یکی از اختلافات محمود طالقانی با روح الله خمینی در روزها و شبهای آخر انقلاب ۵۷ خود را در موضوع دعوت مردم به خیابانها در شب ۲۲ بهمن ۵۷ نشان داده است. اصرار طالقانی به عدم دعوت از مردم به دلیل اعلام حکومت نظامی و نگرانی از کشتار مردم و اصرار روح الله خمینی برای دعوت مردم، نشاندهنده تفاوت این دو شخصیت در زمانشناسی شان بوده است. اگر نظر طالقانی محقق میشد، شاید شاهد آن فروپاشی و اعدامهای خونین پس از آن نمیبودیم حال آنکه اصرار روحالله خمینی بر این موضوع، نتایجی به بار آورد که لکه ننگی بر پیشانی انقلاب مردم در سال ۵۷ باقی گذاشت.
این زمانناشناسی امروزه نیز در بخشی از نخبگان و فعالان سیاسی مشاهده میشود. نمونههای فراوانی را میتوان نشان داد که نخبگان و فعالان سیاسی با درک نادرست از اوضاع و زمان، مواضعی را بیان کردهاند که میتوانست در زمان و زمینهای دیگر بهتر و رساتر و درستتر با جامعه ارتباط برقرار کند. این زمانناشناسی جز تخریب مواضعی که میتوانند اصولی هم باشند، اما در زمانی نادرست بیان شدهاند، موجب تأخیر و خلل هم در روندها میشود و با برهم زدن نظم طبیعی امور، تحولات را دچار آسیب میکند.
پس از جنبش انقلابی مهسا و زن زندگی آزادی، بخشی از نخبگان با زیکزاک رفتن و درک نادرست از زمان و زمانه و روند اوضاع، مواضعی اتخاذ کردند که نمونه تام «زمانناشناسی» است.
نمونه بسیار روشناش، نامه احمد زیدآبادی به حامد اسماعیلیون بود دقیقاً در زمانی که وی توانسته بود رویای دستنایافتنی اتحاد ایرانیان (فرض این است که زیدآبادی نیز با نظام جمهوری اسلامی مخالف است. اگر وی را جزو طرفداران نظام بدانیم، نقدهایی اینچنین، بلاموضع میشود) را در حرکتی تاریخی چند گام به جلو برد. حضور بالای ۱۰۰ هزار ایرانی در برلین و ۵۰ هزار نفری در تورنتو، صحنههایی تاریخی از همقدمی و همصدایی مردم ایران در داخل و خارج به نمایش گذاشت و ظرفیتهای بالایی را که ایرانیان برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر دارند، نشان داد. پیامهای متعددی از سوی دوستان داخل ایران دریافت کردم از حجم امید و دلگرمی که این دو تجمع تاریخی در بین ایرانیان داخل ایران ایجاد کرده است و انرژی مضاعفی به جنبش مردمی مهسا بخشیدهاند. اما درست در همین زمان، احمد زیدآبادی با زمانناشناسی حیرت آوری، با ارتکاب دو مغالطه «خلط انگیزه و انگیخته» و «علت جعلی» به حامد اسماعیلیون نامه مینویسد و وی را از سیاستورزی مبتنی بر کینهورزی حذر میدارد. حال پرسش از زیدآبادی این است که وی چگونه و با چه ابزار و وسیلهای، به امری ذهنی و سابژکتیو یعنی «انگیزه» شخصی دیگر که حتی در حد یک دقیقه هم حضوری وی را ندیده است، دسترسی یافته است و بر اساس یافتههای متقن آن دستگاه خیالی، وی را از امری حذر می دارد؟!
چرا احمد زیدآبادی به سیدعلی خامنهای چنین گوشزدی نمیکند تا بر اساس کینههایش از مردم ایران، آنها را در خیابان به رگبار نبندد؟! کینههای شخصی سیدعلی خامنهای در برخورد با مخالفانش، به نحوی متواتر و بی وقفه توسط بسیاری از شخصیتهای مبارز و محترم در دوران رهبری وی گزارش شده است. اما ندیدم احمد زیدآبادی درباره این موضوع، مطلبی بنویسد. اگر امکان ندارد، پس عدل و انصاف و حقطلبی حکم میکند به کسی که نه تنها ظلمی نکرده بل با تمام توانش در جهت دادخواهی مردم ایران تلاش میکند دست یاری دراز کرد و نه نقد و نصیحت.
این زمانناشناسی باعث شد وی آماج حملهها و نقدهای منصفانه و غیرمنصفانه قرار گیرد، (ناگفته پیداست کسی از توهین و تحقیر دفاع نمی کند و حق هر کسی است آزادانه و بدون کمترین واهمه و ترس، نظر و بیان خود را صریح بیان کند. موضوع مورد بحث اینجا، روایتی خنثی از عوامل و دلایل رخداد است.) و در واکنشی عاطفی و معلل از نوشتن دست بکشد. حال پرسش اینجاست اگر وی به حرفی که زده باور ذهنی و عاطفی دارد، یعنی هم منطقاً قابل دفاع میداند و هم برآمده از انگیزههای درست می داند، چرا بر اساس توهینهای نابجا و صددرصد خطای دیگران، بیانگیزه میشود؟ خود این واکنش، دلیلی است بر واقعیت زماننشناسی احمد زیدآبادی.
مورد دیگر و اخیر، بیانیه چند نفر در اعتراض به قرار گرفتن نام سپاه در فهرست تروریستی اروپاست. مدعای حقوقی این نامه اعتراضی، تصور سپاه به عنوان ارتش رسمی یک حکومت است. جدا از شک و شبهههای فراوان در این «فکت» و اینکه هیچ حکومتی دو سپاه و ارتش ندارد، حجم و عمق زمانناشناسی این نویسندگان در نوع خود بینظیر است. در زمانه و زمینهای که مردم و جوانان ایران، شجاعانه و دلیرانه با دستانی خالی ولی دلهایی مملو از انگیزه حقطلبی در خیابانهای ایران با نیروهای تا بن دندان مسلح و در زندانها با بازجویان متجاوز و هتاک و قضات گوش به فرمان و ظالم در مبارزهاند، عدهای به کشورهای اروپایی، هشدار جنگ میدهند. نقد سیاستهای اروپا در جای خود درست و بهجا و امری بایسته، اما بهجای نامه به اروپا، به رهبر سپاهی و مافیای سپاه نامه بنویسید تا از کشتار مردم در داخل دست بردارد؛ اسلحههای ساخت خود را به مستبدترین رهبران مثل پوتین روسیه نفروشد؛ مخالفانش را به توطئه و دسیسه از کشورهای اروپایی نرباید؛ بازوی تقویت و تداوم تحریمها نشود تا به اسم دور زدن تحریمها و اقتصاد مقاومتی ملتی را به فلاکت بکشاند و …تا از مستمسکهای تصمیم کشورهای دموکراتیک اروپایی برای چنین تصمیماتی کاسته شود.
طرفه اینکه عباس عبدی در مصاحبه با زیتون ادعا می کند اگر نقدهای منصفانه به این تصمیم وارد شود، نقدها به حکومت نیز شنیدنیتر میشود، حال اینکه بر اساس همین منطق میتوان به وی گفت، نقد به حکومت و سپاهش اولاً و رأساً باعث تردید کشورهای دیگر در نوع واکنشهایی ازین دست می چشود و نه نقد دست چندم به واکنشهای دیگر کشورها به کنشهای جمهوری اسلامی.
نادیده گرفتن علت قریب و نشانه گرفتن علت بعید و بعیدتر یک رخداد، علاوه بر زمانناشناسی، نمود دیگری از اتخاذ چنین مواضع رسوایی است. علت قریب حملات و اعتراضات به سپاه، کشتار مردم در داخل و دخالتهای عجیب و غریب و غیرملی در کشورهای منطقه است، و نه سیاستورزیهای نادرست کشورهای اروپایی. طرفه اینکه نظام جمهوری اسلامی از بدو تأسیس خود از سیاسی کارهای اروپایی بیشترین استفادهها را برده است و حال که این سیاستبازیها در جهت خواست بخش عمدهای از مردم و ایرانیان است، آنهم به دلیل حضور نسل جدید و جوان سیاسیون در کشورهای اروپایی که دموکراسی نسبی حاکم است و نه مثل روسیه پوتین و ایران خامنهای که امثال هاشمی رفسنجانی نیز به مرگ مشکوک حذف میشوند؛ یادشان افتاده که در اروپا، منافع سیاسی بر رفتار منطقی سایه میافکند!
تفاوت عمده اما در این است که اگر امضاکنندگان چنین نامهای که در داخلاند، به سپاه نامه بنویسند، شبانه دستگیر میشوند و به مکانهای نامعلوم! منتقل میشوند و احتمالا چندین سال زندان و انفرادی را تحمل خواهند کرد، اگر از دست بازجوها جان سالم به دربرند؛ اما تا کنون کسی از نهادهای امنیتی کشورهای اروپایی به سراغ امضاکنندگان این نامه که در خارج از ایران زندگی می کنند نرفته است؛ تفاوتی فاحش که امضاکنندگان این نامه نادیده می گیرند.
زندگی اخلاقی حکم می کند انسانهایی که پای در عرصه پرخطر تحلیل و کنش سیاسی در کشورهای بلاخیزی مثل ایران میگذارند، با حفظ و تقویت نظام تحلیل منصفانه و همهجانبهنگر، بهجای نهادن بار اضافی بر دوش مردم مظلوم و در صف مقدم مبارزه با استبداد، گامی در جهت کاهش رنج مردمانشان بردارند؛ امیدی که با ملاحظه جوانان مبارز ایران در داخل، روز به روز به رویای پیروزی نزدیکتر میشود.