یادداشت

زهری بی‌پاد زهر؛ برای ایران مباد!

ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند.
صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ.
گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همی‌دهی؟ گفت: از بهر خدا می‌خوانم.
گفت: از بهر خدا مخوان!
(گلستان سعدی)

***

زهری بی‌پادزهرم در معرضِ تو.
جهان اگر زیباست
مجیزِ حضورِ مرا می‌گوید. ــ

ابلهامردا
عدوی تو نیستم من

انکارِ تواَم.

۱.‌ «زهری بی‌پاد زهر»! شاید این شاعرانه‌ترین تصویر از وضعیتی باشد که در آن امکانِ گفت‌وگو وجود ندارد. در این سروده فردی که «جهان مجیز حضور او را می‌گوید»، مخالف خود را حتی در مقام دشمنی هم به رسمیت نمی‌شناسد و او را از اساس انکار می‌کند. در این صحنه احمد شاملو جایی برای هیچ کلامی دیگر باقی نگذاشته و لابد بعد از آن جز چکاچک شمشیرها یا شلیک گلوله صدایی شنیده نخواهد شد. در میان‌ کلماتِ شاعر نه‌تنها خشونت کلامی دیده می‌شود که خشونت عملی هم رسمیت یافته. فردی که از اساس حذف و انکار می‌شود راهی جز اقدام متقابل ندارد. پیشنهاد شاملو به «ابله‌مردی» که مقابل او ایستاده مشخص است: من انکارِ توأم پس «برای زنده ماندن بکُش». شاعر حتی مسئولیت آغاز خشونت و حذف را هم می‌پذیرد!

۲. این وضعیت -ظاهرا شاعرانه- چندان غریب هم نیست. خمینی حاضر به کمترین نرمش و گفت‌وگویی با دشمنان اسلام نبود. اسلام که در خطر می‌افتاد قلم‌ها را می‌شکست و زبان‌ها را از حلقوم در می‌آورد تا رقیب و مخالف نتواند بنویسد و بگوید. سلاحش هم مشخص بود، «اسلام» برای او قابل گفت‌وگو نبود. تشخیص وضعیت خطر هم با خودش بود. قدرت این تشخیص را هم از ایدئولوژی‌اش گرفته بود نه از شنیدن و گفت‌وگو.
خامنه‌ای هم همان راه را می‌رود. او هم ایدئولوژی خود را دارد. مخالف را انکار می‌کند و در مورد خطوط قرمز‌ اش حاضر به گفت‌وگو با مخالفانش نیست. جایی هم که کمترین صدایی از منتقدان بلند شود پایگاه‌ دشمن است و تکلیفش هم معلوم!

۳. کسی که برای بودن و زنده‌ماندن می‌کُشد، قاعده‌ی زنده‌ماندن خود را زیر پا گذاشته است. اگر می‌خواهیم زنده بمانیم، باید کُشتن و حذف را به‌ رسمیت نشناسیم.

۴. هادی خانیکی یادداشت درخشانی دارد با عنوان «گفت‌وگو با شنیدن آغاز می‌شود». خانیکی در آغاز این یادداشت می‌نویسد: «هر کس گام در راه گفت‌وگو می‌گذارد، نقطه عزیمت خویش را «ندانستن» قرار می‌دهد و چون می‌داند که گفت‌وگو از «شنیدن» آغاز می شود، جسارت ورود به عرصه‌های ناشناخته را دارد».

معنای دیگر این سخن این است که با معرفی «خطوط قرمز» و «مرزبندی» گفت‌وگو آغاز نمی‌شود چون نقطه عزیمت بر «دانستن» قرار داده‌ شده و هراسی برای ورود به عرصه‌های ناشناخته وجود دارد. شرط‌ها و خطوط قرمزی که پیش از «شنیدنِ» دیگری وجود دارند، حجابی برای پوشاندنِ ترس از ندانستن و هراس از فهمیدن‌اند.

۵. خمینی و خامنه‌ای فرد نیستند؛ فرهنگ‌اند؛ فرهنگی که امتناعِ گفت‌وگو از شاخصه‌های نمادین آن است؛ فرهنگِ جمهوری اسلامی. می‌شود منتقد تمام کشتارهای خمینی و خامنه‌ای بود و در همان فرهنگ زیست؛ یعنی گفت‌وگو را با «دانستن» آغاز کرد. می‌شود شیوه سیاست‌ورزی و حکمرانی و عدم پاسخ‌گویی و عدمِ مسئولیت‌پذیری خمینی و خامنه‌ای را نکوهید و بر همان روش سیاست‌ورزید و به‌دنبال حکمرانی بر همان منهج بود؛ کافی است از ورود به عرصه‌های ناشناخته هراسید.

۶. باز هم از هادی خانیکی نمونه بیاورم. او بیشتر از هر کسی درباره گفت‌وگو و ضرورت آن گفته و نوشته است. بی‌دلیل نیست که او را «چریک گفت‌وگو» خوانده‌اند. خانیکی همین امروز در روزنامه اعتماد باز هم از الزامات گفت‌وگو نوشته:«اساسا آغاز گفت‌وگو با دیگری، گفت‌وگو با خویش است و انسداد یا ناتوانی گفت‌و‌گو را در هر سطح اجتماعی و فرهنگی و سیاسی باید در میزان التزام به این مهم دید. گفت‌وگو با خویشتن مستلزم این است که هر فرد و جریان و نهادی بتواند در هر دیدن و شنیدن و اندیشیدنی فهم پیشین خود را نقد کند و آنچه را بیشتر بدیهی و قطعی و درست می‌دانست مورد پرسش قرار دهد. […]. امروز هر نگاه و نهاد و جریانی که خود و دیدگاه خود را حق مطلق بداند سر از انکار بخشی از واقعیت‌های جامعه و زمانه درمی‌آورد و ناگزیر به خشونت و سرکوب روی می‌آورد. احساس استغنا که نه تنها کلان بلکه سطوح خرد را نیز در بر می‌گیرد. باید به هر نگاه و صدای متفاوتی احترام گذاشت و هر فرد و گروه و نسل و صنفی را آن‌قدر به رسمیت شناخت که سخن‌ها و فهم‌شان موجب بازاندیشیدن و اصلاح دیدگاه‌های جزمی و متصلب شود».

گویی خانیکی در این عبارات‌ مانیفیستِ «گفت‌وگو» را معرفی می‌کند. بدون این قاعده گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد. حکمتی در تک‌تک این جملات نهفته است. و مخصوصا واپسین جمله‌ی خانیکی حجت را تمام می‌کند؛ یعنی حتی اصلاح و بازاندیشی در دیدگاهی که مطلقا نادرستش می‌دانیم با گفت‌وگو ممکن می‌شود و نه با انکار و حذف و تهدید.

۷.گفت‌وگو البته آدابی دارد؛ آدابی که جهان‌شمول‌اند. از جمله آداب گفت‌وگو این است که با «شنیدن» آغاز می‌شود (او که «گفت»، آن‌گاه تو هم «بگو»). هرشرط دیگری خارج از این آداب، از گفت‌وگو ابزاری برای گفتن می‌سازد نه برای شنیدن.
فعالیتِ سیاسی و سیاست‌ورزی اخلاقی و حکمرانی عادلانه هم البته آدابی دارند؛ آدابی که جهان‌شمول‌اند. از جمله این آداب این است که «همه‌ با هم برابرند».
یعنی کسی که حاضر به گفت‌وگو درباره‌ی «دانسته»‌های خود نیست اما در چهارچوب ایدئولوژی‌اش برابری انسان‌ها را هم قابل مذاکره و گفت‌وگو می‌داند، نه آداب سیاست را می‌داند نه آداب گفت‌وگو را.

Recent Posts

معاویه: یک عرب ایرانی یا مسیحی؟

مسعود امیرخلیلی

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آقای خامنه‌ای، ۱۳ آبان و شورای‌ نگهبانِ جهان

۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرند؟!

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

روز جهانی وگن؛ به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است…

۱۲ آبان ۱۴۰۳

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳