نصیری در ادامه از دیدار «سردار علایی» با بسیاری از فرماندهان عالیرتبه سپاه خبر میدهد و جمعبندی آنها در «ضرورت اصلاحات»، اما «بعد میروند با آقای خامنهای صحبت میکنند و ایشان سفت و محکم میایستد و میگوید من چهار خط قرمز دارم و به هیچوجه از این ها کوتاه نمیآیم. یکی حصر ، دیگری نظارت استصوابی، سوم حجاب و چهارمی رابطه با آمریکاست».
۲. اول و دوم اردیبهشت ۱۴۰۱، چهل و دو نفر از فعالان سیاسی و رسانهای، در همایشی مجازی با درهای باز، به گفتوگو نشستند تا از دغدغهها و افکارشان دربارهی نجات ایران بگویند؛ نیمی در تبعید و نیمی ساکن ایران و از آنها هم نیمی در بند اوین. در این همایش چهرههایی شناختهشده و مسئولیتپذیر با هویتی واقعی و کارنامهای روشن در فضایی مجازی و در شرایطی پرهزینه کنار هم قرار گرفتند و میوه ممنوعهی «گفتوگو» را بههمدیگر تعارف کردند؛ گناهی نابخشوده در فرهنگ و آئین جمهوری اسلامی.
روز قبل و بعد این همایش کیوان صمیمی و علیرضا بهشتی شیرازی ربوده شدند؛ پروندهای جدید برای نرگس محمدی گشوده شد و عبدالله ناصری و هاشم آقاجری و عبدالله مومنی و قربان بهزادیاننژاد احضار شدند؛ واکنش قابل پیشبینی جمهوری اسلامی به «گفتوگو» برای «نجات ایران».
۳. گفتوگو تنها راهی است که ایرانیان برای باطلکردن طلسم استبداد پیش رو دارند و برخلاف بسیاری از اپوزیسیون، جمهوری اسلامی این را دریافته است و هیچ کوششی را برای انسداد این «راه» فرو نمیگذارد. از جمله: کسانی را اهل گفتوگو هستند احضار و بازداشت و حصر و زندانی میکند؛ کسانی را که آداب گفتوگو را بهتمامی نمیدانند به آئینی جعلی و ذیل رمزهای سرکوب «توهین به مقدسات»، «تمامیت ارضی»، «تجزیهطلبی»، «امنیت ایران» و… به هراس میافکند مبادا با «دیگری» گفتوگو کنند؛ و سرانجام نفَسِ رسانههای اجتماعی را با ارتش سایبری و مزرعههای لایک و دیسلایک و کمپینها و مخالفان جعلی میگیرد تا نزاعهای مبتذل و بیپایه اکسیژن رسانهها را مصرف کند و «گفتوگو» نتواند نفس بکشد.
۴. چند سالی است که بازی مافیا در محافل خانوادگی و دوستانه ایرانیها رایج شده است. سریالها و برنامههای متعددی هم با محور همین بازی در شبکههای خصوصی اکران شده است. در شروع این «بازی» تعدادی از بازیگران به شکل «تصادفی » نقش «مافیا» و بقیه هم نقش «شهروند» را بهعهده میگیرند. شهروندها تلاش میکنند مافیا را شناسایی کنند و مافیا هم میکوشد خودش را شهروند جا بزند و شهروندان را مافیا معرفی کند. بهتدریج از اعضای دو گروه تعدادی کشته میشوند و سرانجام گروهی بر دیگری غلبه کرده و اگر حوصلهای باشد باز هم روز از نو روزی از نو؛ قرعه میکشند و نقشها را تصادفی عوض میکنند و سرگرم میشوند و میخندند و البته بسیار شنیدهام که کار به دعوا و دلخوری هم کشیده است. در این بازی (به نظر من مسخره و مبتذل) معمولا هر کس که بتواند بهتر و پیچیدهتر دروغ بگوید و روان و اعصاب و حوصله دیگران را به بازی بگیرد، موفقتر ظاهر میشود.
چند دهه است که مقارن با حرکتها و جنبشهای مدنی ایران، بخشی از ایرانیان مهاجری که یا بیکارند، یا سرگرمی جدی و مناسبی در کشورهای محل سکونت خودشان ندارند و یا از ادغام در جامعه مقصد درماندهاند، بازی مافیا را از سر میگیرند. در این بازی ایرانیان مهاجر جملگی خودشان و محفلهای چند نفره خودشان را شهروند و دیگران را مافیا میخوانند و بازی میکنند؛ بیکاریشان را در شبکههای اجتماعی پر میکنند و فرصتی پیدا میکنند که تعطیلات آخر هفته را به رایگان در جمع تعدادی از همزبانان بگذرانند و داد بزنند و جیغ و هورا بکشند؛ فحش بدهند و ناسزا بشنوند. (من استثنایی در این تعابیر برای هیچ گروه و فردی قایل نمیشوم! نه به اینخاطر که وقتی در این یادداشت از اپوزیسیون خارج کشور یاد میکنم، استثنائی برای مصادیقش قائل نیستم، بلکه به این خاطر که «پیام» وسط تبصرهها و استثناها گم نشود و هیچکس هم خود را مصداق آن استثناها نبیند).
۵.به سخنان مهدی نصیری بازگردم. حالا او، در مقام آخرین فرد سرشناسی که از اردوی حکومت ریزش کرده و به صف مخالفان پیوسته، بهتر از هر فرد دیگری به مسئله اصلی پرداخته و مشکل را معرفی کرده و از خط قرمزهای رأس حکومت گفته است، خطقرمزهایی که در آنها ایران و امنیت ایران جایی ندارند!
مافیابازی و فریبکاری و فریبخوردگی جمعی از مخالفان جمهوری اسلامی و برجسته کردن تعابیر ناسیونالیستی و ملیگرایی -در حالیکه خطری خارجی ایران را تهدید نمیکنند و جنبشی مدنی در داخل ایران برای تضعیف استبداد در جریان است و تیترهای خبر را باید به فعالان این جنبش اختصاص داد و تحلیل را باید در تقویت این خیزش بهکار گرفت- از سوی آنان تلاشی برای گم کردن صورت مسئله و مشکل اصلی است. جمهوری اسلامی که برای بقای خود روزگاری به ریسمان «اسلام» چنگ میزد اکنون بهنام «ایران» خود را به شاخ قدرت آویزان کرده چون ریسمان قبلی را پوسانده و بیاعتبار شده. همین دیروز و امروز، اعدام سعید اسود بهاسم رمز «تجزیهطلبی» و اعدام یوسف مهرداد و صدرالله فاضلیزارع به نام «توهین بهمقدسات»، مجازات شهروندانِ خاطی نیست، بلکه بافتن ریسمانی است که تارو پود استبداد را تشکیل داده؛ ریسمانی که هر از گاهی باید بهدنبال گردنی برای آن گشت تا بقای حکومتی استبدادی و فاسد را چند روزی بیشتر کرد؛ بهنام اسلام و ایران و بهکام و «برای» خامنهای.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…