جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام-قسمت هشتم
درآمد
می دانیم که یکی از موضوعات مهم تاریخ عصر نبوی (فرمانروایی حضرت محمد در مدینه) مواجهه یهودیان با مسلمانان و پیامبر اسلام است. در این دوران حدود ده سال چند رخداد مهم بین یهودیان یثرب با مسلمانان نوآیین همواره مورد پرسش و چالش بوده و هنوز هم بین تاریخ نگاران و حتی سیره نویسان ایمان مدار مسلمان مورد بحث و مناقشه است. برخوردهایی که از سال سوم آغاز شد و تا حدود سال هفتم ادامه یافت و از دو سو موجب آزارها و آسیبهایی گردید و البته در این میان چند قبیله یهودی بیشترین آسیب را دیدند. در این میان چند حادثه بیش از همه مورد بحث و مناقشه است: برخورد با ینی نضیر، بنی قینقاع، بنی قریظه و با یهودیان خیبر و نیز قتل چند تن از یهودیان که، وفق منابع اسلامی، متهم به توهین و حتی توطئه علیه مسلمانان و شخص نبی اسلام بودند.
در این جستار ابتدا به تاریخچه حضور قوم یهود در شبهجزیره عربستان اشارتی میشود تا خوانندگان اطلاعات لازم درباره یهودیان داشته باشند و این اطلاعات شاید به فهم فضای زیست یهودیان و بهویژه به درک فضای مواجهه بین یهودیان و مسلمانان کمک کند. آنگاه دیباچهای خواهم نگاشت و در آن به مبانی نظری و تحلیلیام اشاره خواهم کرد تا مخاطبان هوشمند بدانند نقطه عزیمت من در این گزارش تاریخی (و نه صدالبته کلامی) چیست.
تاریخچه حضور یهودیان در شبهجزیره عربستان
یکی از دینهای کهن در شبهجزیره دین یهود بود که در نواحی مختلف عربستان پراکنده بوده ولی در آستانه ظهور اسلام قبایل بزرگی از آنان در شهر یثرب (مدینه بعدی) می زیستند. شمار آنان چندان زیاد بود که به روایتی نیمی از ساکنان یثرب را یهودیان تشکیل میدادند.
درعینحال از آغاز نفوذ و کوچ یهودیان به عربستان و سیر تاریخی و زیستیشان و امور مربوط به آنان حتی در عصر جاهلیت اطلاعات زیادی در دست نیست. به گزارش جوادعلی در کتاب مهم «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام» اسناد قابل توجهی از وضعیت یهودیان در پیش از اسلام در جزیره العرب در اختیار نیست. اطلاعات موجود از یهودیان و قبایل و طوایف متنوع آنان، عمدتاً از طریق تاریخ صدر اسلام و طرح قبایل مختلف یهود در ارتباط با مواجهه آنان با محمد و اسلام و غزوات و روابط صلح و جنگشان با پیامبر بهدست آمده و در منابع سیره و تاریخ اسلام انعکاس یافته است.
دقیقاً روشن نیست که یهودیان از چه زمانی و در چه مکانهایی ساکن شده و یا از کجا به کجا کوچ کردهاند. گفته شده که یهودیان غالباً در فلسطین و مابین فلسطین و یثرب سکونت داشتند. این نواحی ازجمله سرزمین فلسطین از دیرباز یک منطقه عربی بود و در قلمرو شبهجزیره قرار داشت. در واقع فلسطین امتداد طبیعی حجاز و جزئی از آن است و عکس آن نیز صادق است. لذا اسکان و اقامت مردمان حجاز و فلسطین در نواحی یکدیگر امری طبیعی و معمول بوده است. بهطور طبیعی شمار قابلتوجهی از قوم یهود در سرزمین یمن (جنوب) و یمامه و عروض زندگی می کردند. به روایتی یهودیان یمن از روزگار سبأییان یعنی بخت النصر به آن ناحیه کوچ کرده و دیگر به فلسطین باز نگشتند. با ورود و چیرگی حبشیان مسیحی بر یمن یهودان تا حدودی ضعیف شده اما در عین حال ماندند. نجران از پایگاههای مهم یهودیان در یمن بود. آنان در آنجا با مسیحیان و بت پرستان می زیستند. در طائف نیز شماری از یهودیان زندگی می کردند که از یمن رانده شده بودند. شماری هم در مکه می زیستند که ظاهراً چندان زیاد نبودند. اما بیشترین آنها در یثرب و نواحی آن مقیم بودند.
این که این گروه دینی–قومی از چه زمانی در نواحی یثرب می زیستند، دقیقاً روشن نیست. به گفته جوادعلی برخی از اهل اخبار آورده اند که یهودیان از زمان موسی در یثرب مقیم شدهاند. برخی گفته اند از زمان بخت-النصر یهودیان در مکانهایی چون وادی القری و خیبر و تیماء و یثرب ساکن شدند. در واقع اینان در این زمان گریختند و به این نواحی کوچ کردند. اخبار تلمود و برخی منابع یهودی نیز مؤید این خبر است. برخی روایت کردهاند که نخستین یهودیان کسانی بودند که در سپاه نبونید بودند که به تیماء می رفتند و شماری از آنها در جاهای مختلف از جمله در یثرب ساکن شدند. بعضی نیز آورده اند که یهودیان حجاز و پیرامون یثرب پس از ظهور روم در بلاد شام و تحت تعقیب قرار دادن یهودیان و عبرانیان بوده و آنان برای گریز از آزار رومیان و امنیت یافتن به این نواحی هجرت کردند. این خبر می تواند درست باشد چرا که پس از فتح فلسطین بهدست رومیان، یهودیان زیادی ناچار شدند از فلسطین بگریزند. بنی قریظه و بنی بهدل از این شمار کوچندگانند. جوادعلی در مجموع چهارده قبیله یهودی را به نام بر می شمرد و می گوید اینان از یهودیان مهاجر و بنی اسرائیل بودند. اما یهودیانی نیز بودند که از خاندانهای عرب بودند. وی به چهار قبیله مشهور از قبایل عرب در جنوب و حجاز اشاره می کند. این یهودیان بر یثرب و پیرامون آن چیره بودند تا این که در پی سیل عَرِم و کوچ شماری از قبایل کهن از جنوب به نواحی دیگر مانند دو قبیله نامدار یعنی اوس و خزرج به یثرب آمدند.
ظاهراً در مکه شمار یهودیان چندان زیاد نبود و به گفته جوادعلی از آنجا که در مکه شمار و نقش قابل ذکری نداشتند در آیات مکی اشارتی به آنها نشده اما در مدینه بهویژه در سالیان اخیر بدانها اشارت رفته است.
بنی نضیر و بنی قریظه دو طائفه مهم و اثرگذار یهودی بودند که در یثرب می زیستند و در اواخر نقش سیاسی و فرهنگی و اقتصادی مهمی هم در میان یهودیان و هم در میان اعراب و قبایل یثرب و حوالی آن ایفا می کردند. اینان غالباً با دو قبیله برتر یثرب یعنی اوس و خزرج هم پیمان بودند. ظاهراً این دو طائفه از نظر تبار به یک شخص می رسیدند که نامش کاهن بن هارون بود. این دو از نظر تبار و نسب از دیگر یهودیان ناحیه برتر و شریف تر شمرده می شدند. این دو قبیله به کهانت شهره بودند و این شهرت از نام نیایشان نیز آشکار می شود. البته نولدکه احتمال می دهد عنوان کاهن به دلیل انتساب آنان به طبقه کاهنان بوده که از فلسطین کوچ کرده بودند. همواره بین سه گروه یهودی بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه اختلاف و جنگ و درگیری وجود داشت. البته برخی از پژوهشگران بر این گمانند که بنی قینقاع از اعراب یهودی شده باشند. یهودیان وادی القری اکثریت ساکنان منطقه را تشکیل می دادند.
یهودیان خیبر از اقوام مهم یهودی شمرد می شدند و به کشاورزی و ثروتمندی و نیز به شجاعت در میان یهودیان شناخته شده بودند. خیبر سرزمینی دارای آب فراوان و حاصلخیز بود و به زراعت شهرت داشت و نخلستانهای بزرگی داشت. گمان رفته که یهودیان خیبر از نسل «رکاب» یاد شده در تورات بودند. برخی گفته اند که خیبر نامی عبری و معادل حِصن (دژ) در عربی است. بعضی نیز گفتهاند که خیبر عبری است اما معنای آن طائفه و جماعت است. به گفته ای خیبر دارای هفت قلعه مهم بود که آنان را از تجاوزات اعراب و غارتشان محفوظ می داشت. به روایت جوادعلی کهن ترین سند مکتوبی که در آن اسم خیبر آمده مربوط می شود به سندی به سال ۵۶۸ میلادی.
یهودیان نواحی مختلف عمدتاً یهودی مهاجر فلسطینی بودند اما شماری از اعراب اصیل نیز در طول زمان و بر اثر تبلیغات یهودیان و یا همنشینی و روابط فرهنگی و اقتصادی و قبیله ای عمیق و معاشرت مداوم با هم به دین یهود گرویده بودند. در گذر ایام یهودیان مهاجر از جهات مختلف شدیداً تحت تأثیر فرهنگ و عقاید و سنن مردمان میزبان و بومی عرب جزیره و حجاز قرار گرفته بودند. این اثرپذیری تا حد زیادی در عقاید دینی هم بود و ازاینرو آنان تا حدودی از باورها و عقاید دینی کهن و اصیل خود فاصله گرفته بودند. سیر این تحولپذیری به گونه ای بود که یهودیان عرب و مستعرب (حداقل شماری از آنان) چندان مداومتی و اصراری بر حفظ محافظه کارانه افکار و عقاید میراثی کهن خود نداشتند.
یهودیان عربستان در آستانه ظهور اسلام از نظر دینی چندان به تبلیغ دین اهتمام نمیکردند. از این رو برخی تاریخ نگاران بر این نظرند که یهودیان جزیره العرب از دیگر همکیشان خود جدا شده و اینان با دیگران از نظر عقیدتی متفاوت بودند. از جمله گفته اند که آنان به تلمود مقید نبودند و حتی آنان را یهودی نمی دانستند. احتمالاً به همین دلیل است که در گزارش های عبرانی اثری از اعراب یهودی ساکن جزیره نیست (البته جوادعلی دلایل دیگری برای این عدم گزارش در مورد یهودیان جزیره ذکر کرده است). آنان بیشتر در اندیشه تجارت و امور بازرگانی و معیشتی بودند و مسئله کسب درآمد و زندگی بهتر برای آنان مهم شمرده می شد. از باب مقایسه می توان گفت مسیحیان آن نواحی به امور مذهبی و دعوت دینی توجه بیشتری داشتند و در این زمینه فعال تر بودند. در واقع آنان در نهایت با اعراب آن روزگار تفاوت چندانی نداشتند و در اکثر امور، جز دیانت، با اعراب یکی بودند. آنها مانند عربان جزیره لباس می پوشیدند و به اعراب زن می دادند و از آنها زن می ستاندند. در امور دیگر زندگی نیز همین رابطه مدنی و فرهنگی وجود داشت. در دیگر امور نیز یهودیان کم و بیش تابع سنت های عربی بودند.
یهودیان جزیره العرب به عربی سخن می گفتند و هر قومی تابع زبان محلی و ویژه خود بود. اعراب در سرزمین-های عربی از آزادی هایی برخوردار بودند که در جاهای دیگر نبود و این ویژگی یهودیان را نیز در استفاده از فضای آزادتر تشویق می کرد. در مجموع در طول دوران دراز همزیستی و در اغلب زمانها بین یهودیان و اعراب روابط خوب و حسنه بوده است. در عین حال این بدان معنا نیست که هیچ نقار و اختلاف و حتی جنگ و خشونت در میان نبوده است. اما شاید در برخی مناطق دیگر روابط اعراب و یهودیان متفاوت بوده است. از اخبار سریانی و عبرانی چنین پیداست که عربان منطقه بابل به یهودیان ناحیه هجوم می بردند و به غارت و جنگ بر ضد آنان میپرداختند. اما در مقابل یهودیان جزیره العرب از نظر علم و فقه و تألیف و خطابه به گونه-ای و در سطحی نبودند که یهودیان عراق یا فلسطین و یا مصر بودند. حتی یهودیان جزیره به انواع خرافات مذهبی مانند سحر و جادو و تعویذ گرایش داشتند. احتمالاً انزوای آنان از دیگر یهودیان و یا دوری آنها از سرزمین های پیشرفته تر در این عقب ماندگی آنان نقش داشت. اما این دلیل به تنهایی برای توجیه و تعلیل این عقب ماندگی کفایت نمی کند. ضمن این که شمار این یهودیان در جزیره کم نبودند.
طوایف پراکنده یهودی در عربستان عمدتاً به کارهای کشاورزی و تجارت اشتغال داشتند. در عین حال رباخواری و اشتغال به برخی صنایع مانند رنگرزی، بافندگی، آهنگری و پرورش انواع حیونات و پرندگان و صید ماهی در ساحل دریای سرخ نیز از امور مورد علاقه یهودیان بود و به آنها اهتمام داشتند.
دیباچه ضروری (مبانی نظری تحلیل)
چنان که گفته شد در آستانه ظهور اسلام مسیحیان عموماً در حوالی مکه (طائف) میزیستند و یهودیان در شهر یثرب (مدینه) زندگی میکردند. بر اساس منابع موجود، تا هجرت نبی اسلام از مکه به یثرب، هیچ نوع مواجههای بین این دو گرده دینی کهن با مسلمانان و پیامبر اسلام رخ نداده بود. نبی اسلام آشکارا خود را ادامه دهنده راه ابراهیم و موسی و عیسی و تصدیق کننده کتب دینیشان آنان میدانست (این مدعا بارها در آیات قرآن آمده است) ). و همینان بعدها تحت عنوان «اهل کتاب» به رسمیت شناخته شده و دارای حقوقی مشخص شدند. اما این در مدینه بود که بین مسلمانان و دو دین ابراهیمی و سامی کهن، برخوردهایی رخ داد. البته مواجهه مسیحیان محدودتر بود و حداقل به خشونت کشیده نشد ولی برخورد یهودیان به گونهای بود که خیلی زود به تنشهای زیادی دامن زد و به خشونتهایی منتهی گردید.
اما علل و انگیزههای این برخوردها چه بود؟ آیا باورهای مذهبی دلیل و انگیزه چنین چالشهایی شد و یا دلایل دیگر نقش داشت؟
از آنجا که منابع موجود برای شناخت درست و همه جانبه رخدادهای صدر اسلام کفایت نمیکند و به ویژه این که این منابع با فاصله حداقل بیش از یک قرن از زمان رویدادها ثبت و ضبط شدهاند و طبعاً آمیخته به انواع تغییرات و تحریفات هستند، اکنون نمیتوان درک کاملاً واقعبینانه و منصفانه و جامع از مواجهه مسلمانان و یهودیان داشت و از این رو درک و تحلیل ما در شرایط کنونی منحصر است به همین منابع اسلامی موجود. حداقل من از منابع دیگر اطلاعی ندارم و گزارش من از ماجرای مواجهه یهودیان و مسلمانان و پیامبر اسلام، محدود است به منابعی که دیدهام و البته تلاش کردهام در حد درک و تشخیص خود مستند و منصفانه تحلیل کنم. گفتن ندارد برای روشن شدن زوایای رخدادهای مربوط به یهودیان مدینه و قبایل مشهور آن، دیدن منابع و اسناد یهودی این دوره در حجاز و یا حوالی همجوار (البته اگر وجود داشته باشد) بسیار ضروری است. زیرا محتمل است که گزارشهای منابع اسلامی تعصب آلود و یا جانبدارانه و حداقل یک سویه باشد؛ همان گونه که چنین احتمالی در منابع یهودی و جز آن نیز وجود دارد. به ویژه که برخی گزارشهای راه یافته در منابع اسلامی، از طریق برخی یهودیان و یا یهودی زادگان گاه مسلمان شده انجام شده است.
با توجه به این نکات، هیچ تحلیلی از تاریخ مواجهه یهودیان مدینه با مسلمانان تا اطلاع ثانوی، کامل و جامع نیست. به ویژه که در هر دو سو شواهدی وجود دارد مبنی بر تحریف و یک سویه نگری و سوء استفاده علیه یکدیگر. این تاریخچه مبهم و به یقین ناقص، از همان زمان تا کنون موجب شده تا نقار و سوء ظن و حتی دشمنی نامتعارف و نامعقولی بین مسلمانان و یهودیان در تاریخ اسلام پدید آید؛ نقاری که هنوز هم در اشکال مختلف و با درآمیختن با انواع اغراض سیاسی دولتها و یا رهبران دینی از دو سو، بازتولید میشود و زمینه ساز انواع دشنمی ها و گاه خشونتها میشود. هنوز هم غالب تحلیلگران مسلمان (حتی گاه روشنفکر و مدرن) از اصطلاح «اسرائیلیات»، که گویی جملگی با سوء نیت و به قصد ایجاد انحراف در اسلام از سوی برخی یهودیان جعل شدهاند، استفاده میکنند. اکنون حتی تبار یهودی داشتن یک مسلمان چه بسا راست کیش،، موجب بدگمانی خواهد بود
اما در مورد دلایل و انگیزههای رخدادهای پیاپی برخورد یهودیان با مسلمانان، سخن به کمال نمیتوان گفت ولی به اجمال می گویم که این برخوردها اساساً سیاسی بوده و ربط مستقیم و معناداری با فکر و عقیده مذهبی خاص دو طرف نداشته و امر سیاست نیز به طور مستقیم به تحقق امارت و فرمانروایی حضرت محمد در مدینه بستگی و ربط پیدا میکند.
برای روشن شدن این مدعا به کوتاهی عرض میکنم که پس از هجرت نبی اسلام از مکه به مدینه و احراز امارت وی در این شهر و سپس گسترش آن در نواحی دیگر و در اواخر به مکه و در نهایت به تمام حجاز، محمد افزون بر نبوت و دعوت دینی، در عمل امیر و میتوان گفت «شیخ الشیوخ قبایل» و فرمانروای عموم عربان مدینه و مکه (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) شمرده میشد و این امر به طور ذاتی و عرضی پیامبر را با مقتضیات ملکداری درگیر کرد و می دانیم که جدالهای مختلف فکری و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و وضع قوانین و فصل خصومات و جنگ و صلح و…، از مقتضیات امر امارت و حکومت است. چنان که در جستار چهارم به تفصیل نوشتم، آمیختگی دو امر ذاتاً متمایز نبوت و حکومت و تجسم آن در شخصی واحد، منشاء مشکلات و انحرافاتی در بینش و روش مسلمانی در ادوار بعد شد تا آنجا که از همان قرن نخست، تصمیمات نبی اسلام، که عمدتاً برگرفته از سنتهای جاری اعراب بود و الزاماً در تخته بند زمان و مکان، ذیل عنوان «سنت و سیره نبوی» ماهیت و صبغه مذهبی یافت و مقدس شد و نقدناپذیر و الزام آور برای تمام زمانها و مکانها.
با توجه به این ملاحظه عام، برخورد مسلمانان و یا نبی اسلام با یهودیان و دیگر اقوام و طوایف دینی و غیر دینی، ذیل امارت محمد قابل تحلیل و نقد و بررسی است و نه ذیل عنوان اسلام و یهودیت. تا آنجا که به نظریه اسلام با استناد به قرآن مربوط میشود، پیامبر اسلام خود را تداوم بخش پیامبران ابراهیمی و توحیدی پیشین و از جمله حضرت موسی میداند و حداکثر اسلام مکمل آنهاست (و نه البته ناسخ آنها) و از این رو آزادی فکر و عقیده برای پیروان آن دو دین بزرگ (همین طور دین زرتشت و منداییان (سوره حج، آیه ۱۷) تأمین و تضمین شده است و ناگزیر پیامبر اسلام شرعاً مجاز نیست که عقیده مذهبی خود را بر آنان تحمیل کند.
در این صورت منطقاً باید نتیجه گرفت که برخوردهای با یهودیان نمیتواند در چهارچوب نظریه و سیاست شرعی و دینی رخ داده باشد. در واقع این مواجههها صرفاً در چهارچوب منازعات سیاسی و اجتماعی روزمره و جاری دهه نخست هجری رخ نموده است. هرچند ممکن است افکار و آموزههای دینی دو سوی منازعه در مواردی به صورت انضمامی نقش آفریده باشد.
حال این برخوردها چگونه و چرا رخ داده و در نهایت داوری ما امروز چگونه است، صرفاً یک امر عرفی و تاریخی است و طبعاً هر تحلیلی در چهارچوب منابع و مستندات معتبر و پس تعادل و تراجیج معتبر خواهد بود و همین طور درک فضای خاص رخدادها و زمینههای مادی و معنوی برخوردها که البته چنین درکی برای امروز بسیار دشوار مینماید.
از آنجا که در جستار ششم نوشتم که نبی اسلام نیز در حوزه عرفی و از جمله امر ملکداری و تصمیمات روزمره از عصمت مطلق برخوردار نبوده و از این رو نقدپذیر است (و این امر البته با منزلت معنوی و مقام وحیانی اش منافات ندارد)، اگر در مواردی به طور مدلل و مستند تشخیص این باشد که فلان تصمیم پیامبر در برخورد با یهودیان و یا هر امر دیگری اشتباه بوده، منطقاً راه برای نقد و بررسی و اذعان به اشتباه باز خواهد بود.
با این دیباچه ضروری، بررسی داستان برخوردهای نبی اسلام با یهودیان مدینه را آغاز میکنم و در چند قسمت بدانها خواهم پرداخت و در این بررسیها نظریه پیشنهادی و مختارم را به محک تحقیق و تحلیل تاریخی خواهم زد.
بخش های پیشین :
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت هفتم
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت ششم
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت پنجم
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت چهارم
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت سوم
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت دوم
جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام- قسمت اول
منابع و پانوشت ها
[۱] . در باره معنای لغوی «یهود» اختلاف نظر وجود ارد. اما احتمالا متخذ از خدای یهود «یهوه» است که عبری است و یهود به معنای پرستندگان یهوه می باشد. یحیی نوری، جاهلیت و اسلام، ص ۳۹۵
[۲] . گیورگیو، محمد پیامبری که از نوباید شناخت، ص ۱۷۷
[۳] . به گزارش جوادعلی (المفصل فی تاریخ العرب، جلد ۶، ص ۵۶۷) مدینه را یهودیان در روزگار پیش از اسلام به یثرب دادند و آنان نیز آن را از آرامیان گرفتند تا بدین وسیله بین وادی القری و جاهای دیگر فرق نهاده شود.
[۴] . البته صرفا به دلیل عدم اشارت آیات قرآن به یهودیان مکه نمی توان نتیجه گرفت که اینان در مکه زیاد نبوده و یا نقشی نداشتند. از آنجا که در مدینه دوران اقتدار سیاسی پیامبر و مسلمانان بود و برخوردهای زیاد و تند و خشنی بین یهودیان و مسلمانان رخ داد، طبعا آیاتی در این زمینه نازل شده و یا در سیره های نبوی به کرات از آن حوادث و رخدادها یاد شده است. این سخن بدان معناست که اگر یهودیان مکه در قلمرو اسلام و پیامبر اسلام به هر دلیل موضوعیتی پیدا می کرد، قطعا در قران و نیز سیره نبوی آیات و نشانه هایی از یهود و افکار و اعمال آنان یافت می شد. چنان که جوادعلی (جلد ۶، ص ۵۳۰) خود روایت می کند که در طائف یهودیانی بودند که از یمن و یثرب رانده شده بودند. آنان به تجارت اشتغال داشته و پس از اسلام نیز هرگز مسلمان نشدند. پس از آن که اهل طائف با پیامبر اسلام صلح کرده و تعهد کردند ربا ندهند و شراب نخورند، یهودیان نیز پذیرفتند جزیه بدهند و بمانند.
[۵] . شیرین دخت دقیقیان (شرحی بر دلالت الحائرین، جلد چهارم از ترجمه دلالت الحائرین-اثر مشهور موسی بن میمون-، آمریکا، بنیاد ایرانی هارامبام، ۲۰۱۱، ص ۲۳۲) گزارش می کند که یهودیان عربستان بازماندگان زلوتها و فرقه های عرفانی بودند و این تعالیم مَعَسه مرکاوا را از قرن اول تا قرن هفتم میلادی و ظهور اسلام حفظ کرده بودند.
به نظر می رسد که این وصف برای یهودیان عربستان به طور عام چندان با گزارشهای تاریخی سازگار نیست.
[۶] . طه حسین (آئینه اسلام، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۶، ص ۷) می گوید: بیشتر یهودیان، مانند اعراب، بیسواد بودند و جز علمای مذهبی خود خوانا و نویسان نداشتند؛ این علمای مذهبی به نادانی نزدیکتر بودند تا به دانش، و از ایشان نیز کمتر کسی بود که دین خود را به خوبی بداند تا به یهودیان دیگر چه رسد.
[۷] . جوادعلی، جلد ۱، ص ۶۵–۶۵۹ و جلد ۶، ص ۳۴–۳۶، ۲۱۲، ۲۱۵، ۳۱۹، ۲۲۸–۲۳۹، ۵۱۱–۵۱۶، ۵۱۸–۵۱۹، ۵۲۲، ۵۲۴-۵۲۶، ۵۳۰–۵۳۲، ۵۳۵–۵۳۶، ۵۳۸، ۵۴۱، ۵۴۳، ۵۴۵–۵۴۶، ۵۴۹، ۵۵۹– ۵۶۰، ۵۶۵–۵۶۶ و ۵۶۹