانرود»، «زاهدان» و … .
علاوه بر این، شکلگیری ایدههای انقلابی نه به صورت خودکار، بلکه با تکیه بر ممارست و تلاش کنشگران در سالها مبارزه روی میدهد. زمانیکه نظام استبدادی حاکم بر ایران به فراخوان ایدههای اصلاحی و جنبشهایی که تغییر درون سیستمی را دنبال میکنند، پاسخی نمیدهد، نتیجهی گریزناپذیر آن به همراه سرکوب فراگیر و تشدید ابربحرانها در حوزههای مختلف، شکلگیری «اپیزودهای انقلابی» در موجهای بعدی و درهمتنیدگی این اپیزودها در یک «خیزش انقلابی» است. پس از آن، شرایط جدیدی که با همافزایی متغیرها و چرخهها حاصل میشود، برای «کنشگران» به معنای پشتکردن به هر گونه ایدهی اصلاحی و هدف قرار دادن «انقلاب» به جای «اصلاح» است. به همین دلیل، نقش کاتالیزوری «جنبشهای اصلاحی» در چرخهی اوّل، مسیری را که «خیزش انقلابی ژینا» در آن قرار دارد، تسریع و توجیهپذیر کرده است.
نتیجهگیری
این مطلب علاوه بر «تبارشناسی خیزش انقلابی ژینا»، همچنین تلاشی برای منظمسازی تاریخ جنبشها ـ اعتراضها در طول چهار دههی گذشته در ایران است. برای بررسی و تحلیل «ریشههای» خیزش انقلابی کنونی نیاز است تا با تقسیمبندی چرخههای اعتراضی، مجموعهی همخانوادهای از موجها را در طبقات خاصی قرار دهیم. از نظر ساختار جنبشی، اهداف، ارزشها، اشکال کنش و نوع چارچوببندی؛ «خیزش انقلابی ژینا» به صورت عینیـمستقیم «دستاوردی» تکاملیافته از اوّلین موج اعتراضی این چرخه، یعنی دیماه ۹۶ است. امّا در این نوع تبارشناسی بدون توجه به نقش مؤثر چرخهی اوّل در قالب میراث، حافظه، خاطرات و نقش کاتالیزوری اصلاحات، نتایج ناقصی بهدست خواهد آمد. حافظه که فرآیند رمزگذاری اطلاعات، ذخیره اطلاعات و بازیابی «استراتژیک» اطلاعات [۶] است، تأثیر غیرقابل انکاری درانتقال اندوختهها و نقشآفرینی در ساخت فریمها، ارزشها و اهداف جدید در «جنبش انقلابی ژینا» دارد. همچنین «حافظه»، نقشی عودکننده در امواج بعدی دارد؛ بهطور مثال «یادآوری استراتژیک» لحظهی کشتهشدن ندا آقا سلطان، بارها در رسانههای اجتماعی بازنشر شد و این میتواند با پیوند با خاصیت تشدیدآفرین چرخه و امواج ترکیب شود و فرآیند منازعه را سرعت و عمق ببخشد.
امّا در این بین چیزی که باعث تفاوت فاحش در شناسایی ریشههای «خیزش انقلابی ژینا» شده، به دگردیسیهای اساسی بین چرخهها باز میگردد. تفاوت عمّدهی چرخهی دوّم با چرخهی اوّل، احتمالاً ناشی از میراث و نقش کاتالیزوری چرخهی اوّل، کمبود منابع سیاسی جنبش مثل سازماندهی، برهمکنش اثرگذار ابربحرانها، پاسخ حکومت استبدادی و برخورد امواج اعتراضی و درهمتنیدگی زنجیرهای از امواج و اعتراضهای اثرگذار در چرخهی دوّم باشد. اعتراضها در چرخهی دوّم بر خلاف چرخهی اوّل، به صورت فشرده، کوتاه مدّت امّا شدید و بیثباتکننده و با دورههای جزر و مدی نزدیکشونده ظاهر شدهاند که این شرایط به تغییرات عمدهای در سپهر سیاسیـاجتماعی جامعه منجر شده که «خیزش انقلابی ژینا» یکی از آنهاست. با توجه به شرایط حاکم میتوان انتظار داشت که رخدادها و رویدادهای تازهای در انتظار جامعه باشد؛ چراکه در چنین وضعیتی، نتیجهی نهایی چرخههای اعتراضی، آفرینش و خلقت رویدادهای بزرگ و دگرگونکننده برای برهمزدن «نظم حاکم» است.
منابع و پینوشت:
1.دکتر حسین بشیریه در گفتوگو با مجلهی بازتاب اندیشه، سال ۱۳۸۱، شماره ۲۸، بحرانهای ذاتی دولتهای ایدئولوژیک را در شش مورد توضیح میدهد: بحران مشارکت، بحران کارآمدی، بحران مشروعیت، بحران هویت، بحران هنجاریابی و بحران توزیع عادلانه.
2. مظلومزاده، ابوالفضل (۱۳ تیر ۱۴۰۱). اعتراضها در ایران به کجا میرسد؟؛ بی.بی.سی فارسی.
3. Tarrow, S. (1993). Cycles of collective action: Between moments of madness and the repertoire of contention. Social science history, 17(2), 281-307.
4. Della Porta, D. (2014). Cycles of protest and the Consolidation of Democracy. Partecipazione e conflitto, 7(3), 447-468.
5. Tilly, C., & Tarrow, S. G. (2015). Contentious politics. Oxford University Press.
6. Zamponi, L. (2013). Collective memory and social movements. The Wiley‐Blackwell Encyclopedia of Social and Political Movements.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…