این هفته دوستان عزیز همبندیام آقایان دکتر سعید مدنی و حسین رزاق را بهدلیل امضای نامهی حمایت از بیانیه تاریخی مهندس موسوی به بند ۲۰۹ احضار کردند. شرمآور اینکه بازجویان تلاش میکردند روایتی امنیتی از این بیانیه بدهند.
حقیقت اما این است که بیانیهی مهندس موسوی درواقع تاکید بر مهمترین مبنای مشروعیت انقلاب ۵۷ و مهمترین پایه حقوقی نظام برآمده از آن است، یعنی تاکید بر: «حق هر نسل برای تعیین سرنوشت خویش» و اینکه «میزان رای ملت است»، و با این انگیزه ارائه شده تا ایران و ایرانی از وضعیت اسفبار کنونی، که عمدتا محصول رویکرد و عملکرد رهبری است، نجات یابد.
بر این اساس میگویم مخالفان پیشنهاد مهندس موسوی را میتوان مخالفان حق حاکمیت ملی خواند که مبانی مشروعیتبخش انقلاب و جمهوری اسلامی را قبول ندارند. به بیان روشن مهندس موسوی پیشنهاد داده است: رفراندومی برگزار و از ملت پرسیده شود که آیا موافق تغییر قانون اساسی است یا نه؟
اگر حاکمیت مخالف تعیین سرنوشت توسط ملت نیست و به میزانبودن رای ملت باور دارد، باید از این پیشنهاد استقبال کند. چنانچه اکثریت ایرانیان به تغییر قانون اساسی رای منفی دادند، ادعای رهبر دربارهی حمایت اکثریت مردم از نظام و ساختار سیاسی کنونی تایید میشود. ما هم به رای اکثریت تمکین میکنیم و اصلاحاتمان را در چارچوب همین قانون اساسی دنبال میکنیم. اما اگر اکثریت ملت به تغییر قانون اساسی رای داد، تمکین به رای ملت، عین وفاداری به پایههای انقلاب ۵۷ است. در آن صورت همه باید از تهیه قانون اساسی استقبال و در تدوین آن مشارکت کنند.
تن ندادن به رای اکثریت معنایی جز «نا-جمهوری» کردن جمهوری اسلامی ندارد. چراکه رد پیشنهاد مهندس موسوی نشانهی آن است که رهبر و جناح وی، خود را مورد تایید اکثریت ملت نمیبینند. در نقطه مقابل، پذیرش پیشنهاد رفراندم، نشانه اعتمادبهنفس رهبری و پایبندی وی به اصول مشروعیتبخشِ انقلاب و نظام است.
منبع: کلمه
4 پاسخ
احسنت. احسنت.
روح اله حرف های ضد و نقیض بسیاری میگفت. هیچ معلوم نیس سخنش از باب اعتقاد بود یا برای تقیه یا جهت خدعه.
استناد به اباطیل او کاری بسیار غلط، گمراه کننده و حتی ناشایست است.
درستی مدتی بعد از آنکه گفت میزان رای ملت است ( که فقط شیطان میداند منظورش چه بوده)، در سخنپرانی دیگری گفت اگر سی پنج میلیون یَه چیز بگن و رای من چیز دیگه ای باشَه به اون عمل خواهم کرد. همچنین ادعای اینکه هر نسلی باید خودش در مورد سرنوشت خود تصمیم بگیرد ممکن است بظاهر شیک و آوانگارد بنظر برسد ولی در عمل حرفیست پوچ. اون این حرف را زد که رابطه نسل ۵۷ را با تاریخ ایران قطع کند وگرنه آن پیرمرد هشتاد ساله را چه به نمایندگی جامعه بسیار جوان آن زمان ایران. یک ملت تاریخی دارد و همه نسل ها در قبال نسل قبل و بعد خود مسئولیتی دارند. برای همین است که بر خلاف این موجودات بی وطن، مردمان اکثر کشورهای باثبات به تاریخ خود مینگرند و برای آینده دور دست کشورشان برنامه ریزی میکنند.
ارزشهای جهانشمولی چون سکولاریسم و مردمسالاری با تمام ارکانش، ضمانتگر تنظیم و اجرای خوب قوانین هستند و غیاب آنها اگر هر ده دقیقه هم قانون اساسی بنویسیم عاقبتی بهتر نخواهیم داشت.
این افراد متصلب الفکر باید از این تکرار خزعبلات روح اله خود را رها کنند و بر خرد جهانی اتکا.
تمرکز کنند بر جدایی ایدئولوژی از حکومت و برقراری مردمسالاری. الباقی کارها در زیر لوای اینها درست خواهد شد. کشور پادشاهی دموکراتیک انگلستان اصولا فاقد یک قانون اساسی مدون است و آمریکا به عنوان بزرگترین جمهوری مردمسالار جهان فقط یکبار قانون اساسی نوشته با معدودی متمم.
بنظرم اگر موسوی و امثال او هم با گفته ها و اقدامات رضا پهلوی همراهی کنند زودتر به چنین دورنمایی خواهیم رسید.
درود بر تاجزاده ، بزرگمرد با شرف
آقای تاجزاده!
یا آقای میرحسین نظام موجود را قبول دارد، که در آن صورت باید هر نوع رفراندومی طبق قانون اساسی موجود صورت بگیرد. یعنی آقای رهبر باید اجازه بدهد. آقا هم که فعلا میرحسین را حصر کرده است و اجازه از خانه بیرون آمدن هم به او نمیدهد، چه برسد به برگزاری رفراندوم. تمام.
خوب. حالا آقای میرحسین خواهان برگزاری رفراندوم است؟ بسیار خوب. اول باید بتواند از حصر بیرون بیاید. یا هوادارانش اول باید بتوانند او را از حصر بیرون بیاروند. برگزاری رفراندوم پیشکش.
روشن است: رفراندوم فقط هنگامی ممکن میشود که ولایت مطلقه فقیه فروپاشیده باشید. در آن صورت دیگر نیازی به رفراندوم نیست. جنبش قانون اساسی به پیروزی رسیده و رژیم ولایت مطلقه فقیه مثل ولایت مطلقه سلطنت به زبالهدان تاریخ افکنده شده است. در آن مرحله باید حکومتهای محلی ایجاد کرد و نمایندگان حکومتهای محلی کنوانسیون تأسیس میکنند و در مورد تقسیم قدرت بین سطوح مختلف شهر/استان/کشور (بر اساس مشاعات هر سطح) به تفاهم میرسند: یعنی حکومت قانون اساسی درست میکنند.
بدیهی است که منظور میرحسین راه حل منطقی دوم است: یعنی جنبش باید به پیروزی برسد و هدف این جنبش نیز ساختن یک نظام سیاسی جدید است. این هم یعنی انقلاب سیاسی و انتقال قدرت سیاسی از خامنهای و دارودستهاش به یک نیروی جایگزین که میتواند اشکال مختلفی به خود بگیرد: انقلاب از بالا، از پائین، کودتا، شبهکودتا، جنگ داخلی، قیام ناگهانی، حمله خارجی، فتح پایتخت از استانهای حاشیهای، یا حتی موافقت خامنهای و سرکشیدن جام زهر یا استعفا از رهبری و انتقال قدرت به جانشین، و یا انشاءالله گوش شیطان کر: مرگ خامنهای که همه معادلات را به هم خواهد ریخت. . .
اما چقدر خوب است نیروهای سیاسی آگاه، بتوانند طبق یک راهنقشه حساب شده، سازمانهای فسادناپذیر ایجاد کنند و جنبش را هدایت و رهبری کنند تا یک حکومت مبتنی بر قانون اساسی، به مثابه «فرهنگ حاکمیت قانون برابر» در کشور برپا شود. مبارزه سیاسی درست و حسابی یعنی این. وگرنه، یکی از گزینهها، خواه ناخواه محقق خواهد شد که مرگ خامنهای قطعیترین آنهاست: دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
اما باور کنیم هر انتقال قدرتی و هر انقلاب سیاسیای لزوما منجر به حکومت قانون برابر نخواهد شد. ساختن حکومت مبتنی بر قانون اساسی خیلی خیلی سختتر از آن است که تصور میکنیم و مستلزم ساختن جوامع و سازمانهایی است که بر اساس قواعد و قوانین برابر اداره شوند و همه خودکفا و مستقل بتوانند بدون فصلالخطاب که همان مستبد است کارشان را سامان دهند.
هرگاه موفق به ساختن چنین جوامعی شدیم میتوانیم حکومت مبتنی بر قانون اساسی هم بسازیم.
طی بیش از صد سالی که از انقلاب مشروطه گذشته، حتی یک قدم در این زمینه پیشرفتی نداشتیم. چرا؟ چون دنبال کشف روش و رویهی ساخت جامعه مبتنی برقانون نبودهایم. و همیشه عوامل بیربط مثل منیت، منفعتطلبی، استبداد، خودخواهی، و از این قبیل مسائل را علت ناکامی تلقی کردهایم. در حالیکه این خصوصیات بشر است و باید روی قواعد بازی تکیه کنیم. که خوشبختانه این قواعد بازی هم اخیرا کشف شده است.
حدود ۵ سال پیش این قواعد به جناب آقای تاجزده معرفی شد اما ایشان جدی نگرفت که نگرفت. مثل بسیاری از اصلاحطلبان دیگر.
بله. انگار ساختن حکومت قانون هم تجربههای تاریخی خودش را لازم دارد و نمیتوان از روی این مراحل تاریخی پرید. . .
دیدگاهها بستهاند.