درآمد: فرض کنید پژوهشگری بخواهد در مورد «کیفیت انواع روغن بنفشه» تحقیق کند تا دریابد پنبه را باید به کدام نوع روغن بنفشه آغشته کرد و به چه میزانی و در چه ساعاتی در کجای مقعد گذاشت تا کرونا را درمان کند! این پژوهشگر قاعدتا به افراد یا گروههایی مراجعه میکند که به این نوع «درمان» باور دارند و آن را آزمودهاند و از آنها میپرسد چه میزانی از روغن بنفشه را در چه ساعاتی از روز در کجایشان میگذارند تا احیانا به کیفیت و تاثیر و تفاوت انواع روغن بنفشه و زمان و نوع مصرف آن پیببرد. او بر مبنای نتایج تحقیق خود در مییابد که ۸۱ درصد از این افراد روغن بنفشه کوههای سبلان را استفاده میکنند و معتقدند که باعث درمان آنها شده است. بر این مبنا او به هواداران این نوع از درمان، روغن بنفشه سبلان را پیشنهاد میدهد.
در این مثال، جامعهی هدفِ این پژوهشگر کسانی هستند که تمایل و باوری به استفاده از طب سنتی و مذهبی دارند و یا این نوع درمانها را آزمودهاند. پژوهشگر چون به این افراد دسترسی ندارد یا دسترسی به آنها برایش سخت است، «مجاز است» که از اولین نفراتی که پیدا کرد بخواهد تا پرسشنامهها را به دیگر کسانی که به همین نوع درمان باور دارند، برسانند و به این روش از جامعهی هدف، نمونهگیری و نظرخواهی کند. به این نوع نمونهگیریِ ساده نمونهگیری «گلوله برفی» میگویند. عنوانش هم گویاست.
حالا بیاید فرض کنید که این پژوهشگر، نتایج پژوهش را بهعنوان «آثار روغن بنفشه در درمان کرونا» بفروشد و مدعی شود که بر مبنای نظرسنجیهای علمی او ۸۱ درصد از مردم معتقدند که روغن بنفشه کوههای سبلان برای درمان کرونا موثر است!
آیا واقعا چنین است؟ این یادداشت را بخوانید تا به ریشههای این نوع تقلبها بیشتر پی ببرید، مخصوصا وقتی ماجرا پیچیده میشود.
***
یکم) بسیاری از ما با آسیبها و معایب «تفکر خودمحورانه» آشنایی داریم و یا از معایب تفکر خودمحوری چیزهایی شنیدهایم و شاید هم برای مقابله با آن خود را پرورش دادهایم. تفکرِ خودمحورانه از تمایل ذاتی ما برای نگریستن به جهان و ارزشگذاری بر اساس خواستههای فردی و خودخواهانه سرچشمه میگیرد و انکارناپذیر است. تقریبا اغلب رفتارهای نامعقول ما مانند جنگ و دعوا و کینه و بدرفتاری با دیگران ناشی از همین تفکر خودمحورانه است.
اما نوعی از تفکر که احتمالا کمتر از آن شنیدهایم و با معایبش هم کمتر آشنا هستیم، «تفکر جامعهمحورانه» است.
زندگی انسان مستلزم عضویت در گروههای مختلف است؛ مانند گروههای قومی، مذهبی، صنفی، خانواده، همکاران و دوستان. برای پذیرفتهشدن در هرکدام از این گروهها سطحی از همگون شدن لازم است. یعنی هر گروهی به اعضایش سطحی از باورها و رفتارها را تحمیل میکند که برای ماندن و تعلق در این گروهها رعایت آنها لازم است. مثلا لباسی که برای حضور در محل کار یا میهمانی میپوشیم یا خلقیات و باورها و عادتهایی که برای قرار گرفتن در یک حلقه خاص از دوستان یا همکاران باید داشته باشیم، نمونهای از این تحمیلهای گروهی است. ضربالمثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» تعبیری خودمانی از همین تحمیلهای غیررسمی است. وقتی گفته میشود «آدم عاقل به گونهای رفتار میکند که از او انتظار میرود» منظور همین است!
«تفکر جامعهمحورانه»، تفکر خودمحورانهای است که تا سطح گروه ارتقاء یافته و بههمان اندازه و شاید هم بیشتر مخرب و دعوا آفرین و نامعقولاست. اگر در تفکر خودمحورانه آدمی خود را فریب میدهد چون معیارِ درستی و نادرستی، خودخواهی است؛ در تفکر جامعهمحورانه، آدمی فریب میخورد چون معیار درستی و نادرستی خواستههای گروه است. مثلا در تفکر خودمحورانه ما به خود میگوییم «این گزاره درست است چون منافع من ایجاب میکند»، اما در تفکر جامعهمحورانه خود را اینگونه فریب میدهیم «این گزاره درست است چون منافع ما ایجاب میکند»*.
تفکر خودمحورانه و جامعهمحورانه هر دو به تفکر غیرانتقادی و نامعقول بودن اعتبار میدهند بههمین خاطر برای رهایی از آنها و نقدشان باید به تفکر انتقادی مسلح شد و خود را پرورش داد. البته مسلح شدن علیه تفکر جامعهمحورانه سختتر است چون هر «گروه» برای بقای خود نیازمند دفاع تمام اعضاست و این نکته پیچیدگی و سختی کار را نشان میدهد. علاوه بر این تفکر خودمحورانه خطر بالقوه کمتری دارد. فرد با استفاده از خودفریبی (تفکر خودمحورانه) میتواند اعمال بد خود را توجیه کند، اما گروههایی با طرز تفکر جامعهمحورانه میتوانند آسیبهای بزرگتری را بهشمار بیشتری از مردم وارد کنند.(دقت کردهاید که یک فرد با گرایشهای تندرو وقتی مدتی را در یک جمع تندرو سپری میکند، احتمال اقدامهای انتحاری در او بالا میرود؟ بخشی از این ماجرا، فارغ از تأثیرات و جنبههای روانشناسی و آثار متقابل اجتماعی، ناشی از این است که فرد «مطمئنتر» میشود که کارش «درست» است. و این «پندار درست» ناشی از تفکر جامعهمحورانه است)
دوم) احتمالا شما هم شنیده یا خواندهاید که کشورهایی که ایدئولوژی حاکم بر آنها کاپیتالیسم است یا حزبهایی که هوادار سرمایهداری هستند، چنان از واژههای سوسیالیسم یا کمونیسم استفاده میکنند که گویی این نظامهای اقتصادی و سیاسی بهنحوی بدیهی انگیزههای فردی را از بین میبرند و آزادیهای اجتماعی را سلب میکنند. و یا برعکس نظامهای کمونیستی و یا سوسیالیستی واژهی کاپیتالیسم را معادل استثمار تودهی مردم بهدست ثروتمندان بهکار میگیرند. اما وقتی به فرهنگهای لغت و دایرهالمعارفهای سیاسی مراجعه میکنیم، و یا در متون علمی و دانشگاهی این واژهها را میخوانیم، معنای دیگری از این مفاهیم برداشت میکنیم؛ معنایی که ایدئولوژیک نیست و این کلمات را شیطانی یا الهی نشان نمیدهد و عاری از تباهیها، ریاکاریها، تظاهرها و رویاها و رویاآفرینیهاست.
هنگامی که از واژهها به طرزی ایدئولوژیک استفاده شود، کاربرد آنها متناقض و یکسویه خواهد بود. هنگامیکه از واژهای برای دادن وجههای مثبت یا منفی به رویدادها استفاده شود، واقعیت مسائل پنهان شوند و اغلب معنای اصلی واژه از دست میرود یا تحریف میشود. «مفاهیم» یکی از مؤلفههای اصلی تفکر انسان هستند و بدون آنها اندیشیدن ممکن نیست. «مفاهیم» طبقهبندیها را شکل میدهند و نظریاتی را بیان میکنند که به کمک آنها چیزهایی را که میبینیم، میشنویم، لمس میکنیم و میبوییم؛ تفسیر میکنیم و توضیح میدهیم. به بیانی دیگر جهانِ ما به گونهای مفهومی ساختاربندی شده است.
گروههای اجتماعی، از مفاهیم بهشیوههای مختلف استفاده میکنند و آنها را بهنفع خود ایدئولوژیک میکنند تا از آن بهره بگیرند. توانایی شناسایی میان کاربردهای ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیکِ مفاهیم یکی از مهارتهای مورد نیاز برای تقویت تفکر انتقادی است.
سوم؛ از دو بند پیشین میتوان دریافت که همهی مردم تا حدی شیوههای رفتاری گروههایی را که در آن حضور دارند، درست میدانند. به همین خاطر اگر شما از حلقهی دوستان یا گروه همکاران درباره موضوعی «نظرخواهی» کنید و همهی آنها به زعم خود منصفانه هم جواب دهند، نتیجهای که میگیرید همگرایی بیشتری دارد چون اعضاء آنگروه کموبیش در معرض «تفکر جامعهمحورانه» قرار دارند و «مفاهیمی» هم که در گروه بهکار میگیرند به همان نسبت «ایدئولوژیک» شده است. این قاعده حتی در یک گروه چندصدنفری تلگرامی که در آن عضو هستید و هیچکدامشان را ندیدهاید یا دنبالکنندههای اینستاگرامی و توییتری یک چهره و حتی مخاطبان یک رسانه خاص هم وجود دارد. مثلا اگر یک سوال مشترک از مخاطبان دو رسانه متفاوت الف و ب پرسیده شود، احتمال اینکه نتایج متفاوت باشد زیاد است چون هر رسانه نظر مخاطبان خود را میخواهد و مخاطبان آن رسانه هم در دایره مفاهیم مشترکتری دارند و درگیر تفکر جامعهمحورانهای هستند که همراهی با آن رسانه به آنها تحمیل میکند. (و البته معلوم است که هیچکدام از این دو «نظرخواهی» معیاری برای «نظرسنجی» تمام مخاطبان تمام رسانهها (جامعه) نخواهد بود و تعمیم این باورها به دیگر گروههای اجتماعی نادرست است).
بهعنوان مثال، دبیرکل یکی از احزاب کُرد که حساسیتهای خاصی روی واژه «تمامیت ارضی» و کاربرد آن از سوی طرفداران حکومت جمهوری اسلامی و طرفداران حکومت خاندان پهلوی دارند، در مقابل کارکرد مفهوم «یکپارچگی سرزمینی» از سوی میرحسین موسوی، همدلانه برخورد کرد و بهدرستی گفت «همه باید آن را بپذیرند». این دبیر کل که از قضا سابقه مبارزه و زندان را با هر دو حکومت را دارد، به کارکرد دقیق این مفهوم در متن بیانیه میرحسین موسوی آگاه بود چون در توضیح خود -غیر مستقیم- به کارکرد ایدئولوژیک این مفهوم و تفکر جامعهمحورانهی پیرامون آن اشاره کرد و گفت «آن اصطلاح دیگری است»؛ چون وقتی «تمامیت ارضی» بهعنوان چماق و تهدید استفاده میشود، آن را هم بدون هیچ اشارهای به حقوقی که همراهش خواهد آمد، و از آن هجمهای ساخته میشود، البته که «آن» قابل قبول نیست. (این موضوع بسیار مورد توجه کاربران توییتر فارسی قرار گرفت و تعدادی آن را حمل بر تناقض کردند، غافل از اینکه تمامیت ارضی و یکپارچگی سرزمینی اگرچه معنایی یکسان دارند و به یک مفهوم اشاره میکنند اما کارکرد ایدئولوژیک و گروهی میتواند آن را الهی یا شیطانی کند)
نمونه دیگر، اعداد و آمار و نمودارهایی است که از سوی موسسه «گَمان» منتشر میشود و بنا به گفته تهیهکنندگانش از روش نمونهگیری «گلوله برفی» استفاده میکند. روشِ گلوله برفی، یک روش نمونهگیری ساده است که تصادفی نیست و بر مبنای رابطه میان افراد شکل میگیرد. یعنی افرادی که به گروهی خاص تعلق دارند شانس بیشتری برای انتخاب شدن دارند. این نوع نمونهگیری برای اعضاء یک گروه که پیشاپیش میدانیم از مفاهیم مشترک بهره میگیرند و میخواهیم نظر کیفی آنها را در باره موضوعی که بههمان گروه اختصاص دارد، بپرسیم، روش مقبول و شناختهشدهای است اما «تعمیم» این نظرخواهی به «نظرسنجی» از جامعه و سایر گروههایی که از آن مفاهیم بهنحوی دیگر استفاده میکنند و باورهای دیگری دارند، مطلقا نادرست است چون آسیب بزرگی به نام تفکر جامعهمحورانه را نادیده میگیرد. در کارهای آماری «گَمان» -چنانچه شنیدهام- تعداد افراد، برای رعایت تعادل، «وزندهی» هم میشوند و در این وزندهی آسیبهای تفکر جامعهمحورانه هم ضریب و وزن بیشتری پیدا میکند و خطایی اگر هست، چند برابر میشود*. به این اعتبار موسسه گَمان اگر بخواهد مثلا دریابد که مخاطبان فلان رسانه و یا فالورهای فلان سلبریتی سیاسی یا غیر سیاسی چه دیدگاهی دارند و «کیفیت» فلان برنامه یا نظر را بسنجد، میتواند از این روش -البته با اما و اگرهای دیگری- بهره بگیرد اما اگر میخواهد این اعداد و نمودارها را بهعنوان «نظرسنجی» از «جامعه ایران» به مخاطب بفروشد-که ظاهرا چنین است- کار بهغایت نادرستی میکند و افراد و رسانههایی هم که آگاهانه به آن استناد میورزند میتوانند در معرض اتهام فریب مخاطبان خود قرار گیرند.(حالا مثالی را که در آغاز یادداشت درباره روغن بنفشه آوردم میتوانید دوباره بخوانید)
مثال سوم؛ نزاع رایجی در میان گروهها و محافل سیاسی خارج کشور پیرامون مفاهیمی مانند «ملت»، «قوم»، «حق تعیین سرنوشت» و «تمامیت ارضی» وجود دارد. این گروهها اگرچه جملگی معترفاند که اهداف بزرگ و منافع مشترکی از جمله تغییر حکومت جمهوری اسلامی دارند، اما چون بهاندازه کافی به تفکر انتقادی مسلح نیستند و احتمالا به آن خود را نیازمودهاند، نمیتوانند بر این اختلاف غلبه کنند و امکان گفتوگو و دریافتن سخن دیگری را از دست میدهند. این گروهها حتی اگر بفهمند که طرف مقابل چه میگوید، چون معیار درستی آنها جامعهمحورانه است، در تشخیص درستی و نادرستی سخن دیگری در میمانند. بنا بر مقدمات این یادداشت، منشاء اختلاف میان این گروهها، پیش از آن که تضاد منافع باشد، آسیبی است که در نحوهی اندیشیدن جامعهمحورانه دامنگیر آنهاست و به آن آگاه نیستند. (اگر میبینیم این نزاع در داخل ایران مشاهده نمیشود و یا میزان شیوع آن بسیار کمتر است -جز در مواردی که حکومت برداشت ایدئولوژیک خود را رواج میدهد- ناشی از فقدان حضور این گروهها و برداشتها ایدئولوژیک آنها از این مفاهیم در جامعه ایران است).
پانوشتها
*من به آمار و اطلاعاتهایی که ذیل عنوان «گَمان» منتشر میشود، ارجاع نمیدهم و به آنها اعتماد نمیکنم. واقعیت این است که آنها را دیگر نمیخوانم. برای این نخواندنها هم حداقل سه دلیل دارم که در این یادداشت فقط یکی از آنها را با محوریت تفکر انتقادی نوشتهام چون میزان ارجاع به یافتههای «گمان» در رسانههای جریانساز زیاد شده و باید گفته میشد. در این یادداشت هم بهعمد تا حد امکان از اصطلاحات آماری مورد نیاز مانند توزیع و توزیعنرمال و جامعه نمونه آماری و نمونهگیری تصادفی و … استفاده نکردم تا خلط مبحث نشود. اما دو دلیل دیگر در نادرستی استناد به گَمان در مقام نظرسنجی –یکی کاملا مبتنی بر دانش ریاضی (و آمار) است و دیگری سیاسی- میتوان اقامه کرد که دیگرانی کم و بیش به آن اشاره کردهاند (از جمله ببینید). جایی هم بهدرستی دیدم که فرد صاحبنظری استناد به این آمار و اعداد و نمودار گمان را بهمثابه «توسل به روغن بنفشه برای درمان کرونا» خوانده بود. او البته از این تمثیل هدف دیگری داشت اما الهامبخش مثالی شد که در آغاز نوشته آوردهام تا نشان دهم که میشود از روش نمونهگیری گلوله برفی برای کیفیت و میزان و نوع روغن بنفشه در میان باورمندان به طب سنتی و مذهبی نظرخواهی کرد و بر مبنای آن دریافت که گلهای بنفشه کدام بخش از ایران بهتر میشود فروخت اما این ربطی به درمان کرونا ندارد!
**در آغاز این سلسله نوشتهها با محور مغالطات و تقکر انتقادی گفتم که یکی از منابع اصلی کتاب «مغالطات نوشته علیاصغر خندان» است. اکنون لازم است ضمن این یادآوری، به منبع مهم دیگری اشاره کنم که مخصوصا در این نوشته بخشهایی از آن بهره برده و بخشهایی از آن را آوردهام. کتابِ تفکر انتقادی؛ تدابیری برای آگاهانه زیستن و خوب آموختن/ نوشته ریچارد پل و لیندا الدر/ به ترجمه اکبر سلطانی و مریم آقا زاده.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…