۱. انواع الهیات
الهیات (خداشناسی نظری) را معمولا به دو دستهی الهیات طبیعی و الهیات وحیانی تقسیم میکنند. در الهیات طبیعی از عقل مستقل از وحی برای مدللسازی خداباوری و نیز فهم صفات و افعال الهی استفاده میشود. در الهیات وحیانی اما اصل وجود خدا فرض گرفته میشود و برای فهم صفات و افعال الهی منحصرا به وحی مراجعه میشود و عقل تنها جایگاه خوانششناختی (هرمنوتیکی) دارد، یعنی تنها ابزار فهم نقل است. هم الهیات وحیانی مخالفانی داشته و دارد هم الهیات طبیعی، و هم الهیات به طور کل. الهیات طبیعی و الهیات وحیانی تاریخ پر تنشی داشتهاند و تلاشهای پردامنهای برای سازگاری الهیات طبیعی و الهیات وحیانی صورت گرفته و همچنان صورت میگیرد.
در این میان، خداناباوران و ندانمانگاران با هر گونه الهیات (طبیعی، چه رسد به وحیانی) مخالف بوده و هستند. در حاشیه بگویم که برای سادهسازی بحث، موردهای پیچیدهای مثل «الهیاتِ مرگ خدا» و نیز «الهیات ناواقعگرایی دینی» را کنار مینهیم؛ زیرا این موردها در دوگانهی سادهسازیشدهی «خداناباوری یا الهیات» نمیگنجند.
۲. بازگشت تنش میان الهیات طبیعی و وحیانی
مخالفان الهیات طبیعی عموما به ناتوانی عقل برای «اثبات» خدا یا فهم صفات و افعال الهی استناد میکنند. الهیات طبیعی در نظر آنها در حکم شنیدن قصهی ایمان است اما الهیات وحیانی در حکم دیدن صورت ایمان است و البته «شنیدن کِی بود مانند دیدن»: «گوشم شنید قصهی ایمان و مست شد / کو قسم چشم، صورت ایمانام آرزو است». مخالفت با الهیات طبیعی ممکن است عقلستیزانه به نظر آید و حتی خرافی و ارتجاعی. اما بلای خانمانسوزی که نظرا و عملا بر سر «عقلگرایی حداکثری» (اثباتگرایی) به ویژه در هفتاد سال اخیر آمده است، زمینه را برای بازگشت به الهیات وحیانی یا دستکم باز گذاشتن امکان آن فراهم کرده است.
در حالی که در نیمهی دوم قرن نوزدهم و نیمهی اول قرن بیستم امیدها به علمآیینی (ساینتیسم) و عقلِ اثباتگر در اوج بود، برخی رخدادهای سیاسی و فکری موجب تغییر مسیر شد. جنگهای جهانی اول و دوم، افول پوزیتیویسم، احیای هویتهای دینی در جهان اسلام، یهودیت و مسیحیت (و حتی میان بودائیان و هندوها)، رونق دوبارهی فلسفهی دین و بلکه فلسفههای دینی در سنت فلسفهی تحلیلی از نیمهی قرن بیستم بدین سو (آن هم در سنتی که روزگاری زبان دین را بیمعنا میانگاشت) همه و همه دست به دست هم داد تا عقلگرایی را فروتن کند. حالا عقل دیگر اثباتگر نبود و دین، معنویت و عرفان مجموعههایی بیمعنا یا خرافی تلقی نمیشدند.
از سوی دیگر اما جان گرفتن دوبارهی نیروهای حیرت در مقابل نیروهای دقت، پیامدهای بهتری از عقلگرایی حداکثری نداشت و موجب شکلگیری حکومتهای مبتنی بر «شرع» (در عربستان سعودی، ایران، افغانستان، موریتانی، برونئی، پاکستان و غیره) یا شکلگیری کشورهایی مبتنی بر هویت مذهبی (مثل دولت اشغالگر اسراییل و آپارتاید قومی-مذهبیاش) شد، رخدادهای خسارتباری که بیشوکم هنوز با ماست. اما این رخدادهای دینی-هویتی، دینگرایی را دستکم در نظر طبقهی فرهیخته فروتن کرده است (اگر نگوییم که به کل ریشهکن کرده است)، گرچه عقلگرایی حداکثری (عقلگرایی نافروتن) هنوز در میان بخشی از طبقهی تحصیلکرده رایج است.
۳. آریگویی به «الهیات طبیعی»
با نظر به این پسزمینه، حالا میتوان اِشکال الهیات وحیانی به الهیات طبیعی را دیگربار جدی گرفت و از پشت عینک معوّج عقلستیزی، خرافه و ارتجاع بدان ننگریست. یک اشکال به الهیات طبیعی این است:
«اگر خدا مورد مواجهه باشد، تردیدی درباره واقعیت الهی وجود نخواهد داشت و اگر مورد مواجهه نباشد، هیچ استدلالی جایگزین این مواجهه نخواهد شد» (به نقل از توییت وحید سهرابیفر، دینپژوه ایرانی).
این را میتوان اِشکالی به الهیات طبیعی دانست. «مواجهه با خدا» را در اینجا نه تنها به معنای خود تجربهی دینی میتوان به حساب آورد، بلکه همچنین به معنای وسیع مواجهه با خدا از طریق امر حاصل از تجربهی دینی (وحی در قالب قرآن و روایات مثلا) میتوان به شمار آورد. به تعبیر ساده، «مواجهه با خدا» از جمله به معنای الهیات وحیانی است. «استدلال» را نیز در اینجا به معنای الهیات طبیعی میتوان گرفت.
در باب این اِشکال چه میتوان گفت؟ هیچ تردیدی نیست در اینکه استدلال به سود خدا جای دیدار الهی را نمیگیرد. درست همان طور که شنیدن وصف محبوبی جای دیدار روی محبوب را نمیگیرد، استدلالهای خداباورانه هم جای دیدار الهی را نمیگیرد. اما این مستلزم مضر بودن استدلال یا حتی بی حاصلی آن نیست. در یک کلام، عقل در بارگاه قدس هیچکاره نیست. نمیتوان همنوا با سعدی گفت: «ماجرای عقل پرسیدم ز «شرع» / گفت معزول است و فرمانیش نیست» (به جای «شرع» در شعر سعدی «عشق» آمده است). زیرا عقل میتواند زمینهساز دیدار الهی شود.
عقل گرچه توان اثباتی (بیرون از ریاضیات و منطق قیاسی) ندارد، به سود معقولیت خداباوری و ارزشمندی آن میتواند استدلال آورد. نمیتوان انتظار مواجهه با امری را داشت که معقول انگاشته نمیشود. مثلا اگر کسی قاطعانه منکر اژدهای هفتسر باشد، آنگاه حتی اگر واقعا اژدهای هفتسری وجود داشته باشد و او هم از قضا آن را ببیند، به چشمهای خود شک خواهد کرد و باز هم باور نخواهد آورد، گرچه این مواجهه ممکن است از قاطعیت بیباوری او بکاهد. کارویژهی استدلالهای خداباورانه (الهیات طبیعی) به ویژه در محیطهای چندفرهنگی و شکاکانه این است که امکان و ارزشمندی خداباوری را مدلل میسازد.
فردی که نسبت به امکان و ارزشمندی خداباوری قانع شده باشد یا دستکم نسبت بدانها گشوده باشد، آنگاه در صورت مواجههی الهی بیشتر احتمال دارد که دیدار را به شکل دیدار درک کند و نه آن که صرفاً به چشمهای خود شک کند. از این گذشته، چنین فردی بیشتر احتمال دارد که خود را در معرض دیدار الهی قرار دهد.
۴. حاصل کلام
الهیات طبیعی میتواند زمینهساز الهیات وحیانی باشد. اما نگرانی الهیدانان وحیانی این بود (و همچنان این است) که الهیات طبیعی، جای الهیات وحیانی را بگیرد. الهیدانان طبیعی اما، در مقابل، نگران این بودند (و همچنان هستند) که الهیات وحیانی بدون الهیات طبیعی موجب شود که، به ویژه در محیطهای شکاکانه و چندفرهنگی، الهیات وحیانی تبدیل به امری خرافی و ارتجاعی شود. راه میانه همانا تلاش برای سازگاری الهیات طبیعی و وحیانی و به حداقل رساندن تنش میان این دو است و نه رها کردن یکی به ضرر دیگری.
اما اگر تنش میان الهیات طبیعی و الهیات وحیانی چنان بنیادی و رفعناشدنی از کار در آمد که، در نهایت، بایستی جانب یکی را گرفت و دیگری را فرو نهاد، جانب کدام یک را باید گرفت؟ این پرسشی پیلافکن برای نوشتاری دیگر است.
5 پاسخ
یاسر میردامادی گرامی،
با سلام. آن چه که در ان جا مینویسم توضیحی چند خطی در مورد دو کتاب است.
۱ – Craig, W. L. and J. P. Moreland (2009) The Blackwell companion to natural theology. Blackwell Publishing Ltd.
۲ – Ruloff, C. and P. Horban (2023) Contemporary arguments in natural theology. Bloomsbury Academic.
میخواستم که “کتاب ۱” (Craig & Moreland, 2009) را تندخوانی کنم تا شاید بتوانم قضاوت کنم که آیا الهیات طبیعی، نسبت به ویلیام پیلی (William Paley) و کتاب معروفش که در سال ۱۸۰۳ منتشر شده، حرف تازهای برای گفتن دارد یا نه؟ در میانه خواندن آن کتاب بودم که متوجه شدم گویا نویسندگان فصلهای مختلف کتاب و ویراستاران تعریفی از الهیات طبیعی دارند که لزوما با تعریفی که در ذهن من نقش بسته، همخوانی ندارد و شاید سوء تفاهمی (!) در بین است. بنابراین به جستجوی تعریف الهیات طبیعی رفتم. در لغتنامههای قدیمیتر، مانند وبستر و کالینز الهیات طبیعی را همانطور که در ذهن من نقش بسته به “دانش در مورد خدا، وجود خدا و صفات خدا، که از مطالعه طبیعت به دست آید” تعریف شده. حتی در لغتنامه آکسفورد نام جان ری (John Ray)، ویلیام پیلی و رسالههای بریجواتر (Bridgewater Treatises) در تعریف “الهیات طبیعی” آمده است. در لغتنامه کالینز و یک لغتنامه اینترنتی به نام “لغت نامه کاتولیک” یک عبارت توضیحی به تعریف بالا اضافه شده که شاید منشاء سوءتفاهم باشد. در کالینز عبارت توضیحی (by reasoned argument) و در لغتنامه کاتولیک عبارت توضیحی (by the light of natural reason) به آخر تعریف اضافه شدهاند. مراجعه به منابع جدیدتر، مانند دانشنامههای مختلف (چه با ویراستاری بسته مانند بریتانیکا و استنفورد، و چه با ویراستاری باز مانند ویکیپدیا) دو تعریف از الهیات طبیعی ارائه میشود. تعریف اول همان تعریف قدیمی است که در بالا آوردم و تعریف دوم بسط عبارت توضیحی است که در دو مثال کالینز و لغتنامه کاتولیک دیده میشود. در این مرحله واضح شد که میردامادی گرامی و من از دو موضوع مرتبط، ولی متفاوت حرف میزنیم. بنابراین، اگر من متوجه این سوتفاهم بودم، شاید با نوشتن “دیدگاه” خود در سایت زیتون، به قول قدیمیها “متصدع اوقات شریف” میردامادی و خوانندگان محترم نمیشدم.
در این مرحله به خواندن “کتاب ۱” ادامه دادم. به طور خلاصه، فصلهای مختلف “کتاب ۱” به بررسی دلایل “عقلی”، و نه “علمی و علوم طبیعی/تجربی”، در مورد وجود و صفات خدا میپردازد. “کتاب ۱” یک مقدمه و ۱۱ فصل دارد. نویسدگان فصلهای مختلف، که ۱۳ نفر هستند، یا فیلسوفان دانشگاهی (۱۱ نفر استاد یا دانشیار یا مدرس) هستند، و یا نویسنده (۱ نفر) و یا تحلیلگر آلات و ادوات نظامی (۱ نفر)! (با بدجنسی رضایتمندانهای میگویم که لابد خداباوران به حمایت تحلیلگران نظامی احتیاج دارند). این دیدگاه مجال ارائهی خلاصهای از هر فصل کتاب را ندارد. فقط این را بگویم که در فصلهای مختلف اشاره به آراء قدیمی مانند آراء ابن سینا، غزالی، توماس اکویناس تا لایبنیتس و کانت فراوان است. در این بین نام انسلم مقدس (Saint Anselm) هم به میان میآید (که به نظر من خوراک فکری آغاز جنگهای صلیبی را او فراهم کرد.) بعد از تندخوانی “کتاب ۱” سوال من این بود که آیا مطالب منتشر شده در “کتاب ۱” ناشی از یک تعریف عمومی است و یا این ۱۳ نفر نویسنده، استثناء هستند. برای درک بهتر این موضوع “کتاب ۲” را تندخوانی کردم. “کتاب ۲” (Ruloff & Horban, 2023) هم شامل یک مقدمه و ۱۸ فصل است. نویسندگان بخشهای مختلف این کتاب ۲۲ نفر هستند و تعدادی از آنها در نوشته “کتاب ۱” هم سهیم بودهاند. در این کتاب نیز ۲۱ نویسنده فیلسوف دانشگاهی هستند (۲۰ نفر استاد، دانشیار یا مدرس، و ۱ نفر دانشجوی دوره دکتری). نفر آخر، که تنها غیر فیلسوف است مایکل بهه (Michael J. Behe) است. بهه استاد شیمی است و از مخالفان فرگشت داروینی. از بهه که بگذریم، دیگران همان تعریف از الهیات طبیعی را دارند که نویسندگان “کتاب ۱” داشتند (یعنی بررسی دلایل “عقلی”، و نه “علمی و علوم طبیعی/تجربی”، در مورد وجود و صفات خدا). آین ها هم ازمنابع قدیمی و آراء فیلسوفان قدیمی به وفور استفاده میکنند.
نکتهای که مرا (در مورد هر دو کتاب) متعجب میکند آن است که چرا این همه بر استفاده از آراء ۲۰۰ یا ۳۰۰ ساله یا ۱۰۰۰ ساله تکیه میشود؟ به عنوان یک دانشآموخته علوم طبیعی/تجربی برای من مشکل است که “مسائل امروز” را با “علم قدیمی” بررسی کنم. به عنوان مثال، در مورد فرگشت، من (و بسیاری دیگران) برای داروین ارزش بسیاری قائل هستیم، برای این که او راهگشا بود. ولی ما امروز فرگشت را طوری میفهمیم و با شواهد و دانستههایی میفهمیم که داروین چیزی از آنها نمیدانست. این که امروز کسی از آراء ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال پیش از داروین، بر علیه داروین استفاده کند، بی معنی است. حمله به داروین مثل حمله به آسیابهای بادی است. ما، که این کاره هستیم، از داروین عبور کردهایم.
و در آخر مجبورم که حرف اولم را تکرار کنم. “من در بین خداباوران مسیحی چیزی که متفاوت از حرفهای ویلیام پیلی (William Paley) (منتشر شده در سال ۱۸۰۳) باشد، ندیدهام. دیدهام که هر چند سال یک مرتبه، همان استدلالات پیلی، به زبانی تازه (در ترکیب با کمی استدلالات بیربط از فیزیک، شیمی، زیستشناسی و احتمالات) تکرار میشود. ولی حرفی تازه گفته نمیشود.” حتی حرفهای مایکل بهه، تکرار همان حرفهای پیلی است.
با احترام – حسین جرجانی
ممنونم جناب جرجانی. کامنتی که گذاشتم و منبعی که معرفی کردم تحت عنوان ناشناس آمد ولی من یاسر میردامادی هستم نویسندهی مقالهای که لطف کردید و در مورد آن کامنت گذاشتید. از روایت شما از منبعی که معرفی کردم هم استفاده میبرم.
جناب جرجانی عزیز، سلام و درود. ممنون از نظرتان. الهیات طبیعی از ابتدا قرن نوزدهم تا کنون تحولات بسیاری داشته. برای منبعی جمعوجور جهت دنبال کردن تحولات میتوان این اثر را دید: The Blackwell Companion to Natural Theology 1st Edition, William Lane Craig (Author, Editor), J. P. Moreland (Editor)
ناشناس گرامی،
از راهنمایی شما تشکر میکنم. در طول یکی دو روز آینده، کتاب را تندخوانی خواهم کرد. اگر لطف مسئولان زیتون در باز نگهداشتن امکان نظرنویسی و پاسخگویی، برخلاف “لطف شیخ و زاهد”، دایم باشد، خلاصهای از کتاب را در این جا خواهم نوشت.
با احترام – حسین جرجانی
یاسر میردامادی گرامی،
با سلام. اذعان میکنم که فهم من از الهیات طبیعی احتمالا به زمینهی خاص زیستشناسی و فرگشت محدود است. با این حال، باید بگویم که من در بین خداباوران مسیحی چیزی که متفاوت از حرفهای ویلیام پیلی (William Paley) (منتشر شده در سال ۱۸۰۳) باشد، ندیدهام. دیدهام که هر چند سال یک مرتبه، همان استدلالات پیلی، به زبانی تازه (در ترکیب با کمی استدلالات بیربط از فیزیک، شیمی، زیستشناسی و احتمالات) تکرار میشود. ولی حرفی تازه گفته نمیشود.
خوشحال خواهم شد اگر در نوشتار آتی مثالهایی از الهیات طبیعی جدید به کار برید، تا دنبال کردن بحث شما راحتتر شود.
با احترام – حسین جرجانی
دیدگاهها بستهاند.