اندیشمند حوزه علوم دینی، خانم صدیقه وسمقی، در یادداشت خود تحت عنوان “نه به ابتذال سرکوبگری” منتشر شده در سایت زیتون در ۴ خرداد ۱۴۰۲ مینویسد:
“سالهاست که کشور ما در رأس بحرانهای فزایندهی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، از یک ابربحران رنج میبرد، ابربحرانی که از دل بحرانهای فراوان در عرصههای گوناگون برآمده است. این ابربحران، عدم مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر ایران است.”
حال ایشان چگونه به این نتیجه که ابربحران امروز جامعه ایران “عدم مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر ایران است” رسیده، موضوع دیگری است که خواننده میتواند با نگارنده محترم همنظر باشد و هم میتواند با این گزاره در اجزا و تمامیت آن و نتیجه حاصله از آن زاویه داشته باشد. بحران امروز جامعه ایران پیش از اینکه بحران «عدم مشروعیت» باشد «بحران ناکارامدی» است که در صورت مسجل شدن نبود تواناییهای لازم در ساختار سیاسی و حقوقی موجود در راستای پشتسر گذاشتن معضلات عدیده مبتلابه این جامعه این بحران میتواند به بحران عدم مشروعیت منجر گردد.
سیاستپیشگان با روحیه رمانتیستی اخیراً از همهپرسی(رِفِراندُم) بهمثابه «نوشداروی جادویی» نام میبرند بدون آنکه به تنگناهای اجرایی و عملیساختن این راهکار در فرماسیون سیاسی موجود عنایت داشته باشند همین ملاحظه در نهایت نگارندۀ منصف را وادار میکند که بپذیرد که “حاکمیت تاکنون در موضوعات بحرانزایی مانند سیاست هستهای و رابطه با آمریکا زیر بار همهپرسی نرفته، در موضوع سرنوشت سازی مانند «جمهوری اسلامی، آری یا نه؟» نیز به رفراندوم تن نخواهد داد.”او اما بلافاصله نتیجه میگیرد که “از نظر نگارنده نمیتوان امیدوار بود که بحران بزرگ یادشده از طریق مصالحه میان ملت و حکومت حل و فصل گردد.“ نتیجهگیریی که به باور من نهفقط عجولانه است بلکه شاید قابل اتکا نیز نباشد. زیرا که راهحلها همواره و در همهجا در فرآیندهای چالشی بین مردم و حاکمیتها شکل میگیرند و هیچ نیروی قاهر حکومتی بدون این فرآیند تن به مصالحه و تغییر منتجه از آن نیز نخواهد داد. مردم اما در نهایت همواره پیروز بودهاند و نقطهنظرات و راهحلهای موردنظر خود را به حاکمیتها تحمیل کردهاند.
صدیقه وسمقی در نهایت با برشمردن خطاهای موجود در بین ضابطین دادگستری و و دستگاههای امنیتی و تبدیل شدن آنها به عاملین سرکوب حاکمیت از این گروهها توقع دارد که همانند دوران انقلاب برعلیه حکومت ستمشاهی که مردم و رهبری انقلاب توانستند با شعار «برادر ارتشی چرا برادرکشی» زیرپای حکومت را خالی کنند و به آنها هشدار میدهد که “این وظیفهی خطیر بر عهدهی [این] فرزندان ملت در نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی و قضایی است که بر حاکمیت ملت تأکید نموده، و به ابتذال سرکوبگری تن ندهند.“
نگارنده در پایان ادامه میدهد: “تنصراف این نهادها از سرکوب مردم کمهزینهترین راه برای تغییر شرایط کشور و تحقق خواستههای ملت است. هنگامی که مردم، جان بر کف برای دفاع از حقوق و کرامت خویش و اعتلای کشور ایستادهاند، باید انتظار داشت که فرزندان رشید و وطندوست میهن نیز به وظیفهی خطیر و تاریخی خویش نسبت به میهن و ملت عمل کنند. در غیر این صورت عبور از بحران موجود نمی تواند آرام و کمهزینه باشد.“
این نقشآفرینی را از نیروهایی توقع و انتظارداشتند که یک عمر به فرمانبرداری و «دستور از بالا» و «المأمور و معذور» عادت کردهاند با واقعیتهای پراتیک اجتماعی امر مبارزه سیاسی همخوانی ندارد. تحمل بار سنگین این مسوولیت از توان دوشهای این نیروها خارج است.
الان هنگام نقشآفرینی سیاستورزان حرفهای است که خطر کرده و از پناهگاههای امن شعارهای پرطمطراق بیرون بیایند و دستگاه حکمرانی و حاکمیتی کشور را دعوت به یک فرآیند گفتگو و مفاهمه ملی جهت یک «گذار توافقی» بنمایند. به باور من کشور و نظام هنوز از تمام ظرفیتهای “خوداصلاحی” خود بهره نگرفته است. مردم و میهن ما محکوم به میسر ساختن این گفتگو و مفاهمه و مصالحه هستند. بدیل این راهحل تباهی و انحطاط و فروپاشی است.
میهن ما جهت افقگشایی و ممکن ساختن تغییر در ساحت حکمرانی از طریق یک فرآیند مسالمتامیز و دمکراتیک بیش از همه به هادیان پیشرو و پیشران که خود نیز اما به انگارههای ملی و مردمسالارانه باور داشته باشند نیاز دارد.
4 پاسخ
امروز نوشتن متنی از این دست، یا بهتر بگویم ظاهر شدن در عرصه ای که پیامی غیر از انقلاب بی راهبرد و بی رهبر و بی برنامه باشد، شهامتی می خواهد که بسیاری از ما دیگر نداریم! آخرین ضربه ای که از دوستان و رفقا! گرفتم پس از آن بود که جرأت کرده و با گروهی از هم میهنان به دخالت بی ربط و گستاخانه ی اتحادیه جنگ طلب اروپا در موضوع تحریم سپاه پاساداران ننوشته بودیم. چه کردند دموکراتهای انقلاب و اصلاح طلب و مطبوعاتی با من و ما! آقای قهرمانی را نمی شناسم اما صدیقه وسمقی را خودش هم می داند که چقدر دوست دارم. در مدت اقامتش در اروپا هر از گاه بودن با او یکی شدن با صمیمیت و آرامش و سرور درونی اش و موهبتی بود. بازگشتش به ایران هم در حالی که همه او را منع می کردند، جلوه ای از ویژه گی های جبلی بود. با وجود اختلافات سیاسی جزیی آن روز و بزرگتر امروز، معتقدم در این راه سخت و ناهموار، از زمره انسانهایی است که صرف بودنشان جهان را زیستن در هر شرایطی را آسان تر می کند. اما! « نه به ابتذال سرکوبگری» دل نوشته ای بود که او هوش و درایت عمیق خودش را مصروف امر سیاسی نکرده بود. ربطی به سیاست روی زمین نداشت. کاری به توازن قوای سیاسی، معضلات اقتصادی، اجتماعی شکاف های نگرانی زا میان گروههای اجتماعی و از همه بدتر موقعیت ویژه میهن ما در جهانی اینچنین غیرقابل پیش بینی نداشت. رشته کار را هم به نیروهای نظامی و انتظامی سپرده بود و این چقدر حیرت آور بود.
به باور من کشور و نظام هنوز از تمام ظرفیتهای خوداصلاحی خود بهره نگرفته است(!!). اولا در شرایط کنونی “نظام” تمام قد در برابر موجودیت کشور،یا بهتر بگوییم ملت،ایستاده و این دو را در یک جمله یکی کردن چیزی کم از جنایت ندارد، دوما چرا برای دو چیز فعل مفرد بکار بردهاید؟! گویا بعداً دیدید که بهتر است برای “نظام” شریک جرم پیدا کنید ولی یادتان رفت فعل جمله را هم مبدل به فعل جمع کنید! عزیز من، این نظام دست به خون شهروندان یازیده و دستش به خون آلوده است. کدام اصلاح،کدام خود اصلاحی، مگر نمیدانید خون خط قرمز است؟ پس از کشتارهای هولناک ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ هم هنوز دنبال اصلاحید؟! یعنی خون هم میهنانتان این اندازه برایتان بی ارزش است؟! خجالت نمیکشید،شرم نمیکنید؟!!!
یادداشتی مطلقن بی ارزش
پیشنهاد می کنم که خود جناب قهرمانی یکی از همین “هادیان پیشرو” شود و به اتفاق همفکران شان مثل خاتمی و یارانش بروند و با استفاده از “تمام ظرفیت های خوداصلاحی” رژیم با مقامات عالیرتبه درباره یک “گذار توافقی” مذاکره کنند. اگر فکر می کنید این شدنی ست، بسم الله!چرا خود و یاران تان پیشگام نمی شوید؟
دیدگاهها بستهاند.