۱.دائم التحریک بودن مردان
۲.تحریکآمیز بودن موی سر و ناحیه گردن
۳.انداختنِ تکلیفِ پیشگیری از تحریک شدنِ مردان بر دوش زنان و حذف یا تقلیل دادنِ نقشِ مردان در خویشتنداری
۴.تصو «زیبای» به مثابهی «محرک جنسی»
۵.حجاب زنان، مانع تحریک جنسی مردان
۶.هدف، کاهش حداکثری پدیده برانگیختگی جنسی در مرد از طریق حذف علل آن است
اما مفهوم عفاف یک مفهوم اخلاقی و ناظر به خویشتنداری انسان است و ادبیات کلامی منبعث از آن را نیز شامل میشود لذا انحصار به زنان ندارد. لغت عفاف در واژهنامه معین «پاکدامنی و ترک شهوت»و در لغتنامه دهخدا «پرهیزکاری و خویشتن داری»تعریف شده است. پیش فرضهای مفهوم عفاف از این قرار است:
۱.عفاف، همان خویشتنداری و تسلط بر کلام، رفتار و میل جنسی است با هدف حفاظت از «خویشتن» از طریق تقویت قوای بازدارندهی درون
۲.عدم ضرورت پوشاندن موی سر برای زنان برای حفظ عفاف و در عوض، اصالت بخشیدن به خودسازی اخلاقی و تقویت بازدارندگی درونی
۳.پایبندی به ضوابط اخلاقی از جمله اصل«وفای به عهد» در رابطه، اصل«دلبستگی» در رابطه، اصل محدودسازی کلام و رفتار و ارتباط جنسی با هدف حفظ سلامت روان، تعادل امیال، کمال اخلاقی، سلامت خانواده و ارتباط اجتماعی
۴.هدف، تقویت قوای بازدارندگیِ رفتار در مردان و زنان است و نه حذف علل برانگیختگی
با توجه به توضیحات فوق، به نظر میرسد که مفهوم عفاف ارتباط معناداری نیز با مفهوم«عزت نفس» دارد و تربیت اخلاقی و روانشناختی و آموزش مهارتهای زبانی را میطلبد و فردِ موصوف به صفت عفاف، شان و منزلت خود را چنان رفیع میداند که هر سخنی را بر زبان نمیآورد، هر عملی را انجام نمیدهد و ارتباط جنسی خود را قانونمند میسازد.
اما مفهوم فقهی حجاب، بیش از آنکه ریشه در قرآن و دین اسلام داشته باشد، از یکسو برخاسته از پندارهای فرهنگ مردسالارانه و از سوی دیگر ناشی از علمگریزیای است که غالب فقها و روحانیون به آن مبتلا بودهاند. فقها و اسلامپژوهان نواندیش به نیکی خطاها و کاستیهای فقاهت را دریافته و در اجتهادها و پژوهشهای خود به نتایج متفاوتی رسیدهاند اما اینجا سخن از اسلام فقاهتی است که تولیدات آن چندان متاثر از اخلاق و علم جدید نیست و به نظر میرسد غالب فقها و روحانیون آن را نمایندگی میکنند.
نگارنده بر این باور است که نه پیش فرضِ دائمالتحریک بودنِ مردان پشتوانهی علمی قابل اتکا دارد و نه پیشفرضِ تحریکآمیز بودنِ موی زن و نه پیش فرضِ تاثیر حجاب بر کاهش چشمگیر یا توقف برانگیختگی جنسی مردان. طبیعتا فقها و روحانیون با توجه به اینکه عمدتا با متون دینی و معارف منقول سر و کار داشتهاند و از پژوهشهای تجربیِ علمی در حوزه روانشناسی و پزشکی دور بودهاند و اسلامشناسی شان نیز کمتر رنگ اخلاقی و عرفانی داشته است، با حفظ موضعی به شدت محافظهکارانه و با لحاظ کردن فرضیات احتمالی منفی و یا مشاهدهی موارد معدود و یا تحلیلهای تک عاملیِ پدیدههای اجتماعی، رای به وجوب قطعی حجاب دادهاند تا از این طریق، به گمان خود به صیانت از عفاف یا حفاظت از سلامت و امنیت جامعه بپردازند. همچنین با توجه به اینکه آنها نیز از فرهنگ مردسالارانهی قرون گذشته در امان نبودهاند مسئولیت اصلی صیانت از عفاف را بیشتر بر دوش زنان قرار دادند. از سوی دیگر، به نظر میرسد از دیدگاه بسیاری از فقها و روحانیون، زیبایی زن، عاملِ گناه مرد و جایگاه نفوذ شیطان است. لذا آنها نقش و تکلیف مردان در صیانت از خویشتن را نادیده گرفته یا تقلیل و چون موی زن، مظهر زیبایی اوست حکم به پنهان ساختن آن دادهاند.
خطای بزرگ دیگر فقها این بوده که جهان را از چشم مردان دیدهاند و زیبایی یا جذابیت مردان برای زنان را گویی به رسمیت نشناختهاند! فقها به علت عمق مردسالاری در فرهنگ گذشته و ناآشنایی آنها با علم تجربی، ظاهرا متوجه نبودهاند که همانطور که زن برای مرد زیبایی و جذابیت دارد مرد هم برای زن زیبایی و جذابیت دارد، منتها مصادیق این جذابیتها برای دو جنس، ممکن است متفاوت باشد. لذا فقها با سادهپنداری مساله، از طریق حجاب، بار سنگین عفاف، سلامت و امنیت را بر دوش زنان نهادند و از مفهوم اخلاقی عفاف غافل ماندند.
از سوی دیگر، به نظر میرسد فقها میان زیبایی و محرک جنسی تمایزی قائل نبودند و زیبایی را به مثابه محرک جنسی میپنداشتند. موی زن به لحاظ ماهیت، چه تفاوتی با موی مرد دارد؟ اگر موی زن تحریککننده جنسی مرد است موی یا ریش مرد هم میبایست محرک جنسی زن باشد پس چگونه است که زن باید موی سر خود را بپوشاند و مرد خیر؟ موی زن نه محرک جنسی بلکه عامل زیبایی زن است همانطور که مو یا ریش مرد عامل زیبایی مرد است. پس اگر قرار باشد زیبایی را موجب گناه بپنداریم میلایست در مورد هر دو جنس زن و مرد، یکسان بپنداریم وگرنه نمیتوانیم تعارض موجود را حل کنیم. فقها زیبایی را موجب گناه میپنداشتند اما چون در جهان فکری مردسالارانه زیست میکردند پیامدها و هزینههای این فرض را فقط بر زنان تحمیل کردند.
«آستانهی برانگیختگی جنسی» یک حد نسبی و عرفی است و با عادیسازی اجتماعی، تغییر میکند بدین صورت که در جامعهای که بهطور دستوری، همه زنان موظف به پوشاندن کامل موی سر هستند و حجاب رعایت میشود برانگیختگی جنسی متوقف نمیگردد بلکه به عنوان یک واکنش طبیعی، آستانه و حد آن تغییر میکند. مثلا یک مرد ممکن است با وجود رعایت دستوری حجاب، با دیدن نوع خاصی از روسری یا شال یا چادر و یا شیوه خاصی از بر تن کردن چادر یا بستن روسری، برانگیخته شود. برانگیختگی جنسی با لغو حجاب، فقط تغییر آستانه میدهد و اگر پیش از آن، مقدار کمی موی سر ممکن بود جلب توجه کند، با برداشتن روسری ها و رایج شدن آن در جامعه، عادی سازی صورت میپذیرد و موی سر زنان، دیگر همچون گذشته جلب توجه نخواهد کرد.
بدین ترتیب، باید گفت برانگیختگی جنسی یک امر طبیعی انسانی است و چه با حجاب و چه بیحجاب، هرگز متوقف نمیگردد بلکه آستانه آن تغییر میکند. آنچه مهم است ضابطهمند شدن کلام و رفتارِ حاصل از برانگیختگی است که عفاف نامیده مبسود. اگر غایت، صیانت از عفاف باشد، دیگر اهمیت پوشاندن موی سر رنگ میبازد چرا که عفاف و خویشتنداری جنسی، یک مفهوم اخلاقی عام است. از آنجا که اخلاقی است تحمیلپذیر نیست و از آنجا که عام است هر دو جنسِ مرد و زن را شامل میشود. بهعلاوه، پوشاندن یا نپوشاندن موی سر چندان ضمانتی برای عفاف بدست نمیدهد و فقط میتواند یک انتخاب فردی، کمکی و تکمیلی باشد. صیانت از عفاف، تنها از طریق تربیت معنوی و اخلاقی و پرورش و درونی سازیِ تعهد به اصولی مانند وفای به عهد و اصل دلبستگی، تحقق مییابد و این ممکن نخواهد شد مگر با فراهم ساختن بستر معنوی، روانی، اقتصادی و آموزشیِ آرام و به دور از تحمیل و خشونت ایدئولوژیک.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…