بیا با ما مورز این کینهداری / که حق صحبت دیرینه داری
در حین نوشتن یادداشت، توضیح عبدالکریم سروش با عنوان «دو جدال سفسطی، منتشر شده در زیتون مورخ ۲۹ بهمن ۱۴۰۱» را دیدیم و امروز متاسفم که بگویم اگر روزی خواندن کتابهای عبدالکریم سروش و دانستن اندیشهها و نظرات او و همقطارانش بسی مایهی مباهات بود، دیگر شنیدن سخنانی آنچنانی و خواندن پاسخ توجیهنامههایی اینچنینی، جز حسرت و آهی بر آمده از نهاد چیزی برایم به ارمغان نمیآرود.
نوشتهی عبدالکریم سروش با این جملات شروع شده «غوغاییان در اعتراض به سخنان اخیر من دو اتهام را به من وارد کردهاند که اکنون میکوشم تا به آن دو تهمت شبههناک پاسخ گویم. اولی اتهام زنستیزی و دومی اتهام تعطیل دانشگاهها و تصفیهی استادان در سالهای آغازین انقلاب .البته سخنان من برای ناسزاگویانی نیست که فضای رسانهای را پر کرده اند بلکه برای عاقلان و منصفان است».
در این نوشته، همانطور که از نامش پیداست، سروش با سفسطهخواندن مخالفتها از همان ابتدا و اینکه این نوشته برای عاقلان و منصفان است، منتقدان را در لفافه بیعقل و بیانصاف خوانده است! اینکه چگونه شخصی که یکی از موثرترین و زبدهترین شارحان مثنوی مولانا در عصر حاضر محسوب میشود، معلم و فیلسوف مدعی رواداری، تساهل و روشنفکری دینی است، سالیان سال است که به خشونت کلامی و قلمی مبتلا شده است خود جای بسی تامل و تعمق دارد.
جان کلام مولانا بر رواداری، عشق، محبت انسان و جهان است و جهان فکری مولانا عاری از خشم و خشونت اما عبدالکریم سروش از سالیان گذشته تا کنون، دائما مخالفان را با قلمی شبهادیبانه دشنام میدهد. برای نمونه سروش نامهی حمایتی و دلجوییاش به احمد زیدآبادی را چنین آغاز میکند «شنیدم مشتی خفاشکان نور ستیز پرده حیا را دریدهاند…» و در ادامه با تعابیری همچون صخرههای سفاهت، بهایم ، انعام بل هم اضل و… با چنین هتاکیهای مکرری به مخالفان زیدآبادی میتازد.
سروش هر چند به مخالفان فحش میدهد اما در مداحی هم کم نمیگذارد. او در کتاب «قصهی ارباب معرفت» زبان تحسین به روحالله خمینی میگشاید و مینویسد که «خمینی را پیش از شریعتی شناختم وقتی دانشآموز دبیرستان بودم و اشاره میکند که خمینی یکی از محبوبان اوست» و او با خواندن کتاب حکومت اسلامی مقلد خمینی شده است. از شیفتگیاش به خمینی مینویسد و اینکه کلید شخصیت خمینی، «عزت» است و گویی خداوند در اسم عزیز بر او متجلی شده است.
سروش در سال ۲۰۱۹ در یک سخنرانی میگوید خمینی مردمیترین رهبر تاریخ ایران است و شاه و پدر جد او هم خواب چنین محبوبیتی را نزد مردم نخواهند دید. سروش ضمن اشاره به مراسم استقبال مردم از ورود خمینی به ایران و همچنین تشیع جنازهی تاریخیاش، می گوید که خمینی با سوادترین رهبر تاریخ ایران از زمان هخامنشیان تا کنون بوده است. سروش و نوع نگاهش به خمینی مصداق این بیت است که «مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم …»
عشق نهادینهشده به خمینی همچنان در تفکرات عبدالکریم سروش و همقطاران فکریاش وجود دارد، هر چند که ۴۴ سال بعد از انقلاب اسلامی کارنامهی ناموفق و مردودشدهی این انقلاب و شرایط اسفبار وطنمان ایران بر کسی پوشیده نیست.
سروش پس از انتشار خبر ترور قاسم سلیمانی با دستکاری یک شعر حافظ او را مدح گفت و در صفحهی اینستاگرامش نوشت من همان دم که وضو ساختم از چشمهی عشق/ چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
قاسم از دولت عشق تو سلیمانی شد / یعنی از وصل تواش نیست بهجز باد به دست
این در حالی است که سخنان سردار چهارباغی، فرماندهی توپخانهی سپاه، در خصوص عدم ارتباط حضور سپاه در سوریه با ظهور داعش، و تاکید او بر گلولهباران بیسابقهی یکی از شهرهای سوریه که مرکز تظاهرات علیه بشار اسد بوده است، مهر تاییدی است بر کشتار غیر نظامیانِ سوری توسط قاسم سلیمانی که سروش در سوگش او را چنین مدح میگوید.
عبدالکریم سروش در نوشتهی جدیدش دربارهی اعتراض به عضویتش در شورای انقلاب فرهنگی بهعنوان یکی از اعضای هیئت هفتنفرهی این شورا چنین مینویسد: «اما قصهی کهن انقلاب فرهنگی و تصفیه و اخراج استادان، من خستهام ز گفتن و خلق از شنیدش…». او سپس توضیح میدهد که دانشگاههای بسته را به آن هیئت هفت نفره تحویل میدهند و ورود این هفت نفر به عرصه انقلاب فرهنگی پس از وقوع واقعه بوده است نه به عزم ایجاد واقعه. و در ادامه مینویسد که پرچمدار تصفیههای دانشگاهی دکتر محمد ملکی بوده که در یک قلم دویست استاد دانشگاه تهران را اخراج کرده است . اینکه این گفته چقدر دقیق است معلوم نیست. همچنین نمیدانم که آیا قبل از مرگ دکتر محمد ملکی، به عنوان اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب، دکتر سروش به این موضوع اشاره کرده بود یا خیر؟ امیدوارم که چنین باشد در غیر این صورت در حالی که دکتر ملکی دستش از این دنیا کوتاه است بهنظر نمیرسد که ادعایی شایان توجه بود باشد.
اما چنانکه در ابتدای نوشته هم ذکر کردم، دلیل این نوشتار سخنان اخیر عبدالکریم سروش در واکنش به نشست جورج تاوان و اظهار نظرش درباره برخی از شرکتکنندگان از جمله گلشیفته فراهانی با اشاراتی بسیار سخیف و توهین آمیز بوده است. او از جمله میگوید «یکی از آنان که تا امتحان نداد و سرتا پا برهنه نشد او را درون خانواده ی هنری نپذیرفتند» .
ای کاش عبدالکریم سروش قبل از سخن گفتن درباره ی گلشیفته فراهانی و هنرش کمی از وادی هنر و سینما کسب آگاهی میکرد و سپس زبان به انتقاد میگشود شاید اظهار نظر او سنجیدهتر و حاوی عدل و انصاف بیشتری میبود چرا که سروش بهخوبی میداند که انصاف سرچشمه و آغاز انسانیت است. و ای کاش او میدانست که همکاری گلشیفته فراهانی با کارگردانان بزرگی چون جیم جارموش و لویی گرل نشان از توانایی هنری این بازیگر زن ایرانی دارد که چنین کارگردانان بزرگی قبل از اینکه به بدن برهنهی زنی توجه کرده باشند از توانایی آنان در ایفای نقش مطمین خواهند شد.
سخنان عبدالکریم سروش علاوه بر توهین کلامی جنسیتی به گلشیفته فراهانی، توهین به تمامی دوستداران هنر اوست آنانی که با فیلمهای گلشیفته خاطره ساختهاند. همچنین گفتن چنین سخنانی در شرایطی که کشور وارد ششمین ماه اعتراضات مردمی شده است در تضاد کامل با آرمان انقلاب زن، زندگی، آزادی است؛ انقلابی که علیه به قتل رسیدن دختر جوانی به جرم واهی عدم رعایت حجاب اجباری شکل گرفته است. بدن زن و جسمانیت زن در اندیشهی نواندیشان دینی چون عبدالکریم سروش گویی تا همیشه محل منازعه، شک و شبهه باقی میماند.
گلشیفته فراهانی با کارنامهی درخشان سینماییاش بارها برندهی جوایز متعدد بین المللی شده است. او که اکنون به عنوان یکی از اعضای هیت داوران جشنوارهی بین المللی فیلم برلین / برلینانه در این شهر حضور دارد. سخنانش را با جملاتی از شاعر مورد علاقهی سروش یعنی مولانا آغاز کرد و برای حاضران گفت: مولانا میگوید باران است که گل را میرویاند نه تندر.
گلشیفته سپس به انقلاب مهسا اشاره کردد و آن را به همان بارانی تشبیه کرد که همچنان میبارد و خاموششدنی نیست و افزود این رژیم سقوط خواهد کرد فقط نیازمند آن است که دنیا بدان اذعان کند. او مردم را توجه میدهد به انقلاب مهسا، همان انقلابی که جهان صدایش و پیامش را شنیده ولی امثال عبدالکریم سروش گویی نه هنوز ، که در همین نوشتهی جدید
ادعا میکند « جامعهی ایران او را به دلیل عمل نامحترماش (سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش گذاشتن ) با چنین کارنامهایی او را به دایره ی سیاست راه نخواهند داد». اینکه دکتر عبدالکریم سروش به عنوان یک فرد ایرانی که میتواند فقط نظر شخصی خودش را بیان کند ولی از طرف جامعه ی ایرانی رایی را صادر میکند نیز جای بسی تامل است.
همچنین استفاده از کلماتی مانند «شرمگاه»! نیز جای تامل بسیار دارد! که ایا در چنین روزگاری عضوی از بدن را شرمگاه نام نهادن شایسته است یا خیر؟ آیا چنین کلماتی و چنین ادبیاتی هنوز تاریخ مصرف دارد یا خیر؟
البته وقتی که عبدالکریم سروش هنوز مبنایش برای شمردن صفات یک رهبر مطلوب، داشتن تقوا و نماز شب خواندن است چگونه میتوان توقع داشت که صدای انقلاب زن، زندگی، آزادی را شنیده باشد؛ انقلابی که در آن تا این لحظه که وارد ششمین ماه خود شده، هیچ شعار و خواسته دینی در اعتراضات نداشته، انقلابی مدرن که از مغزهای ایدیولوژیک و پوسیده گذشته است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…