«برادران لیلا» در حالی مجوز پخش در سینماهای داخل کشور را نگرفت که شش ماه از قیام زن ،زندگی آزادی در ایران میگذرد. این فیلم اثر سعید روستایی، کارگردان خوشفکری است که تنها سی و سه سال دارد. روستایی دانشآموختهی کارشناسی سینماست و پیش از این با فیلمهای «متری شش و نیم» و «ابد و یک روز» جای خودش را در بین کارگردانان با استعداد باز کرده بود؛ کارگردان جوانی که حرفی برای گفتن حتی در فستیوالهای بین المللی فیلم دارد.
در این جنبشی انقلابی تاکنون بیش از پانصد جوان کشته شدهاند. قریب به هزارنفر از معترضین اغلب جوان با شلیک مستقیم تفنگهای ساچمهای و بادی به چشمشان از ناحیهی یک یا هر دو چشم نابینا و چهار جوان بی گناه با صدور احکام مملو از اشکالات فقهی و شرعی اعدام شدهاند. جنبشی که موافقان و مخالفانش بر این باورند که شرایط داخلی و بین المللی ایران دیگر هرگز به دوران پیش از آن بازنخواهد گشت.
در «برادران لیلا هم قیامی زنانه برداست؛ قیامی که تلاشها و تقلاهای لیلای فیلم، به آب و آتش زدنهایش برای سامانبخشیدن به وضعیت نابسامان برادرانش ، حسرتخوردنها و آهکشیدنهایش، نگاههای غمبارش از حرفهای سردی که میشنود ،حتی از برادرانش، یعنی همانهایی که تمام تلاشها و تقلاهای لیلا برای بهبود اوضاع اسفبار آنان است ،همسویی کامل دارد با شرایط انقلابی کنونی در ایران.
همانطوری که آهنگ «برای» اثر شروین حاجیًپور سرود انقلاب زن، زندگی ،آزادی محسوب میشود ، شاید بتوان گفت که فیلم برادران لیلا هم فیلم مخصوص انقلاب زن ، زندگی ،آزادی است، حتی اگر پیش از آغاز آن ساخته شده باشد.
اگرچه انتقاداتی بدین فیلم وارد است مانند اینکه چنین سنتی برای نامگذاری بزرگ فامیل آنهم با اینهمه اغراق، رسم و رسوم کدامیک از طوایف ایرانی است، ولی پیامی که فیلم برای مخاطب دارد با نمادهایی مانند چهل سکه (نماد چهل سال حکومت جمهوری اسلامی )، پدر دیکتاتور (نماد رهبر جمهوری اسلامی ) لیلا (نماد زن و دختر ایرانی که دایما برای گفتن حرفهای منطقی و نگاه تیزبینش باید در حال جنگیدن و تقلا باشد، دایما توسط حتی عزیزترین اطرافیانش شماتت میشود و حرفهای دلسرد کننده میشنود) گویاست و دلیل عدم پخشش در سینماهای داخل کشور هم لابد همین نشانهها و سمبلها و رساندن پیام قیام زن ،زندگی ،آزادی به مخاطب بوده است.
برادران لیلا بدبختی و فلاکت خانوادهای ایرانی را به تصویر میکشد؛ بدبختی و فلاکتی که ناشی از توهم، کمخردی و از خودراضی بودن پدر خانواده است که با غروری کاذب دست و پنجه نرم میکند. پدری که مشکلات داخل خانه و فقر و بی پولی پسرانش را علیرغم تلاشهای مکرر برای بهبود وضعیتشان نمیبیند. پدری که مدام در حال تلاش برای راضی نگه داشتن فامیلاش است، همان فامیلی که هیچگاه او و فرزندانش را آدم حساب نکردهاند و در هیچ یک از مهمانیها ، جشنها و مسافرتهای خانوادگی دعوتی از آنان نکردهاند، چون ارزشی برای او و پسرانش قایل نبودهاند. فامیل سواستفادهگری که درشرایط حساس کنونی (فوت بزرگ فامیل ) و با شناخت دقیق از زوایای اخلاقی پدر متوهم و کمخرد خانواده که عقدهی «بزرگ خاندان» نامیده شدنش بر کسی پوشیده نیست، سعی دارند با سو استفاده از حماقت و حقارت پدر به اهداف سوءشان و منافع مالی مورد نظرشان برسند. پدری که سرمایهی تمام زندگیش، یعنی چهل سکهی طلا را حاضر است برای داشتن لقب بزرگ خاندان بودن هزینه کند. پدری که چشمانش را به روی فقر و استیصال پسرانش بسته است، نوههای قد و نیمقدش را نمیبیند و چشمانش به روی فقر و نداری پسربزرگش که با شستن سرویسهای بهداشتی و برداشتن مواد خوراکی از خانهی او سعی در رفع امورات زندگی دارد نابیناست. پدری که حاضر است برای داشتن یک عنوان ظاهری همیشه با بدبختی و فقر دست و پنجه نرم کند ولی در مراسم خانوادگی با کت و شلوار عاریهای بالای مجلس بنشیند.
چهل سکهی طلا در این فیلم که سمبل چهل سال حاکمیت جمهوری اسلامی بر ملت و سرزمین ایران است، چهل سال باج دادن به شرق و غرب؛ همان فامیل سواستفاده گر، برای تبدیل شدن به قدرت اول منطقه و رسیدن به بمب هستهای که البته جز خالیتر شدن سفرهی ملت ایران و دشمنی همان شرق و غرب ماحصلی برای ملت ایران نداشته است.
اتفاقی که لیلای فیلم (نماد زن ایرانی) با همکاری برادرانش(نماد تک تک ملت ایران) مانع آن میشوند، همکاری و همفکری که از علیرضا برادر صلحجویی که میتوان او را نمادی از تفکرات اصلاحطلبانه در کشور دانست، تا زمان وقوعش مخفی میماند.
برادر صلحجویی که علیرغم از دست دادن شغلش به واسطهی اختلاس مدیران کارخانه ناچار به بازگشتن به خانه شده است. خانهای که نماد کشور ایران است، یعنی همانجایی که روزانه و سالانه در حال از بین رفتن بیشتر است.
علیرضا حاضر است که پدر متوهم و نادانش تمام سرمایهی زندگیشان را به فنا بدهد ولی دلخوش بماند به لقب بزرگ فامیل بودن. علیرضای صلحجویی که هشت سالی یکبار به خانه سر میزند (بهنماد ۸ سال ریاست جمهوری خاتمی و روحانی) زیرا او از شلوغی و درگیری و نابسامانی وحشت دارد و حاضر است برای حفظ آرامش ظاهریاش منفعت سایر اعضای خانواده را زیرپا بگذارد زیرا او اساسا حوصله ی درگیری و کشمکش با پدر متوهم کم خرد را ندارد. پدر کم خرد و شارلاتان خانواده که با غشکردنهای گاه و بی گاهش و وارد کردن فشارهای عاطفی و روانی به سایر اعضای خانواه از هیچ حیلهای برای رسیدن به خواسته هایش فروگذار نمیکند و یادآور سخنرانیهای احساسی و هیجانی رهبر جمهوری اسلامی در بین طرفدارانش برای رسیدن به مطلوب مورد نظرش است مانند جسم ناقصی دارم. رهبری که با تکبر و خودبینی خاص خودش کشور را طی دوران حکمفرانی اش به بحرانهای عظیمی کشانده است که نه پول ملی ارزش و اعتبار خاصی دارد و نه فرزندان خانواده (یعنی ملت ایران ) زندگی در خور و راحتی. رهبری که رضایتمندی همسایگان مانند همان فامیل سواستفادهگر از جمله چین و روسیه و لبنان برایش مهمتراست تا خوشبختی و رفاه و آسایش خانواده در خانهی پدری؛ خانوادهای هفت نفره که یکی از آنها از سرناچاری به خارج کشور میگریزد (حدود یکهفتم جمعیت ایران از کشور مهاجرت کرده).
تلاشهای لیلا، بغض کردنهایش، حرصخوردنهایش، فریادهایی که بر سر پدر و مادرش میزند وقتی که آرزوی مرگ آنان را میکند آنجایی که با گریه میگوید : شما چرا نمیمیرید ؟ و اشکی که سرازیر می شود، یادآور بغض، خشم و تلاشهای زنان ایرانی است که از بعد از انقلاب اسلامی حکومت توانسته به سرعت و با سرکوب فراوان آنان را از تمام عرصه های عمومی به عقب براند و به موازات آن تمام زندگی ایرانیان را چه در بُعد سیاسی و چه در بُعد اجتماعی تک صدایی و تکجنسیتی کند ، یادآور شعارهایی است که طی این شش ماه با آرزوی مرگ و نابودی برای رهبر جمهوری اسلامی سر داده شده.
برادران لیلا که سیاسیترین فیلم سینمای ایران نام گرفته است، سعی دارد در قالب به نمایش کشیدن یک خانوادهی ایرانی که به گفتهی لیلا «هر روز داریم فقیرتر می شویم» مشکلات ملموس زندگی تحت لوای جمهوری اسلامی را به تصویر بکشد، مشکلاتی که ناشی از توهم، کمخردی و زوال عقل پدر خانواده است؛ پدری که فرزند اصلاحطلبی چون علیرضا در تمام بزنگاهها باعث دلگرمیاش بوده و در نهایت با سیلی محکمی که از لیلا میخورد کاخ آمال و آرزوهای پوشالیاش بر سرش ویران میشود و با مرگ اوست که جشن و پایکوبی به خانه که البته ویرانهای بیش نیست باز میگردد.
19 پاسخ
این فیلم پر از نماد بود و به نظر من کارگردان در نهایت با معرفی اجمالی همه نماد ها بعنوان یک توضیح از شرایط کشور، خشمش رو با مردن پدر منحوس خانواده و شادی دهه نودی ها نشون میده.
در این فیلم علیرضا که اسمی مذهبی و شیعی داره و نمایانگر قشر مذهبی و اعتقادی جامعه میتونه باشه (بدون اوردن ظواهر مذهبی در فیلم) آخرین فردی هست که به لیلا بعنوان قشر متوسط و کارمند و برادران خودش ملحبق میشه برای کلید زدن پروژه اصلاحات که همان تاسیس مغازه و چاره اندیشی برای اقتصاد بیمار خونه هست. البته تفاوت دیدگاه علیرضا با بقبه همیشه دیده میشه، هم در بیمارستان که در یک تقاطع با لیلا نشستن و هر کدوم به سمت مخالفی جهت گیری دارن، و هم بعنوان مهمترین مخالف پروژه خریدن مغازه از ترس ناراحت کردن پدر.
تنها کسی که از صمیم قلب به پدر علاقه داره که نشون دهنده رویکرد مذهبی بسیجی ها و ارزشی هاست که نمیتونن باور کنن پدر میتواند اشتباه کند.
باقی برادر ها هم به سبب اسم ایرانی خودشون نشون دهنده باقی بدنه جامعه هستن که دلبستگی به دین و مدهب ندارن. پرویز نشون دهنده قشر بازاری هست که با دوبله سوبله حساب کردن قیمت ها میخواد گذران زندگی خودش رو حفظ کنه ولی بطور کل از شرایط ناراضی هست. فرهاد نشون دهنده جوان های بیکار و با تحصیلات کمتر جامعه هست که با زور بازو و حتی شاید لات بازی و دعوا سعی میکنه تو جامعه حق خودش رو بگیره، و منوچهر هم نشون دهنده قشر الیت و نخبه جامعه هست که از سر ناچار دست به خلاف میزنه و با ایده زدن و نبوغ سعی داره زنده بمونه و با آلونک خریدن بالای شهر با اون شرایط سعی داره صورت خودش رو با سیلی سرخ نگه داره ولی همچنان فقیر و محسوب میشه.
پس بین فرهاد و منوجهر و پرویز سه رویکرد مختلف جامعه رو میبینیم برای زنده موندن. یکی عضله داره و با زور نمیذاره کسی حقش رو بخوره چون راننده تاکسیه و هممون میدونیم راننده ها زیاد قفل فرمون به دست دعواشون میشه، یکی با کلاه گذاشتن سر بقیه و منوچهر هم با طرح ایده های جدید ولو در راه خلاف.
لیلا بر خلاف باقی نظراتی که خوندم نماد زنان جامعه نیست فقط و نماد قشر متوسط جامعه هست که با اینکه درگیر مشکلات تموم نشدنی هست، ولی حداقل اونقدری فرصت نفس کشیدن داره که بتونه به راه حل فکر کنه و بگه “با کار کردن درست نمیشه، باید یه کاری کرد”. در حالی که باقی افراد به این نتیجه نرسیدن. و در نهایت با تلاش زیاد و کلاه گذاشتن سر پدر خانواده سعی میکنن پروژه اصلاحات رو انجام بدن که پدر با وتو کردن این پروژه رو به بن بست میرسونه ! علیرضا که بیش از حد همدلی میشه باهاش در این فیلم، میگه که اون ۴۰ سکه پول پدر هست و حق داره هر کاری میخواد باهاش بکنه در حالی که باقی افرار معتقدن که اون ۴۰ سکه که نماد سرمایه چهل سال کشور هست متعلق به همه هست و پدر نباید خرج توهمات و نفع شخصی خودش کنه.
نکته جالب درباره لیلا اینه که پروژه خرید مغازه رو بیشتر برای منفعت برادرانش میخواد تا خودش! چون خودش بهر حال یک شغل کارمندی داره هرچند متزلزل ممکنه باشه ولی برادرانش بعنوان اقشار اقتصادی تحت فشار (از هر نوعی)، نیازمند چاره جویی و کمک هستن.
مادر خانواده نماد افراد سر سپرده مذهبی هست که تمام و کمال نظرات آقا رو آویزه گوششون میکنن و وعده های پدر فریب کار رو باور میکنن و به نوعی “ذوب در ولایت” هستن.
قارداشعلی جورابلو رو من حس میکنم میتونم در غالب کشور های عربی خلیج فارس قرار بدم چون با پول خیلی زیاد حی و حاضری که دارن بلافاصله ارج و قرب همه کشور های همسایه رو میخرن و وقتی اسماعیل نتونست به اهداف خودش برسه، سریعا ریش سفید خاورمیانه میشن.
برخلاف تفکر عموم که تفاسیر جنسیتی از این اشخاص دارند من فکر نمیکنم که لیلا الزاما نشون دهنده زنان قشر متسط باشه و بطور کل، بجز پدر خانواده که معلومه کی هست، جنسیت برای باقی نماد ها نمیشه تعریف کرد و صرفا نمایانگر جایگاه های اجتماعی و اقتصادی مختلف هستن فارغ از زن یا مرد بودنشون.
حالا سوالی که در ذهن من هست اینه که اگر اون سیلی به صورت پدر رو بعنوان طغیان قشر متوسط بر علیه حاکم مستبد قلمداد کنیم و فرض کنیم به معنی نابودی پروژه اصلاحات هست، این سیلی رو باید در چه مرحله ای از قیام های مردمی تعریف کنیم؟ آیا سال ۸۸ ؟ آیا سال ۹۶؟ آیا سال ۹۸؟ و آیا انقلاب زن زندگی آزادی؟ شایدم همه اینها !
این فیلم پر از نماد بود و به نظر من کارگردان در نهایت با معرفی اجمالی همه نماد ها بعنوان یک توضیح از شرایط کشور، خشمش رو با مردن پدر منحوس خانواده و شادی دهه نودی ها نشون میده.
در این فیلم علیرضا که اسمی مذهبی و شیعی داره و نمایانگر قشر مذهبی و اعتقادی جامعه میتونه باشه (بدون اوردن ظواهر مذهبی در فیلم) آخرین فردی هست که به لیلا بعنوان قشر متوسط و کارمند و برادران خودش ملحبق میشه برای کلید زدن پروژه اصلاحات که همان تاسیس مغازه و چاره اندیشی برای اقتصاد بیمار خونه هست. البته تفاوت دیدگاه علیرضا با بقبه همیشه دیده میشه، هم در بیمارستان که در یک تقاطع با لیلا نشستن و هر کدوم به سمت مخالفی جهت گیری دارن، و هم بعنوان مهمترین مخالف پروژه خریدن مغازه از ترس ناراحت کردن پدر.
تنها کسی که از صمیم قلب به پدر علاقه داره که نشون دهنده رویکرد مذهبی بسیجی ها و ارزشی هاست که نمیتونن باور کنن پدر میتواند اشتباه کند.
باقی برادر ها هم به سبب اسم ایرانی خودشون نشون دهنده باقی بدنه جامعه هستن که دلبستگی به دین و مدهب ندارن. پرویز نشون دهنده قشر بازاری هست که با دوبله سوبله حساب کردن قیمت ها میخواد گذران زندگی خودش رو حفظ کنه ولی بطور کل از شرایط ناراضی هست. فرهاد نشون دهنده جوان های بیکار و با تحصیلات کمتر جامعه هست که با زور بازو و حتی شاید لات بازی و دعوا سعی میکنه تو جامعه حق خودش رو بگیره، و منوچهر هم نشون دهنده قشر الیت و نخبه جامعه هست که از سر ناچار دست به خلاف میزنه و با ایده زدن و نبوغ سعی داره زنده بمونه و با آلونک خریدن بالای شهر با اون شرایط سعی داره صورت خودش رو با سیلی سرخ نگه داره ولی همچنان فقیر و محسوب میشه.
پس بین فرهاد و منوجهر و پرویز سه رویکرد مختلف جامعه رو میبینیم برای زنده موندن. یکی عضله داره و با زور نمیذاره کسی حقش رو بخوره چون راننده تاکسیه و هممون میدونیم راننده ها زیاد قفل فرمون به دست دعواشون میشه، یکی با کلاه گذاشتن سر بقیه و منوچهر هم با طرح ایده های جدید ولو در راه خلاف.
لیلا بر خلاف باقی نظراتی که خوندم نماد زنان جامعه نیست فقط و نماد قشر متوسط جامعه هست که با اینکه درگیر مشکلات تموم نشدنی هست، ولی حداقل اونقدری فرصت نفس کشیدن داره که بتونه به راه حل فکر کنه و بگه “با کار کردن درست نمیشه، باید یه کاری کرد”. در حالی که باقی افراد به این نتیجه نرسیدن. و در نهایت با تلاش زیاد و کلاه گذاشتن سر پدر خانواده سعی میکنن پروژه اصلاحات رو انجام بدن که پدر با وتو کردن این پروژه رو به بن بست میرسونه ! علیرضا که بیش از حد همدلی میشه باهاش در این فیلم، میگه که اون ۴۰ سکه پول پدر هست و حق داره هر کاری میخواد باهاش بکنه در حالی که باقی افرار معتقدن که اون ۴۰ سکه که نماد سرمایه چهل سال کشور هست متعلق به همه هست و پدر نباید خرج توهمات و نفع شخصی خودش کنه.
نکته جالب درباره لیلا اینه که پروژه خرید مغازه رو بیشتر برای منفعت برادرانش میخواد تا خودش! چون خودش بهر حال یک شغل کارمندی داره هرچند متزلزل ممکنه باشه ولی برادرانش بعنوان اقشار اقتصادی تحت فشار (از هر نوعی)، نیازمند چاره جویی و کمک هستن.
مادر خانواده نماد افراد سر سپرده مذهبی هست که تمام و کمال نظرات آقا رو آویزه گوششون میکنن و وعده های پدر فریب کار رو باور میکنن و به نوعی “ذوب در ولایت” هستن.
قارداشعلی جورابلو رو من حس میکنم میتونم در غالب کشور های عربی خلیج فارس قرار بدم چون با پول خیلی زیاد حی و حاضری که دارن بلافاصله ارج و قرب همه کشور های همسایه رو میخرن و وقتی اسماعیل نتونست به اهداف خودش برسه، سریعا ریش سفید خاورمیانه میشن.
برخلاف تفکر عموم که تفاسیر جنسیتی از این اشخاص دارند من فکر نمیکنم که لیلا الزاما نشون دهنده زنان قشر متسط باشه و بطور کل، بجز پدر خانواده که معلومه کی هست، جنسیت برای باقی نماد ها نمیشه تعریف کرد و صرفا نمایانگر جایگاه های اجتماعی و اقتصادی مختلف هستن فارغ از زن یا مرد بودنشون.
حالا سوالی که در ذهن من هست اینه که اگر اون سیلی به صورت پدر رو بعنوان طغیان قشر متوسط بر علیه حاکم مستبد قلمداد کنیم و فرض کنیم به معنی نابودی پروژه اصلاحات هست، این سیلی رو باید در چه مرحله ای از قیام های مردمی تعریف کنیم؟ آیا سال ۸۸ ؟ آیا سال ۹۶؟ آیا سال ۹۸؟ و آیا انقلاب زن زندگی آزادی؟ شایدم همه اینها !
توئیت زد یعنی بمب زد؟!
برادران لیلا در سال ۱۴۰۰ ساخته شده است،ولی سعید روستایی در کلیت اثرش به جز دو مورد که اولی تعطیلی کارخانه و اعتراض کارگران و سرکوب آنها توسط عمال حکومتی «سکوریتی!؟» و دومی تصویر تظاهراتی که در بگراند از تلویزیون مطب پخش می شود،به هیچ یک از مسائل ریز و درشت معضلات عدیده اجتماعی و بحران های سیاسی و علت و علل آنها اشاره نمی کند و با منفعت طلبی تمام تَن به محافظهکاری می دهد و از نقب زدن و رفتن به عمق پرهیز می کند که به کنار؛عمدا در سطح می ماند و از لیلا و برادرانش تصویری دلبخواهی و کاریکاتورگونه ارائه می دهد که فاقد منطق روایی است؛چرا که در خوش بینانه ترین حالت هیچیک از سخنان شیک و مشتری پسند لیلا قابل باور نیست؛چرا که لیلا در هرحال دختر خانواده ای است که به قول بایرام جورابلو پدرش اسماعیلِ مشنگی است که توی سینک ظرفشویی میشاشد و پرویز و علیرضا و فرهاد و منوچهر هم که شیرین عقلی از سر و کولشان فوران می زند؛پس چگونه است که لیلا با همه محدودیتهای عینی و ذهنی که دارد به این سطح از خودآگاهی و خودباوری می رسد؛ولی فرهاد و پرویز و علیرضا و منوچهر که حوزه فعالیتشان به مراتب گسترده تر از لیلا است؛قادر نیستند که از ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز عینی که نه،از تجربه زیست اجتماعی شان بهره ای ببرند؛از اینکه بگذریم براستی لیلا چه ویژه گی خاصی دارد که پدر و برادرانش ندارد؛پدرش که بازنشسته است و پرویز و علیرضا و فرهاد و منوچهر که دستکم کارش معلوم است،لیلا ولی مشخص نیست که در آن مجتمع تجاری مسئول و مشغول چه فعالیتی است؛بااینحال بمدد زبان پرگو و بیهوده گوی روستایی* دچار چنان توهمی می شود که با بلاهت تمام از مادرش می پرسد شما چرا نمی میرید و با خود بزرگی بینی و تبختر سیلی به گوش پدرش می زند؛منتهی در مواجهه با زمین سفت واقعیت از معرکه می گریزد و علیرضا را به مصاف بایرامی می فرستد که به او می گوید:«میخوای من سه تا دست و پام و ببندم شما ۴ تا داداش باهم بیائید ببینیم کی کی میتونه بزنه،میخوای برم بابات و با لگد از اون بالا پرتش کنم پائین و شما ۴ تا را بکنم پایه های یه صندلی و قارداشعلی و بشونمش روی همون صندلی میخوای؛فقط یکی تون تا آخر عروسی صداتون در بیاد،همه تون باهم می ریزم توی چرخ گوشت،از گوشتون کباب سگ درست می کنم میدم پسر شب عروسیش بخوره که سردیش نکنه»
الغرض.
بلایی که خاندان غلام جورابلو بر سر برادران لیلا و اسماعیل آورده اند؛تازه مشتی از خروارست.
وقتی پرونده ۴ دهه قتل و غارت تجاوز مستند روی زمین مانده است،وقتی رکورد غارتگری از مرز ۳ هزار میلیارد دلار گذشته است؛عمده کردن مصیبت بلاهت و حقارت و فلاکت و استیصال ذهنی و عینی علیرضا و فرهاد و پرویز و منوچهر و خود بزرگ بینی و اعتماد به نفس کاذب لیلا و توهم و رویای اسماعیل جورابلو محلی از اعراب ندارد؛بنابراین« سعید روستایی» کسی که آگاهانه واقعیت و حقیقت عینی را فاکتور می گیرد و با گارد آوانگارد نعل وارونه می زند و کبریت بی خطر و کارت سوخته می کشد و روضه نخ نما شده فقر مادی و معنوی برادران لیلا را اکران می کند و با لباس عاریه ای نظام زندگی کُش پا بر فرش قرمز کن سلقون می گذارد؛فرنگی کار امنیتی بیش نیست؛چرا که مجری اوامر نظام زندگی کُشی است که تجسم عینی خیانت و جنایت و رذالت است؛بااینحساب ناگفته عیانست که چنین کسی در هر ردایی که باشد،دشمن ایران و ایرانی است؛گیریم که به شناسنامه و کارت ملی و پاسپورت ایرانی و به زبان وطن پرست و حافظ منافع ملی و تمامیت ارضی باشد.
*با کار کردن هیچی درست نمیشه، باید یه کاری کرد… ما درجا نمیزنیم، همهش پسرفته… جوونی که دیگه داره میره، لااقل فکری کنیم که توی پیری به گدایی نیفتیم… [داداشامون] خنگ نیستن، بیپولی اعتماد به نفس آدمها رو میگیره خنگ نشونشون میده… عصبیان چون خاصیتِ شغلِ کاذبه؛ هرچی بیشتر کار میکنی، بیپولتر میشی… ’نداری‘ غذای مونده نیست که بخوریش بالاخره تموم شه، نداری رو هرچی میخوری بدتر بیشتر میشه.
سعید روستایی دائم تو توالت غوطه میخوره ابد یک روزشم همین بوده فرهاد جون هم تو حموم
غش کردنها البته امضای دکتر محمد مصدق هم بود یک رهبر پوپولیست و با نیت خیر که او هم با شعار و بی عملی، اقتصاد را به نابودی کشید
چهل سال انقلاب ایران حتی با کوچک شدن سفره مردم ولی اقتداری داره که بعد از آقا محمدخان هیچ شاه و شاهنشاهی نداشت هیچ قراردادی که از خاک ایران جدا بشه به تن نداشت نه ترکمن چای گلستان تا بحرین عزیز حتی یک وجب خاک این فرزندان ایران به عراق ندادن بله سفر مون خالیه درد جامعه زیاده از یاوه گویی های مسولین زن ها سر برهنه نیستن آزاد و راحتی ندارند مردها وجوان ها بیکارن پول ندارند ولی امنیت اقتدار ایرانی بودن را داریم دشمنی غرب و شرق به رهبری وشاه پهلوی نبوده نیست حرف سر ایران بزرگ و مقتدر هست سر ایرانی بزرگ برای فرزندانمان از ما که گذشت ولی نباید گذاشت که خون شهیدان مان در همه زمینه ای که ریخته شده اعم از جنگ ودانشمند بی هدر باشد ایرانی که ابر قدرت باشد بعد از ساسانی ها ۹۰۰سال زمان برد که صفوی حاکم ایران بزرگ شود تا زمان نیم قاجار ول شد تا الان حاضر
نمیدانم کجاها اقتدار ایران را خواب دیدید اما هنوز تصورتان از غارت سرزمینها، جداسازی است! منابع و آب وخاک وحاصل دسترنج تان را به اجانب میدن وفکر میکنید اینها خواست شهدا بوده؟! از غارت خلیج فارس و ۲۵ ساله چین وخاک جنوب به شیوخ عرب تا معادن طلا و گاز شمال و تقسیم خزر به روسها….نیز اقتدارتان قلقلک نشد؟! اینهمه تعصب وتجاهل ؟ قیمتش چند؟
ملت گرسنه توانی برای دفاع نداره.این رژیم سراپا لاف و شعار تو خالی مثل گاو شیرده داره منافع غرب و شرق رو بیشتر از حد توقع شون داره تأمین میکنه.غرب و شرق که با تحریم و همکاری در اجرای تحریم ذره ای احترام برای منافع و اقتدار رژیم مورد علاقه ات قائل نیستند
در عوض این تحقیر ، فقط و فقط یه هفته به اون رژیم مقتدرت بگو توی تأمین منافع شرق و غرب اختلال ایجاد کن برای مثال چند بار تا حالا ادعات شده تنگه هرمز مال خودته نفت من صادر نشه نفت هیچ کی از این تنگه صادر نمیشه شرق و غرب.حالا که داری میبینی نفتت صادرات قانونی نداره و نفت حاشیه خلیج هم جلوی چشمان همه داره از تنگه رد میشه بیا از اقتدارت استفاده کن جلویش رو بگیر .زیاد هم نه فقط یه هفته هم کافیه تا ما معنی اقتدارا رو درک کنیم.بفرما منتظریم..
مورد بعدی، جناب سعید روستا که با دید سیاه نمایانه، اقدام به پمپاژ یاس و سیاه نمایی اغراق آمیز از وضع فرهنگی سیاسی و … جامعه ایران در فیلم های قبلی وفعلی دادن ، با چنین شجاعتی که دارن مستقیم میزنن تودل خطر و عیان دارن میجنگن ، ا کجا هزینه هاشون تامین میشه ؟ قدرتشون چیه که حکومت به این وسعت مثلا زورش بهش نمیرسه و مجبوره تحملش کنه ،سرمایه گزاف ساخت فیلم و انتشار قاچاقش رو از کجا تامین میکنه؟
بنظرتون به شعور این ملت توهین نشده؟؟؟و فیلم برادران لیلا نفس مصنوعی دادن به جنازه قیام زن زندگی آزادی نیست؟؟؟؟
با سلام بشما
دوست عزیز این خیلی وقته ساخته شده اون وقت جنبش زن زندگی آزادی نبود ه که این فیلم شما استدلال و منطق هوچی گری میکنید اگر فیلم قلادهای طلا تماما دروغ میساخت حتما جایزه میدادین امثال تنفس در کنار شما ها بوی کینه ونفرت میده
شما مشکل با روش تامین هزینه هاش دارید یا پمپاژ یاس و سیاه نمایی؟
این که هزینه هاش از کجا تامین میشه زیاد تاثیری در درست یا غلط بودن ادعاهای فیلم نداره. ممکنه از هرجایی تامین بشه و ادعاهای درست داشته باشه. پس برفرض این که تلاش شما برای چسبوندن روستا به حکومت و/یا کشورهای خارجی هم نتیجه بخش باشه، تاثیری در درست بودن ادعاهای فیلم نداره.
و می رسیم به پمپاژ یاس و سیاه نمایی. این درسته که این سیاه نمایی شاید خیلی ما را بیازارد اما گام اول تغییر است. محض پمپاژ یاس یک عیب نیست. شما باید بگید که به چه دلیلی این یاس فقط در فیلم موجوده و در جامعه واقعی وجود نداره.
و شاید بهتره که خودمون را جای بقیه نگذاریم. «شعور این ملت» یک مفهوم خاص نیست. خوشبختانه ما دیدگاههای مختلف در کشور داریم و دوران به جای دیگران ادعا کردن تموم شده.
قیام زن زندگی آزادی در ایران برای من یاد آور جنبش فمنیست با حمایت ابر سرمایه داران آمریکا در غرب هست ،
بر کسی پوشیده نیست که ایجاد هماهنگی برای قیام مردمی بدون حمایت از سمت صاحبان قدرت در فضای کنونی جوامع ممکن نیست ، اون هم قیامی مثل قیام مهسا ،که با انتشار فیلمی از مرحومه در آگاهی تهران شروع شد ! اولا کی بود که گوشی برده بود داخل آگاهی ، دوم چه میدونست که مرحومه قراره مرحوم بشه که از اول بلند شدن و حرکتش به سمت مامور داشت داخل کادر به صورت حرفه ای از زاویه هم سطح (روی صندلی عقب تر ) فیلم برداری میکرد ، سوم چه میدونست انقلاب گشنگی قرار تبدیل به انقلاب …گی بشه؟
فیلم منتشر شده مربوط به دوربین های خود ستاد امر به معروف است. پخش کرد که بگه وقتی مهسا را آوردند حالش خوب بود – ما که نمی دانیم انقلاب …گی یعنی چه. انشالله خودتان طعمش را بچشید و مستفیض شوید — قصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متمسک –
دوست عزیزعکس فیلم مهسا از بیمازستان پخش شد و رژیم برای این که بگه مقصر نیست فیلم های دور بین مدار بسته آگاهی رو پخش کرد کسی دوربین داحل نبرده بود
اول. انقلاب گشنگی و هرزگی و … اول از همه انقلاب است و همگی نتیجه حکومت فاسدی هست که زمینه انقلاب را فراهم کرده است. هر حکومت خارجی و هر گروهکی می تواند تشویق کننده این انقلاب ها باشه اما زمینه اصلی را حکومت موجود به وجود می آورد. پس رخ دادن انقلاب برای مردم انقلابی هیچ ننگی نیست تحت هر عنوانی که باشه و بیشتر نمایانگر ناتوانی حکومت موجوده.
دوم. شما به آزادی بگید هرزگی. حرفی نیست. اما حداقل از زدن حرف خودتون نترسید. ما مواظب هستیم که آزادی بیان شماها هم حفظ بشه.
نقد بسیار خوبی بود. همچنین میشه از برادران لیلا گفت که هر کدام نماد شخصیتی از مردان جامعه مرد سالار ایران هستن. و همینطور صندلی پوسیده ی پدر خانواده که نماد صندلی قدرت در حکومت جمهوری اسلامی هست.
درود به شرفت
اینم یه مشت چرندیات تکراری که هر کاری می کنید به هر دری میزنید جز یه مشت آدمه درب و داغون بیکار کسی ازتون حمایت نمی کنه
بله ما بی در و پیکر و داغون هستیم چون خدامون آدمی ناقص الجسم و ناقص العقل و رسولش با شش کلاس سواد و ناتوان از روخوانی یک متن ابتدایی نیستند.حکومت این سبک مغزان ملتی رو بیکار و بی در و پیکر کرد.مجیز گویانی حقیرصفت که تمام هنرشان تمجید و چاپلوسی هست حق دارند از نقد صاحبشان عصبانی شوند.
دیدگاهها بستهاند.