برای کاری اداری به مرکز خدمات حوزۀ علمیه رفته بودم. طلبهای را دیدم که سراسیمه بود که پروندهاش ناقص است و تمدید نشده است. معلوم بود که درسش را خوب نخوانده بود. میگفت: «ما در میدان هستیم و… برخی به ما میگویند درس بخوانید! اگر به درس و مشق مشغول شویم چه کسی جلو اینها بایستد و…»
منظورش این بود که ما باید در صحنه باشیم و دختران بدحجاب یا بیحجاب را ارشاد کنیم. حال مراحل بالاترش هم اگر در ذهن او و طرف مقابلش بود با این نوشته حکمش روشن میشود.
خدمت ایشان و سایر همفکران و هممیدانیهای ایشان عرض کنم که شرط نهی از منکر این است که بدانیم کاری که طرف مقابل انجام میدهد منکَر است. خوب شاید آن دختر پیرو کسانی است که از آیات قرآن فهمیدهاند که پوشش سر مخصوص زنانِ مردانِ مؤمن و شامل زنانی است که خودشان مؤمناند. و شامل دخترانی که چیزی از دین نمیدانند نمیشود. و با این حساب او منکَری انجام نداده تا شما او را نهی کنید. شما باید به جای نهی او به صدا و سیما و نظایر آن امر کنید که میزگرد علمی بگذارند تا این بحث از نظر علمی روشن شود.
تازه شاید آن دختران برای فریاد علیه ظلم و فسادی که میبینند که در کشور برخی چندشغله و برخی بیکارند، برخی اختلاسکننده و برخی گرسنهاند، برای مبارزه با این وضع راه روسری برداشتن را برگزیدهاند تا توجه مسؤلان را به مشکلات کشور جلب کنند، نه اینکه مخالف پوشش باشند.نظیر اینکه پیامبر(ص) در هنگام مبارزه با یهودیان بنی النضیر دستور داد درختان خرمای آنان بریده شود (سورۀ حشر، آیۀ۵) در حالیکه خود پیامبر(ص) در اوقات دیگر از این کار جلوگیری میکرد، ولی در آن زمان مبارزۀ با ستمِ یهودیان این اقتضا را داشت.
شاید دختران حس کردهاند امروزه که مسؤلان کشوری کارهای واجب مهم را رها کردهاند و به زیارت اربعین و روسری چسبیدهاند راه تنبه دادن آنان به واجبات مهمتر، برداشتن روسری باشد. و به عبارت روشنتر شاید جوانان دارند از بزرگترین منکَر نهی میکنند و باید به کمک آنان شتافت نه اینکه مقابلشان ایستاد و آنان را ارشاد کرد.
و به عبارت سوم شاید ما ندانیم که امروز معروف و منکَر چیست چون در حوزه فقط امور خاصی به طلاب یاد میدهند و طلاب از اقتصاد و مدیریت و… اطلاعی ندارند، بنابراین احتیاط اقتضا میکند که سکوت اختیار کنند و به بحث و درس خود بپردازند.
به ویژه با توجه به اینکه ۴۳ سال کارهای حوزویان ثمری نداشته و بلکه اوضاع را بدتر کرده است، پس خود را به کنار کشیدن مطابق احتیاط است.
با مثالی سیستماتیک کردن فساد توسط حوزه را کمی توضیح میدهم و بحث را خاتمه میدهم. در سیستم حوزه، درصدی از نیازهای طلبه با شهریه و سایر خدمات بر طرف میشود و بقیه به عهدۀ خود افراد است تا از طریق منبر و محراب و روضه و نماز استیجاری و … تأمین کنند. با رفتن روحانیون در ارگانها و در نهادهای قانونگذاری و بودجهای این سیستم به سایر ارگانها سرایت کرد و تقسیمکنندگان بودجه به هر اداره و سازمان و ارگانی قسمتی از نیازش را دادند و بقیه را باید خودشان تهیه میکردند، ولی آنان منبر و روضه و نماز استیجاری نداشتند، به همین دلیل مثلا سرباز بقیه نیازش را از قاچاقچی گرفت و چون حد مشخصی نداشت و ناظری نبود و کنترل نمیشد به فساد کشیده شد. آموزش و پرورش همینگونه شد و دانشگاهها و مدارس دولتی از مردم پول گرفتند و راههای تقلب و اختلاس و فروش نمره و فروش سؤال و تست و.. باز شد. رانتخواری و فروش اطلاعات متداول شد و… به طور کلی سهم عمدۀ فساد کشور از این طریق به حوزه منتسب است و احتیاط اقتضا میکند که دیگر کسی را ارشاد نکنیم تا اثر معکوس نداشته باشد.
2 پاسخ
قربان. یک کلمه به آنها میفرمودید : به تو چه. چرا مسلمان باید همشه سرش تو آخور دیگران باشد.
چند تا مساله هست که شاید لازم باشه بیشتر بحث کنیم
– دستورات فردی ادیان از جمله (مساله ارشاد نهی از منکر و امر به معروف در اسلام) به طور کلی در سطح جامعه معنایی ندارد. در یک جامعه همه سلایق و صداها درست هستند و باید بازتاب داشته باشند. این تضاد افکار و تقابل آنهاست که می تونه پیشرفت را به وجود بیاورد. برخلاف باگ بزرگی که در ادیان وجود دارد، جامعه یک فرد نیست که امکان مشخص کردن ارزش برای آن وجود داشته باشد. احترام به تمامی ارزشها جامعه بودن جامعه را تضمین می کند. به عبارت دیگر، حوزه عملکرد دین هیچ گاه به سطح جامعه نمی تونه برسه.
– وقتی ارزش کلی در جامعه وجود ندارد، حکومت حق سوء استفاده از افراد (مثل همین روحانی جوان) برای ترویج افکار خود را ندارد. بله افراد می توانند دیدگاه خود را تبلیغ کنند و از همدیگر انتقاد کنند ولی فقط انتقاد. هیچ سخنی جایگاه و ارزش بالاتری از دیگری ندارد و هیچ دیدگاهی نباید محدود کننده عمل و دیدگاه دیگران باشد و من نمی توانم اسم انتقاد خودم را ارشاد بنامم و اسم انتقاد دیگران را هرزگی و بی دینی.
– آیا بهتره به شخصی که به قول نویسنده در محیطی بزرگ شده که علوم انسانی جدید را نمی دانند، توصیه کرد برو و علوم جدید را یاد بگیر و یا این که بگوییم به علوم جدید کاری نداشته باش و در بقیه امور هم دخالت نکن؟ آیا ما آدم احمق لازم داریم یا ذهن جستجو گر، پاسخگو و پرسشگر؟
– در انتهای متن، گویا منظور نویسنده این است که وظیفه دولت است که حقوق حداقلی برای همه افراد جامعه فراهم کند تا مانع فسادها و سودجویی ها شود. اما چرا باید این حقوق از طریق ارگان ها تامین شود تا هر کس هر چقدر خواست به زیرمجموعه هایش حقوق بدهد؟ و اصلا چرا ارگان های دینی باید حقوق بگیر دولت باشند؟
– نویسنده می گوید ما روحانیون در فسادی رشد کرده ایم که کمتر از رفتاری که آن روحانی جوان فساد می خواند نیست. و از این رو توصیه می کند بهتر است که با دیگران ارتباط نداشته باشیم. این نتیجه گیری یک نتیجه گیری اشتباه است.فسادی بوده و هست، اما افشاگری و شفافیت و ارتباط با دیگران زمینه ساز حذف آن فسادها خواهد شد نه این که کلا هیچ کس حرف نزنه تا فاسدتر بشیم.
دیدگاهها بستهاند.