سخنان عبدالکریم سروش بر علیه برهنگی در حوزهی عمومی، در حاشیه موضعگیری انتقادی او در مورد شایستگی چهرههای حاضر در «نشست جرج تاون» برای نمایندگی اپوزیسیون ایران، موجب جنجال فراوان شده است. در این نوشتار با رویکردی همدلانه تصور سروش از مفهوم شرم را که به نظر ما اساس موضع انتقادی او علیه برهنگی گلشیفته در سپهر عمومی است شرح خواهیم داد. اینکار را بر اساس نظریهی «فضیلت شرم» سروش انجام میدهیم که در آن او کوشیده نوعی توازن میان حقگرایی و تکلیفگرایی بهدست دهد. در نتیجهگیری، با تکیه بر مفهوم رالزی «حجاب بیخبری» که سروش در تبیین نظریهی فضیلت شرم خویش (البته بیشتر به شیوهای ذوقی) بدان تکیه جسته، از لزوم تعامل و مدارا میان دینداران و سکولارهای ایرانی حول عدالت لیبرالدموکراتیک و «عدالت به مثابهی انصاف» رالز دفاع خواهیم کرد.
لیبرالیسم محافظهکار سروش
ما در شرح موضع سروش در مورد برهنگی مبنا را جملات حساب شده او در مقالهی «دو جدال سفسطی» (زیتون، ۲۹ بهمن ۱۴۰۱) قرار میدهیم، نه شکل کوتاهشدهی سخنرانی ویدیویی ایشان در مورد اپوزیسیون که بخش مربوط به گلشیفتهی آن («تا سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند»)، همانطورکه بسیاری منتقدان گفتهاند، توصیفی دقیق در مورد کارنامهی هنری فراهانی نیست.[۱] در مقالهی «دو جدال سفسطی» سروش در دفاع از موضع خویش علیه برهنگی در سپهر عمومی مینویسد: «سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایشنهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند.» سروش با گفتن اینکه «عامهی دینداران»، که بخش مهمی از عقلای جهان را در نظر او تشکیل میدهند، و تعداد قابل توجهی از «عالمان اخلاق» کار خانم فراهانی را «غیرعقلایی و خردناپسند» میدانند تلویحا اشاره میکند که موضعگیری او در این زمینه دینی-اخلاقی است، نه اخلاقی صرف.
سروش همچنین دفاع از برهنگی در حوزهی عمومی را لزوما علامت بیخردی و بیعقلی نمیداند، با گفتن اینکه البته «عقلایی هم هستند که آن کار [برهنگی] را نکوهش نمیکنند». مسئلهی او، چنانکه در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد، توازن میان حق و تکلیف است. او مشکلی با گفتن این ندارد که برهنگی در حوزهی عمومی حق لیبرالِ فرد برهنهشونده است. منتهی همزمان بر اساس فهمی که از مفهوم تکلیف اخلاقی-دینی آدمیان دارد، با برهنگی در عرصهی عمومی مشکل دارد. چنین است که مینویسد: «میگویند برهنهشدن حق خانم فراهانی و انتخاب او بوده است. بلی، انتخاب ایشان بوده ولی هر انتخابی درست و عقلایی نیست.»
(به نظر ما در اینجا عبارت «عقلایی» احتمالا به سهو اضافه شده، چون خود سروش در بالا گفته بود میپذیرد شکل عقلایی دفاع از برهنگی هم ممکن است. دقیقتر آنست که عبارت عقلایی را در این جمله اخیر حذف کنیم و بگوییم دکتر سروش از نظر اخلاقی و هنجاری برهنگی عمومی را درست نمیداند. عبارت بعدی این دریافت ما را تایید میکند. مینویسد: «حسن انتخاب داریم و سوء انتخاب و ایشان متاسفانه در اینجا دچار سوء انتخاب شده است (به اتفاق کثیری از عقلا).»)
سروش قبول دارد که بر اساس پارادایم لیبرالیسم، که خودش در آثارش بارها نوشته گفتمانی حقمحور است، میشود گفت عدهای هم حق دارند در حوزهی عمومی برهنه شوند (مثلا او میداند در کشورهایی غربی چون اسپانیا و فرانسه پلاژهایی برای برهنگان درنظر گرفته شده است)، چنانکه بقیهای هم حق دارند مانند خود سروش، مخالف منش ایشان باشند. سروش ولی از موضعی دینی انتخاب برهنگی بر عدم برهنگی در عرصهی عمومی را «سوء انتخاب» توصیف میکند و مینویسد: «گرچه برهنهشدن حق ایشان[گلشیقته] بوده، برهنهنشدن هم حق ایشان بوده است.» به نظر ما موضع دکتر سروش را میشود نوعی لیبرالیسم محافظهکار توصیف کرد که میشود بر اساس نظریهی «فضیلت شرم» سروش توضیحش داد. سروش تاکید دارد که حقگرای مطلق نیست، یعنی میکوشد میان حق و تکلیف، و جدید و قدیم به تعبیر خودش توازنی ایجاد کند. مخالفت او با برهنگی را باید از این منظر فهمید.
نظریهی «فضیلت شرم»: قرآن همچون تقوینامه
«فضیلت شرم» موضوع یک سخنرانی مبسوط عبدالکریم سروش با همین عنوان در سال ۲۰۱۱ است و ما فرم پیاده شدهی آنرا به نقل از لینک زیر آوردهایم. سروش میگوید شرم احساسی است که هر انسانی در زندگی بارها کمابیش تجربه میکند، با اینحال در ادبیات علوم انسانی و اجتماعی به اندازهی کافی بدان توجه نشده است، خصوصا در مقایسه با مفاهیم پربازتابی چون عشق و یا ترس. (به نظر ما در موضوع شرم او تحت تاثیر اخلاقشناسی خشیتگرایانه/ خوفگرایانهی غزالی نیز هست.)
اهمیت مفهوم شرم در سه دین اسلام و مسیحیت و یهودیت بیش از هر چیز در داستان اسطورهای آدم و حوا، که در نظر سروش توصیف «وضعیت بشر» است، منعکس شده است. با داستان آدم و حوا است که در واقع «مسئلهی» گناه برای نخستین بار مطرح میشود. شما هم در تورات (که برای مسیحیت هم حجت است) و هم در قرآن میخوانید که وقتی آدم و حوا از میوهی ممنوعه خوردند، «ناگهان برهنه شدند» و جامههایشان فروریخت. به تعبیر قرآن «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّه» (شرمگاه بدنشان برایشان آشکار گردید و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند). او از این آیه و بخشهای مشابه در تورات نتیجه میگیرد که احساس شرم، شاید «ریشهدارترین و آغازینترین» احساسی است که در آدمی پدید آمده است.
در داستان میوهی ممنوعه هنوز «مفهوم محبت» میان زن و مرد (آدم و حوا) و حتی مفهوم «گناه» هنوز زاده نشده است. سروش از داستان آدم و حوا نتیجه میگیرد که «آدمی آدمی میشود وقتی که شرم در او پیدا میشود.» او با الهام از حافظ، که در نظرش هیچ شاعری به اندازهی او «به مفهوم گناه نپرداخته»، اضافه میکند: داستان احساس گناه، داستان تولد و حضور آدمی در این جهان است («کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم»). او در تفسیر بیتی از مولوی با عنوان «زان که هستی سخت مستی آورد/ شرم از دل عقل از سر میبرد» مینویسد: «انسان ترازویی است که دو کفه دارد، یا یک سقفی است که روی دو ستون است. یکی ستون عقل است و یکی ستون شرم؛ و آدم بیعقل آدم نیست و آدم بیشرم هم آدم نیست.» در خوانش سروش کسی که عقل ندارد، و نیز کسی که شرم ندارد، در واقع در زمرهی حیوانات هستند، «با دو تا پا و دو تا دست که آدم آدمی نمیشود.» یعنی عقل و شرم وجه تمایز انسان و حیوان در اندیشهی سروش است.
سروش قرآن را «تقوینامه» یا «خشیتنامه» توصیف میکند و توضیح میدهد تقوی را هرطور تعریف کنیم، لاجرم «یک عنصری، یک اِلمانی، از شرم درش هست.» پس اینکه میگوییم فلان کس متقی است یعنی، «در مقابل خداوند شرم میکند.» تقوی البته با ترس فرق دارد، و بر خلاف ترسیدن مصداق رشد شخصیت آدمی است، چنانکه قرآن میفرماید: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ» (و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوی و هوس باز داشت.) تقوی و پارسایی که یکی از آموزههای کلیدی دینی است، متضمن «عنصر شرم» است و باید بر وجود این عنصر در مفهوم تقوی تاکید شود.
البته شرم با «کمرویی» یکی نیست. کمرویی «یک عاطفهی منفیست در آدمی» که به تمامیت شخصیت او لطمه میزند و اجتماعی شدنش را مانع میشود. در عوض شرم، یک «عاطفهی متعالی اخلاقی» است. کمرویی در نظر سروش یک «رفتار مرتبه اول» است، حال آنکه شرم رفتار «مرتبه دوم» است و در آن بر خلاف کمرویی، «محاکمه» و«محاسبه» و «نظر کردن» در خویش و «نقد» خویش خوابیده است. سروش بر اساس این تفاصیل احساس شرم را یک «فضیلت اخلاقی بنیادین» محسوب میکند که مبنای فضایل مربوط به اخلاق اجتماعی از جمله احترام متقابل است.
سروش در اینجاست که تاکید میکند نه «حق»گرایی و نه «تکلیف»گرایی را به صورت مطلق نمیپسندد. ما چه حقگرا باشیم و چه تکلیفگرا، به گفتهی او، در سیستم اجتماعی-سیاسیمان یک خللها و نقصانها و اشکالاتی ایجاد میشود. تعارض حق و تکلیف در جوامع انسانی البته همیشه وجود داشته است: در دوران ماقبل مدرن و جوامعی چون ایران کفهی تکلیف سنگینتر بوده است، در جهان جدید و جوامع غربی کفهی حق. سروش میگوید ایدهآل یک پارادایم سومی است که میان حق و تکلیف بالانسی ایجاد میکند، یعنی به شیوهی هگلی، سنتری از پارادایم تکلیف و پارادایم حق بدست میدهد. سروش به شیوهای تا حدودی متناقض اسم این پارادایم جدید را «پارادایم شرم» نام مینهد. شرم در نظر سروش عنصری است که میتواند میان حق و تکلیف (یا قانون و اخلاق) توازن برقرار کند. بر این اساس است که ما نظریهی او را لیبرالیسم محافظهکار خواندیم. پارادایم شرم نظامهای حقگرا و تکلیفگرا را توامان دربر میگیرد.
حجاب بیخبری و لزوم اجماع دینداران و سکولارها بر سر قانون اساسی عادلانه
سروش در بخشی از سخنرانی «فضیلت شرم» به درستی جان رالز را «احیا کننده فلسفهی سیاسی» در سنت تحلیلی توصیف میکند و مفهوم پرده یا حجاب بیخبری (veil of ignorance) در نظریهای در باب عدالت جان رالز را بنیاد جهانی خالی از تبعیض توصیف میکند و آن را به زبان ساده اینگونه توضیح میدهد: فرض کنید که هیچکس هنوز آفریده نشده و ما در یک مرحلهای مثل «عالم ذر» (مرتبهای قبل از مرتبهی آمدن به این دنیا، به تعبیر رالز موقعیت آغازین/original position) گذاشتهاند و از ما میپرسند «اگر وارد جهان شوید، دلتان میخواهد در کجا قرار بگیرید؟» این سئوال را در وضعیتی از ما میپرسند که در حجاب بیخبری قرار داریم، یعنی نمیدانیم در آینده مرد خواهیم بود یا زن، برده خواهیم بود یا سرور، اهل کدام کشور خواهیم بود و الی آخر. سروش موقعیت آغازین رالزی را اینطور تفسیر میکند: «آدمیانی که پشت پردهی بیخبری هستند و نمیدانند فردا کجا قرار خواهند گرفت»، شرایط و جایی را برای خود پس از ورود به جهان پیشنهاد میکنند که «به ضررشان نباشد.» پس به این نتیجه میرسند که بردهداری در طراحی جهان عادل آینده جایی نداشته باشد، چون «اگر نظام بردهداری در جهان باشد و من به این جهان بروم، ای بسا که من جزو بردهها باشم.» و یا ترجیح میدهند جهانی جنسیت-بیطرف (gender-neutral) برقرار باشد که در آن تفاوتی میان جایگاه اجتماعی-سیاسی زن و مرد نباشد، «تا منی که وارد جهان میشوم و ممکن است که جزو زنان باشم»، از یک سری حقوق محروم نگردم. پس در پشت حجاب بیخبری، ما لاجرم قانونهایی تصویب میکنیم که منصفانه (fair) باشند و در آنها از «تبعیض» خبری نباشد. برای همین است که رالز مفهوم مورد اشارهاش از عدالت را «عدالت به مثابهی انصاف» (justice as fairness) نام مینهد.
سروش با ذکر این مثال البته از جهانی که در آن شرم روابط میان انسانها را تنظیم میکند دفاع میکند. او میگوید اگر پشت پردهی بیخبری نگهاش دارند و بپرسند اولین صفتی که دوست داری آدمیان داشته باشند چیست، خواهد گفت جهانی که در آن «بهرهمند از احساس شرم باشم، بتوانم شرمگین شوم.» نگارنده مطمئن نیست این تفسیر از موقعیت آغازین منطبق بر هدف رالز باشد. در نهایت تفسیری ذوقی از حجاب بیخبری رالزی است.
ما ولی از این اشاره سروش به حجاب بیخبری در بحث فضیلت شرم، به تبع رالز در فصل «انگارهی خرد عمومی» کتاب لیبرالیسم سیاسی، چنین نتیجه میگیریم: اینکه دموکراسیخواهان ایرانی از گروههای عقیدتی و قومیتی مختلف، بر سر«مفهوم سیاسی از عدالت» (political conception of justice) با هم اجماع کنند.[۲]
توضیح آنکه اپوزسیون جمهوری اسلامی و مدافعان انقلاب زن، زندگی، آزادی، از بخشهای مذهبی و غیرمذهبی تشکیل شده است. مثلا سروش و میرحسین موسوی و مصطفی تاجزاده و مولوی عبدالحمید نمایندهی بخش مذهبی مدافعان تغییر وضعیت موجود هستند، حاضران در نشست جرج تاون، یعنی رضا پهلوی و مسیح علینژاد و … نماینده بخش سکولار و عمدتا غیرمذهبی جامعهی ایران. ما البته هیچ آمار دقیقی در دست نداریم که با نظر گرفتن تمامیت جمعیت مردم ایران در داخل و خارج کشور، کدام دسته در ایران امروز هواداران بیشتری دارند و فقط میشود حدسهایی زد. در فهم ما «مفهوم سیاسی عدالت» (به تعبیر جان رالز) فراتر از نظریهها یا آموزههای جامع/ فراگیری (comprehensive) قرارمیگیرد که نظریهی فضیلت شرم دکتر سروش، و یا اسلامگریزی خداناباورانه منتقدان سکولار او در زمرهی آنها قرار میگیرند، و البته میتواند از سوی ایشان در یک اصطلاحا «اجماع همپوشان» (بنگرید به فصل چهارم کتاب لیبرالیسم سیاسی) مورد حمایت قرار گیرد. عدالت به مثابهی انصاف در نظر ما مستلزم نفی ولایت فقیه و عبور از قانون اساسی موجود به قانون اساسی فاقد اصل «ولایت فقیه» است.
پس وضعیت حجاب بیخبری، بیش از آنکه تبیینی برای شرم بهدست دهد، مستلزم آن است که هم کسانی چون دکتر سروش و هم سکولارهای منتقد او، به شرط پایبندی به معقولیت (reasonableness)، دیدگاههای دینی، اخلاقی و فلسفی جامع و فراگیرشان را در مواردی کنار بگذارند و بکوشند برسر یک قانون اساسی لیبرال-دموکراتیک و آزادیخواهانه، مبتنی بر مفهوم سیاسی عدالتی مثلا از نوع عدالت به مثابهی انصاف، به توافق برسند.
البته در سپهر جامعه مدنی – نشستهایی که دکتر سروش برای مخاطبان ویژهشان با عنوان درسگفتارهای مثنوی برگزار میکنند از مصادیق بارز آن است- و یا حوزهی خصوصی هرکسی حق دارد دیدگاههای خودش را داشته باشد و در دفاع از آن بکوشد و بر آن اصرار کند. و چنانکه رالز هم معتقد بود و سروش هم تاکید میکند باور به هر عقیدهای و «حق» داشتن آن در ساختار لیبرال-دموکراتیک، به معنی درست بودن باور مزبور نیست.
«ادب و شرم تو را خسرو مهرویان کرد/ آفرین بر تو که شایستهی صد چندینی»
منابع و پانوشتها
[۱] نگارنده اتهام «زنستیزی» را در مورد دکتر سروش نمیپذیرد و از آنجا که توضیحات ایشان را در مقاله در این زمینه قانعکننده مییابد، به این موضوع در این نوشتار، چنانکه مسئلهی تکراری نقش سروش در انقلاب فرهنگی، نمیپردازد.
[۲] تفسیر ما از رالز و قانون اساسی عادلانه فاقد اصل ولایت فقیه برای ایران در این اثر عرضه شده: میثم بادامچی، فلسفهی سیاسی پسااسلامگرا: گفتگوی جان رالز و روشنفکران ایرانی (نسخهی فارسی در دست انتشار؛ نسخه انگلیسی اسپرینگر، ۲۰۱۷).
6 پاسخ
سروش و دیدگاهش متعلق به ۱۴۰۰ سال پیشه و دوره ی افکار پوسیده اش گذشته
توضیحاتی به غایت نیکو
درود یاران جان:
جناب بادام چی که حقیر سرا پا تقصیر شما را هزاران بار اندیشمند تر از امثال دباغ
میدانمش از باب ادب واندرز به نامبرده تذکر داده اید کی:(پایبندی به معقولیت
دینی دیدگاه های دینی اخلاقی فلسفی جامع وفراگیر…… بکوشند بر اساس
یک قانون اساسی لیبرال دموکراتیک … عدالت به مثابه انصاف به توافق برسند)
جناب بادام چی اگر این گونه اشخاص حتا توانایی رهیدن از اولین تزریقات روحی
که توسط مادر بزرگ وپدر بزرگ ها که عمومن با یاد دادن نماز وخواندن طوطی وار
عم جز در همان آغاز طفولیت که بقول خودشان مثل نوشته برسنگ است رها نشده
وگرفتار همان جزمیت اند توقعی بزرگ است واگر این گونه بود چون مغول واسکندر
نه تنها پس از مدتی تصرف ایران توسط اعراب از یادها زدوده می شد بلکه تنفر بجای
تقدس آنان به ویژه سلمان نا پارسی وعمر وامرای لشگرش که اولین امامان بودند
می شد .اما ولی لاکن می بینیم تا همین امروز آثار این تصرف با ولی قبیح و امامزاده
قلقلی وهزاران نمادی که نهایتن برای شکستن شخصیت ایرانیان وغیر عرب حجازی
است با شدت وحدت ادامه دارد وبه پارس کردن مومنان تا کربلا رسیده.
اگر دیگران نمی بینند شما که به وضوح دیده اید زمانی هم که ایشان در وصف عقل
ومنطق دادسخن داده اند چون به محمد والله میرسند کل وجودشان را منطق وعقل
وبرهان میدانندو بعبارت روشن تر فقط سفسطه را یک مرحله بالا میبرند و گمان می
کنند به حل مسیله رسیده اند وکودک وار به این قله فتح شده اش دلخوش و آنگاه
که می ماننددر گل بیتی از فلان مداح شاعر را ضمیمه می سازند که فقط کلاهی است
که بر سر خود وهم کیشانشان است .استدعا دارم ایشان را به مثابه لوتر وکانت ووو
که هرگز با بیتی از دلیل فرار نمی کردندنبینید.
پاینده باشی دوست
اقای بادامچی گرامی، شما دانسته یا ندانسته همپا با دکتر سروش خلط مبحث کرده ای. چناچه دکتر سروش در پاسخ به سوالی در مورد برهنگی یا برهنگی خانم گلشیفته فرا هانی در فضای عمومی اظهار نظر کرده بود در انصورت هم استدلال ایشان و هم استدلال شما مبنی بر نظرگاه فلسفه اخلاق در باره شرم محلی از اعراب داشت، اما شوربختانه چنین نیست. دکتر سروش موضوع برهنه شدن خانم فراهانی را در بحثی طرح می کند که هیچ ربطی به جایگاه اخلاقی و نقش شرم در انتخاب و زندگی اجتماعی افراد ندارد چه موضوع مورد بحث گردهمایی چند نفر گنشگر سیاسی است و جایگاه انان در جنبش زن، زندگی و ازادی. چنانچه دکتر سروش در انتقاد خود از ان کنشگران به عدم شایستگی سیاسی انها بسنده کرده بود هیچ انتقادی بر او نبود اما کاری که دکتر سروش کرده رجوع به برهنگی خانم فراهانی برای بی اعتبار نمودن نقش سیاسی اوست. برقراری چنینی رابطه ای بغایت غیر اخلاقی است و اخلاقی بودن ان را با هیچ فلسفه اخلاقی نمی توان پوشاند و توضیح داد مگر با اخلاق فقهی – شیعی. حتما شنیده اید که اخوند ها بر منبر بجای نقد سیاسی یزید او را « زنا زاده» خطاب میکنند یعنی یزید بر خطا بود چون مادرش «زناکار» بود؛ و نیز می دانیم که « زنازاده» شایستگی اجتهاد و مرجعیت ندارد، بنا بر این می بینیم که استدلال دکتر سروش از اخلاق فقهی شیعی بهره گرفته و نه از اخلاق رالز. بشما اطمینان می دهم که چنانچه دکتر سروش شفاف و واضح از خانم فراهانی پوزش نخواهد قادر نخواهد بود خود را از این مخمصه خود ساخته رها سازد، بویژه که خانم فراهانی چند روز پس از نشست جورج تاون در افتتاحیه جشنواره برلین نشان داد که از درک سیاسی بالایی نیز بر خوردار است چه او توانست پیام جنبش زن، زندگی و ازادی را به نحوی شایسته و بمراتب بهتر از دکتر سروش به جهان برساند.
حالا اگر هر کسی بود، این جور اسمون ریسمون برای دفاع و توجیه ش میبافتید یا چون سروش هست این همه به خودتون زحمت دادید؟ مسبوق به سابقه هست که ایشون، موقعی که عصبانی میشند، یه خرده بی ادب میشند و به سفسطه پناه میبرند و احتمالن، به خاطر نخوت و خود بزرگ بینی که در ایشون سراغ دارم، فکر میکنند که مخاطب متوجه این قضیه نمیشه یا اگر هم میشند چون ایشون خیلی فیلسوف هستند و میتونند مطالب ساده رو بشکل غلنبه سلنبه ای بیان کنند، پس ایرادی بهشون نیست!
در هر صورت ساده ترین و درست ترین روش برخورد به اینجور رفتارها تذکر و درخواست عذرخواهیست و نه توجیه اون یا فلسفه بافتن در مورد علتش.
آقای میثم، تلاش شما برای میانجیگری بین ایده ها برای اصلاح امور را پاس میدارم اما نقطه آغاز آن را درست نمیدانم.
عبدالکریم بر اثر عصبیت و تعصب مهملاتی بافته که بر خلاف تلاش شما در ساختن بنیان های فلسفی برای آن، هیچ ریشه عقلانی نداشته. این بار اول نیست که او در بندبازی بین لوتریسم اسلامی و اساسیگری به سمت دوم در غلطیده. اون نه از سر خیرخواهی و اندرز که با تغیر و بی انصافی در برابر آن هشت نفر موضع گرفت و در بین آنها چنانچه از یک فالانژ اسلامی انتظار میرفت به زنی تاخت و آن هم تاختنی قبیح و با تم جنسیتی.
چگونه میشود کسی در ملا عام به کثیف ترین وجه ممکن خدعه کند و پس از تسلط برقدرت هم پیمانانش را فوج فوج قلع و قمع کند و بشود “باسواد ترین حاکم ایران در طول تاریخ” ولی دیگری بر اساس اختیار عقلانی و حرفه اش عکسی برهنه بیاندازد و بواسطه آن بشود او را فاقد هر نوع صلاحیت برای مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی دانست؟
میفرمایید در دین شرم با پوشش عورت تعریف میشود. آیا سقف کلیسای سیستین را دیده اید که در آن صدها سال است عورت خدا و پسرش عیسی بر سر مومنین مسیحی آویزان بوده؟ آن همه نقش و نگار لخت و عور در کلیساهای مسیحی چیست؟ آنها دیانت ندارند؟ دیانتشان جوان تر از اسلام است؟
همین چند ماه پیش شرم اسلامی مهسا را از ایران گرفت و سپس فوج فوج ضرب و شتم و قتل زنان به بهانه شرم رخ داد. حتی به همین بهانه به آنها تجاوز میشود! مرده شور این شرم را ببرد!
خوب است لااقل در اینکه امروز صلاح در همدلی برای گذار از نظام اسلام رحمانی است اتفاق نظرداریم.
دیدگاهها بستهاند.