یادداشت

وجدان‌های بیدار، جنبش‌های اجتماعی و تراژدی ناامیدی

انسان ها را از منظر نسبت آنها با دردها و مسئولیت‌پذیری اجتماعی عموماً به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:

۱. وجدان‌های بیدار اجتماعی
۲. خفتگان اجتماعی
۳. خودبین های اجتماعی
۴. وجدان‌های منفعل اجتماعی

وجدان‌های بیدار، کسانی هستند که آموخته‌اند مرزهای انسانی وسیعتر از «من و خانواده من» است. وجدان‌های بیدار، دغدغه اجتماعی و انسانی دارند و سعادت خود را با سعادت دیگران و آرامش خود را با آرامش دیگران گره زده اند و به تعبیر پیتر سینگر، اخلاقی زیستن را در «دگردوستی» می‌فهمند و نه فقط در پرهیز از کار غیراخلاقی. وجدان‌های بیدار اهل اقدام هستند، درگیر خویش نیستند، از خودباوری کافی برخوردارند و شانس خود را برای رفع رنج از جامعه، رساندن خیر به جامعه و همراهی با جنبش‌های اجتماعی، امتحان می‌کنند.

دگردوستی به تعبیر پیتر سینگر، رساندن خیر مستمر به غیرِ خود است. اما او یک مرحله متعالی‌تر از دگردوستی را«دگردوستی موث» نام می‌نهد یعنی رساندنِ حداکثرِ خیر ممکن به غیر خود. مفهوم دگردوستی موثر، بدین معناست که فردِ متعلق به گروه وجدان‌های بیدار اجتماعی، از میان خیرهای ممکنی که می‌تواند انجام دهد آن خیری را بر می‌گزیند که مهمتر است، فوری‌تر است، حیاتی‌تر است و بیشترین خیر را به جامعه می‌رساند.

گروه دوم، خفتگان اجتماعی، کسانی هستند که بخشی از ابعاد شخصیت شان رشد نیافته باقی‌مانده است. اینان زندگی را در«من و خانواده من» می‌بینند و چنان اسیر در زندان جسم، ذهن و جهان کوچک خویش هستند که اگر روزانه چندین نفر اعدام شوند یا از گرسنگی بمیرند اینها بی‌خبرند. اساساً خبر از اجتماع ندارند چون دغدغه اجتماعی در تربیت آنها تعریف نشده است و جهانِ زیست آنها به کوچکی دیوارهای خانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند.

دسته سوم، خودبین‌های اجتماعی هستند. خودبین‌ها منفعت‌طلبند؛ می‌دانند، آگاهند، اما عامدانه و برای کسب منفعت لحظه‌ای و کوتاه‌مدت خویش، خود را از دایره تاثیرگذاری اجتماعی و دگردوستی، دور نگاه می‌دارند مگر آنجا که نفعی مادی در انتظارشان باشد. نه تنها به جامعه یاری نمی‌رسانند بلکه بی‌تفاوتی اجتماعی خویش را«تئوریزه» می‌کنند و از منظری «خویش-عاقل-پندارانه» وجدان‌های بیدار را به هیجان‌زدگی و حماقت متهم می‌سازند.

و دسته چهارم، وجدان‌های اجتماعی منفعل، کسانی هستند که آگاهند و دغدغه اجتماعی دارند اما به عللی از جمله ضعف بینش و خودباوری، گمان می‌کنند که کاری از دست شان برنمی‌آید و یک دست صدا ندارد؛ اینها فقط در سوگ می‌نشینند و ناامیدانه به ناتوانی خویش و رنج جامعه نظاره می‌کنند.

این چهار گروه شخصیتی، در نسبت با اجتماع به شکل تحقّقی، قابل تشخیص و مشاهده هستند. حال، مساله‌ای که وجود دارد این است که وجدان‌های بیدار اجتماعی که دگردوست موثر هستند و فوریت‌های اجتماعی را تشخیص می‌دهند گاه درگیر تراژدی ناامیدی می‌شوند. از یک سو، خفتگان اجتماعی را می‌بینند که بی خبر و ناآگاه اند و چندان استقبالی هم از آگاه شدن نمی‌کنند، از سوی دیگر، خودبین‌های اجتماعی را مشاهده می‌کنند که آگاهانه به دردهای جامعه پشت می‌کنند و منفعت طلبند، از سویی وجدان‌های اجتماعی منفعل را می‌بینند که برای دردها فقط سوگواری می‌کنند. این وضعیت، وضعیت «تراژدی ناامیدی» است.

برای رهایی از تراژدی ناامیدی، افرادِ متعلق به گروه وجدان های بیدار، چند نکته را باید بدانند و بپذیرند:

۱. وجدان های بیدار به احتمال بسیار نخواهند توانست وجه غالب شخصیت خفتگان اجتماعی را تغییر دهند و آنها را به توجه و همراهی با جنبش اجتماعی متقاعد سازند چون خفتگان اجتماعی، در کوتاه مدت، عادات روزمرگی بلندمدت خود را ترک نمی‌توانند کرد.

۲. وجدان‌های بیدار نخواهند توانست وجه غالب شخصیت خودبین‌های اجتماعی را تغییر دهند و آنها را به توجه و همراهی با جنبش اجتماعی متقاعد سازند چون خودبین‌های اجتماعی، آگاهانه و عامدانه، از همراهی خودداری می کنند.

۳. وجدا‌های بیدار صرفاً می‌توانند افراد متعلق به گروه وجدان‌های اجتماعی منفعل را متقاعد سازند تا با کسب بینش صحیح، از انفعال خارج شوند و راه‌هایی برای همراهی با جنبش اجتماعی بیابند چون این گروه، تنها گروهی هستند که آمادگی بنیادین برای مشارکت را دارند و در واقع، تنها سرمایه اجتماعیِ وجدان‌های بیدار برای نیل به آرمان‌ها می باشند.

۴. وجدان‌های بیدار باید بدانند که در تمامی جوامع بشری، خودبین‌های اجتماعی و خفتگان اجتماعی، اغلب همانطور که هستند باقی می‌مانند و تمرکز بر تغییر آنها عبث و ناامیدکننده است. اساساً در عموم جوامع بشری، وجدان‌های بیدار و وجدان‌های منفعل که به تدریج به گروه اول می‌پیوندند، در مجموع، تعدادِ «حداقل موثر میدانی» را می‌سازند و این حداقل موثر میدانی، برای پیشبرد جنبش اجتماعی کافی هستند.

تراژدی ناامیدی که وجدان‌های بیدار اجتماعی، در میانه شدت گرفتن رنج‌ها و دردها گاه با آن دست به گریبان‌اند ناشی از این است که آنها نمی‌دانند تلاش خود را معطوف چه کسانی کنند و از چه کسانی یاری و همراهی بطلبند. اگر بر اقناع‌سازی، بینش بخشی و مشارکتِ افراد متعلق به گروه وجدان‌های منفعل، توجه معطوف گردد نه تنها تراژدی ناامیدی و انتظار بی‌جا پیش نمی‌آید بلکه جنبش اجتماعی در مسیر طبیعی خود توسعه خواهد یافت و انرژی‌ها اتلاف نخواهد شد

Recent Posts

بی‌پرده با کوچک‌زاده‌ها

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

سکولاریسم فرمایشی

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

مسعود پزشکیان و کلینیک ترک بی‌حجابی

کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

چرا «برنامه‌های» حاکمیت ولایی ناکارآمدند؟

ناترازی‌های گوناگون، به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳