در یک دستهبندی کلان، نیروهای عمده تاثیرگذار بر امروز و آینده ایران را میتوان به سه دسته جامع تقسیم کرد: حکومت (به معنای نظام جمهوری اسلامی و تمام نهادها، سازمانها، شرکتها و مراکز وابسته به آن)، حوزه عمومی (به معنای بسترهایی که به واسطه آنها عموم مردم امکان فعالیتِ مستقل از حکومت را در حوزههای مختلف زندگی دارند؛ شامل انجمنها و تشکلهای فعال در جامعه مدنی، احزاب سیاسی، رسانهها، شرکتهای اقتصادی و غیره)، و در آخر قدرتهای خارجی (ابرقدرتهای جهانی و کشورهای منطقه).
با در نظر گرفتن این منابع قدرت و بازیگران دخیل در عرصه ایران، میتوان متوجه شد که توافق دولتهای ایران و عربستان با میانجیگری مستقیم چین، نمایانگر تحولات مهمی در شرایط امروز کشور است. بیش از هر چیز حضور پررنگ دولت چین در روند این توافق است که نشان از تغییر مهمی در تعادل میان بازیگران سومین نیروی تاثیرگذار بر شرایط ایران دارد. دور از انتظار نخواهد بود تا در ادامه توازن بینالمللی جدید، شاهد تغییراتی در رفتار و برنامههای حکومت جمهوری اسلامی در امور خارجی نیز باشیم. بنابراین اگر روند حوادث در پی این توافق به خوبی پیش برود، میتوان امیدوار بود تا فرصتی مغتنم برای نیروهای دموکراسیخواه ایرانی ایجاد شود. فرصتی که به معنای فضای باز در داخل کشور نیست، اما در صورت استفاده درست از آن میتواند موجب تقویت حوزه عمومی شده و امکان نقشآفرینی راهبردی را برای عموم شهروندان ایرانی در بستر تحولات آینده فراهم سازد.
«حکومت» علیه «حوزه عمومی»
تجارب مختلف و متعددی که جامعه ایرانی به ویژه در سه دهه گذشته از سر گذرانده است، این گزاره را به واقعیتی مورد پذیرش عموم تبدیل کرده است که قدرتمندترین بازیگر حاضر در عرصه تحولات ایران، یعنی «حکومت جمهوری اسلامی»، به هر نحو ممکن مانع قدرت گرفتن و فعالیت بازیگر دیگر این عرصه، «حوزه عمومی»، میشود. در نتیجه این سیاستگذاریِ هسته سخت قدرت در حکومت، همواره هرگونه فعالیت مستقل از قدرت سیاسی در داخل ایران با برخورد حذفی و سرکوبگرایانه روبهرو شده است. برای حکومت تفاوتی ندارد که این فعالیتها در قالب احزاب سیاسی باشد، یا محافل مذهبی غیرسیاسی. در این میان شرکتهای اقتصادی و حتی تشکلهای مدنی فعال در حوزههای آسیبهای اجتماعی و محیطزیست هم مصون از نگاه حذفی نبودهاند. طی سه دهه گذشته، بخشهای مختلفی از حوزه عمومی تلاش خود را کرد تا از طریق نفوذ در برخی ارکان نسبتا دموکراتیک حکومت، مانند نهاد ریاستجمهوری یا مجلس قانونگذاری، در شیوه حکمرانی کشور تغییراتی ایجاد کند، اما به هر ترتیب، در این مسیر توفیقی نیافت. بنابراین در نتیجه این جدال مهمِ قدرت در عرصه ایران، نه کنشگران و نهادهای فعال در حوزه عمومی بسیاری از سرمایههای اجتماعی خود را به مرور زمان از دست دادند، که حتی نهادهای دموکراتیک موجود در حکومت نیز روز به روز در ساختار سیاسی قدرت مهجورتر شدند، تا جایی که امروز نه تنها سیاستهای کلان و راهبردی (مانند قطع ارتباط با عربستان و برقراری مجدد آن)، که حتی بسیاری از سیاستهای اجرایی نظام سیاسی ایران (مانند فیلترینگ)، در نهادهایی به غیر از مجلس و دولت اتخاذ میشوند.
عرصه بدون رقیب برای «دولتهای خارجی»
عزم راسخ نظام سیاسی حاکم بر ایران، در تضعیف حوزه عمومی باعث شده است تا امروز عموم مردم ایران، فاقد سازوکاری کارآمد برای اثرگذاری راهبردی در تحولات کشور باشند و این یعنی عرصه برای ایفای نقش کارآمدتر سومین بازیگر عمده، یعنی «قدرتهای خارجی»، بیش از پیش فراهم است. اما در میان قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه هم با توجه به حساسیتهای ژئوپولتیک حاکم بر منطقه ایران، و علیرغم رفتارهای بینالمللی ستیزهجویانه حکام جمهوری اسلامی، تفاوت و بعضا تضاد منافع وجود دارد. برهمین اساس، همواره رفتارهای متفاوتی از سوی این کشورها در مورد ایران دیده میشود.
اگر طرح پرونده هستهای ایران در ابتدای دهه هشتاد شمسی را آغاز دوره جدیدی از روابط خارجی حکومت جمهوری اسلامی فرض کنیم، در طول این دوران میتوان رفتار دولتهای جهانی را در دو جبهه کلی دستهبندی کرد. جبهه اول شامل کشورها و گروههای بینالمللی است که هرچند از لحاظ ایدئولوژیکی با نظام حاکم بر ایران ناسازگار هستند، اما حفظ منافع خود را در تثبیت و پایداری قدرت مرکزی حاکم بر ارض جغرافیایی ایران میدانند. بنابراین این دولتها معمولا در جهت سازش با حکومت فعلی، تلاش کردهاند تا بتوانند رفتارهای بینالمللی ستیزهجویان حکومت را از طریق گسترش تعاملهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با آن کنترل کنند. توافق برجام بارزترین دستاورد این نگاه در سطح بینالمللی بود و قدرتهای عضو اتحادیه اروپا و حزب دموکرات آمریکا را میتوان مهمترین باورمندان به این استراتژی دانست. از دید این جناح، تضعیف حکومت مرکزی ایران موجب هرج و مرج در این منطقه حساس جغرافیایی شده و اثرات نامطلوب زیادی مانند موج مهاجران، تقویت گروههای نوسلفی، به هم خوردن امنیت بازار انرژی را ایجاد خواهد شد که با منافع این کشورها در تضاد است.
اما جبهه دوم بینالمللی، در جهتی تقریبا معکوس حرکت میکند. این جناح که سردمداران آن در دو دهه گذشته دولت اسرائیل و حزب جمهوریخواه آمریکا بودهاند، استراتژی خود را در تضعیف کلیتی به نام ایران، و نه صرفا حکومت جمهوری اسلامی، تعریف کردهاند. همین سیاست باعث شده است تا این جبهه بینالمللی با حکومت جمهوری اسلامی در یک مورد اشتراک منافع پیدا کند و آن تضعیف و تخریب سرمایههای اجتماعی شکل گرفته در بستر «حوزه عمومی» ایران است. مهمترین دستاورد این جناح بینالمللی، تحریمهای یکجانبه و کمرشکنی است که دولت آمریکا در دوره دونالد ترامپ و پس از نقض برجام، بر دولت و ملت ایران وارد کرد. در تحلیل رفتار این جبهه بینالمللی میتوان دو آینده را برای ایران تصور کرد. آینده اول تداوم حکومت نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت مرکزی مستقر اما بسیار ضعیف است. به این ترتیب از سویی یکی از تهدیدهای بالقوه اسرائیل و سایر همسایگان منطقهای ضعیف شده است و از سوی دیگر با تداوم تهدیدهای مرسوم تریبونهای حکومتی، همچنان بستر برای امتیازگیریهای بینالمللی رژیم اسرائیل فراهم خواهد ماند. هدف دومی که میتوان برای این جبهه تصور کرد، نابودی موجودیتی به نام ایران و تجزیه آن به چند کشور کوچک و کم قدرت است.
از میان کشورهای منطقه به نظر میرسد کشوری مانند ترکیه که در این دو دهه با رشد اقتصادی قابل توجه، تبدیل به قدرتی اثرگذار در معادلات جهانی شده است، به جبهه اول، یعنی حامیان یک حکومت مرکزی باثبات در ایران نزدیک باشد. اما عربستان به ویژه در دهه نود شمسی به جبهه دوم یا همان حامیان تجزیه یا تضعیف دولت مرکزی در ایران پیوسته است. همچنین دولت عربستان پس از قدرت گرفتن بنسلمان و همچنین تهاجم به سفارت عربستان در ایران، توانست تا حد زیادی دولتهای عربی خلیج فارس را هم به خود نزدیک کند، هر چند قطر بیشتر به ترکیه نزدیک است.
در این میان، تحلیل رفتار دولتهای شرقی پیچیدهتر خواهد بود. دولت روسیه و چین هر دو از طرفین توافق برجام بودهاند و بنابراین باید در جبهه حامیان دولت با ثبات در ایران تعریف شوند، اما از سوی دیگر تضاد منافع سنتی با دولتهای غربی، شرایط آنها را متفاوت کرده است. به هر ترتیب تا پیش از حمله روسیه به اوکراین، این دو دولت را میتوان در دسته حامیان برجام تصور کرد، اما بعد از این حمله مشخصا دولت روسیه با تلقین راهبرد «زمستان سخت اروپا» به حاکمان ایران، منجر شد تا حکومت ایران از صرافت احیای توافق برجام باز بماند و به این ترتیب روسیه عملا به تقویت جناح حامیان تضعیف دولت و حوزه عمومی ایران پرداخت. از سوی دیگر رفتار دولت چین در تمام دو دهه گذشته محتاطانه بوده است. این دولت همواره تلاش داشته تا رابطه با مسائل ایران، با کمی فاصله بیشتر نسبت به سایر دول، پیگیر منافع خود باشد.
جنبش«زن، زندگی، آزادی» و تسریع در فرایند تحولات
هرچند نهادها و رسانههای متعلق به حوزه عمومی ایران در یکی از ضعیفترین شرایط خود طی تجربه صد ساله حکومتهای استبدادی ایرانی به سر میبرند، با این وجود افزایش سطح سواد عمومی شهروندان، افزایش تجربه اجتماعی آنان پس از درک انقلاب ۵۷ و جنبش اصلاحطلبی، به همراه دسترسی به تکنولوژیهای نوین ارتباط جمعی و شبکههای مجازی، باعث شده است عموم مردم ایران، هرچند همچنان به صورت ایجابی از امکانات داشتن توان راهبردی موثر محروم ماندهاند، اما به صورت سلبی توان بیان اعتراضات خود را دارند. بر همین اساس به ویژه پس از سال ۱۳۹۶ گروههای گستردهای از مردم با پذیرش هزینههایی سنگین، دست از بیان اعتراضات و بیان مطالبات سرکوب شده خود به روشهای مدنی و خشونتپرهیز، بر نداشتهاند. در تداوم این روند نیز جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز که از اواخر شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد نقطه عطفی در جنبشهای اعتراضی ایجاد کرد و توانست سطح بسیار گستردهای از مردم ایران را در اقصاء نقاط کشور و از طبقات مختلف اجتماعی، به کنشگری اعتراضی لااقل در سطح خیابانها و شبکههای مجازی وادار سازد. با این وجود در شرایطی که حکومت در جهت سرکوب هرگونه مطالبه برخواسته از متن جامعه، تمام قد ایستادگی میکند و از سوی دیگر با ضعیف نگاه داشتن نهادهای مدنی و تشکلهای سیاسی، امکان سازماندهی و راهبری این اعتراضات توسط نیروهای مستقل مردمی نیز فراهم نیست، بنابراین در این شرایط بازیگر سوم از فراغ بالی که به واسطه رفتار حکومت برایش فراهم شده است، بهره برد و تلاش کرد تا از بستر این جنبش اعتراضی برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند.
در فهم نحوه رفتار دولتهای خارجی پس از جنبش اخیر، باید در نظر داشت که نقطه مشترک عموم آنان در دو دهه گذشته، عدم تمایل جدی به حمایت از یک اپوزیسیون قوی به عنوان دولتی آلترناتیو برای حکومت فعلی ایران بوده است. از سویی جبهه دولتهای حامی برجام که خواهان تداوم ثبات حکومت فعلی و تعامل با آن بودهاند و در سمت دیگر جناح حامی تحریمهای کمرشکن هم که خواهان تضعیف (و نه سقوط) این حکومت یا تجزیه ایران بودهاند، بنابراین سازماندهی و حمایت از یک آلترناتیو جدی برای حکومت جمهوری اسلامی (مشابه تلاشی که دولت شوروی با حمایت از حزب توده یا تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در دوره پهلوی انجام داد) امروز برای هیچکدام از قدرتهای خارجی توجیه نداشته است. از سوی دیگر، این دولتها هرچه از سازماندهی نیروی اپوزیسیون جدی پرهیز کردهاند، در هزینه برای ایجاد ابزار تولید پروپاگاندا کوشا بودهاند و رسانههای وابسته متعددی را به زبان فارسی در این سالها ایجاد کرده یا حمایت میکنند. تلاشی که به واسطه سرکوب رسانههای مستقل توسط دولت جمهوری اسلامی، زمینهای مساعد برای این دولتها فراهم ساخته است تا جنگ روایتها را در رقابت با صداوسیما و سایر رسانههای وابسته به حکومت، به آسانی برنده شوند و در شکلدهی افکارعمومی داخل کشور به سود اهداف خود تاثیرگذاری زیادی داشته باشند.
تا سالهای گذشته موثرترین رسانه وابسته به دولتهای خارجی، «بیبیسی فارسی» بود که هرچند به واسطه تعلق به بنگاه جهانی بیبیسی، درمقایسه با سایر رسانههای فارسی زبان رویکرد حرفهای و بیطرفانهتری را در پیش گرفته بود، اما به هر ترتیب در مسیر حمایت از اهداف جبهه دولتهای حامی برجام حرکت میکرد. اما در چند سال اخیر و به ویژه بعد از شکست توافق برجام و همزمان با افزایش شدید نارضایتیهای عمومی در داخل کشور، شبکه تلویزیونی «ایران اینترنشنال» و تلویزیون «من و تو» به توانستند امکان تاثیرگذاری بیشتری بر افکار عمومی پیدا کنند. باید در نظر داشت که تقریبا تمام این جریانهای رسانهای وابسته به حکومت ایران و دولتهای خارجی همزمان در شبکههای مجازی هم لشگرهای سایبری مختص به خود را دارند و فضاسازیهای رسانهای خود را در این بستر گسترده نیز پیگیری میکنند. البته در این میان به ویژه در سطح شبکههای مجازی، شهروندان حامی دموکراسی و رسانههای مستقل متعدد اما ضعیف نیز فعال هستند و به تاثیرگذاری میپردازند. به هر ترتیب در مجموع از رصد فضای رسانهای مشوش ماههای اخیر ایران دریافت میشود که رسانه ایران اینترنشنال و فعالین رسانهای همراه با اهداف جناح ضد برجام دولتهای خارجی، در ماههای اخیر بر افکار عمومی ایرانیان تاثیرگذاری بیشتری داشتهاند.
بازیگری چین و تحول در توازن قوای قدرتهای خارجی
نارضایتی شدید عمومی در داخل کشور، اصرار حکومت بر سرکوب مطالبات مردمی، شکست برجام و تضعیف شخصیتها، نهادها و رسانههای مستقل، همگی زمینهای را فراهم آورده که گویی پس از فروکش جنبش عمومی «زن، زندگی، آزادی»، با میدانداری رسانههای وابسته و لشگرهای مجازی آنها، مسیر آینده ایران مطابق تمایل و برنامههایی پیش میرود که دهههاست دولتهای اسرائیلی و عموم جمهوریخواهان آمریکایی برای ایران تصور میکردند و البته در دهه اخیر نیز عربستان با آن ها همراه شده بود. یعنی مسیر تضعیف روز به روز حکومت و حوزه عمومی در ایران، به صورت همزمان.
تداوم جنگ روسیه با اوکراین و سرگرم بودن جبهه دولتهای اروپایی و دولت دموکرات آمریکا به این جنگ نیز عامل تاثیرگذار دیگری بود که به سود عملی شدن استراتژی این جناح بینالمللی تمام شد. اما در این میان، انتشار خبر مذاکرات محرمانه سه طرفه میان ایران، چین و عربستان نشان از تحرکات مهم و متفاوتی نسبت به گذشته در جبهه بازیگران بینالمللی عرصه ایران دارد. دولت چین در تداوم رفتار چند سال اخیر خود، به نظر میرسد تصمیم دارد در فضایی که دولت روسیه پس از ناکامی جنگ اوکراین در موضع ضعف قرار گرفته است، نقشآفرینی فعالتری در حوزه منطقه خاورمیانه و از جمله ایران داشته باشد که این پدیده به تنهایی میتواند تمام معادلات بینالمللی را تغییر دهد.
مذاکره میان ایران و عربستان در دو سال گذشته با میانجیگری دولتهای عراق و عمان نیز پیگیری شده بود، اما به توافقی منجر نشد. با این وجود، گویا ورود یک ابرقدرت مانند چین به روند مذاکرات، توانسته حاکمان دو دولت را در خصوص تغییر رویه مجاب سازد. بحث و بررسی درباره محتوای توافق و منافع دولت چین از آن، با توجه به محرمانگی مذاکرات دشوار است و در موضوع این یادداشت نیز نیست، با این وجود نمیتوان از اثرات کوتاهمدت آن بر شرایط بحرانی ایران تردید داشت.
در فضایی که افکار عمومی بینالمللی پس از سرکوب جنبش زن، زندگی، آزادی علیه دولت جمهوری اسلامی موضعگیری پیدا کرده است و همچنین با شکست برجام، پروپاگاندای حمایت از تحریمهای بیشتر علیه ایران تقویت شده بود و حتی در هفتههای اخیر برخی نیروهای هوادار این جریان صراحتا صحبت از حمله نظامی به ایران میکردند، به نظر میرسید تحولات عرصه ایران به کام جناح اسرائیل، عربستان و آمریکای جمهوریخواه پیش خواهد رفت. اما این توافق سه جانبه نشان داد که نه تنها احتمالا عربستان از این اتحاد نانوشته خارج خواهد شد، یا دستکم رویکرد خود را محتاطانهتر خواهد کرد، بلکه دولت چین هم مانند دولتهای اروپایی و حزب دموکرات آمریکا، به صورت جدی حامی تداوم ثبات حکومت فعلی و عدم ورود ایران به یک دوره هرج و مرج است. بنابراین حامیان انزوای جهانی ایران با مانع بزرگ دیگری مواجه خواهند بود.
در کنار این تغییر شرایط بنیادی، در صورت بهبود روابط ایران با عربستان، میتوان انتظار داشت به تبع آن روابط ایران با سایر کشورهای عربی منطقه نیز بهبود خواهد یافت. همچنین به سختی میتوان تصور کرد توافقی میان ایران و عربستان صورت گرفته باشد و در این توافق دخالتهای ایران و عربستان در کشورهای منطقه مانند عراق، یمن، سوریه، لبنان و فلسطین مورد صحبت و توافق قرار نگرفته باشد. با فرض هر توافقی در این موارد، نتیجه چیزی جز آرامش بیشتر در منطقه و تنشزدایی میان دولتهای منطقه نخواهد بود. دستاوردی که به حکومت و حوزه عمومی ایران به عنوان دو بازیگر خسته و فرسوده، فرصت اندکی تنفس در میانه بحرانهای فراوان فعلی را خواهد داد.
این توافق مهم در شرایطی انجام شده است که یکی از با نفوذترین رسانه این روزها در میان شهروندان ایرانی، یعنی ایران اینترنشنال که مشهور است از حمایت مالی دولت عربستان برخوردار است و در خدمت اهداف اسرائیل قرار دارد، تا جایی پیشروی کرده است که در همین هفته گذشته میزبان بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر دولت اسرائیل در یک گفتوگوی غیرچالشی و یکطرفه بود، تا او مستقیما با مردم ایران صحبت کند و حمله نظامی به ایران را به عنوان یک راهکار نجات جامعه مطرح سازد. حال باید دید سرنوشت این رسانه پرهزینه پس از این توافق چه خواهد شد؟ سیاستهای این رسانه بر ضد هرگونه روابط نرمال دیپلماتیک میان ایران و سایر دولتهای جهانی بوده است و طبیعتا با وجود این توافق بسیار دور از ذهن خواهد بود که سیاستگذاری این رسانه همچنان بر همین منوال ادامه باید. بنابراین جای خالی این رسانه پرتوان در فضای ارتباطی ایرانیان، میتواند فرصت مناسبی برای سایرین ایجاد کند تا به چند صدایی در فضای رسانههای فارسیزبان کمک کنند.
فرصتی برای تقویت دموکراسی
توافق ایران با عربستان، در صورت پایداری و موفقیت، توازن قوای بینالمللی را در رابطه با ایران به صورت جدی متحول خواهد کرد. مشخص نیست واکنش دولت اسرائیل نسبت به این واکنش چه خواهد بود. همچنین باید منتظر ماند و دید دولتهای اروپایی که توانستهاند زمستان سخت را از سر بگذرانند، آیا در مورد ایران استراتژی جدیدی را طرحریزی خواهند کرد یا خیر؟ همچنین سرانجام جنگ اوکراین هم میتواند در رفتار دولتهای روسیه و آمریکا در قبال مسائل ایران، تاثیرگذار باشد. به هر ترتیب بدون در نظر گرفتن این مهم که در آینده نه چندان دور آرایش دولتهای خارجی برای بازیگری در عرصه ایران چه خواهد بود، نیروهای مدنی و ملی ایرانی باید در نظر داشته باشند که این توافق، حداقل به طور موقت، شتاب سقوطی را که در شش ماه گذشته حکومت جمهوری اسلامی در پیش گرفته بود، کاهش خواهد داد و این یعنی یک فرصت کمیاب برای بازیابی توان اجتماعی جامعه ایران.
این فرصت محدود خواهد بود از آنجا که هیچ حکومتی در ایران نمیتواند، با پشت کردن به بدنه جامعه و صرفا به اتکای قدرتهای خارجی مدت زمان زیادی دوام بیاورد، بنابراین تمام آن ایرانیانی که در شش ماه گذشته، با مشاهده موفقیت پروپاگاندای رسانهای دولتهای خارجی در هدایت تدریجی افکار عمومی ایرانیانِ ناراضی و ناامید، به مسیر تمایلات جنگطلبترین جریانهای راستگرای آمریکایی و اسرائیلی، نگران آینده این سرزمین شده بودند، باید چنین فرصت محدودی را غنیمت بدانند.
حوادث شش ماه گذشته نشان داد که هرچند در شرایط کنونی کشور عمده نیروهای دموکراسیخواه ایرانی فاقد تشکیلات و شبکههای اجتماعی هستند تا در شرایط بحرانی بتوانند با اتکا به این سرمایه اجتماعی، جریان حوادث را راهبری کنند، اما همچنان درصد قابل توجهی از شهروندان ایرانی مطالبه دموکراسی را برای خود اولویت میدانند و به دنبال مبارزه خشونتپرهیز هستند. واکنشها به بیانیه میرحسین موسوی و همچنین مقاومت حامیان مولوی عبدالحمید در زاهدان (که به واسطه مرجعبت مذهبی، جزو آخرین گروههای دارای شبکههای اجتماعی محسوب میشود) نشاندهنده این سرمایه با ارزش در بطن جامعه است.
بنابراین هر چند به احتمال زیاد رفتار حکومت ایران در حوزه داخلی تغییری نخواهد کرد، چرا که نقطه مشترک سه دولت ایران، عربستان و چین در ضدیت با فعالیت آزاد نهادهای و تشکیلات مستقل است، اما این توافق میتواند به صورت ناخواسته فرصتی برای حوزه عمومی ایران ایجاد کند، تا با شبکهسازی و تقویت سازمانها و نهادهای مستقل، شرایطی ایجاد شود تا در فورانهای ناگزیر مطالبات پرشمار اجتماعی بعدی، برخلاف خواست بازیگران وابسته به دولتهای خارجی، تحولات کشور در مسیری تقویت پایهها و ارکان کشور و ملت ایران پیش برود. دستیابی به این هدف بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود، اما اگر طیف وسیع نیروهای ملیگرا و دموکرات ایرانی این مسئولیت تاریخی را بر دوش خود احساس کنند و ورای تمام اختلاف سلایق و دیدگاهها، سعی در تقویت و همافزایی سرمایههای اجتماعی یکدیگر داشته باشند، میتوانیم امیدوار باشیم که در آینده شهروندان ایرانی در سراسر جهان برای تغییر شرایط زندگی خود، دیگر در انتظار تصمیم پارلمانهای اروپایی یا هر قدرت خارجی دیگری نمانند!
برای حفظ ایران و دوری از ویرانی و آشوب این مرز و بوم، تنها این نیروهای سیاسی و مدنی مستقل هستند که با اتکا به ظرفیتهای فراوان و درخشان شهروندان و جامعه ایرانی میتوانند در میانه بازیگری مخرب حکومت و همچنین دولتهای خارجی، پرچم توسعه و پیشرفت پایدار را برای ایرانی دموکراتیک و آزاد به دور از انتقامجویی حمل کنند. طیفهای گستردهای که شامل فعالین سیاسی از جناحها و احزاب مختلف، نیروهای مدنی، روحانیت و مراجع تقلید، فعالین اقتصادی، رهبران قومیتها و اقلیتهای مذهبی، فعالین صنفی، پژوهشگران و اساتید دانشگاهی، هنرمندان و سایر سرمایههای اجتماعی ایرانی می شود که هرچند در تجربه تاریخی ایرانِ استبدادزده معمولا در حال تخریب یکدیگر بودهاند، اما امروز زمان آن است تا با درک ضرورت تاریخی حفاظت از کیفیت زندگی آینده شهروندان ایرانی و همینطور موجودیت مفهومی به نام ایران این فرصت را برای خود محیا سازند تا ظرفیتهای اجتماعی جامعه را تا حد امکان افزایش دهند. البته که باید منتظر ماند و دید آیا این فرصت برای جامعه ایرانی ایجاد خواهد شد یا خیر؟ و اینکه دموکراسیخواهان ایرانی تا چه حد توانایی و هوشمندی بهرهبرداری از این فرصت احتمالی را خواهند داشت؟
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
2 پاسخ
لطفا به این نویسنده که نامش محفوظه بگید خلاصه تر بنویسه.
این به نظر میرسد که یک آرزو باشد تا واقعیت
دیدگاهها بستهاند.