لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف مشهور اتریشی ـ بریتانیایی، در آوریل ۱۸۸۹ به دنیا آمد و در آوریل ۱۹۵۱ روی در نقاب خاک کشید و از فلسفیدن و اندیشیدنِ بیشتر بازماند. چنانکه برخی از شاگردان و شارحان آثار او نوشتهاند، ویتگنشتاین آخرین صفحات در باب یقین را که پانزده ماه آخر عمر خویش به نگارش آن مشغول بود، دو روز پیش از درگذشتش نوشت؛ به رغم اینکه به بیماری سرطان مبتلا بود و از درد مزمنی رنج میبرد. روشن است که تفلسف و تأمل تا چه میزان با زندگی ویتگنشتاین عجین بوده، بهطوری که وی از پرداختن بدان تا آخرین ساعات عمرش دست نکشید.
«نحوۀ زیست»[۱] از مفاهیم برساختۀ ویتگنشتاین متأخر است. در این نوشته میکوشم با نشان دادن جایگاه عقل نقاد در نظام فلسفی ویتگنشتاین، نکاتی چند دربارۀ اهمیت و رهگشایی فلسفی این مفهوم متذکر شوم.
هنگامی که لودویگ جوان رساله منطقیفلسفی را مینوشت، تحت تاثیر آموزههای کانت، شوپنهاور، فرگه و راسل کوشید تا از شروطی پرده برگیرد که سخن گفتن معنادار را امکانپذیر میکند، به تعبیر برخی از شارحان، ویتگنشتاین پروژهای انقلابی را پی می گرفت؛ پروژهای که در آن از مفاهیمی چون «وضعیتهای امور»، «امر واقع»، «همریختی»، «فضای منطقی»، «سوژه متافیزیکی»… استفاده شده بود و جهانشمول مینمود. در این دوران کثرتِ غیرقابل تحویلِ به وحدت زبانهایی که انسانها در جوامع گوناگون برای سخن گفتن و تعیین مراد کردن به کار می برند، به محاق رفته بود و مفاهیمی چون «فضای منطقی»، «تصویر منطقی» و «تفکیک میان معنا و مدلول» در رساله منطقی- فلسفی صبغهای جهانشمول داشت و بر همۀ زبانها به نحو یکسان اطلاق میشد. به همین سبب، «سوژۀ تجربی» که بر انسان انضمامی و اینجاییاکنونی دلالت می کند، پیش چشم سوژۀ متافیزیکی رنگ میباخت و چندان در نظریهپردازی فلسفی به کار گرفته نمیشد.
به مجرد اینکه بخواهیم بیاندیشیم، پای مفاهیم در میان میآید و مفاهیم هم در زبان به کار میروند و در گزارهها صورتبندی می گردند و حدود ثغور معناییشان روشن میشود
رفتهرفته و پس از سپری شدن دوران ۱۹۳۳ ـ ۱۹۲۹ که در زندگی فلسفی ویتگنشتاین به دورانگذار مشهور است، لودویگ میانسال خانهتکانی فکری کرد و برخی از ایده های پیشین خویش را کنار نهاد. جهانشمولی پذیری و منسلخ بودنِ از سیاق و زمینه یکی از این آموزهها بود. مفاهیمی چون «بازی زبانی»، «ورزیدن»، « شباهت خانوادگی»، «استدلال تبعیت از قاعده»….در نظام فلسفیِ ویتگنشتاین متاخر در خدمت تبیین تختهبند زمان و مکان بودنِ سوژۀ تجربی در جهان پیرامون قرار گرفت. تو گویی ویتگنشتاین میانسال به این باور رسیده بود که ما محاط در زبانیم و ابدا نمیتوانیم بدون واسطۀ زبان به جهان پیرامون نقبی بزنیم و آنرا فراچنگ آریم و به تعامل معرفتی باآن همت گماریم. درست است که زبان به مثابۀ ابزاری برای تعامل با سایر انسانها و انتقال معنا به کار گرفته می شود، اما این امر مانع از آن نمی شود که انسان موجودی زبان مند[۲] و محصور در زبان قلمداد شود، به نحوی که هیچ دمی نتواند بدون آن به سر برد. به نزد ویتگنشتاین، زبان ما را در چنبرۀ خویش گرفته و گریز و گریزی از این امر نداریم. ما با زبان سخن میگوییم، با زبان فکر میکنیم. با زبان در خلوت خویش تأمل میکنیم. تو گویی هیچ درختی در پهنه زندگی یافت نمیشود که بتوان بدون زبان دمی در سایهسار آن آسایید: «هم در تو گریزم اَر گریزم». هیچ نقطه ارشمیدسیای بیرون ازاین فضا یافت نمیشود تا بتوان از آن منظر در باب پدیدۀ زبان اندیشید. به مجرد اینکه بخواهیم بیاندیشیم، پای مفاهیم در میان میآید و مفاهیم هم در زبان به کار میروند و در گزارهها صورتبندی می گردند و حدود ثغور معناییشان روشن میشود. در مقام تمثیل، فردی را در نظر بگیرید که میان اتاقی ایستاده که کف، دیوارها و سقفاش شیشهای است. او به هر سو که حرکت کند خود را در آینه میبیند و گریزی از آن ندارد و مفرّی برای رهایی از دیده شدن نمییابد: چه بدود، چه بنشیند، چه دراز بکشد، چه وارو بزند، چه بپرد… ویتگنشتاین متأخر قائل به چنین نقشی برای زبان در تعامل انسانها با جهان پیرامون است. به روایت او، زبان در بنیادینترین سطح تعاملِ کاربران زبان با جهان پیرامون رخنه کرده است. بیجهت نیست که برخی از مورخان فلسفه، ویتگنشتاین متاخر را به همراه نیچه و هایدگر از آباء فلسفۀ قارهای و فلسفۀ پسامدرن میانگارند. اگر تفکیک میان سوژه و ابژه یکی از آموزههای فلسفۀ مدرن باشد که با سوبژکتیویسم دکارتی شناخته میشود؛ ویتگنشتاین متأخر از جمله فیلسوفانی است که از این دوگانه عبور کرده و با محوریت بخشیدنِ به نقش زبان در تعامل معرفتی ما با جهان پیرامون، در بند تقسیمبندیهاو دوگانه هایی نظیر «سوژه ابژه»و « واقع گرایی/ ضد واقع گرایی» نیست.[۳] هایدگر میگفت «زبان خانه وجود است»؛ ویتگنشتاین نیز تأکید میکرد:«فلسفه نبردی است علیه جادو شدن آگاهیِ ما به وسیلۀ زبان». زبان بنیاد بودنِ نظام معرفتیِ انسان ( کاربر زبان)، از مؤلفهها و مقومات نظام فلسفیِ نویسندۀ کاوشهای فلسفی و در باب یقین است.
ویتگنشتاین متأخر، نظیر دیگر فیلسوفان پسامدرن، بر آن بود تا محدودیتها و کاستیهای عقل جهانشمول استدلالگر را نشان دهد. فیلسوفان عصر روشنگری عموماً بر این باور بودند که عقل صبغۀ جهانشمول دارد و عقلانیت به نزد همۀ آدمیان به نحو یکسان یافت میشود و قوام یافتنِ نظام اعتقادی صرفا مبتنی بر استدلالورزی و حساس بودن نسبت به صدق و کذب دعاوی و حجیت معرفتی ادلۀ اقامه شده له مدعیات است. بنا بر روایت ایشان، عقلانیت نقاد و استدلالورزی عمود خیمۀ معرفت ست و به میزانی که آدمیان این عقلانیت جهانشمول را در کار میگیرند، حظ و بهره بیشتری از معرفت و آگاهی می برند. بنابراین تلقی، میتوان خطاهایی را که در فرآیند کسب معرفت حاصل میشود، با به کار بستن عقلانیت و اقامۀ ادلۀ موجه و نقض و ابطال خطاهای رخ داده، زدود و از میان برداشت. در مقابل ویتگنشتاین متأخر نظیر فیلسوفان پسامدرن، بر محدودیتهای امحاء نشدنی انسان انگشت تأکید مینهد؛ محدویتهایی که در قوام یافتن نظام معرفتی انسانها نقش بیبدیلی ایفا میکند. گویی که عقل نقادِ استدلالگر، فعال مایشاء نیست و تنها بازیگر میدانِ معرفت به حساب نمیآید؛ بلکه اصناف علل و عوامل در شکلگیریِ نظام معرفتی انسانها در کارند. در این میان، عقل نقادِ استدلالگر نیز با نشان دادن و برجسته کردنِ صحت و سقم دعاوی، قوامبخش نظام معرفتی انسانهاست و در پیداییِ آن نقش آفرینی می کند؛ اما قدرت و اثر بخشی آن محدود است، که: « نازنینی تو ولی در حد خویش».
شخصی که در فضای دینی نفس کشیده و تربیت دینی عمیقی داشته، به جهان به نحوی کاملاً متفاوت از کسی مینگرد که در فضای غیر دینی تنفس کرده و اساساً تربیت دینی نداشته است،
مفهوم «نحوۀ زیست» در نظام ویتگنشتاینی متکفل تبیین این امر است که مجموعه معتقدات و نظام معرفتی آدمیان تا چه میزان با نحوۀ زیست و تجربۀ زیسته و پیشینۀ معیشتی و تربیتیِ ایشان عجین است؛ نحوۀ زیستی که فرد در انتخاب آن چندان اختیار نداشته، اما در پیدایی نظام معرفتی او ریزش کرده، نقش بیبدیل خود را ایفا کرده است. شخصی که در فضای دینی نفس کشیده و تربیت دینی عمیقی داشته، به جهان به نحوی کاملاً متفاوت از کسی مینگرد که در فضای غیر دینی تنفس کرده و اساساً تربیت دینی نداشته است، که: «ما هیچ، ما نگاه». در واقع، باورها و نظام اعتقادات این دو نفر که بالمره با هم متفاوت است، همعنان و متناظر با نحوۀ زیست ایشان است و با آن ارتباط وثیقی دارد. افزون بر این، علم روانکاوی در قرن بیستم که محصول تأملات ژرف روانکاوانی چون فروید و یونگ است، به ما آموخته که تا چه میزان علل و اسبابِ نهانی و توبرتو در روان آدمیان در کارند و در اینگونه بودن و آنگونه نشدنِ انسانهای گوشت و پوست و خوندار قویا موثرند و نقش آفرینی می کنند.
ویتگنشتاین میکوشد با وام کردن مفهوم «نحوۀ زیست»، محدویتهای امحاشدنیِ عقلِ نقادِ استدلالگر را نشان داده، از اصناف روابط پیچیده و توبرتویی که در قوام یافتن نظام معرفتی انسانها در کارند، پرده برگیرد. بنابر رأی او، باید انتظار خویش از عقل نقاد را تصحیح و تحدید کردو بار زیادی به دوشش ننهاد و در ناتوانیهای ابدیِ انسان انضمامیای که تختهبند زمان و مکان و تربیت و معیشت و بیولوژی است، به دیدۀ عنایت نگریست: «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید». سخن نه بر سر فرو نهادن موضع خویش و پشت کردن به عقلانیت و استدلالورزی و اقامۀ دلیل است، بلکه تفطن یافتن به محدویتهای ابدیِ انسانهایی است که روی این کرۀ خاکی چند صباحی میزیندو می روند و منزل به دیگری می پردازند؛ آدمیانی که با بکار بستنِ عقلانیت زمانۀ خود در سیاقهای گوناگون، نظام معرفتیِ خود را سامان می بخشند.
اتخاذ چنین نگرشی و لحاظ کردنِ محدودیتهای ابدی و امحانشدنیِ عقل،البته رهگشاست وانسان را متواضعتر میکندو در فهم موقعیت «دیگری» کامیابتر؛ دیگریای که پیرامون ما زندگی می کند و می توان او را در میان بستگان، دوستان، همکاران، هموطنان و سایر انسانهایی که با پیشینههای تربیتی و معرفتیِ گوناگون و رنگارنگ روی کرۀ زمین زندگی می کنند، سراغ گرفت.
.
منابع و پانوشت ها
[۱] form of life
[۲] language-bounded
[۳] در مقالۀ ” واقع گرایی اخلاقی و ویتگنشتاین متاخر” ، با مد نظر قرار دادن «گرامر» مفهوم « واقعیت»، فرارویِ ویتگنشتاین از دوگانۀ « واقع گرایی/ ضد واقع گرایی» را صورتبندی کرده ام. برای بسط بیشتر این مطلب، نگاه کنید به:
سروش دباغ، ” واقع گرایی و ویتگنشتاین متاخر”، زبان و تصویر جهان: مقولاتی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، نی، ۱۳۹۳، چاپ دوم، صفحات ۳۸-۲۷.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…