نسبت انسانها با جنبشهای اجتماعی را میتوان با سه رنگ اصلی توصیف نمود: سفید، سیاه و خاکستری. سفیدها مخالفین وضع موجود هستند و برای تغییر آن تلاش میکنند، سیاهها موافقان وضع موجود هستند و در برابر تغییر، مقاومت میکنند. خاکستریها در قیاس با رنگ سفید و سیاه، به لایههایی از جامعه گفته میشود که در برابر وضعیت موجود- اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی- در نظر یا در عمل، موضع منفعلانه دارند یعنی یا هنوز تصمیم به انتخاب موضع نگرفتهاند و یا از اقدام عملی برای تحقق آرمانهای انتخاب خود، اجتناب میکنند. پس برخلاف سفیدها که هم مخالف وضع موجودند و هم در عمل، برای تغییر وضع موجود تلاش میکنند، خاکستریها به دو دسته تقسیم میشوند:
۱. خاکستریهایی که به نوعی مخالف وضع موجودند اما به علت تفاوت دیدگاه، بدبینی، ریسکناپذیری، دانش کم و تحلیل معیوب و… حاضر نیستند برای تغییر، تلاش کنند.
۲. خاکستریهایی که اساساً چنان درگیر روزمرگیها هستند که به وضع موجود و امکان تحقق وضع بهتر، نمی اندیشند و یا اگر می اندیشند هنوز موفق به انتخاب نشده اند. بنابراین «انفعال عملی»، وجه افتراق خاکستریها و سفیدهاست.
هانا آرنت، در مقابل سخن مشهور ارسطو که انسان را حیوان سیاسی میپنداشت قشر خاکستری را انسان به مثابه «حیوان اقتصادی» میداند زیرا دغدغهی اصلیاش مصرف و تولید است. آرنت معتقد است انسانی که این بعد از هستیاش را نفی کند و کنشگری سیاسی نداشته باشد، مهمترین وجه هستی خودش را به فعلیت درنیاورده است و نمیتواند برای زندگیاش معنی خلق کند. کسی که این بُعد از هستیاش را محقق نکند بیهویت میشود و با جامعه و با جهانی که در آن زندگی میکند بیگانه میشود. این قشر، قشری ست که به عادیسازی شر میپردازد. گروه خاکستری، در بسیاری از جوامع، اکثریت مردم را تشکیل میدهند و بهخصوص در زمانه اوج گرفتن جنبشها، بیشتر به چشم می آیند، زیرا زمانی که حساسیتهای انسانی و اخلاقی شدت میگیرد انفعال و تماشاگری، نمایانتر میگردد و مرزبندیهای اخلاقی یا ایدئولوژیک، پررنگتر میشود. در دوران شکلگیری جنبشها، سفیدها عدم همراهی خاکستریها را غیراخلاقی، عافیتجویانه و حتی بیتدبیرانه ارزیابی میکنند و آنها را از عوامل شکست یا کندی رشد جنبش میپندارند. حال، مساله این است که کنشگران یک جنبش اجتماعی، در قبال قشر خاکستری چه واکنشی میبایست نشان دهند. سه واکنش قابل تصور در برابر قشر خاکستری از این قرار اند:
۱. نادیده انگاشتن
۲. منازعه و معارضه
۳. گفتگوی همدلانه و فعالسازی
در حالت اول، سفیدها یا همان کنشگران، دلبستگان و دغدغهمندان جنبش اجتماعی (وجدان های بیدار اجتماعی) به این باور میرسند که تلاش برای متقاعدسازی و یارگیری از قشر خاکستری بیفایده یا دشوار است لذا چارهای جز نادیده انگاشتن و صرف نظر کردن از نیروی بالقوهی آنان نیست. در این حالت، دغدغهمندان جنبش اجتماعی، یا تنها با تکیه بر سفیدها به تلاش خود ادامه میدهند یا به کلی مایوس و سرخورده میگردند و دست از تلاش در جهت آرمانهای جنبش برمیدارند و یا برای پیشبرد جنبش، به نیروهای غیرقابل پیشبینی، نامطلوب و یا نامتعارف از قبیل شانس، حادثه ناگهانی، ظهور یک قهرمان، کمکهای خارجی، کودتا و… دل میلندند.
در حالت دوم، کنشگران، دلبستگان و دغدغهمندان جنبش اجتماعی، با رویکردی تهاجمی، طلبکارانه و یا پرخاشگرانه با خاکستریها مواجهه میکنند و آنها را بهخاطر بیتفاوتی، تماشاگری، سکوت و ناهمراهیِ عملی، طرد و تقبیح می نمایند. در این حالت، از یک سو بخشی از تمرکز و انرژی افراد به جای تلاش جهت پیشبرد آرمانهای جنبش، صرف مجادلات و منازعات با کسانی میشود که همراه نیستند اما دست کم، مانع هم محسوب نمیشوند و از سوی دیگر، نوع برخوردها ممکن است خاکستریها را از جنبش و آرمانهای آن دورتر و نسبت به آن، بدبینتر سازد.
اما در حالت سوم، کنشگران سفید رنگ و وجدانهای بیدار، بهجای نادیده انگاشتن و یا منازعه و طرد کردن، تلاش میکنند با خاکستریها وارد گفتگوی همدلانه شوند. این رویکرد مبتنی بر یک اصل و چند پیش فرض است:
اصل در گفتگوی همدلانه، مهارت و توانایی درک وضعیت روانی، فکری و معیشتی مخاطب است به جای انتظار درک شدن. فرد گفتگو کننده، تصمیم میگیرد که صبورانه و بدون انتظار ناموجه، ارزیابی واقعگرایانهای از وضعیت فرد خاکستری بهدست آورد تا بتواند همراهی و همدلی او را امکان سنجی نماید. و اما پیشفرضها:
۱. بسیاری از خاکستریها به لحاظ زمینه تربیتی، از نظر مسئولیتپذیری، طرحوارهی همدلی و ایثار، درک مفهوم «ما»ی جمعی و اخلاقگرایی انسانی، ضعیفتر از سفیدها هستند و آمادگی کافی برای همراهی سریع ندارند. برخی از این افراد، با گذر زمان و مشاهدهی توسعه و دوام جنبش و بررسی نتایج آن، به تدریج منافع خود را در همراهی با جنبش ارزیابی خواهند کرد و همراه خواهند شد.
۲. بسیاری از خاکستریها ممکن است از نظر طرحوارهی همدلی و ایثار و درک مفهوم «ما»ی جمعی، قوی باشند اما به اندازه سفیدها از ریسکپذیری و جسارت کافی برخوردار نباشند. این افراد نیز با گذر زمان و مشاهده توسعه و دوام جنبش و کم ریسک شدن همراهی، به تدریج خواهند پیوست.
۳. بسیاری از خاکستریها، ممکن است هم ریسکپذیر باشند و هم واجد طرحوارهی همدلی و ایثار اما به هر علتی، از آگاهیهای دقیق و کافی در خصوص جنبش اجتماعی موجود، ریشهها و آرمانهای آن برخوردار نباشند و یا حتی تحت تاثیر تبلیغات رقیب یا معارض، درک غلطی از آن داشته باشند. گفتگوی همدلانه و با تاکید بر«اشتراکات فکری» و «ابهامزدایی» میتواند دریچههایی را به روی آنها بگشاید تا بتوانند برای همراهی، اعلام آمادگی کنند. طرح و تاکید بر اختلافات فکری و عقیدتی، در مورد این افراد ره به جایی نخواهد برد.
بدین ترتیب، در حالت سوم (گفتگوی همدلانه)، سفیدها تلاش میکنند در مواجهه با این سه گروه از خاکستریها وارد گفتگوی همدلانه شوند و زمینه را برای همراهی احتمالی آنها فراهم سازند. البته بسیاری از افراد متعلق به گروه خاکستری، حتی با گفتگوی همدلانه نیز همچنان منفعل خواهند ماند. سفیدها در برخورد با گروه اول، تلاش میکنند همبستگیِ بین منافع بلندمدت این افراد با نتایج جنبش را یادآوری کنند. در برخورد با گروه دوم، تلاش میکنند روشهایی برای مشارکت با ریسک کمتر پیش پای آنها بنهند. و در برخورد با گروه سوم، تلاش میکنند با برجستهسازیِ اشتراکات فکری میان این افراد و آرمانها و نتایج جنبش، آنها را به سوی همراهی سوق دهند. در هر صورت، به نظر میرسد که برای دلبستگان و دغدغهمندان یک جنبش اجتماعی، اتخاذ رویکرد گفتگوی همدلانه در برابر خاکستریها، راهبرد عقلانیتر و اخلاقیتریست و شانس توسعه و موفقیت جنبش اجتماعی را بالاتر میبرد.
یک پاسخ
با سلام،
اول: باز برای چندمین بار، گردانندگان زیتون فراموش کردهاند که نام نویسنده مقاله را در اول مقاله ذکر کنندد.
دوم: مقاله نویسان زیتون را چه میشود که این قدر به نویسندگان مرده، رجوع میدهند؟ در این مقاله به هانا آرنت رجوع داده میشود که حدود ۴۸ سال پیش فوت کرده است. آیا مقالهنویسان زیتون تصور میکنند که با افکار قدیمی میتوانند مشکلات امروز را حل کنند؟
با احترام – حسین جرجانی
دیدگاهها بستهاند.