آخرین بیانیهٔ مهندس میر حسین موسوی که به درستی به “نامهٔ نجات ایران” نامبردار است حرف آخر و تنها راه دوام جغرافیای ایران است. موسوی که خود از رهبران و عضو شورای انقلاب ۷۹/۵۷م بود و بیش از سه دهه به کارکرد حکومت دینی ایمان داشت ، با مشاهدهٔ ایستادگی حکومت در برابر رأی مردم و تقلب بزرگ انتخاباتی سال ۸۸ و کودتای نرم سپاه پاسداران به مخالفت با مدیریت کلان کشور برخاست ، ولی آن هنگام هنوز به همان قانون اساسی پر ابهام ایمان داشت ودر همان حصر خانگی از اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن می گفت.
واقعیت این بود که اصلی ترین شعار انقلاب ۵۷ یعنی “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” برای همه ایرانیان جذاب بود ولی هیچ تبیین روشنی از روش حکمرانی ارائه نشد و فقط دو الگوی تاریخی مدینه النبی و کوفهٔ عصر امام علی پیش روی همه قرار داشت. واقعیت “مدرنیته” و “جهانی شدن” بود که بزودی ناکارآمدی و مرگ اسلام سیاسی را آشکار کرد. بعضی از انقلابیون در سالهای نخستین انقلاب ۵۷ مرگ اسلام سیاسی را باورکردند، اعتراض کردند و محکوم یا معدوم شدند.
این که عضو شورای انقلاب و اولین نخست وزیر موفق حکومت دینی پس از حدود چهل سال به سکولاریسم می رسد وصریحا اعلام می کند راه نجات ایران عبور از ولی فقیه و حکومت مطلقهٔ اوست، بیش از هر مطالبهٔ مشابه دقیقتر و مستندتر است، زیرا چهل سال،تجربه شده و این یک شعار ایده آلیستی نیست.
ایران امروز نیازمند یک حکومت سکولار است تا بتواند دین(نه دینداری) و اخلاق(نه موعظه و نصیحت) را تقویت کند.حکومت دینی ایران یا به زبان دقیقتر،حکمرانی مطلق فقیه، موجب وهن اسلام شد، همانطور که خلفای اموی و عباسی و یا شاهان شیعه نمای صفویان عمل کردند.این یک واقعیت مسلم تاریخی است که از قلم یک متخصص تاریخ اسلام می تراود.
جمهوری اسلامی ایران حتی اعمال ضد حقوق بشری را مرتکب شده خصوصا در این دورهٔ کوتاه انقلاب “زن، زندگی، آزادی”، که در تاریخ چهل و چهارساله سابقه نداشته است. نحوهٔ قتل مهسا، شلیک به کیان پیرفلک، شلیک مستقیم به چشم های بیشمار، سرقت متعدد پیکر جان باختگان و مسمومیت سیستماتیک مدارس دخترانه نمونه ای ازکارهایی است که مرگ حکومت ولی فقیه را و ضرورت عبور از جمهوری اسلامی رانوید میدهد.
گمشدهٔ اصلی در حکومت فعلی ایران،نفی دو اصل فطری و عقلی بشری است:۱-اصالت انسان یا همان اومانیسم ، ۲-تنوع عقیده یا همان پلورالیسم که صدالبته در متن کلام وحی یعنی قرآن تصریح شده است ولی چون با میدان داری تاریخی فقیهان (اعم از شیعه و سنی) و یکه تازی آنان در زمین قدرت سیاسی،همیشه نفی و هیچ انگاشته شده و فقدان این دو اصل، قدرت فقیه را قوی ترو استبداد فقیه/آخوند را تحکیم کرده است.
اکنون که از یک سو هشتاد درصد جمعیتایران موالید پس از انقلاب ۵۷ هستند و از سوی دیگر، بیش از هشتاد درصد ایرانیان،مخالف ولی فقیه و حکومت او هستند، باید از ایدهٔ موسوی حمایت ملی و جهانی کرد. از مزایای طرح او این قابل استناد است که به علت محبوبیتش درمیان مدیران میانی و پایین تر دستگاههای حکومت و میان پاسداران و ارتشیان، و نسل اول و دوم انقلاب، ریزش طرفداران علی خامنه ای شدت گرفته است.
نکتهٔ پایانی سخن این هوادار انقلاب مهسا و حامی مهندس موسوی این که:حامیان داخلی گفتمان جدید موسوی و سه گانهٔ او تکلیف دارند که از هر حرکت و رخداد های در خارج که همسو با انقلاب ژینا ست حمایت و یا نقد علمی کنند.
جامعه ی ایرانی برای دست یافتن به این مهم باید نگاه ویژه ای به فضای عمومی و تسخیر آن با مشارکت و همبستگی در گستره ی عمومی (خیابان)داشته باشد. خیابان نیروی عظیم اجتماعی را در مقابل قدرت حاکمیت به رخ کشیده و آن را به عقب میراند،معتقدم هر قدر تقابل دو نیرو مردم و حاکمیت توازنش به سمت و کفه ی نیروی اجتماعی سنگین تر شود تحقق مطالبات جنبش مهسا و راه را برای آنچه میرحسین موسوی برای نجات ایران نامید را تسهیل میکند.
امیدوارم این انقلاب بی همتا هر چه استوارتر، گسترده تر و عمیق تر شده و الگوی روسفید تاریخ ایران باشد.اگر صادقانه باور داریم که سرنوشت انقلاب “زن، زندگی، آزادی” در داخل کشور تقدیر می شود ، خوب است که توصیهٔ موسوی راهنمای “انقلاب گذار” باشد.
*همایش گفتگو برای نجات ایران