تفکر انتقادی (۵) | «نظرسنجی‌های گَمان»، «تمامیت ارضی» و «یکپارچگی سرزمینی»

طاها پارسا

درآمد: فرض کنید پژوهش‌گری بخواهد در مورد «کیفیت انواع روغن بنفشه» تحقیق کند تا دریابد پنبه را باید به کدام نوع روغن بنفشه آغشته کرد و به چه میزانی و در چه ساعاتی در کجای مقعد گذاشت تا کرونا را درمان کند! این پژوهشگر قاعدتا به افراد یا گروه‌هایی مراجعه می‌کند که به این نوع «درمان» باور دارند و آن را آزموده‌اند و از آن‌ها می‌پرسد چه میزانی از روغن بنفشه را در چه ساعاتی از روز در کجای‌شان می‌گذارند تا احیانا به کیفیت و تاثیر  و تفاوت انواع روغن بنفشه و زمان و نوع مصرف آن پی‌ببرد. او بر مبنای نتایج تحقیق خود در می‌یابد که ۸۱ درصد از این افراد روغن بنفشه کوه‌های سبلان را استفاده می‌کنند و معتقدند که باعث درمان آن‌ها شده است.  بر این مبنا او به هواداران این نوع از درمان، روغن بنفشه سبلان را پیشنهاد می‌دهد.

در این مثال، جامعه‌ی هدفِ این پژوهش‌گر کسانی هستند که تمایل و باوری به استفاده از طب سنتی و مذهبی دارند و یا این نوع درمان‌ها را آزموده‌اند. پژوهش‌گر چون به این افراد دسترسی ندارد یا دسترسی به آن‌ها برایش سخت است، «مجاز است» که از اولین نفراتی که پیدا کرد بخواهد تا پرسش‌نامه‌ها را به دیگر کسانی که به همین نوع درمان باور دارند، برسانند و به این روش از جامعه‌ی هدف، نمونه‌گیری و نظرخواهی کند. به این نوع نمونه‌گیریِ ساده  نمونه‌گیری «گلوله برفی» می‌گویند. عنوانش هم‌ گویاست.

حالا بیاید فرض کنید که این پژوهشگر، نتایج پژوهش را به‌عنوان «آثار روغن بنفشه در درمان کرونا» بفروشد و مدعی شود که بر مبنای نظرسنجی‌های علمی او ۸۱ درصد از مردم معتقدند که روغن بنفشه کوه‌های سبلان برای درمان کرونا موثر است!

آیا واقعا چنین است؟  این یادداشت را بخوانید تا به ریشه‌های این نوع تقلب‌ها بیشتر پی ببرید، مخصوصا وقتی ماجرا پیچیده می‌شود.

***

یکم) بسیاری از ما با آسیب‌ها و معایب «تفکر خودمحورانه» آشنایی داریم و یا از معایب تفکر خودمحوری چیزهایی شنیده‌ایم و شاید هم برای مقابله با آن خود را پرورش داده‌ایم. تفکرِ خودمحورانه  از تمایل ذاتی ما برای نگریستن به جهان و  ارزش‌گذاری بر اساس خواسته‌‌های فردی و خودخواهانه سرچشمه می‌گیرد و انکارناپذیر است. تقریبا اغلب رفتارهای نامعقول ما مانند جنگ و دعوا و کینه و بدرفتاری با دیگران ناشی از همین تفکر خودمحورانه است.

اما نوعی از تفکر که احتمالا کمتر از آن شنیده‌ایم و با معایبش هم کمتر آشنا هستیم، «تفکر جامعه‌محورانه» است.

زندگی انسان مستلزم عضویت در گروه‌های مختلف است؛ مانند گروه‌های قومی، مذهبی، صنفی، خانواده، همکاران و دوستان. برای پذیرفتهشدن در هرکدام از این گرو‌ه‌ها سطحی از هم‌گون شدن لازم است. یعنی هر گروهی به اعضایش سطحی از باورها و رفتارها را تحمیل می‌کند که برای ماندن و تعلق در این گروه‌ها رعایت آن‌ها لازم است. مثلا لباسی که برای حضور در محل کار یا میهمانی می‌پوشیم یا خلقیات و باورها و عادت‌هایی که برای قرار گرفتن در یک‌ حلقه خاص از دوستان یا همکاران باید داشته باشیم، نمونه‌ای از این تحمیل‌های گروهی است. ضرب‌المثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» تعبیری خودمانی از همین تحمیل‌های غیررسمی است. وقتی گفته می‌شود «آدم عاقل به گونه‌ای رفتار می‌کند که از او انتظار می‌رود» منظور همین است!
«تفکر جامعه‌محورانه»، تفکر خودمحورانه‌ای است که تا سطح گروه ارتقاء یافته و به‌همان اندازه و شاید هم بیشتر مخرب و دعوا آفرین و نامعقولاست. اگر در تفکر خودمحورانه آدمی خود را فریب می‌دهد چون معیارِ درستی و نادرستی، خودخواهی است؛ در تفکر جامعه‌محورانه، آدمی فریب می‌خورد چون معیار درستی و نادرستی خواسته‌های گروه است. مثلا در تفکر خودمحورانه ما به خود می‌گوییم «این گزاره درست است چون منافع من ایجاب می‌کند»، اما در تفکر جامعه‌محورانه خود را این‌گونه فریب می‌دهیم «این گزاره درست است چون منافع ما ایجاب می‌کند»*.
تفکر خودمحورانه و جامعه‌محورانه هر دو  به تفکر غیرانتقادی و نامعقول بودن اعتبار می‌دهند به‌همین خاطر  برای رهایی از آن‌ها و نقدشان باید به تفکر انتقادی مسلح شد و خود را پرورش داد. البته مسلح شدن علیه تفکر جامعه‌محورانه سخت‌تر است چون هر «گروه» برای بقای خود نیازمند دفاع تمام اعضاست و این نکته پیچیدگی و سختی کار را نشان می‌دهد. علاوه بر این تفکر خودمحورانه خطر بالقوه کمتری دارد. فرد با استفاده از خودفریبی (تفکر خودمحورانه) می‌تواند اعمال بد خود را توجیه کند، اما گروه‌هایی با طرز تفکر جامعه‌محورانه ‌می‌توانند آسیب‌های بزرگتری را بهشمار بیشتری از مردم وارد کنند.(دقت کرده‌اید که یک فرد با گرایش‌های تندرو وقتی مدتی را در یک جمع تندرو سپری می‌کند، احتمال اقدام‌های انتحاری در او بالا می‌رود؟ بخشی از این ماجرا، فارغ از تأثیرات و جنبه‌های روانشناسی و آثار متقابل اجتماعی، ناشی از این است که فرد «مطمئن‌تر» می‌شود که کارش «درست» است. و این «پندار درست» ناشی از تفکر جامعه‌محورانه است) 

دوم) احتمالا شما هم شنیده یا خوانده‌اید که کشورهایی که ایدئولوژی حاکم بر آن‌ها کاپیتالیسم است یا حزب‌هایی که هوادار سرمایه‌داری هستند، چنان از واژه‌های سوسیالیسم یا کمونیسم استفاده می‌کنند که گویی این نظام‌های اقتصادی و سیاسی به‌نحوی بدیهی انگیزه‌های فردی را از بین می‌برند و آزادی‌های اجتماعی را سلب می‌کنند. و یا برعکس نظام‌های کمونیستی و یا سوسیالیستی واژه‌ی کاپیتالیسم را معادل استثمار توده‌ی مردم به‌دست ثروتمندان به‌کار می‌گیرند. اما وقتی به فرهنگ‌های لغت و دایره‌المعارف‌های سیاسی مراجعه می‌کنیم، و یا در متون علمی و دانشگاهی این واژه‌ها را می‌خوانیم، معنای دیگری از این مفاهیم برداشت می‌کنیم؛ معنایی که ایدئولوژیک نیست و این کلمات را شیطانی یا الهی نشان نمی‌دهد و عاری از تباهی‌ها، ریاکاری‌ها، تظاهرها و رویاها و رویاآفرینی‌هاست.
هنگامی که از واژه‌ها به طرزی ایدئولوژیک استفاده شود، کاربرد آنها متناقض و یک‌سویه خواهد بود. هنگامی‌که از واژه‌ای برای دادن وجه‌های مثبت یا منفی به رویدادها استفاده شود، واقعیت مسائل پنهان شوند و اغلب معنای اصلی واژه از دست می‌رود یا تحریف می‌شود. «مفاهیم» یکی از مؤلفه‌های اصلی تفکر انسان هستند و بدون آن‌ها اندیشیدن ممکن نیست. «مفاهیم» طبقه‌بندی‌ها را شکل می‌دهند و نظریاتی را بیان می‌کنند که به کمک آن‌ها چیزهایی‌ را که می‌بینیم، می‌شنویم، لمس می‌کنیم و می‌بوییم؛ تفسیر می‌کنیم و توضیح می‌دهیم. به بیانی دیگر جهانِ ما به گونه‌ای مفهومی ساختاربندی شده است.
گروه‌های اجتماعی، از مفاهیم به‌شیوه‌های مختلف استفاده می‌کنند و آن‌ها را به‌نفع خود ایدئولوژیک می‌کنند تا از آن بهره بگیرند‌. توانایی شناسایی میان کاربرد‌ها‌ی ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیکِ مفاهیم یکی از مهارت‌های مورد نیاز برای تقویت تفکر انتقادی است.

سوم؛ از دو بند پیشین می‌توان دریافت که همه‌ی مردم تا حدی شیوه‌های رفتاری گروه‌هایی را که در آن حضور دارند، درست می‌دانند. به همین خاطر اگر شما از حلقه‌ی دوستان یا گروه همکاران درباره موضوعی «نظرخواهی» کنید و همه‌ی آن‌ها به زعم خود منصفانه هم جواب دهند، نتیجه‌ای که می‌گیرید هم‌گرایی بیشتری دارد چون اعضاء آن‌گروه کم‌و‌بیش در معرض «تفکر جامعه‌محورانه» قرار دارند و «مفاهیمی» هم که در گروه به‌کار می‌گیرند به همان نسبت «ایدئولوژیک» شده است. این قاعده حتی در یک گروه چندصدنفری تلگرامی که در آن عضو هستید و هیچکدام‌شان را ندیده‌اید یا دنبال‌کننده‌های اینستاگرامی و توییتری یک چهره و حتی مخاطبان یک رسانه خاص هم وجود دارد. مثلا اگر یک سوال مشترک از مخاطبان دو رسانه متفاوت الف و ب پرسیده شود، احتمال این‌که نتایج متفاوت باشد زیاد است چون هر رسانه نظر مخاطبان خود را می‌خواهد و مخاطبان آن رسانه هم در دایره مفاهیم مشترک‌‌تری دارند و درگیر تفکر جامعه‌محورانه‌‌ای هستند که همراهی با آن رسانه به آن‌ها تحمیل می‌کند. (و البته معلوم است که هیچ‌‌کدام از این دو «نظرخواهی» معیاری برای «نظرسنجی» تمام مخاطبان تمام رسانه‌ها (جامعه) نخواهد بود و تعمیم این باورها به دیگر گروه‌های اجتماعی نادرست است).

به‌عنوان مثال، دبیرکل یکی از احزاب کُرد که حساسیت‌های خاصی روی واژه «تمامیت ارضی» و کاربرد آن از سوی طرفداران حکومت جمهوری اسلامی و طرفداران حکومت خاندان پهلوی دارند، در مقابل کارکرد مفهوم «یک‌پارچگی سرزمینی» از سوی میرحسین موسوی، هم‌دلانه برخورد کرد و به‌درستی گفت «همه باید آن را بپذیرند». این دبیر کل که از قضا سابقه مبارزه و زندان را با هر دو حکومت را دارد، به‌ کارکرد دقیق این مفهوم در متن بیانیه میرحسین موسوی آگاه بود چون در توضیح خود -غیر مستقیم- به کارکرد ایدئولوژیک این مفهوم و تفکر جامعه‌محورانه‌ی پیرامون آن اشاره کرد و گفت «آن اصطلاح دیگری است»؛ چون وقتی «تمامیت ارضی» به‌عنوان چماق و تهدید استفاده می‌‌شود، آن را هم بدون هیچ اشاره‌ای به حقوقی که همراهش خواهد آمد، و از آن هجمه‌ای ساخته می‌شود، البته که «آن» قابل قبول نیست. (این موضوع  بسیار مورد توجه کاربران توییتر فارسی قرار گرفت و تعدادی آن را حمل بر تناقض کردند، غافل از این‌که تمامیت ارضی و یک‌پارچگی سرزمینی  اگرچه معنایی یکسان دارند و به یک مفهوم اشاره می‌کنند اما کارکرد ایدئولوژیک و گروهی می‌تواند آن را الهی یا شیطانی کند)

نمونه دیگر، اعداد و آمار و نمودارهایی است که از سوی موسسه «گَمان» منتشر می‌شود و بنا به گفته تهیه‌کنندگانش از روش نمونه‌گیری «گلوله برفی» استفاده می‌کند. روشِ گلوله برفی، یک روش نمونه‌گیری ساده است که تصادفی نیست و بر مبنای رابطه میان افراد شکل می‌گیرد. یعنی افرادی که به گروهی خاص تعلق دارند شانس بیشتری برای انتخاب شدن دارند. این نوع نمونه‌گیری برای اعضاء یک گروه که پیشاپیش می‌دانیم از مفاهیم مشترک بهره می‌گیرند و می‌خواهیم نظر کیفی آن‌ها را در باره موضوعی که به‌همان گروه اختصاص دارد، بپرسیم، روش مقبول و شناخته‌شده‌ای است اما «تعمیم» این نظرخواهی به «نظرسنجی» از جامعه و سایر گروه‌هایی که از آن مفاهیم به‌نحوی دیگر استفاده می‌کنند و باورهای دیگری دارند، مطلقا نادرست است چون آسیب بزرگی به نام تفکر جامعه‌محورانه را نادیده می‌گیرد. در کارهای آماری «گَمان» -چنانچه شنیده‌ام- تعداد افراد، برای رعایت تعادل، «وزن‌دهی» هم می‌شوند و در این وزن‌دهی آسیب‌های تفکر جامعه‌محورانه هم  ضریب و وزن بیشتری پیدا می‌کند و خطایی اگر هست، چند برابر می‌شود*. به این اعتبار موسسه گَمان اگر بخواهد مثلا دریابد که مخاطبان فلان رسانه و یا فالورهای فلان سلبریتی سیاسی یا غیر سیاسی چه دیدگاهی دارند و «کیفیت» فلان برنامه یا نظر را بسنجد، می‌تواند از این روش -البته با اما و اگرهای دیگری- بهره بگیرد اما اگر می‌خواهد این اعداد و نمودارها را به‌عنوان «نظرسنجی» از «جامعه ایران» به مخاطب بفروشد-که ظاهرا چنین است- کار به‌غایت نادرستی می‌کند و افراد و رسانه‌هایی هم که آگاهانه به آن استناد می‌ورزند می‌توانند در معرض اتهام فریب مخاطبان خود قرار گیرند.(حالا مثالی را که در آغاز یادداشت درباره روغن بنفشه آوردم می‌توانید دوباره بخوانید)

مثال سوم؛ نزاع رایجی در میان گروه‌ها و محافل سیاسی خارج کشور پیرامون مفاهیمی مانند «ملت»، «قوم»، «حق تعیین سرنوشت» و «تمامیت ارضی» وجود دارد. این‌ گروه‌ها اگرچه جملگی معترف‌اند که اهداف بزرگ و منافع مشترکی از جمله تغییر حکومت جمهوری اسلامی دارند، اما چون به‌اندازه کافی به تفکر انتقادی مسلح نیستند و احتمالا به آن خود را نیازموده‌اند، نمی‌توانند بر این اختلاف غلبه کنند و امکان گفت‌وگو و دریافتن سخن دیگری را از دست می‌دهند. این گروه‌ها حتی اگر بفهمند که طرف مقابل چه می‌گوید، چون معیار درستی آن‌ها جامعه‌محورانه است، در تشخیص درستی و نادرستی سخن دیگری در می‌مانند. بنا بر مقدمات این یادداشت، منشاء اختلاف میان این گروه‌ها، پیش از آن ‌که تضاد منافع باشد، آسیبی است که در نحوه‌ی اندیشیدن جامعه‌محورانه دامن‌گیر آن‌هاست و به آن آگاه نیستند. (اگر می‌بینیم این نزاع در داخل ایران مشاهده نمی‌شود و یا میزان شیوع آن بسیار کمتر است -جز در مواردی که حکومت برداشت ایدئولوژیک خود را رواج می‌دهد- ناشی از  فقدان حضور این گروه‌ها و برداشت‌ها ایدئولوژیک آن‌ها از این مفاهیم در جامعه ایران است).

پانوشت‌ها

*من به‌ آمار و اطلاعات‌هایی که ذیل عنوان «گَمان» منتشر می‌شود، ارجاع نمی‌دهم و به آن‌ها اعتماد نمی‌کنم. واقعیت این است که آن‌ها را دیگر نمی‌خوانم. برای این نخواندن‌ها هم حداقل سه دلیل دارم که در این یادداشت فقط یکی از آن‌ها را با محوریت تفکر انتقادی نوشته‌ام چون میزان ارجاع به یافته‌های «گمان» در رسانه‌های جریان‌ساز زیاد شده و باید گفته می‌شد. در این یادداشت هم به‌عمد تا حد امکان از  اصطلاحات آماری  مورد نیاز مانند توزیع و توزیعنرمال و جامعه نمونه آماری و نمونه‌گیری تصادفی و استفاده نکردم تا خلط مبحث نشود.  اما دو دلیل دیگر در نادرستی استناد به گَمان در مقام نظرسنجی –یکی کاملا مبتنی بر دانش ریاضی (و آمار) است و دیگری  سیاسی- می‌توان اقامه کرد که دیگرانی کم و بیش به آن اشاره کرده‌اند (از جمله ببینید). جایی هم به‌درستی دیدم که فرد صاحب‌نظری استناد به این آمار و اعداد و نمودار گمان  را به‌مثابه «توسل به روغن بنفشه برای درمان کرونا» خوانده بود. او البته از این تمثیل هدف دیگری داشت اما الهام‌بخش مثالی شد که در آغاز نوشته آورده‌ام  تا نشان دهم که می‌شود از روش نمونه‌گیری گلوله برفی برای کیفیت و میزان و نوع روغن بنفشه در میان باورمندان به طب‌ سنتی و  مذهبی نظرخواهی کرد و بر مبنای آن دریافت که گل‌های بنفشه کدام بخش از ایران بهتر می‌شود فروخت اما این ربطی به درمان کرونا ندارد!

**در آغاز این سلسله نو‌شته‌ها با محور مغالطات و تقکر انتقادی گفتم که یکی از منابع اصلی کتاب «مغالطات نوشته علی‌اصغر  خندان» است. اکنون لازم است ضمن این یادآوری، به منبع مهم دیگری اشاره کنم که مخصوصا در این نوشته بخش‌هایی از آن بهره برده و بخش‌هایی از آن را آورده‌ام. کتابِ تفکر انتقادی؛ تدابیری برای آگاهانه زیستن و خوب آموختن/ نوشته ریچارد پل و لیندا الدر/ به ترجمه اکبر سلطانی و مریم آقا زاده.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

10 پاسخ

  1. خدمت دوستانی که فکر میکنن در ایران بعدی نظام سلطنتی هم به رای گذاشته خواهد شد عرض کنم همچین نظامی از ریشه غلط و خلاف حقوق بشر و دموکراسی هست و به هیچ عنوان به عنوان گزینه انتخابات نوع حکومت قرار نخواهد گرفت. اگر چنین باشه منتظر جنگ داخلی باشید. بخصوص که اکثریت ایران (مردمان ترک و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب) اجازه نخواهند داد دوباره یک دیکتاتوری فاشیستی مثل رژیم قبل و فعلی روی کار بیاد. همه انسانها از هر نژاد و زبانی از طرف آفریدگار شاهزاده خودشون به دنیا اومدن و برای موجودیت خودشون و زبان و فرهنگشون احترام و ارزش قائل هستن. البته به بنده باشه بعضی از حیوانات رو بر انسان ترجیح میدم. اما در حوزه انسانها همه رو بدون تردید برابر میدونم.

  2. هنوز هیچ نظام و حکومت و ملتی دایر نشده که به معنی واقعی دموکرات باشه و اتفاقا افتضاحترین حزبها ، نظامها، حکومتها و ملتها یه واژه دموکرات پشت خودشون قرار میدن و خودشون هم میدونن چقدر فاسد هستن. حکومتهای پادشاهی ، سلطنتی و رهبری که از بیخ و بن مرخصن و اساسا این نوع حکومتها مردمی کودن از نظر اجتماعی و اخلاقی دارن. حکومتهای کمونیستی هم عملا به دیکتاتوری ختم میشن چون زیادی در زندگی خصوصی و رفتار اجتماعی دخالت میکنن. لذا میرسیم به جوامعی که باید بر مبنای حقوق بشر و حقوق جانداران و طبیعت پایه گذاری بشن. عموم انسانهایی که فکر میکنن ذره ای معنی دموکراسی رو فهمیدن سخت در اشتباه هستند. بنده هم نمیتونم در چند خط آموزش دموکراسی بدم. لذا خوبه که همه با مغز تحلیلگر و وجدان خودشون دموکراسی رو جستجو کنن. لازم به ذکره خدمتتون عرض کنم این تابوهایی که به نام وطن و کشور که بر اساس مرزهای سیاسی و حکومتی ساخته اید از مغزتون خارج کنید. وطن همه موجودات دنیا کره زمین هست. هیچ وطن دیگه ای وجود نداره الا اون محله کوچیک واقع در شهر یا روستایی که درش رشد کرده باشید. خانواده یعنی همه انسانهای دنیا و الباقی چرندیاته مگر خانواده ای که درش به دنیا اومدید. قوم و نژاد یعنی مجموع انسانهایی که زبان مادری و فرهنگ مشترک و احتمالا شباهت های ظاهری بیشتری نسبت به باقی گروه ها دارید. اینها یعنی در درجه اول همه موجودات زنده از جمله حیواناتدارای حقوق ارزشمند زندگی هستند و ارزش زندگی ما انسانها به هیچ عنوان بالاتر نیست و این یعنی همه انسانهای دنیا مانند خانواده هستند و باید به موجودیت فردفرد هم احترام قائل باشن و برای امیال و علایق و گرایشها و نیازهای خودشون حقوق زندگی دیگران رو ضایع نکنن. این یعنی قومیت به دلیل تشکیلات ریشه دار زبانی و فرهنگی برای اجتماعات بشری با اهمیت و لازم به توجه هست. پس حفظ تشکل های قومی برای حفظ زبان و فرهنگهای مختلف حتی گویشهای مختلف الزامی هست. لذا پایه های هر نظامی میباید دارای اصول احترام و تساوی و حفظ شرایط اقوام دنیا باشه. هرجا نباشه یعنی داره ظلم و ستم و خودخواهی صورت میگیره. الباقی مباحث هم کاملا روشن هست و در مباحث حقوق بشری و اجتماعی کاملا روشن و مشخصه. هر نظامی مجددا در ایران تشکیل بشه و بر پایه فدرالیسم قومی نباشه قطعا مجددا به بنبست و انقلاب می انجامه. پس راه بیهوده نرید. بخصوص شما پان ایرانیستهای پان آریایی دلخوش به سلطنت که امیال شما رو ارضا کنه. زندگی انسانها و اقوامی مانند بلوچها فدای امیال و تمایلات شما نیست. زندگی یک واقعیته نه یک توهم و رویاهای بچه گانه خودبزرگبینی.

  3. سلطنت طلبها نه تنها دیکتاتور مآب ستند، علاو بر جمهوری اسلامی آنان کینه این ۴۴ سال را هم دارند و بنده تا بحال سلطنت طلبی ندیده ام که از لحاظ روانی اوضاع درست و درمانی داشته باشد.

  4. اصلاح طلبان تا دیروز براندازی مساوی دعوت به جنگ افروزی و جنگ طلبی بود. حالا که رضا پهلوی سه شرط تعیین کرده و نام اش صدا زده شده و در تمام نظر سنجی ها اقبال داشته است. موسوی همان نوشته را با ادبیاتی ضعیف تر نوشته حضرات یک دفعه خواب نما شدند و برانداز!
    تا دیروز حدیث من قال ما قال حضرت علی می گفتند امروز چیز دیگر
    حتی فرض بد یا خوب بودن شاه دلیل بر بد یا خوب بودن رضا پهلوی نیست. بلکه او بر اصولی پای فشرده و در حالی که موسوی در سیاه ترین دوران بالاترین مقام اجرایی بوده و حتی تا چند ماه پیش هم که عالم و آدم از جنایات خدای دهه شصت آگاه شده بودند آن را جان بیدار می دانسته است!
    احتمالا حضرات اعتقاد دارند که خوبی ها با اسپرم منتقل نمی شود بلکه صرفا خطا های یک فرد با اسپرم منتقل می شود.
    شور بختی اصلاح طلبان در همین نگاه مذبذب و جناحی و کاسبکارانه است که آنها را از یکی از نیروهای موثر عرصه سیاسی ایران در دهه هشتاد خورشیدی به یکی از نیروهای بدنام این روزها کرده است.
    آینه چون نقش تو بنمود راست
    خودشکن آینه شکستن خطاست

    1. اصلا متن رو نخونده نظر دادید،‌ همینجا فرق «تمامیت ارضی» و «یکپارچگی» رو توضیح داده. البته که ایندو یکی هستند ولی تمامیت ارضی داستان پشتش داره، چماقی که اتفاقا با ایدئولوژی و حکومت پهلوی عجین هست. دلیل اینکه میرحسین میگه مشکلی نیست ولی پهلوی میگه مشکل‌زاست اینه که پشت داستان پهلوی ایدئولوژی بخصوصی هست که پشت اسم ایران پنهانه. صحبت کردن از تمامیت ارضی در عین میراث دار ۵۰ سال حکومت پهلوی بودن (بجز این چیز دیگری مگر هست؟) مشکلزا میشه. وانگهی، گفتمان شما همهٔ مفاهیم رو تحریف یا مصادره میکنه. مثلا تقلیل تمام کنش سیاسی به سلطنت آری یا نه (مشروطه یا جمهوری)، استفاده از خوشنامی انقلاب مشروطیت برای پروژهٔ سلطنت‌طلبی و لیست بلندی ازین دست اباطیل… چند روز پیش هم معنای اتحاد و ائتلاف رو توی لس‌آنجلس ازتون دیدیدم…

      بدی و همچنین خوبی با اسپرم منتقل نمیشه ولی با آموزش و فرهنگ منتقل میشه. فعلا که رضا پهلوی حتی کودتای ۲۸ مرداد رو هم قبول نداره،‌ ایدئولوژی پهلوی رو هم تبلیغ میکنه. تمام چیزایی که طرفدارهای واقعی/ظاهری لمپن مآبش در فضای مجازی میگن همون حرفهای خودش هست که از طرق مختلف و رسانه‌هاش گفته.

      با بازی کردن و بازی خوردن از سیستم امنیتی، فاند گرفتن و پول پاشی و خریدن و جریان سازی، نوبت بدنامی شما هم میرسه. اونوقت تازه میتونیم فکری به حال آزادی در این سرزمین استبداد خیر بکنیم…

  5. در بالا با پائین مطلب، نام نویسنده نیآمده که بدانیم ایشان کیست و چه تخصص و شناختی درباره کار نظرسنجی دارد. این یک. دوم اینکه از نویسنده و همفکرانش درخواست می شود که خود آستین ها را بالا زده و با استفاده از راهکارهای مورد وثوق شان یک نظرسنجی اینترنتی (مانند گمان) یا غیر اینترنتی انجام دهند تا ما به آمارهای نزدیک به واقعیت درباره شمار موافقان و مخالفان رژیم و دیگر موارد دست یابیم. و از یاد نبریم که به قول فردوسی بزرگ، دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

  6. ابتذال و درماندگی اصلاح طلبان به سطحی رسیده است که بزرگترین حامی اش می شود مهتدی که در سایت رسمی کموله بیانیه فرقه بدنام رجوی در تبریک به خودش می نویسد و سابقه تروریستی پیشمرگه ها را دارد
    من به شخصه کسی که با اسلحه به جنگ دولت مرکزی برود را تروریست می دانم و فرقی بین چریک فدایی خلق و تجزیه طلب و داعش و فرقه رجوی هم نمی گذارم

    1. ابتذال شما سلطنت‌طلبان در تحریف کلمهٔ مشروطه‌خواه و سابقهٔ تاریخش، تلویزیون من و تو و اینستاگرام در روشن‌سازی مبانی تاریخی، استفادهٔ بی‌شائبه از انگ‌زنی، بولی‌گری، اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی، کیش شخصیت و حتی التذاذ بعضا جنسی از واژه‌ها و واژه‌سازی (مثلا خاندان ایرانساز) و … فرقی با جمهوری اسلامی ندارید.

      من مخالف اصلاح‌طلبانم ولی هنوز متوجه ایدئولوژی پشت این متن نشدید صرفا حمله کردید. یکی از جعل‌های بزرگ شما خود مفهموم ایران هست. ایران خیلی قبل‌تر از پهلوی بوده و خواهد بود. منتهی مفهوم ایران نه منحصر به نگاه ایدئولوژیک کوروش/داریوش پهلوی است و نه منحصر به نگاه ایدئولوژیک محمد/علی جمهوری اسلامی است. ایران مفهومی گسترده‌تر از این هست.

    2. خب هنگامی که کسی به سمت یک نگاه فاشیستی تمایل داشته باشد حکومت های مرکزی را همینقدر پروردگار می بیند که نشود با آنها در افتاد. از فکت ها می ترسد و سراغ لاطاعلات میرود و پناهگاهش میشود هجویات و با شعارهای پوسیده ی شعبان استخوانی گلو و … دریدن و محتاج روغن بنفشه و مقبولیت شاهزاده شدن

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »