جواد طباطبایی – زاده ۱۳۲۴ در تبریز
روشنفکر ستیهنده، احیاگر ایده ایرانشهری دوره مشروطه و پهلوی در عصر ایرانستیزی ولایی
تمام داستان فکری طباطبایی حول ایران و تاریخ شاهنشاهی آن میگردد. این ایرانی که از آن گربهای باقی مانده است و روزگاری نه چندان دور دستخوش بازی روس و انگلیس بوده اما توانسته با تکیه بر خاطره قومی دوران سروری و امپراتوری خود و به کمک نخبگان ایرانگرا و روایتهای تاریخی ایشان و جهد اجتماعی و سیاسی آنان از زوال نجات یابد.
طباطبایی روزگاری سخت منتقد تاریخ اندیشه سیاسی ایران بود که همراه بود با لحنی ستیهنده که او را با استادش احمد فردید نزدیک میساخت و آرامش دوستدار. سخن اش از زوال بود و انحطاط. در این دوران او در کنار نظریهپردازانی بود که بعدها خود، ایشان را «کُلنگستانی»[۱] توصیف کرد. از جمله همایون کاتوزیان و باز آرامش دوستدار. در آن دوران نگاه او با تلخی تحلیلهای چپگرا از تاریخ ایران همراه بود. نگاهی که در ایران و تاریخ اش چیزی در خور که امروز ما را به کار آید نمیدید و تاریخ شاهی ایران را به پای مبارزه سیاسی با رژیم شاه قربانی میکرد. اما بهتدریج جنبه اندیشههای ملی در کار طباطبایی برجستهتر شد. از مصالح ملی و منافع ملی سخن گفت و نهایتا به احیای اندیشهای پرداخت که در دوران مشروطه طرح شده بود و بهتدریج در عصر پهلوی گسترش یافتهبود اما بنیان فلسفه سیاسی پر قوتی نداشت. بهترین کارهای آن دوره که برای نمونه در اثر بزرگ استاد محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، دیده میشود به دنبال نشانههای تاریخی ادب و فرهنگ و حکمت ایران در تاریخ و تمدن اسلام و عرب میگشت و بهدرستی آن را نشان میداد.
طباطبایی که از کودکی هم با متون عربی و دروس حوزوی و فلسفه اسلامی آشنا شده بود و هم فرانسه را از نوجوانی آموخته بود و بعدها در اندیشه سیاسی و به طور خاص اندیشه هگل در سطح عالی در سوربن درس خوانده و پژوهش کرده بود،[۲] مایه متنشناسی و فلسفی خود را با ایده ایرانشهری گره زد و درست در حضیض اندیشه ملی در ایران بعد از انقلاب به طرح گسترده آن پرداخت که همیشه با توجه به اهمیت موضوع و هم ستیهندگی لحن و زبان طباطبایی با جنجال روبرو بوده است. جنجالی از دو سو: هم اهل ولایت این ایده را بر نمیتابیدند و نظرات استاد اخراجی دانشگاه[۳] را در نقد تاریخی اعراب پرخطرتر از همیشه ارزیابی میکردند که بنیان هویت سیاسی-عربی نظام را متزلزل میکرد، و هم هویتطلبان قومی آن را به دلیل نقد ترکان تاریخی بر نمیتافتند زیرا که خود را در چارچوب ایده جهان ایرانی یا ایران فرهنگی تعریف نمیکردند و نیازمند برساختن هویتی مستقل و ترکانه بودند. سستی حاکمیت انقلابی در دفاع از ایران هم مزید بر علت بود. ناچار طباطبایی به تنهایی باید این ایده را پیش میبرد و این او را در درشتگویی و سرسختی و ستیزهگری استوارتر میساخت.
طباطبایی شاخههای بسیاری در مباحث خود باز کرده است که گاه مصاب بوده و گاه با نقدهای جدی روبرو شده است. با ناقدان خود نیز سخت درافتاده و گاه اصل سخن اش در سایه نزاعهای قلمی پنهان مانده است. اما در چارچوب بحث هویت ملی او نقش پهلوانانهای بر عهده گرفته است. زیرا در نامناسبترین شرایط فکری و فرهنگی و سیاسی کشور باید در کنار ایران میایستاده و به مقامات و دست اندرکاران درباره روشهای ایشان که اسباب شکستن وحدت ملی بوده هشدار میداده است.
ایده بنیادی طباطبایی ایده عتیق و جاودانه «وحدت در کثرت» است که از اصول نگهدارنده فکر و فرهنگ و سیاست ایران است. چنین ایدهای در خوانشهای یکسویه میتواند به همسانسازی و کنفورمیسم ختم شود و یا به تجزیه ایران دامن بزند. یعنی سوی «وحدت بدون کثرت» آن نظام تحمیلی را توجیه میکند و سوی «کثرت بدون وحدت» آن تجزیه را مشروع جلوه می دهد. دشواری کار طباطبایی دقیقا از همین است که باید هم به کنفورمیستهای ولایی درس کثرت میداده است و هم به تجزیهگرایان ایرانستیز وحدت میآموخته است. جنجالهایی که از هر دو سو برخاست یا همراهیهایی که به خاطر منافع جناحی به صورت مصلحتی اتفاق افتاد و نیز نزاع های مطبوعاتی برخی روشنفکران با او موجب شد اصل داستان و ایده او مرتب در حاشیه بماند و نقدهای آکادمیکی هم که بر او صورت گرفت[۴] معمولا خوراک یکی از طرفهای درگیر شد و کمتر به تبیین مساله اصلی کمک کرد و نهایتا او را به ترک ایران واداشت.
اگر حاصل کار او را بنگریم او در دو مساله کلان حق بزرگی بر گردن اندیشمندان امروز و آینده ایران دارد. یکی توجه عمیق به سنت و شناخت آن و دیگری نشاندادن وحدت هویت تاریخی ایران در چشمانداز سیاست و حکمرانی. سنتشناسی در ایران معاصر به صورت مدون و تئوریک انجام نشده است. تاکیدها همه بر شناخت تجدد و مدرنیته بوده و سنت امر بدیهی فرض میشده است. طباطبایی معرفت سنت را به لحاظ نظری و هم تاریخی بنیان گذاشت. و یکی از دستاوردهایش توجه دادن به ایده ایرانشهری بود. به این معنا که: مفردات اصلی اندیشه فلسفی دوره باستانی ایران در دوره اسلامی تداوم پیدا کرده است. اندیشه فلسفی ایرانی بخشی از اندیشه ایرانشهری است. و در کنار زبان و اندیشه فلسفی، اندیشه سیاسی ایرانشهری هم یکی از عمده عوامل تداوم ایران زمین است. اندیشه سیاسی از بنیادیترین قلمروهای تاریخ ادبی ایران است و فهم بسیاری از متون تاریخ هزارساله ادب فارسی به فهم ساحت سیاسی آن متن وابسته است. متون پر اهمیت فارسی اعم از نثر و نظم نوشتههایی سیاسی اند و نه نوشتههایی صرفا ادبی. [۵]به این ترتیب، زبان و فلسفه و سیاست سه مولفه اندیشه ایرانشهری هستند که گاهی در ادب ما جلوه می کند گاهی در تواریخ ما و گاه نیز در سیاستنامهنویسی. در کار طباطبایی برخلاف کارهای ادبای معاصر جنبه ادبشناسی یا نسخهشناسی یا تاریخ ادبی اصل نیست بلکه شناخت سیاسی و حکمت حکمرانی ایرانیان در این متون اصل است. از این رو، کار او در منابع با اهل ادب مشترک است اما در روششناسی و محتوی از آن فاصله میگیرد و وارد حیطه اندیشه سیاسی میشود. به این ترتیب، او از منظری تازه به ادب فارسی مینگرد و ارزش این گنجینه را در هویت ایرانی این بار از منظر حکمرانی آشکار میسازد. درک او از ادب ایران درکی کاملا سیاسی است و به احیای ایدهای نو میرسد که در واقع غبارزدایی از یک حقیقت کهن است.
منابع و پانوشتها
[۱] بنگرید به نقدی که بدون نام بردن از همایون کاتوزیان کرده است در: « معنا و مقام اندیشیدن در جامعه امروز؛ کجا ایستادهایم؟»، بنیاد داریوش همایون، ۲۷ خرداد ۱۳۹۸،
http://bonyadhomayoun.com/?p=18354
[۲] بنگرید به گفتگوی زندگینامه ای مهرنامه با طباطبایی: «تسویه حساب با چریکها»، مهرنامه، شماره ۲۹ (تیر ۱۳۹۲)، قابل دسترسی در سایت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی،
https://www.cgie.org.ir/fa/news/3521
[۳] می گوید سه بار اخراج شده ام: یکبار از انجمن حکمت و فلسفه در سال ۱۳۶۷، یکبار از دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه ملی، و بار سوم از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران که به ۱۳۷۴ بر می گردد. بنگرید به: «تسویه حساب با چریکها»، پیشین.
[۴] مثلا نقد مهرزاد بروجردی و علیرضا شمالی: «سیر نابخردی در تاریخ؛ نقدی بر روایت جواد طباطبایی از زوال اندیشه سیاسی در ایران»، اندیشه پویا، شماره ۱۸ (مرداد ۱۳۹۳).
[۵] مهدی جامی، «طرحواره اندیشه ایرانشهری»، بر اساس: جواد طباطبایی، خواجه نظام الملک طوسی؛ گفتار در تداوم فرهنگی ایران، تهران: مینوی خرد، ۱۳۹۲، وبلاگ سیبستان، ۱۵ می ۲۰۲۲،
https://sibestaan.malakut.org/4714
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…