آیت‌الله خمینی و وارونه‌خوانی تاریخ اسلام آغازین

حسن یوسفی اشکوری

امروز ۱۴ خرداد است و حدود ۳۴ سال از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی گذشته است. نام خمینی به هر تقدیر با رخداد مهم «انقلاب اسلامی ایران» و بعدتر «جمهوری اسلامی ایران» پیوند خلل‌ناپذیری دارد. بدین روی حرف و حدیث درباره ایشان و دو هم‌زاد نام و اندیشه و عملکردش بسیار است؛ موافقانش (که هر روز کمتر و محدودتر می‌شوند) در باره خمینی و افکار و آثارش به گونه‌ای عمدتا مثبت سخن می‌گویند و مخالفانش (که هر روز بیشتر می‌شوند و حتی شماری از حامیان و پیروان سابق نیز به صف منتقدان و مخالفان پیوسته‌اند) در این باب به گونه‌های دیگر و غالبا منفی سخن می‌گویند.

البته بررسی میراث و کارنامه نظری و عملی آیت‌الله خمینی، آن مجالی دیگر و فرصتی فراخ می‌طلبد. آنچه گفتنی است آن است که داستان خمینی به این زودی‌ها به پایان نمی‌رسد و گفتگوها و اختلاف‌نظرها نیز، حتی اگر جمهوری اسلامی تغییر کند، تمام نخواهد شد؛ همان‌گونه که هنوز داستان پهلوی اول و نیز دوم ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.

اما امروز می‌خواهم به یک برداشت نادرست در طرح «حکومت فقهی» و فقیه‌سالار ذیل عنوان «حکومت اسلامی» آیت‌الله خمینی اشاره کنم. ایشان در کتاب ولایت فقیه (یا همان حکومت اسلامی) ادعا می‌کند که: «لزوم اجرای احکام، منجر به تشکیل حکومت پیامبر شد» (صفحه ۲۹). این اشتباه فاحشی است که اغلب فقیهان و عالمان و مسلمانان مرتکب شده و می‌شوند و در واقع بنایی کج بنیاد می‌نهند که تا ثریا کج بالا می‌رود.

به اختصار می‌توان گفت که در این دعوی، ماجرا کاملا وارونه فهم و تفسیر شده است. منابع تاریخی گواه‌اند که پیش از ورود نبی اسلام به یثرب (مدینه النبی بعدی)، تقریبا احکام اجتماعی اسلام هنوز جعل نشد بودند. نخستین احکام شریعت در دوران پس از هجرت مطرح شده‌اند. این احکام (احکام جنگ و صلح و امور مالی و مجازات ها – حدود و دیات – خانواده و . . .) در مدینه تشریع شده و مورد عمل قرار گرفته‌اند، زیرا پیش از آن چنین قواعدی ضرورت نداشت. به عنوان یک قاعده باید دانست که همواره قانون فرع بر نیازها و ضرورت‌های جامعه مدنی است. البته قابل ذکر است که این نوع قواعد نیز عموما در پیش از اسلام در قبایل مختلف عرب وجود داشته و از این رو «تأییدی» خوانده می‌شوند و نه «تأسیسی». مدعا آن است که اگر نبی اسلام در مکه می‌ماند و به ویژه اگر دعوت دینی‌اش در همان‌جا به پایان می‌رسید، آیا باز احکام اجتماعی (به تعبیر فقهی: معاملات) تشریع می‌شدند؟ از باب نمونه: اگر جنگی نبود، آیا آیات جهاد و در پی آن مقررات جهاد و انواع آن و نیز به ضرورت صلح و قواعد آن، ضرورت پیدا می‌کرد؟

در هرحال داستان آن است که پیامبر چون قدرت سیاسی پیدا کرد و عملا مدیریت اجتماعی و سیاسی شهر یثرب و به تدریج قبایل پیرامون آن را بر عهده گرفت، قوانین مدیریتی ضرورت یافت و نه بر عکس. اگر جز این بود، می بایست حضرت محمد از همان آغاز در مکه همزمان با اعلام نبوت و تبلیغ رسالت، تأسیس فرمانروایی خاص و دینی خود را اعلام می‌کرد. عملا نیز این نیازها و الزامات مدیریتی است که مقررات خاص خود را در زمان و مکان ایجاب و ایجاد می‌کند.

همین وارونه‌خوانی سبب شده که ایشان و پرشمارانی از سلسله فقیهان و بنیادگرایان و حتی گاه مصلحان نواندیش نیز دچار خطا شده و تحقق طرح حکومت اسلامی را برای اجرای احکام شریعت اسلام ضروری بدانند و خمینی نیز (البته غالبا جدلی) در مبحث ولایت‌فقیه‌اش، از همین وارونه‌خوانی برای مدعایش سود برده است.

گفتنی است که همین فهم نادقیق و اشتباه تاریخ اسلام آغازین، سبب شده که قواعد اجتماعی اسلام فرازمانی – مکانی و ابد مدت شمرده شود.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

14 پاسخ

  1. با سلام به همه دوستان عزیز و سپاس از این که در باره مقاله (و نیز مقاله دوم در همین زمینه) اظهارنظر کرده اید. اگر مجالی بود در باره یکایک اظهارنظرها نظر داده و در واقع به نوشته های دوستان پاسخ می دادم ولی نه مجالی هست و نه ضرورتی احساس می شود. نویسنده ای سخنی گفته و در باب موضوعی که برایش مهم بوده نظری داده و رفته است و دیگرانی هم یا تأیید کرده و یا مخالفت کرده و یا اصولا مسئله را بی ربط تشخیص داده اند. کسانی هم اصولا در باره ناگفته ها و یا موضوعاتی به کلی غیر مربوط با موضوع نوشتار سخن گفته اند. کاری نمی شود کرد. حق اظهارنظر آزاد برای هر فردی محفوظ است.
    اما من به واقع از این اظهارنظرها بسیار خرسندم و از آن ها موافق یا مخالف می آموزم. گفتگو یعنی همین؛ گفتگویی که به رشد اندیشه و تعمیق فکر و تفکر کمک می کند. جامعه پر التهاب ما برای فردایی بهتر به این گفتگوها نیاز دارد.
    با سپاس مجدد از همه دوستان
    یوسفی اشکوری

  2. این نوع بحث ها و استدلال ها مثل این است که بپرسیم: چاه های جمکران چهار تا بوده نه سه تا و سرش بحث کنند و به صد یا هزار سال پیش هی استناد کنند. خراوات بحث‌ ندارد، اول بپذیرید که خراوات است. به دنیای امروز ما چه ربطی داره که محمد هزار و چهارصد سال پیش چکار کرد یا نکرد؟ این همه تحولات اجنماعی و انواع حکومت گردانی در تاریخ چند هزار ساله بشر وجود داره، هنوز عده ای میخوان سر اینکه محمد چکار کرد و چه نوعی حکومت کرد وقت خودشون و ما رو تلف کنند. یکی بگه فرق این بحث با بحث اینکه جمکران چند تا چاه داشته باشه بهتره چیست؟

  3. وارونه خوانی تاریخ اسلام معضل فرهنگ سیاسی عموم ما مسلمانان است .تا اینجا حق با آقای اشکوری است .اما پس از تجمیع و تالیف آیات در یک مصحف و خصوصا وفات پیامبر ، ارتباط آیات با سیاق عبارات و شرایط نزول به تدریج کم رنگ تر و کم رنگ تر شد و پوسته مکانی و زمانی خود را بیشتر و بیشتر از دست دادند .حالا دیگر وارونه خوانی تاریخ مشکل فرعی ماست ، مشکل اصلی و خانمانسوز ما بعض احکام فرا زمانی و فرامکانی است که امثال آقای خمینی و عموم بنیادگراهای به آنها معتقدند .و الا الآن که هزاروچهارصدسال قرآن و تاریخ مستمر پشت سر داریم سخن منطقا درست نزول احکام حکومتی بعداز فراهم آمدن شرایط حکمرانی ، چندان کار ساز نیست .الآن دیگر هیچ واحد و جمع انسانی روی کره زمین وجود ندارد که نیاز به رتق و تتق امور زندگی خود نداشته باشد و حکومتی لازم نداشته باشد .یک کشور با اکثریت اهالی مسلمان لاجرم به حکومتی با رنگ و بوی اسلامی نیاز دارد .کیفیت آن البته به درایت و کفایت نخبگان آنکشور بستگی خواهد داشت .
    از طرفی یک نکته انتقادی آقای شمیرانی هم قابل تامل است ؛ احکام و دستورات قرآن که منحصر به چند حکم مورد مناقشه مثل قطع دست دزد و …..شبیه آن نیست .پشت احکام و توصیه های قرآنی کلی ملاحظات عدالتی ، اخلاقی ، حقوقی ، انسانی و تمدنی و…..نهفته است که اتفاقا هر چه تمدن جنگ افروز ، غارتگر ، برده ساز ، سکس آلود ، تبعیض گر ، فریبکار و………غرب امروزی فراگیر تر می شود نیاز انسان به توصیه هاءی شبیه توصیه های قرآنی بیشتر خواهد شد .

  4. بله تمام آن خلفا و امامان و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن و حسین و فرزندانشان چنین ادعایی داشتند و پیرو سنت اختلاط دین و سیاست بودند که از لحظه ورود پیامبر اسلام به مدینه و در دست گرفتن حکومت آغاز شده بود. تمام آن افراد پیشنماز شهر و اکثرا قاضی یا ناصب قاضیان هم بودند. امام حسین دقیقا می‌پنداشت که یزید به دلیل تعلق خانوادگی به تیره اموی قریش که مدتها مخالف اسلام بودند،در صدد نابودی اسلام از درون است و چون خود رییس تیره بنی هاشم، تیره متبوع پیامبر،است فلذا موظف به حفاظت از “میراث جدش” است و این کار را هم امر به معروف و نهی از منکر مینامید،بی آن که دقیقا ذکر کند که با کدام سیاست‌های یزید مخالف است و آن را منکر میداند و قرار است پس از سرنگونی یزید و برقراری دولت اپوزیسیون بنی هاشم چه تغییراتی در سیاست کلان جامعه اتفاق بیافتد. در تمام خطبه‌های حسین دو نکته کاملا بارز است.اول فحاشی و توهین به خانواده و قبیله یزید،و دوم ادعای موروثی بودن حکومت در نوادگان پیامبر اسلام، و شخص خودش،صرفنظر از شایستگی های فردی. یعنی چیزهایی که اکنون فقط در دعواهای اراذل و اوباش میتوان نظیرش را دید. هیچ اشاره‌ای به سیاست‌های آینده در مورد اقلیتهای دینی(که از زمان حملات زمان عمر و عثمان زیر انقیاد اعراب مسلمان درآمده و تحت شدیدترین فشارهای مالی و تبعیض و غارت بودند)،اقتصاد، زنان،سیاستهای آبادانی،…نیست. هیچ چیز.

  5. پاسخ این پرسش های شما این است که حکومت ربط مستقیمی به دین و دستوراتش ندارد. ممکن است اشتراکاتی داشته باشند،ولی دو چیز کاملا مستقل و گاه ناهمخوان با یکدیگرند. روند نادرست اختلاط دین و سیاست از جایی آغاز شد که پیامبر اسلام تصمیمات و سیاستهای روزمره حکومت داری خود را در قرآن جا داد و ابدی کرد،در صورتی که آنان سیاستهای خرد و موردی بودند. درست مانند آن که تصمیمات روزمره مجلس در مورد بودجه و سیاست خارجی و داخلی در قانون اساسی گنجانده شوند! بدیهی است که چنین قانون اساسی‌ای طرف چند سال از حیز انتفاع ساقط خواهد شد زیرا در آن بجای موارد اساسی و بنیان‌های جامعه،موارد موقت تقنین شده‌اند. متاسفانه گویا پیامبر اسلام فرد آینده نگری نبوده و در هر موردی،حتی مسایل زناشویی و خانوادگی خود نیز به وحی متوسل میشد و همان را در قرآن هم می‌گنجانید. نتیجه هم این شده که در یک سند “ابدی” با مواردی روبروییم که هیچ توجیه و کاربردی جز ایجاد مشکل و مضحکه شدن ندارند.

    1. دیدگاه شما سراسر اشتباه داشت ، توصیه می کنم مجدد بیندیشید . قرآن به دلخواه پیامبر اسلام یا شخص دیگری نبود نبود که هر چیزی رو که خواستند با تعبیر بی نهایت اشتباه شما ، در آن گنجانده شود ‌ .

  6. جناب آقای یوسفی اشکوری

    پس از سلام، در ارتباط با مقاله جدیدالنشر شما مطالبی به نظرم رسیده است که مایلم آنها را با شما درمیان بگذارم.
    یکم- در این گزاره اعلانی از جانب شما:
    “[…] پیامبر چون قدرت سیاسی پیدا کرد و عملا مدیریت اجتماعی و سیاسی شهر یثرب و به تدریج قبایل پیرامون آن را بر عهده گرفت، قوانین مدیریتی ضرورت یافت و نه برعکس.
    اگر جز این بود، می بایست حضرت محمد از همان آغاز در مکه همزمان با اعلام نبوت و تبلیغ رسالت، تاسیس فرمانروایی خاص و دینی خود را اعلام می کرد. عملا نیز این نیازها و الزامات مدیریتی است که مقررات خاص خود را در زمان و مکان ایجاب و ایجاد می کند. […].
    در ابتدا باید عرض کنم که متاسفانه در این تحلیل شما، دعوت محمد رسول الله در مکه آن زمان عربستان، از همان اولین لحظه بعثت می بایستی با اتکا به امداد الهی و دخالت ملائک در ظرف مدت کوتاهی کل مردم و نظام شرک آلود، باطل، بدوی امیون آن دوره را آنچنان مومن، مسلم، متقی، مخلص و موحد می ساخت که نیازی به این همه آیات تربیتی و تزکیه ای بعدی مدنی نداشتیم و از پس آن ما امروزه قرآنی در دست داشتیم که تمامی جریانات و گروه های مدعی و رقیب این کتاب، مانند عرفا، صوفی ها، فقها، حتی متکلمان و فلاسفه و مفسران مسلمان را نیازی به توضیح و تعبیر و تفسیر عقایدی که به زعم آنان در جهت تکمیل و حتی تصحیح و نیز تلطیف (به گفته جناب آقای سروش) مبانی و اصول مطروحه کلام الله است را عبث و منتفی می ساخت و این البته بسیار مطلوب و راحت و ساده می بود ولی، ربطی به مقوله دین اسلام قرآنی نداشت و بیشتر به درد مطالعه کتابی در حد و اندازه یک کتاب داستان و حتی عاشقانه (به تعبیر حافظ و مولوی و سعدی و …) برای رفع کسالت و ملولیت و سرگرم شدن می خورد و نه راهنمای عمل نزدیک به دو میلیارد مسلمان در عرصه های نفسانی و آفاقی و آنهم در سطح و حدی، ملی و بین المللی!
    لازم به ذکر است که حتی نبی دیگری که رسالت و عمل او تا حدودی قابل مقایسه با عملکرد محمد است، موسی نیز مبرا از این همه سعی و همت نیست و او نیز می بایست برای استقرار نظامی بکوشد که احکام و حدود مورد نظر الله در آن جاری و ساری گردد و نیز مستمر تا زمانی که تداوم و تغییر آن را جز الله نمی دانست.

    البته لازم به توجه است اینکه در دوران رسالت هر نبی، قوانین و قواعدی دائمی و همچنین موقت و موضعی تبلیغ و ترویج می گشته و بنا به خصوصیات هر قومی و مردمی و شرایط اقلیمی و زیستی آنان مقررات و احکامی فرضی ابدی و یا توصیه ای مختاری می بوده، تردیدی نیست.
    قرآن در جعل و اعلان بین احکام موضعی و قومی با احکام ابدی و فرا تاریخی با اینگونه تصریحات و تاکیدات آنها را از همدیگر تفکیک می کند:
    – احکام ابدی و دائمی: کتب علیکم: الصیام، الصلات، القتال، القصاص و الوصیه للوالدین.
    – احکام خاص و موقت: یوصیکم / وصیه، فتوا الله و نیز احکام و حدود ذکر شده در آیاتی که در آن تاکید و تصریحی بر کتابت و فریضه بودن آنها نشده است.

    دوم- در قسمت پایانی مقاله شما نیز:
    “همین وارونه‌خوانی سبب شده که ایشان و پرشمارانی از سلسله فقیهان و بنیادگرایان و حتی گاه مصلحان نواندیش نیز دچار خطا شده تحقق طرح حکومت اسلامی را برای اجرای احکام شریعت اسلام ضروری بدانند و خمینی نیز (البته غالبا جدلی) در مبحث ولایت‌فقیه‌اش، از همین وارونه‌خوانی برای مدعایش سود برده است.
    گفتنی است که همین فهم نادقیق و اشتباه تاریخ اسلام آغازین، سبب شده که قواعد اجتماعی اسلام فرازمانی – مکانی و ابد مدت شمرده شود.”

    این مدعای دوم شما که این *خطای وارونه خوانی* سبب توسل به “تحقق طرح حکومت اسلامی برای اجرای احکام شریعت اسلام” نیز در حقیقت خالی از مناقشه نیست.
    اولا چرا ایجاد حکومتی خاص از جانب مسلمانان می بایست به *اجرای احکام شریعت اسلامی* (= فقه رایج حوزوی) تنزل و تقلیل یابد؟
    هدف ارسال الله از انبیاء ایجاد جامعه ای سالم و صالح برای صیرورت و رشد انسان می باشد و شعائر و مناسک و قوانین دینی آن در تمامی حوزه ها و سطوح اجتماعی می بایست این هدف را تامین و تضمین نمایند انسان مسلم و عبدالله دین خود را نه در پستوی خانه که در کل جامعه خود، در حوزه خصوصی و عمومی احساس و مشاهده کند.
    و این قضیه اگر در جامعه ای با اکثریت دگراندیشان و دگرباشان میسر و ممکن نگردد، ولی امید به تحقق آن در مملکتی اکثراً مسلم، مجاز و مقدور است، حتی اگر نامسلمانان و الله ستیزان را خوش نیاید، که این قانون و مشروعیت یافتن تشکیل یک حکومت بر اساس رای اکثریت است.
    اگر این امر را دیگران حمل بر تحمیل نظرات و عقاید مسلمانان بر دیگران بخوانند، مگر حکومت مورد نظر آنها قوانین و مقررات مورد نظر مسلمانان را مد نظر قرار می دهند و قوانین خاص خود را به آنها تحمیل و تحکم نمی بخشند؟
    نکته دیگر طرح بعضی از کلمات و ترکیباتی است که حدود و ثغور آن معلوم و مفهوم نیست:
    – “قواعد اجتماعی اسلام” یعنی چه؟
    در قرآن مسائل و مطالبی در حوزه‌های مختلف طرح و توصیه شده است و اینکه در جوامع امروزی کدامین یک از آنان نباید طرح و اعمال گردد، باید که معلوم و مشخص گردد و کلی گویی و فله ای آنها را طرد و محکوم کردن منصفانه و عادلانه نیست.
    همانطور که عقاید سیاسی و مذهبی مسلمانان سنتی (و جدیدا هم روشنفکران مسلمان) را در نظر نگرفتن و با ایجاد جو نامناسب و اعمال فشار آنها مجبور به عقب نشینی کردن نیز چاره کار نیست و این عمل، عکس العمل مخرب و خشونت باری را تاکنون در کشورهای مسلمان ببار آورده است.
    اینک ما به عینه شاهد نزاع بین سنتگرایان و تجددگرایان در سراسر جوامع اسلامی هستیم و این جز با به رسمیت شناختن حق حیات و احترام متقابل و ایجاد جوی که در آن بتوان با گفتگو و مذاکره سیاسی و مبارزه اجتماعی و رقابت احزاب مشکل را طرح و بحث کرد، قابل رفع و دفع نیست.
    وگرنه شعارهای تند و تیز دادن و نسل جوان عاصی بر سنت و فرهنگ مذهبی تاریخی را تحت عناوین “زن، زندگی و آزادی” تحریک و تهییج کردن و به مقابله با سنتگرایان سراپا مسلح و منتظر الحرب و منتقم فرستادن و صدها قربانی ببار آوردن و در نتیجه پس از سرکوب شدن این اقلیتی ضعیف توسط اکثریتی قوی، مایوسان و ناامیدان را تنها رها کردن و خود را مبرا از رهنمود دادن های مملو از خطا دانستن، صادقانه نیست.

    دیگر اینکه می بایست از پس طرح هر نقدی جایگزینی مطلوب و معلوم ارائه داد.
    یعنی اگر ما حکومت مذهبیون سنتی و حوزوی را رد می کنیم در مقابل مشخص و واضح جانشین آن را معرفی کنیم و نه با تبلیغ و تقدیم نظام های متباین و متضاد با فرهنگ و مذهب اکثریت ملت خود، یک نظریه ای تقلیدی (= دموکراسی و سکولاریسم /لائیسیته و حقوق بشر) که مبتنی بر فلسفه ای خاص و غیر اسلامی است را ارائه داده و مخاطبان خویش را به ورطه انحراف و سقوط بکشانیم.

    والسلام و علی من التبع الهدی

  7. حرف درستی است،ولی اکنون که این احکام حکومتی صادر شده‌اند چه باید کرد؟ اجرای این احکام واقعا در دست داشتن حکومت را لازم دارد و در دست داشتن آن هم مفاسد کنونی را که همه شاهدیم در پی خواهد داشت. پیامبر اسلام نباید این احکام را در قرآن می‌گنجانید و ابدی میکرد تا شاهد این همه اراده و ولع گروه‌های افراطی برای در دست گرفتن حکومت و اجرای داعشی-طالبانی احکام حکومتی اسلام نبودیم. اشتباه اصلی را خود پیامبر اسلام در اختلاط دین و سیاست مرتکب شده و سنگ بنای کجی را نهاده که اکنون تمام ملل مسلمان گرفتار آنند.

  8. آقای اشکوری، مهاجرانی در باره نوشته شما متنی رو منتشر کرده اند:
    https://twitter.com/MohajeraniSayed/status/1665611315459522560
    مثل همیشه نوشته ایشان زورگویانه و عاری از حقیقت محققانه است. اگر بنا دارید پاسخی به او بدهید ممنون میشوم همینجا منتشر بفرمایید که بشود منظم موضوع رو پیگیری کرد.

  9. با سلام و درود،
    حال اگر پیامبر را استثنا در نظر بگیریم چون فرایند پیامبری و شکل گیری نوعی مدیریت اجتماعی و سیاسی ایشان با هم تلفیق شد، اما جانشینان ایشان چه نقشی داشتند، مانند ابوبکر، عمر، عثمان، علی(ع)، و خلفای بنی امیه و عباس و …؟ آیا آن ها که خود را خلیفه مسلمین می خواندند ،نقش خود را اجرای احکام دین و هدایت مردم در مسیر آموزه های دینی می دانستند؟
    آیا بعنوان مثال خلافت اسلامی از نظر امام علی یک امر ایجابی بود یا خیر؟
    نظر به اینکه امام حسین حرکت(اگر نگوییم قیام) خود را امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرده، بنابراین نسبت این حرکت با ضرورت ایجاد حکومت اسلامی چیست؟ آیا رابطه ای وجود دارد؟ یا اینکه حکومت از نظر ان ها یک امر عرفی و عام است؟
    موضوع مهمتر بنظرم این است که تعریف ما از اسلامی بودن رابطه مستقیم با برداشت و فهم ما از دین دارد. بنابراین هر چه تعریف و برداشت از دین ، قرآن و اسلامیت عموم مردم را بیشتر در تنگنا قرار داده و ازادی عمل آن ها را محدودتر کند به همان اندازه مقبولیت حکومت اسلامی نیز کمتر خواهد شد بویژه آن که قشر متولیان دین(روحانیون) سردمدار اجرایی نمودن این تعریف در جامعه باشند.
    موارد بالا میتواند ابهامات بنده و یا کسانی دیگری هم باشد…
    تا آنجا که میدانم و علمای اخلاق گفته اند مخالفت با هوای نفس نقش و تاثیر زیادی در رشد و تعالی اخلاقی و معنوی انسان دارد، اما تاثیر پذیری هوای نفس و قدرت از یکدیگر چقدر به مدعیان حکومت اسلامی اجازه جولان خواهد داد، آیا خود این مدعیان در این عرصه در پای قدرت ذبح نشده اند؟ تجربه بشری، بویژه چند دهه اخیر کشورمان درس های زیادی ما می دهد…
    آیت الله خمینی و برخی دیگر از متدینین اول انقلاب می گفتند و تصور می کردند که با تشکیل حکومت اسلامی همه چیز دنیا و آخرت و اخلاق آباد و روبرا خواهد شد. عافل از اینکه موضوع حکومت داری مانند پدبده های دیگر مادی امری علمی و تجربی است که باید بگونه ای ساختار سیاسی شکل بگیرد تا به قدرت و هوای نفس اجازه افراط و جولان ندهد ‌. و تفاوتی نخواهد داشت که حاکم چه کسی باشد ولی فقیه یا کراواتی…. ، اگر ساختار سیاسی قدرت حاکم را محدود نکند همه را خواهد بلعید. اما در نگاه آقای خمینی ولی فقیه جانشین پیامبر و نماینده خداست و می تواند حتی احکام خدا را تعطیل و قرارداد های خود را با مردم یکطرفه لغو کند، خب در چنین سیستمی یک از قربانیان اصلی همین اسلام خواهد بود

    1. بله تمام آن خلفا و امامان و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن و حسین و فرزندانشان چنین ادعایی داشتند و پیرو سنت اختلاط دین و سیاست بودند که از لحظه ورود پیامبر اسلام به مدینه و در دست گرفتن حکومت آغاز شده بود. تمام آن افراد پیشنماز شهر و اکثرا قاضی یا ناصب قاضیان هم بودند. امام حسین دقیقا می‌پنداشت که یزید به دلیل تعلق خانوادگی به تیره اموی قریش که مدتها مخالف اسلام بودند،در صدد نابودی اسلام از درون است و چون خود رییس تیره بنی هاشم، تیره متبوع پیامبر،است فلذا موظف به حفاظت از “میراث جدش” است و این کار را هم امر به معروف و نهی از منکر مینامید،بی آن که دقیقا ذکر کند که با کدام سیاست‌های یزید مخالف است و آن را منکر میداند و قرار است پس از سرنگونی یزید و برقراری دولت اپوزیسیون بنی هاشم چه تغییراتی در سیاست کلان جامعه اتفاق بیافتد. در تمام خطبه‌های حسین دو نکته کاملا بارز است.اول فحاشی و توهین به خانواده و قبیله یزید،و دوم ادعای موروثی بودن حکومت در نوادگان پیامبر اسلام، و شخص خودش،صرفنظر از شایستگی های فردی. یعنی چیزهایی که اکنون فقط در دعواهای اراذل و اوباش میتوان نظیرش را دید. هیچ اشاره‌ای به سیاست‌های آینده در مورد اقلیتهای دینی(که از زمان حملات زمان عمر و عثمان زیر انقیاد اعراب مسلمان درآمده و تحت شدیدترین فشارهای مالی و تبعیض و غارت بودند)،اقتصاد، زنان،سیاستهای آبادانی،…نیست. هیچ چیز.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »