چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ
مردهات را عار آید از کفن
(قاآنی)
«آزادی چون روش، چون آینه، چون برهنگی، چون موسیقی، چون شراب و چون آفتاب، برگیرنده حجاب و ترجمان احوال است، تنها به خدمت حاکمان در نمیآید تا عامه را به خاصه بنمایاند، و جای جاسوسان و خبرچینان را پر کند، و توفیق در تدبیر ملک و ملت آورد، برکات و خدمات او بسی بیش از اینهاست. جامعه و مردم هم در سایه آن، «جامعهتر » و «مردمتر»ند، یعنی به خصلت گوهری خویش نزدیکترند، از نفاق و استتار فارغند، با خود برهنه و یگانهاند، دو چهره ندارند و همانند که مینمایند و از آنجا که راز آنجا که «در کارگاه هستی از کفر ناگزیرست » دهان کفر هم درین جامعه گشادهتر است، لکن کفر بینفاق. چرا که همین که جامعه در نقاب رود، کفر هم نقابی از نفاق برخواهد گرفت، و عفونتی مرکب و مضاعف به دنیا خواهد آورد. حقیقت هم در او برهنهتر است. که گرچه کژخوانان و خام چشمان را زبان دارد، برای محققان غنیمت است. و چه نعمتی است این برهنگی و یگانگی که هم چهره مؤمنان را سپید میکند و هم پرده منافقان را میدرد؛ هم متاع صالح را مینمایاند هم متاع طالح را…
از این روش پرستاری باید کرد که ماندن و سرافراز ماندنش مرهون عزم و لطف خواستاران و پرستاران است و اگر قدر نبیند و بر صدر ننشیند، ای بسا که غروبی بیطلوع کند. قانونهای این جامعه برهنه را نیز حرمت باید نهاد که خادم آزادی و پاسدار برهنگیاند و بار امانتی را میبرند که آسمان از کشیدنش ناتوان ماند. گوهرشان اگرچه منع است، لـکـن مـنع از مزاحمتهای آزادی دزد و رفع پردههای برهنگیپوش» (عبدالکریم سروش، کیان، شماره ۳۷)
در این بند از این خطابه، هفت بار واژه «برهنه/برهنگی» آمده است و هر بار برهنگی بهمثابهی یک ارزش در برابر استتار و نفاق و کفر نشسته و ستایش شده. گویی برای نویسنده هیچ واژهای مانند «برهنگی» نتوانسته است معنای آزادی را بهمثابه روش برساند. تعبیر سروش از مردمی که «به خصلت گوهری خویش نزدیکترند، از نفاق و استتار فارغند، با خود برهنه و یگانهاند، دو چهره ندارند و هماناند که مینمایند»؛ یادآور رباعی ۸۶ خیام به تصحیح صادق هدایت است:
شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی / هر لحظه به دام دگری پابستی
گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم/ آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
دوم) و با این همه شباهت و نزدیکی، چرا برهنگی(بهمعنای نداشتن هرگونه پوشش و لباس) نمودی عینی از آزادی و رهایی از قید همهچیز نباشد؟ مخصوصا برای زن که پیشتر -و شاید برای بعضیها هنوز هم!- موجودی متعلق به منزل و فضای خصوصی بود و «بدن»اش گاهی «ناموس» مرد نام داشت و روزی شرف و غیرت پدر. آیا در اینجا «برهنگی» معنایی جز دلیری زنان در پسگرفتن تن، و رهایی و آزادی از قید گروههای خانوادگی و اجتماعی دارد*؟ یا نه فردانیت زن باید انکار شود و هنوز هم برهنگیِ زن به مثابه «امتحانی» برای قبولی در چشم مردان بهشمار آید؛ چنانچه آزادی به مثابه اباحه!
عبدالکریم سروش در بندی از همان خطابه، «آزادی را به مثابه اباحه»، به طعن و نقل از دیگرانی، بهخوبی روایت میکند: «تصویری که اینان از آزادی میدهند و بر آن نام اباحه مینهند و هر سوختهدلِ ستمستیز رهاییطلبی را بدان مطعون میدارند، چیزی است از جنس بیبندو باری و حدناشناسی و ہیعقیدتی و انسانخدایی.[…] این معنی از آزادی، که الـحـق بـدیـع و بیسابقه است، و در فحشنامههای سیاسی دنیا نظیر ندارد، دستپخت همان کسانی است که مجموع هنر و خدماتشان به فرهنگ فلسفی-اجتماعی این مرزوبوم، از افزودن چند فحش جدید (چون غربزده ، لیبرال و … ) بر ناسزاهای قدیم، تجاوز نمیکند و آیندگان که دفتر افتخاراتشان را ورق میزنند بر آنان آفرین خواهند کرد که چنین زیرکانه جامهای بر سر صد عیب نهان پوشیدند و سارقانه معنی لطیف واژهای را ربودند و کناسانه آن را به رکاکت مضمون تازهای آلودند».
سوم) برخی از سخنان اخیر عبدالکریم سروش من را بهمانند بسیاری دیگر شگفتزده کرد و آزرد. اگر در همین نزدیکیها دیداری بهرسم این سالها با او دست میداد و از من میپرسید در یک کلمه «معترضان جنبش ژینا چه میخواهند؟» میگفتم: برهنگی! در این جنبش «زن» میخواهد بهمثابه انسان رسمیت بیابد تا پوشیدن یا برهنگیِ او برای ما مردان معنای جنسی و جنسیتی و «امتحاندادن» نداشته باشد. معترضان میخواهند «زندگی» کنند آنچنان که هستند نه آنگونه که حکومت و دیگران میخواهند. آنها میخواهند خودشان باشند، به تعبیر شما «همان که مینمایند، برهنه و یگانه». و معترضان «آزادی» میخواهند، و آزادی چونان روش به تعبیر عبدالکریم سروش همان برهنگی است و «چه نعمتی است این برهنگی و یگانگی…». باری، «زن، زندگی، آزادی» همان «برهنگی» است.
چهارم) جنبش «زن، زندگی، آزادی»، به مانند هر جنبش اعتراضی و مدنی دیگری بر شانههای مفاهیم و متفکران ایستاده است. من میتوانم باور کنم که بسیاری از جوانان معترضی که به خیابان آمدند، نامی هم از عبدالکریم سروش نشنیده بودند و تعلق خاطری به دین و اسلام ندارند، اما برایم پذیرفتنی نیست که بدون «عبدالکریم سروش»ها میتوانستیم و میتوانیم از «جمهوری اسلامی» به «زن، زندگی، آزادی» برسیم. در چهار دههی گذشته و مخصوصا در دههی هفتاد، بسط اندیشهی سیاسی و قبض سیاستهای جمهوری اسلامی در تحریف معانی و تجاوز به واژگان، مدیون همت اندیشمندانی بود که «عبدالکریم سروش» نامدارترین آنهاست. به گمان من اگر «عبدالکریم سروش» و سروشها نبودند، هنوز هم خیلیها «آزادی» را بهمثابه «اباحهگری» و «فدرالیسم» را به مثابه «تجزیهطلبی» میفهمیدند. فرقی ندارد «تجزیهطلبی» را بهمثابه «فحشی جدید» از سوی سلطنتطلبها برگیریم یا «ناسزایی قدیم» از طرف جمهوری اسلامی؛ که در هر حال به تعبیر عبدالکریم سروش «در فحشنامههای سیاسی دنیا نظیر ندارد و دستپخت همان کسانی است که مجموع هنر و خدماتشان به فرهنگ فلسفی-اجتماعی این مرزوبوم، از افزودن چند فحش جدید تجاوز نمیکند»…
*پینوشت: شاید ضرورتی نداشته باشد اما همینجا میخواهم تأکید کنم و خواننده هم میتواند دریابد که این یادداشت بیشتر مضمون و محتوایی فلسفی دارد نه سیاسی. گلشیفته فراهانی پس از انتشار عکسهای جنجالیاش، در مصاحبهای گفته بود «گویی عکاس از تنم گذشته و داشت از روحم عکس میگرفت». نخستین تصویری برهنهی او هم در ویدیوکلیپی با نام «جسم و روح» از سوی آکادمی سزار بههمراه ۳۰ نفر دیگر منتشر شد در حالی که شعری را با این مطلع میخواندند «نخستین نگاهم کنید، نگاهم کنید … در این دم، برهنه، رها از جسم و روح… بی هیچ فشاری جز وزن وجود خودم، خود را از جسم و جانم رها می کنم…». من در آنزمان، در یادداشتی در جرس این کار گلشیفته را از منظر اجتماعی نقد کردم. متن یادداشت در دسترس نیست اما تردیدی ندارم که اگر آن را امروز مینوشتم متفاوت میبود چون در این ۱۰ سال جامعه ایران و من هم بسیار تغییر کردهایم؛ تغییری که بهنظرم عبدالکریم سروش با تمام تیزبینیهایش از آن غافل مانده.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…