یک هفته ای است برای شرکت در کنفرانس « چند فرهنگ گرایی»[۱] و تدریس دورۀ « اسلام و مدرنیته» در دانشگاه کاتولیکِ «یوپاپ»[۲] به شهر «پواِبلا»[۳] مکزیک آمده ام. در کنفرانس، تحت عنوان « اسلام و خشونت»[۴] سخنرانی کردم. در سخنان خود با تفکیک میان چهار تلقی از اسلام در جهان امروز تحت عناوینِ « اسلام سنتی»[۵]، « اسلام سنت گرایانه»[۶]، « اسلام بنیاد گرایانه»[۷] و « اسلام رفرمیستی»[۸]، ربط و نسبت هر یک از این روایت های ازاسلام با مقولۀ «خشونت» را از منظر خویش صورتبندی کرده، بر رسیدم. « اسلام بنیاد گریانه» که در دهه های اخیر با نامهای « القاعده»، « بوکوحرام» و « داعش» گره خورده، به قرائت تحت اللفظی [۹] و غیر تاریخی ازسنت دینی باور دارد و با مدرنیته و مدرنیزاسیون بر سر خصم و عداوت است، از خشونت تغذیه می کند و بر اجرای مرّ احکام فقهی و شرعی اصرارمی ورزد. « اسلام سنت گرایانه»، که با کسانی چون رنه گنون، فریتهوف شوان و سید حسین نصر شناخته می شود، با تفسیری گزینشی و انتخابی از سنت دینی و بر کشیدن بخش هایی از آموزه های فلاسفه و عرفای مسلمان و کنارنهادن بخش هایی دیگر از سنت و مدد گرفتن از خوانش استعاری[۱۰] برای فهم مقولاتی چون « جهاد»، به نوعی صورت مسئله را تغییر می دهد؛ در واقع مسئله را پاک می کند. « اسلام سنتی» که با « دینداری معیشت اندیش»[۱۱] هم عنان است، بر خلاف اسلام بنیادگرایانه، سر ستیز با آموزه های مدرنیستی ندارد و در اندیشۀ برکشیدن اسلام سیاسی نیست، در عین حال نسبت به آموزه های حقوق بشری، اعتنایی چندانی نمی کند و بیش از هر چیز دل در گروی سخنان حاملان و قاریان رسمی دیانت، که فقها باشند، دارد. اگر فقها برخی احکام را «خشن» قلمداد کنند، مسلمانانِ سنتی نیز از پی ایشان روان می شوند، در غیر اینصورت نه. « اسلام رفرمیستی»، بر خلاف اسلام سنت گرایانه، به کلّ سنت دینی نظر می کند و احکام فقهی را فرو نمی نهد و قائل به نگرش گزینشی به سنت دینی نیست. همچنین بر خلاف بنیاد گرایان، نگاه تاریخی به سنت دینی دارد و امور را وابسته به سیاق[۱۲] می بیند و تبیین می کند؛ نسبت به آموزه های مدرنیستی و نحوۀ زیست مدرن، گشوده است؛ از ابتلای به «مغالطۀ زمان- پریشی»[۱۳] می گریزد و با ملاک و معیارهای امروزین به سر وقت تحولات چهارده قرن پیش نمی رود و در این اندیشه است که با تاسی به روح حاکم بر سنت دینی که متضمنِ تتمیم و تکمیل مکارم اخلاق است، خوانشی انسانی و اخلاقی از آن بدست داده، با عنایت به شهودهای اخلاقیِ عرفی، به بازخوانی احکام فقهی و توزین آنها در ترازوی اخلاق، همت می گمارد. مدلول تفکیک های چهارگانۀ فوق این است که وقتی از رابطۀ میان اسلام و خشونت در روزگار کنونی پرسیده می شود؛ این پرسش کلان، باید دست کم به چهار پرسش خرد تقسیم شود؛ رابطۀ هر قرائت از اسلام با «خشونت»، به نحو جداگانه صورتبندی و ارزیابی گردد.
مارتا نوسبام، استاد نامبردارِ گروه فلسفۀ دانشگاه شیکاگو نیز از سخنرانانِ مدعو این کنفرانس بود، او تحت عنوان « خشم و بخشش»[۱۴] سخنرانی کرد، موضوعی که متناسب با کتاب تازه منتشر شدۀ او بود.[۱۵] نوسبام با تبیین تجربۀ مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا، موضع خود دربارۀ چگونگیِ فعالیت مدنی در عرصۀ اجتماع و سیاست را تبیین کرد. از منظر وی، هر چند نمی توان خشم را از عالم انسانی حذف کرد و باید آنرا به رسمیت شناخت، چرا که در زمرۀ احساسات و عواطفِ همیشگی بشر در طول تاریخ بوده، اما با وجود ساختارها و نهادهای دموکراتیک، خشم و کینه می تواند بدل به بخشش شود ( جهت ایضاح بیشتر این مدعا، نوسبام چند حکایت از تراژدی های یونان باستان را نقل کرد که در آنها رذائل افراد، نهایتا بدل به فضایل شد). نوسبام تاکید کرد که سرّ توفیق گاندی و کینگ و ماندلا در دهه های پیشین همین امر بوده و جنبش های مدنیِ ایشان در این سیاق و زمینه پیروز شدند. از منظر او، ساختار دموکراتیک، بستر و مجالی را فراهم می کند که در آن می توان قدم به قدم و به نحو تدریجی، خشم و کینه را به بخشش بدل کرد و از مواهب آن بهره مند شد؛ در واقع نوعی رابطۀ دیالکتیکی و تعاملی و دو سویه میان کنشگر اجتماعی ( شهروند) و ساختارهای دموکراتیکِ نهادینه شده در این میان رهگشاست و دست بالا را دارد.[۱۶] دو سخنرانِ دیگر نیز دربارۀ موانع تحققِ «چند فرهنگ گرایی» درجوامع پیرامونی سخن گفتند و بر اهمیت و ضرورت آن جهت تحقق ساز و کار دموکراتیک تاکید کردند. هر دو سخنران، وضعیت کنونیِ کشورهای آمریکای لاتین را از این حیث تبیین کردند. مطابق با آماری که ارائه شد، در قیاس با اوائل دهۀ نود میلادی که مفهوم « چند فرهنگ گرایی» وارد ادبیات سیاسی و دانشگاهی کشورهای آمریکای لاتین شد، امروزه تکثر فرهنگی و پاسداشت حقوق اقلیتهای قومی، دینی، نژادی، جنسیتی… که از مقومات ساز و کار دموکراتیک است، خوشبختانه در کشورهای آمریکای لاتین کم و بیش نهادینه شده و امری پذیرفته شده است.
در حاشیۀ کنفرانس، مجال گفتگوی با مارتا نوسبام دست داد؛ دربارۀ وضعیت گروه فلسفۀ دانشگاه شیکاگو که به تعبیراو، نیمی از اعضای آن نظیر جیمز کونانت و استنلی کَوِل ویتگنشتاینی اند و نیمی از آنها غیر ویتگنشتاینی، با هم صحبت کردیم. نوسبام با فلسفۀ ویتگنشتاین متاخر همدلی داشت، مشروط بر اینکه، به تعبیر او به تخفیف و دست کم انگاشتنِ علم تجربی نینجامد. نوسبام از مراسم جشن تولد هیلاری پاتنم نیز یاد کرد که آخرین بار او را قبل از مرگش در آنجا دیده بود و تاکید کرد که می دانی پاتنم هم خیلی فلسفۀ ویتگنشتاین را دوست داشت. افزون بر این، دربارۀ انتخابات پیش روی ریاست جمهوری آمریکا با هم صحبت کردیم. نوسبام، هم نگران پیروزی دانالد ترامپ بود، هم دلنگران سر برآوردنِ برنی سندرز و می گفت در شرایط کنونی بهترین گزینه هیلاری کلینتون است. در سخنان ترامپ نوعی ترویج و بسط نفرت را می دید، در سندرز هم، به رغم «عدالت اجتماعی» ای که از آن سخن می گوید، پوپولیسم پررنگی را می دید و سراغ می گرفت.
تجربۀ تدریس دربارۀ «اسلام و مدرنیته» در جمع دانشجویانِ دانشگاه کاتولیکِ « یوپاپ» و مواجهۀ با اساتیدی که تعلق خاطرعمیق مسیحی و تحصیلات دینی دارند و کاتولیک اند، برایم درس آموز بوده است. در جلسات نخستِ درس که به پیشینۀ تاریخی آئین اسلام و پیامبر گرامی اسلام اختصاص داشت، زندگی شخصی و زمینه و زمانۀ ظهور پیامبر اسلام را تبیین کردم. قیاس آن دوران و عداوتهایی که با پیامبر در مکه می شد، توسط دانشجویان، با زمانۀ سربرآوردن مسیح و موافقها و مخالفتهایی که از سوی کاهنان یهودی و مردم عادی با عیسی (ع) می شد، برایم جالب بود. درعین حال، ذکر این مطلب که تمام عهد جدید[۱۷] پس از وفات مسیح و توسط حواریون و شاگردان معنویِ مسیح نگاشته شده، در قیاس با قرآن که بنا بر رای جمهور متکلمان و مورخانِ اسلامی، محصول تجارب وحیانیِ شخص پیامبر است و کسی از نزدیکان پیامبر در آن مشارکت و مساهمتی نداشته و روایت خود را بدان نیفزوده، برای دانشجویان تامل برانگیز بود. اسباب تاسف است که رفتار گروه های بنیادگرای اسلامی، نظیر« القاعده»، « بوکوحرام» و «داعش»… چنان تصویر زشت و دل آزار و انسان ستیزی از اسلام برساخته که در چنین محافل و مجالسی ابتدائا باید از روایت های مختلف از اسلام پرده برگرفت و روایتی انسانی و اخلاقی از سنت اسلامی را برکشید، سپس تاکید کرد که این جماعت، حجم بسیار قلیلی از جامعۀ بزرگ مسلمانان کنونی را تشکیل میدهند. هر چند نمیتوان منکر نقش و رفتار رسانه های بین المللی دربزرگ کردن موضوعی و فرو نهادن و بی اعتنایی به مقوله ای دیگر را منکر شد شد، در عین حال نمی توان آثار و نتایج ِ ویرانگر ایده ها و کنش های این جماعت را نادیده انگاشت.
پیش از اتمام کنفرانسِ « چند فرهنگ گرایی» ، به اتفاق دیگر سخنرانانِ کنفرانس، از ساختمان شهرداریِ «پوابلا» دیدن کردیم. راهنما، اسنادی را که مطابق با آن مکزیک از قرن شانزدهم به مدت سه قرن مستعمرۀ اسپانیا بود، به ما نشان داد. پس از آن از یک کلیسای بزرگِ زیبای کاتولیک[۱۸] دیدن کردیم. معماری زیبای کلیسا متاثر ازمعماری غنیِ اسلامی بود و یادآور و تداعی کنندۀ روزگاری که بلاد اسلامی تا اسپانیای کنونی کشیده شده بود. وقتی از کلیسا بیرون آمدیم، با خود می اندیشیدم، هر چند نمی توان رفتارهای ضدّ انسانی و خشونت های عریان بنیاد گرایان مسلمان را نادیده انگاشت و محکوم نکرد، درعین حال نمی توان منکر پدیدۀ زشت استعمار در سده های گذشته و آثار و نتایج سوء آن شد. بنیادگرایان اسلامی، به نوعی در صدد تلافی کردن و ابراز هویت از دست رفتۀ خویش اند؛ درست است که مسیر را غلط اختیار کرده و بالمره پای در بیراهه نهاده اند، درعین حال برای تبیین چراییِ بروز و ظهور چنین جریان ها و رفتارهایی، باید در پدیده هایی چون استعمار و ممالک مستعمره، به دیدۀ عنایت نگریست.
————————————————-
[۱] multi-culturalism
[۲] UPAEP
[۳] Puebla
[۴] Islam and Violence
[۵] traditional Islam
[۶] Traditionalistic Islam
[۷] Fundamentalist Islam
[۸] Reformist Islam
[۹] literal
[۱۰] allegorical and metaphorical
[۱۱] مفهوم «دینداری معیشت اندیش»، از برساخته های عبدالکریم سروش است. وی در مقالۀ « اصناف دین ورزی»، « دینداری معیشت اندیش» را از « دینداری معرفت اندیش» و « دینداری تجربت اندیش» تفکیک کرده است.
[۱۲] context-dependent
[۱۳] the fallacy of anachronism
[۱۴] Anger and Forgiveness
[۱۵] مشخصات این کتاب از این قرار است:
Martha Nussbaum (2016) Anger and Forgiveness: Resentment, Generosity, Justice ( USA: Oxford University Press).
سالها پیش، کتاب مارتا نوسبام نحت عنوان ” ارسطو” توسط عزت الله فولادوند به فارسی برگردانده و توسط انتشارات «طرح نو» منتشر شده است.
[۱۶] انتظار داشتم نوسبام به پیشینۀ مسیحی و مذهبی مارتین لوتر کینگ و نقشی که آموزه های مسیحیت در پیشبرد اهداف مدنی و سیاسی او داشت نیز اشاره کند، اما ذکری از آن نرفت؛ شاید در کتاب خود بدان پرداخته است.
[۱۷] New Testament
[۱۸] Catherdral
2 پاسخ
به نظر من اینکه پدیده اسلام سیاسی چون بوکو حرم، حماس، طالبان، داعش را ناشی از تلافی جوامع مسلمان ببینیم اشتباه است. بنیاد گرائی اسلامی ناشی از ترس نفوذ تمدن امروزی و از دست دادن کنترل این جوامع از زیر دست فقها است، که از احساسات استقلال طلبانه ملل مسلمان سؤ استفاده میکند.
خودنمایی است
دیدگاهها بستهاند.