جنبش زن، زندگی، آزادی آرایش نیروهای سیاسی ایران را چه در داخل و چه در خارج کشور دستخوش تغییرات وسیعی کرده است. این جنبش به مانند زلزله قدرتمندی گسل های سیاسی را چنان جابجا کرده که نیروها و طیف های سیاسی را دیگر نمی توان در در جایگاه پیشین خویش تعریف کرد.
تحولات اخیر که با بیانیه تاریخی میرحسین موسوی برای عبور از جمهوری اسلامی و حمایت چهره هایی از زندانیان سیاسی از جمله مصطفی تاج زاده همراه شد از یک سو و شکل گیری ائتلافی از رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، شیرین عبادی و عبدالله مهتدی از سوی دیگر در کنار فعالان رسانه ای و فرهنگی شیب براندازی جمهوری اسلامی را علیرغم فروکش کردن طوفان جنبش «ژینا» تندتر کرده است.
جامعه ایران تا رسیدن به جنبش ژینا راه درازی را پیموده است. بدون شک این جنبش اجتماعی در امتداد تحولاتی است که از خرداد ۷۶ آغاز شد. جنبشی که از ابتدا «نه به جمهوری اسلامی» خاستگاهش بود، هر چند بر حسب زمان و موقعیت و درک اجتماعی خویش از تحولات سیاسی ناخودآگاه به تاکتیک های متفاوتی برای گذار از جمهوری اسلامی متوسل شد. این جنبش ابتدا خواست با صندوق رای ماهیت حکومت را تغییر دهد. از این رو در یک انتخابات به کسی رای داد که به باورش مطلوب حاکمیت نبود.
در مقطعی که آرایش نیروهای سیاسی بسیار متفاوت از امروز بود؛ بخشی از آن نیرو که امروز «اصلاح طلب» خوانده می شوند؛ محور اصلی آن تحولات بودند. اصلاح طلبان می خواستند تا هیولایی که خود ساخته بودند را اصلاح کنند و از این رو به رای مردمی متوسل شدند که از اساس چیز دیگری می خواستند. با این حال حکایت مردم و اصلاح طلبان در دوم خرداد همچون بازی پانتومیم بود. اصلاح طلبان بدون سخن شرایطی را تصویر کردند که مردم آن را با خواسته خویش منطبق دیدند رمز موفقیت اصلاح طلبان در آن مقطع تحلیل نسبتا واقع بینانه آنان از اوضاع سیاسی کشور بود. تحلیل جریان های سیاسی موجود در کشور به آنان کمک کرد تا بتوانند با ائتلافی موفق و از طریق مسالمت آمیز قدرت اجرایی را در کشور در دست گیرند تا بتوانند گام به گام اصلاحات مورد نظر خویش را پیش ببرند.
جریان شناسی سیاسی در دوره ماقبل اصلاحات
جریان شناسی ارائه شده در دوره ما قبل اصلاحات طیف های سیاسی را به سه طیف خودی، یعنی طرفدار جمهوری اسلامی، مخالف قانونی یعنی نیروهای منتقد نظام ولی در عین حال ملتزم به قانون اساسی جمهوری اسلامی و برانداز تقسیم می کرد. طیف خودی در آن زمان به راست سنتی ، چپ سنتی، راست مدرن و چپ جدید اطلاق می شد. راست سنتی شامل گروه ها و احزابی چون جامعه روحانیت مبارز و موتلفه بودو اشخاصی چون مهدوی کنی، محمد یزدی، ناطق نوری و حسن روحانی در آن طیف قرار می گرفتند. چپ سنتی مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب با پسوند ایران و نسل قدیم دفتر تحکیم وحدت بودند که با گروه هایی چون خانه کارگر نیز هم پوشانی داشتند. موسوی خوئینی ها، مهدی کروبی، بهزاد نبوی و ابراهیم اصغرزاده از چهره های شاخص این جریان به شمار می رفتند. راست مدرن مشخصا به تکنوکرات ها اطلاق می شد که بعدا نام کارگزاران سازندگی را روی خود گذاشتند. کرباسچی، محمد هاشمی، مرعشی و مهاجرانی از چهره های شاخص این جریان بودند. چپ جدید از دید تحلیلگران عصر ما، تشکیلاتی بود که ری شهری وزیر اطلاعات دوره حیات آیت الله خمینی راه اندازی کرده بود. در این طیف از نویسندگان روزنامه کیهان تا روح الله حسینیان و موسسان انصار حزب الله نظیر الله کرم و ده نمکی دیده می شد. در آن دوره زمانی اشخاصی چون علی خامنه ای هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و حتی محمد خاتمی گرایش های دو پهلو یا چند پهلو به این جریانات داشتند.
مقصود از مخالفان قانونی نیز نهضت آزادی، گروه های ملی، مذهبی، کانون نویسندگان، جبهه ملی داخل کشور و حزب ملت بود اشخاصی چون ابراهیم یزدی، عزت الله سحابی، پرویز ورجاوند و داریوش فروهر آن را نمایندگی می کردند. مقصود از براندازان نیز به طور مشخص سازمان مجاهدین خلق، گروه های سلطنت طلب و احزاب فدرال طلب بود.
با وقوع دوم خرداد، این صورت بندی از آرایش نیروهای سیاسی فرو ریخت و به تدریج جای خود را به تقسیم بندی اصلاح طلب و اصولگرا داد. پس از ۱۲ سال تلاطم سنگین در عرصه سیاسی کشور، چپ سنتی، راست مدرن و بخشی از مخالفان قانونی ( نهضت آزادی و گروه های ملی، مذهبی) دست کم تا خرداد ۸۸، در درون جبهه اصلاح طلبی قرار گرفتند و چپ جدید که بعد معلوم شد راست افراطی است، به اتفاق راست سنتی جریان اصولگرایی را شکل دادند. اما در اردوگاه براندازی خبر قابل عرضی نبود. در واقع بازار براندازی کساد بود و به چند شبکه ماهواره ای متعلق به مجاهدین و سلطنت طلبان خلاصه می شد که مخاطب بسیاری هم نداشتند.
حوادث سال ۸۸ بار دیگر این آرایش سیاسی را دستخوش تغییراتی بنیادین کرد. با سرکوب جنبش تحول خواه سبز، کشتار و زندان و حصر و مهاجرت بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی به خارج از کشور، رفته رفته کفه براندازی سنگین تر از اصلاح طلبی شد. هر چند اصلاح طلبان کوشیدند تا با حمایت از حسن روحانی قدری شیب براندازی را کند کنند، اما این تلاش هم نهایتا ۴ سال بیشتر دوام نیاورد. با اعتراضات دی ماه از یک سو و روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، براندازی دوباره شیب صعودی گرفت. شعار «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» گفتمان غالب شد. حوادث آبان ۹۸ نیز این شیب را تندتر و گفتمان براندازی را تقویت کرد تا این که جنبش ژینا، براندازی را وارد فاز عملیاتی خویش نمود.
امروز با گذشت بیش از ۵ ماه از جنبش زن زندگی آزادی، گذار از جمهوری اسلامی به گفتمانی فراگیر تبدیل شده است. بیانیه اخیر میرحسین موسوی و محمد خاتمی و نوشته مصطفی تاجزاده از داخل زندان نیز گواه می دهد اکثریت جناح اصلاح طلب، جمهوری اسلامی را ساختاری پایان یافته تلقی می کنند. اکنون بحث بر سر این است که چگونه می توان از نظام گذار کرد. چه کنیم که هزینه های آن کاسته شود و نظام آینده، مطلوب اکثریت مطلق ایرانیان باشد.
برای رسیدن به راهکار یا فرمولی برای گذار سعادتمندانه از جمهوری اسلامی به سمت یک نظام سیاسی نوین و کارآمد، ابتدا باید نیروهایی را شناخت که قصد دارند تا این نظام را بسازند. از این رو جریان شناسی براندازان در این مقطع اهمیت زیادی دارد و بدون شناخت و صورت بندی واقعی از جریان های سیاسی برانداز نمی توان پی برد که چه نوع ائتلاف و همکاری میان این نیروها متصور است.
جریان شناسی سیاسی براندازان جدید
طیف براندازی امروز برخلاف گذشته فراگیر تر شده است. از اصلاح طلبان تندرو یا پیشرو تا سلطنت طلبان و سازمان مجاهدین خلق. اما اشتباه است اگر خاستگاه و پایگاه اجتماعی همه گروه های برانداز را به صرف آن که براندازند، یکسان تلقی کنیم. امروز دیگر عیار سنجش و اعتبار دادن گروه های سیاسی صرف نفی وضع موجود و تلاش برای برانداختن نظام سیاسی حاکم نیست، بلکه آنچه اعتبار می بخشد و می تواند مبنایی برای ائتلاف های سیاسی در آینده باشد؛ طرح و برنامه طیف های سیاسی موجود برای ایران پس از گذار است. از این رو ابتدا به پایگاه و خاستگاه جناح های سیاسی در طیف برانداز می پردازیم و سپس به امکان ائتلاف های ممکن در آینده خواهیم پرداخت.
جمهوری خواهان سکولار
جمهوری خواهان سکولار نیروهای چپ سوسیال دموکرات و سازمان های سیاسی وابسته به جبهه ملی شامل می شوند و به طور مشخص شش سازمان و حزب جمهوریخواه چون اتحاد جمهوریخواهان، حزب چپ ایران (فدائیان اکثریت، همبستگی جمهوری خواهان و سازمان های جبهه ملی خارج از کشور این طیف سیاسی را نمایندگی می کنند. خاستگاه این جریان تاسیس یک نظام جمهوری سکولار غیر متمرکز با مشارکت کرد و ترک و لر و عرب و بلوچ و فارس است. البته احزاب و شخصیت های مستقل متعددی را نیز می توان به صورت مستقل در این طیف دید.
جمهوری خواهان مسلمان
جمهوری خواهان مسلمان را می توان فعالان سیاسی جنبش سبز و نیروهای ملی مذهبی اطلاق کرد که اخیرا با بیانیه میر حسین موسوی از اصلاح جمهوری اسلامی قطع امید کردند و خواستار برچیده شدن این نظام شدند. این جریان هنوز مشخص نکرده است که نظام سیاسی مورد نظرش بجای جمهوری اسلامی چیست اما می توان گمانه زنی کرد که یک جمهوری اسلامی عاری از ولایت فقیه، همچنان که در نخستین پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده بود؛ ایده آل این طیف سیاسی باشد. یعنی به تعبیر مهدی بازرگان یک جمهوری دموکراتیک اسلامی.
مشروطه خواهان
مشروطه خواهان یا سلطنت طلبان طیف گسترده ای احزاب، گروه ها، نحله های فکری و فعالان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه ای را شامل می شوند که می کوشند نظام سلطنتی پهلوی را احیا و جایگزین جمهوری اسلامی کنند. از نظر مشروطه خواهان رضا پهلوی بر اساس قانون اساسی مشروطه پادشاه ایران است. حزب مشروطه ایران، شبکه فرشگرد که اکنون با عنوان حزب ایران نوین فعالیت می کند، انجمن پادشاهی ایران حزب پان ایرانیست از تشکیلات رسمی وابسته به این طیف سیاسی هستند. البته در زیر مجموعه این طیف سیاسی احزاب و گروه های ریز و درشت دیگری نیز وجود دارند که البته بیشتر قائم به اشخاص هوادار نظام سلطنتی هستند.
فدرالیست ها
فدرالیست ها شامل احزاب و گروه هایی هستند که خود را قوم ایرانی نمی دانند، بلکه معتقدند ایران از چند ملیت تشکیل شده است و از این رو نظام سیاسی مطلوب برای آنان یک جمهوری فدرال است. احزاب کرد از جمله حزب دموکرات کردستان و حزب کمونیست کومله، حزب بیرلیک آذربایجان، حزب تضامن اهواز، حزب مردم بلوچستان از جمله احزاب اصلی این طیف را شکل می دهند.
چپ کمونیست
چپ کمونیست بخشی از طیف چپ سکولار است که همچنان به آرمان های مارکسیستی ارتدکس باور دارد. به باور چپ های کمونیست، نظام شورایی سوسیالیستی که کارگران محور آن باشند، مطلوب ترین نظام سیاسی در ایران است. حزب کمونیست کارگری، حزب کومله کردستان و سازمان فداییان خلق شاخه اقلیت نمایندگان این طیف سیاسی هستند.
رجویست ها
رجویست ها در ظاهر هم جمهوریخواه هستند هم مسلمان. اما در عرصه سیاسی هیچ شباهتی با جمهوریخواهان مسلمان ندارند. سابقه سیاسی آنان نشان می دهد که نظام سیاسی مطلوب آنان یک نظام جمهوری ایدئولوژیک به سبک رژیم های بعثی یا از جنس کره شمالی است. نظامی که نامش جمهوری است، اما با یک ایدئولوژی اپورتونیستی اداره می شود. در راس آن یک رهبر منتخب قرار دارد که خود را پیشاپیش رئیس جمهور می خواند.
نقاط نزدیک و دور در میان براندازان
اینفوگرافیک ساده بالا می کوشد تا میان نزدیکی و دوری نسبی نیروهای برانداز را ترسیم کند صرف نظر از این که این طیف ها از چه میزان پایگاه اجتماعی برخوردارند. بر اساس مواضع سیاسی و سابقه تاریخی، نزدیکی میان دو جریان جمهوریخواه مسلمان و جمهوریخواه سکولار مشهود است. میان جریان جمهوریخواه سکولار و احزاب فدرالیست نیز این نزدیکی مشاهده می شود. همچنین می توان میزانی از نزدیکی میان شخصیت های جمهوریخواه سکولار با مشروطه خواهان دید. به طور مشخص میان جبهه ملی و حزب پان ایرانیست. رضا پهلوی و جمهوری خواهان سکولار وجوه اشتراکی نیز دارند. تشکیل گروه هشت نفره یکی از علائم این نزدیکی است. اما فاصله میان جمهوریخواهان مسلمان با مشروطه خواهان و احزاب کمونیست بسیار زیاد است. همچنین فاصله مشروطه خواهان با احزاب فدرالیست و کمونیست. تکلیف رجویست ها هم روشن است. در این میان به نظر می رسد جمهوریخواهان سکولار به خاطر وجه اشتراک بیشتری که با طیف های سیاسی موجود دارند از قابلیت بیشتری برخوردارند تا در مرکز ثقل نیروهای برانداز قرار گیرند.
پل پیروزی
به نظر می رسد نقشه راه برای براندازان نوین تشکیل ائتلاف از چهار طیفی است که می توانند با ساخت پلی موقت میان خود از جمهوری اسلامی گذر کنند. هر چند در درون این چهار طیف نیروهایی وجود دارند که در برابر تشکیل چنین پلی مقاومت و خواسته های حداکثری خود را مطالبه می کنند. این مطالبات گرچه می تواند روند شکل گیری ائتلاف را به تاخیر اندازد اما جای پای این ائتلاف را در صورت شکل گیری محکم می کند. اگر آینده نظام سیاسی ایران بر پایه چنین ائتلافی شکل گیرد، نظام سیاسی آینده می تواند با مشارکت مشروطه خواهان، جمهوری خواهان سکولار و جمهوری خواهان مسلمان پایه ریزی شود نظامی که در درون آن احزاب فدرالیست نیز می توانند مطالبات خویش را برای استقرار جمهوری های خودمختار در چارچوب یکپارچگی سرزمینی ایران و در فرآیندی دموکراتیک دنبال کنند.
در این فرایند بدنه باقی مانده اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل نیز جذب جمهوریخواهان مسلمان خواهند شد. کمونیست ها به احزاب فدرالیست خواهند پیوست. رجویست ها و نیروهای نزدیک به حاکمیت نیز در رده محذوفین سیاسی قرار خواهند گرفت مگر آن که استراتژی سیاسی خویش را تغییر داده و رویکرد جدیدی به سیاست ورزی اتخاذ کنند.
این تحلیل برآورد نویسنده از اطلاعاتی است که در پایگاه های سیاسی و رسانه ای طیف های موجود بدست آورده است. طیف بندی های سیاسی در جامعه ای چون ایران که فعالان سیاسی، احزاب و نهادهای مدنی موقعیت باثباتی ندارند، همواره سیال و تغییرپذیر است.
4 پاسخ
با سپاس از نگارنده، چنین تحلیلی بسیار لازم است و اگر تکمیل و تصحیح شود میتواند به انسجام گروه ها و ائتلاف آنها کمک کند. چند نکته که در جمع دوستان نتیجه گیری کردیم و امیدواریم مفید واقع شوند:
– از نظرسنجی های جناب عمار ملکی استفاده کنید و در صورت امکان تخمینی از بزرگی هر گروه نیز ارائه دهید.
– جمهوریخواه مسلمان لزوماً خواهان دخالت دین در سیاست نیست. در حقیقت، بسیاری از دینداران و جداشدگان از “اصلاح طلبان” در گروه جمهوری خواه سکولار قرار میگیرند. با توجه به خواسته های روشن ملت، بسیار بعید بنظر میرسد که جمهوری دموکراتیک اسلامی مدافع و هواداری داشته باشد.
– پادشاهی خواهان دو گروه اند: مشروطه خواهان در پی شاهی بی اختیار هستند که در سیاست دخالت نکند. ولی بخشی هم به دنبال احیای سلطنت مطلقه از نوع محمدرضا شاه می باشند. نظر شخص رضا پهلوی مشخص نیست.
– بعید است که کمونیستها در پی تشکیل حکومت باشند چون از میزان بسیار پایین هواداران خود با خبرند. مشکلی با فعالیت آنها بعنوان یک حزب در جمهوری سکولار نیست و با توجه به سابقه ی عداوت شدیدِ پادشاهی خواهان با کمونیسم، کمونیست ها قطعاً جمهوری سکولار را به پادشاهی ترجیح میدهند.
– در امتداد نتیجه گیری نگارنده، با مرکزیتِ جمهوری سکولار، مشروطه خواهان و فدرالیست ها و نهایتاً باقیماندگان “اصلاح طلب” ها هم به آن جذب خواهند شد. هوادارانِ سه گروه منزوی (مجاهدین، سلطنت مطلقه طلب ها، و ولایت فقیهی ها) در اقلیت خواهند ماند و در صورت استقبال گسترده و موفقیت جمهوری سکولار، چاره ای جز انحلال گروه هایشان نخواهند داشت.
پیروز باشید.
خدمت چپ تحصیلکرده روشنفکر و راست عقب مانده فاشیست و وسط بی خیال عرض کنم بنده از سال ۷۵ که دانشجو بودم مستمر مبارزه کرده و به هیچ حزبی گرایش نداشتم اما به شخص موسوی صرفا نظر مثبت داشتم و دارم. اولا عرض کنم میرحسین از همون سال ۸۸ تفکرات براندازی داشت. اما چون تنها رجال زنده معاصر ایران هست و هوش سیاسی بالایی داره آدم عجولی نیست و تنها کسیه که حکومت (آخوندها و پاسدارها) ازش میترسن. ولی فرصتی از عمر نداره و جایگزینی هم براش نداریم. حکومت دست نشانده پهلوی و حکومت دست نشانده جمهوری اسلامی بطور ۱۰۰درصد فاشیستی و ناسیونالیستی بر مبنای نژاد و زبان آریا-فارسی بناگذاشته شده. دلیل اصلی براندازی حکومت پهلوی و براندازی آینده جمهوری اسلامی هم همینه. در ایران اکثریت مطلق اقوامه غیره فارسه اما یکسری عقده حقارت فاشیست اصرار دارند ایران رو صرفا مال این قوم مهاجر بدونن. لذا نمیشه. اصرار دارن همه رو فارس کنن و همه جا بگن ما فرشین یا پرشین هستین. عزیز من نمیشه. لذا عموم سلطنت طلبها دنبال همینن یعنی نمیخوان سیطره مطلق خودشون رو بر این سرزمین کهن اقوام غیر فارس که در دو نظام دست نشانده اخیر به دست آوردن از دست بدن. برخی از چپها جهان شمول هستن مثل خود من. البته من تندروترین نوع چپ هستم. در مورد ایرانیان خارج از کشور. عزیزان شما صرف داشتن اموال و فامیل یا شناسنامه ایرانی در حال حاضر ایرانی به حساب نمیایید چون ساکن اینجا نیستید پس تند نرید. این مردم ساکن داخل هستند که تصمیم میگیرن چه نظامی رو تشکیل بدن. در ضمن چیزی به نام سلطنت حتی به رای هم در ایران گذاشته نخواهد شد چون بالفطره ضد دموکراسی و غلط و تخلف هست. پس امیدوار به رای گذاری سلطنت هم نباشید. تنها نظامی که در ایران رای خواهد آورد با اطمینان میگم نظام جمهوری غیر متمرکز ایالتی بر اساس اقوام هست. در غیر این صورت قطعا ایران بر اساس اقوام تقسیم خواهد شد. البته این اتفاق به زودی در تمام دنیا و کشورها اجرا خواهد شد. دوره مرزهای سیاسی که نام کشور گرفتن تموم شده و دوره حاکمیتها به پایان رسیده. جهان آینده جهان دولتهای محلی و سنای جهانی بر اساس جهان برای همه انسانها و جانداران پایه گذاری خواهد شد. موفق باشید. برخلاف جریال آب شنا نکنید چون بی فایده هست.
به نظر من علت شکست اصلاح طلبان
1. کیش شخصیت: حتی در جنبش مهسا امینی هم بعد از چندماه تاخیر پس از بیانیه چند روز اخیر موسوی به یکباره همگی متحول و برانداز شدند
2. برخورد حذفی با بریده ها مانند مجاهدین خلق و دیگر گروه های تندرو چپ: برخورد این ها با علینژاد در این چند سال اخیر
3. فرقه گرایی: فرقه گرایی انها شاید باعث تشکیلات منسجم تر در واکنش به اتفاقات شده است ولی در عوض باعث ضعف آنها در عضو گیری هم شده است
4. تکیه بر رانت قدرت و ثروت: به دلیل سال ها سهیم بودن در قدرت مجریه و مقننه و پست های مدیریتی و دسترسی بودجه های کلان دولتی و روزنامه ها در مقاطع مهم مثل دی ۹۶ و آبان ۹۸ و تحریم سپاه توسط ترامپ یا واکنش های همسو با حکومت در ماجرای سرنگونی هواپیما و حتی اعتراضات اخیر با عملکرد بسیار غلط خود منزوی شده اند.
نتیجه اصلاح طلبان مانند مجاهدین خلق امروز تشکیلات و انسجام دارند ولی هوادار ندارند. ضرورت موفقیت وجود تشکیلات منسجم با پایگاه اجتماعی گسترده است. سلطنت طلب ها دقیقا بر عکس آن است. ولی نکته در این است که از پایگاه اجتماعی با گذشت زمان می توان به سازماندهی رسید ولی از تشکیلات منسجم صرف نمی توان به پایگاه اجتماعی گسترده رسید و گواه آن سازمان مجاهدین خلق است.
رانتی بودن ساختار اصلاحطلبان و فساد انها باعث شد که آنها به ارزانی پایگاه اجتماعی گسترده خود در دوران طلایی اصلاحات را از دست بدهند
این شیوه تحلیل راهی به دهی نخواهد برد. مسآله اصلی این است: آیا بازیگران سیاسی قادرند در چارچوب قواعد مورد توافق بازی کنند و نتایج بازی را بپذیرند؟
فرض کنیم، طبق همان قواعد مورد توافق، اکثریت مردم عقبگرد کردند و دوباره به سلطنت رأی دادند. بسیار خوب. اگر چنان قواعد مورد توافقی وجود داشته باشد، همه، به این خواست مردم تمکین میکنند، در عین حال، مخالفان سلطنت خواهند توانست نظر اکثریت را جلب کنند و سلطنت را بعد از مدتی به جمهوری تبدیل کنند.
یا فرض کنیم، چهار سال «جمهوری اسلامی» اکثریت بیاورد. اما «جمهوری ایرانی» هم بتواند ذیل همان قانون اساسی به فعالیت خود ادامه دهد و هرگاه – باز هم طبق قواعد مورد توافق برنده شد – جمهوری ایرانی مستقر شود.
خلاصه اینکه میتوان طبق قواعد مورد توافق، و بدون آنکه خون از دماغ کسی بریزد، هر جای قانون اساسی را، از جمله اسم کشور را و کل قانون اساسی را اصلاح کرد.
پس، مسأله مشروطه خواه و جمهوریخواه و چه چه نیست. مسأله فقدان قواعد پیشگزیدهای است که تمام فعالان سیاسی آنها را بشناسند و قبول داشته باشند و در چارچوب آنها بازی کنند.
اسرائیل را نگاه کنید: هنوز قانون اساسی ندارند. اما چقدر عالی در چارچوب قواعد منطقیای که میشناسند بازی میکنند؟
یا پدران بینانگذار ایالت متحده را نگاه کنید: آنان از طریق نامه دور هم جمع شدند و یکدیگر را نمیشناختند، اما چون قواعد بازی را بلد بودند (انگلیسی بودند و با قانون عام پارلمان آشنا بودند) طی سه روز توانستد به خودشان سازمان بدهند و اسناد مورد نیاز را تدوین و تصویب کنند. اما بیش از چهل سال است که اپوزیسیون ایران قادر نیست به چنین توافقی دست یابد.
خوب است ایرانیان مقیم خارج از خوشان سؤال کنند: چه معجزهای در داخل کشور رخ داده است که ۲۰ تشکل داخل ایران توانسته است حول یک منشور به توافق برسند؟ (صرف نظر از توافقها که با توجه به شرایط بیربط هستند!)
از حامد اسماعیلیون بپرسید که در مصاحبه با بیبیسی گفت: دارد کتاب دستورنامه رابرت را میخواند.
این کتاب ۱۵ سال پیش به فارسی ترجمه شد و کم نیستند کسانی در بین دست در کاران تشکلهای داخلی که کم و بیش با الفبای این قواعد آشنا شدهاند و این تازه طلیعه سحر است. . .
دیدگاهها بستهاند.