علی شریعتی؛ آنکه امروز را در خشت خام دیروز دیده بود!

عبدالعلی بازرگان

در آغاز دهه سوم عمر بود که آنچه درآینه صاف ذهنش نقش می‌بست و خطراتی را که می‌دید، با جوانان در میان می‌گذاشت، چندان عمر نکرد؛ ۴۴ سالگی از دنیا رفت و امروز درست ۴۶ سال از درگذشتش می‌گذرد! در همین عمر کوتاه بیش از ۳۵۰ اثر در ۳۸ مجموعه آثاراز او جمع آوری شده است.

بیش از نیم قرن است که چپ و راست؛ سلطنت طلب و سلطنت ستیز، روحانی و جسمانی! به او دشنام می‌دهند و از چاله به چاه افتادن‌های ملت را به او، که «معلم انقلاب» نام گرفته بود نسبت می‌دهند! حال آنکه در ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۶ یعنی ۲۰ ماه قبل از انقلاب از دنیا رفته و پیش‌تر هشدار داده بود: هرانقلابی قبل از آگاهی فاجعه است!

چپ‌ها خاطره مباحثات رقابت‌آمیز ایدئولوژیک او با جوانان توده‌ای از دبیرستان تا دانشگاه و کنفدراسیون دانشجویان اروپا، سلطنت‌طلب‌ها دلبستگی او به دکتر مصدق و نهضت ملی، عضویت پدرش در نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد و بعدها خودش در نهضت آزادی خارج کشور و مبارزات منجر به اسارتش در زندان‌های قزل قلعه و اوین را از یاد نبرده‌اند.
به مراتب بیش ازاینان، روحانیت سنتی شیعه با او درافتاد و گسترده‌ترین و کینه‌توزانه‌ترین حملات را برای خاموش کردن چراغی که فراراه جوانان برافروخته و حسینه‌ای که مقابل کاخ جوانان رونق داده بود، تا چند دهه پس از مرگش! انجام داد.

بی تردید در تاریخ ایران هیچ نویسنده‌ای درباره اسلام، پیامبر و به خصوص اهل بیتش به اندازه دکتر شریعتی کتاب تحلیلی و تاثیرگذار ننوشته و بیش از او از سوی طبقه‌ای که روضه‌خوان و نان‌خور اهل بیت بودند دشنام نشنیده و دشمنی ندیده است!
به چه جرمی؟ همین که می‌گفت: ما در اسلام عالم دینی داریم نه روحانی، ما دستگاه، طبقه و تیپی به نام روحانیت نداریم، روحانیت همچون فکل و کراوات و دیگر مظاهرغربزدگی (کلیسای مسیحیت ) است، در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هرکسی مستقیما با او در تماس است و…؟ آیا می‌شود از دین سخن سخن گفت و باره متولیانش که بعضا دکان دونبش ساخته‌اند ساکت ماند؟

چه گناهی بالاتر از این که اکثریت غافل آنان را راس سوم مثلث: زور و زر و تزویر، تیغ و طلا و تسبیح، ملک و مالک و ملا، استعمار و استثمار و استحمار، فرعون و هامان و قارون، ….نامیده بود!

و چنین شد که ابراهیم‌وار بخش اعظم طبقه‌ای را که به عادت قرون وسطی می‌زیستند دربرابر خویش قرار داد؛ از قشری‌ترین آن‌ها چون: شیخ قاسم اسلامی، شیخ احمد کافی، محمدعلی انصاری… تا مصباح یزدی، نوری همدانی، حسین روشنی… حتی نویسندگان و صاحب نظرانی از جامعه روحآنیت چون مرتضی مطهری و ناصر مکارم شیرازی و..

و مهمتر از آن، مراجع عظام و تلاش ساواک برای اخذ فتوای تکفیر و محکومیت شریعتی از: نجفی مرعشی، محمد صادق تهرانی، حسن طباطبایی قمی، ابوالقاسم خویی، شاهرودی، شیرازی، مالک حسینی و… بود که شوربختانه در آن رعد و برق و ابرهای تیره توطئه، توانستند حتی از علامه بزرگوار محمدحسین طباطبایی نیز که برکنار و درعوالمی دیگراز غوغای روزگار بود برائتی بگیرند!

پس از انقلاب با سوار شدن بخشی از روحانیت سنتی برقدرت، به این هم کفایت نکردند، خواستند به خیال خودشان میخ آخر را برتابوت او بکوبند و چه تهمتی موثر تر از آن‌که «ساواکی»اش بنامند؛ همان ساواکی که بزرگان حوزه را برای تکفیرش تجهیز کرده بود! و از شگفتی‌های روزگار آنکه در این بهتان اکثر روحانیون هم‌داستان شدند؛ از حجه الاسلام سید حمید روحانی که پس از انقلاب عنوان پر طمطراق «ریاست بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی»! را یدک می‌کشید و دستی گشاده در اسناد و پس و پیش کردن آنها به دلخواه داشت، شریعتی را طرفدار رضاشاه وانقلاب سفید ومخالف جبهه ملی شمرد و اینک که دستی گشآده بر ملک و ملت دارند دق دلی همسلکانش را خالی کند.

دکتر جلال متینی همکار شریعتی و رییس سابق دانشگاه فردوسی مشهد نیز انتقادات بی پروای شریعتی به نظام استبدادی را به حساب ارتباط او با ساواک و اطمینان خآطرش می‌گذاشت. اما از برخی دانشجویان شنیده بودم که وقتی شریعتی درس تاریخ می‌گوید، با آن کلام سحرآمیز و دانش گسترده‌اش کلاس‌های دیگر تعطیل و استادانی آزرده می‌شوند. شخصا و با واسطه، همین داوری را از استاد مبرز و معروفی هرچند محتاط و محافظه‌کار شنیده بودم که این شهامت از کجا ناشی می‌شود!

این سخنان به مذاق برخی پشیمانان و سرخورده‌های اصلاح طلب انقلاب نیز خوش آمد و همین بهتان را مستقیم و غیر مستقیم به زبان و قلم راندند. شگفت‌تر از آن استنباط اسلام‌شناس شناخته‌شده دانشگاه‌های آمریکا، دکترسید حسین نصر، رییس دفتر شهبانو و سرپرست انجمن شاهنشاهی فلسفه و هنر است که در مصاحبه‌هایی اظهار داشت وقتی خطر اندیشه‌های شریعتی را به شاه گزارش می‌داده ایشان مراقبت مقام امنیتی بر کارهای او را کافی می‌دانسته و گویی براینکار رضایت داشته است! چه برهان قاطعی برای یک دانشمند، فیلسوف و پیشوای صوفیان مریمیه! برای امروز و فردایی که زمان جبران نیست.

گفته می‌شود پس از شهادت مولایش علی(ع)، مسلمانان تا دو قرن با تبلیغات بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس قربه‌الی الله! پس از هر نمازی بر او لعنت می‌فرستادند و باور نمی‌کردند علی نماز هم می‌خوانده است! و اینک با آنکه نام از او گرفته بود، همین سرنوشت را رقم زدند.

او از مردان هدفداری بود که صحنه حیات را خالی کرد، دستاورد او از آنِ خودش و دستاورد شما از آنِ شماست.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

10 پاسخ

  1. شریعتی با قلمی شیوا و فریب دهنده خالق بزرگترین جعلیات تاریخی بود افسانه سرایی کاذب در مورد زینب و فاطمه که در هیچ نوشته مورخان نامدار و معتبر اسلامی ذکری از ان نشده بود را در ذهن جوانان شیفته به تشیع جعلی را فرو کرده و یکی از عوامل بوجود امدن فاجعه ۵٧ بود

  2. علی شریعتی با تئوری های احمقانه اش اسلام مارکسیستی اش و مهدی بازرگان نااگاه و مذهبی با امید رسیدن به مقام ملک ری باعث و بانی اصلی این انقلاب (بعد از جهل مردم) هستند. نامشان به نیکی یاد نخواهد شد.

  3. شریعتی کسی بود که دو ایدئولوژی پیش از آن ناسازگار،یعنی کمونیسم و اسلام، را ترکیب کرد و معجون تهوع‌آوری را که اکنون ملت را مسموم کرده ساخته است. اسلام پس از به حکومت رسیدن پیامبر اسلام دینی راستگرا شد و تا عهد شریعتی هم چنین ماند، تا وقتی که او با رجوع به آیات مکی و منسوخ به مذهب شیعه رنگ و بوی چپگرایانه داد،در صورتی که خود مارکس به درستی مذهب را افیون جامعه خوانده است. افیونی که با ترکیب با خرافات اسلامی مبدل به هروئین شد و مغز ملت ایران را تخدیر و آماده این مصیبت کرد. بخش بزرگی از مصیبت موجود مسئله جز او ندارد. بیهوده تلاش در تبرئه این فرد نکنید.

    1. هوشنگ خان!

      بعد از گذشت چهار دهه قتل و غارت و تجاوز مستند،هنوز انگشت جوهری های مذکر و مونث نظام سفلگان از درون و برون دارند سینه برای قیمه نذری میزنند و به شریعتی نسبتی میدهند که برازنده خودشان است.

      الغرض.

      شریعتی مجرم نیست که کسی بخواهد او را تبرئه کند؛مجرمم که باشد،فی فی و می می و زی و زی و نی نی و تی تی و بی بی و لی لی که متر و معیار و ملاک قضاوتشان منافع قبیله ای و گله ای و رمه ای است؛توان تبرئه کردن شریعتی را ندارند؛چرا که او خودش مدعی العموم است.

      پ.ن.

      شریعتی نخستین کسی بود که تز “اسلام منهای آخوند” را مطرح کرده است،بنابراین او هیچ نسبتی با آخوندها نداشتهِ که هیچ،بلکه صریحا اعلام کرده است که آخوندها مثل سیاست‌مداران،در یک نظام بسته و منجمد رشد یافته اند و عموما محافظه‌کار و منفعت طلب هستند و اگر بخواهند هم نمی‌توانند آغاز کننده یک انقلاب مردمی باشند،*چرا که اسلام را در چارچوب تنگ بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهان‌بینی انحرافی و خرافی و جهالت‌پرور و تقلیدسازی،کلیساهای دوران قرون وسطایی حبس کرده اند و مردم را عوام کالانعام بار آورده اند و روشنفکران را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام،نموده اند*حالا اگر روشنفکران بلانسبت دینی و غیردینی،از تجربه مشروطه و شیخ فضل زوری و همراهی و همکاری کاشانی با عوامل کودتای ٢٨ مرداد بهره ای نبردند و با سهل انگاری نظرات کسروی و هدایت را نادیده انگاشتند و با مماشات و حب و بغض،جاده صاف کن آخوندها شدند،ربطی به شریعتی و افکارش ندارد،آنها باید ننگ همنشینی و همکلامی و همراهی و همکاری با پدر مادر نامعلوم های پرورشگاهی نظام سفلگان را بپذیرند و خطای فاحش و اشتباه محاسباتی خودشان را به حساب شریعتی واریز نکنند که عذر بدتر از گناه می کنند.

      *«مجموعه آثار ۲۷ – بازشناسی هویت ایرانی اسلامی – ص ۲۴۳»
      *«مجموعه آثار ۱ – با مخاطب‌های آشنا – ص ۸»

      لطیف حسین زاده.

      1. داداش منظور او روحانیونی بودند که سیاست نمی خواستند مثل بروجردی. وگرنه خمینی معشوق شریعتی بود

  4. حق مطلب و حرف دل دوستداران دکتر را به شیوائی و فشرده بیان نمودید. دست مریزاد!

    در یوتیوب سخنرانی از آن سخنور هست که در آن جلسه حسین نصر و مرتضی مطهری هم در میان جمع حضور داشتند وقتی دکتر دردمند “چه گوارا” را امام حسین زمان معرفی می نماید آندو مزور و دین فروش با خشم جلسه را ترک نمودند. گویا شهادت مجاهدان و فدائیان جاودان در آن روزها دکتر را به خشم آورده و حرف دلش را بی لکنت با شنوندگانش در میان نهاد. بویژه شهادت دو دوست و یار دیرینش امیر پرویز پویان و مسعود احمدزاده (فرزند دلاور و نابغه طاهر احمد زاده همان ملی مذهبی صادق) بر آن انسان پاک باخته بسیار گران آمد.

    1. چه گوارا یک آتئیست آدمکش و نسل‌کش و مزدور شوروی بود و شک نکنید اگر از خودش سوال میکردید،توصیه می‌کرد تمام مساجد و حرمها از جمله حرم خود امام حسین را خراب کنید و دنبال کمونیسم بروید!! کما این که خودش کلیسایی را در کوبا بر جا نگذاشت. این که شما مانند خود شریعتی عاشق چنین فردی هستید و از سویی از بیخدایی و جهنم اسلامی هم میترسید،نشان دهنده میزان تناقض در ذهن شما مارکسیست‌های مسلمان پیرو شریعتی است.

  5. فرم نهای و و یرایش شده، خواهشمندم پست پیشین را منظور نفرمائید.
    مصطفی قهرمانی
    خودگردانی امر «لاهوتی» در رَبَذه «ناسوت»

    بدون آنکه در این مختصر شائبه دفاع و یا توجیه و یا حتی تطهیر نقش و عملکرد «روحانیت» در کلیت آن باشد که آن خود دیگر لااقل چهل و اندی سال پس از استقرار حکومت فقیهان در میهن ما اظهر من‌الشمس است و کیست که بخواهد آن‌را به زمزم استدلال‌های احتمالاً جانبدارانه بشوید. از جانب دیگر اما باید اذعان داشت اصرار و ابرام بر یک امر اشتباه نمی‌تواند قدرت نفوذ استدلالی ما را بالا ببرد. گزاره «دین(اسلام) منهای روحانیت» همانند «پزشکی بدون پزشک» نمی‌تواند نه به لحاظ «کارکردی» و نه به لحاظ «تاریخی» مورد تأئید قرار گیرد.
    مدیریت هیچ حوزه تخصصی در جوامع امروز بدون خودگردانی توسط مرتبطین و اعضای همان حوزه غیرممکن است. انجمن مهندسین حتی اگر اسلامی هم باشد نمی‌تواند بدون دخالت و سرپرستی مستقیم خود مهندسین اداره گردد. مشکل ما با حذف روحانیتی که مبنای معرفتی‌اش ریشه در سنت‌ها و نحله‌های منسوخ شده و تاریخی دارد حل نمی‌شود. روحانیت و متولیان دین نیز باید کالای خود را منطبق بر انگاره‌ها و زبان زمانه به طالبین و علاقمندان امر قدسی عرضه بدارند.
    مشکل ما و روحانیت مشکل وجود آن نیست که هیچ‌کس نمی‌تواند مثالی بیاورد که دین به عنوان یک مجموعه معنایی و ارزشی بدون تجسم بیرونی آن در قالب یک نهاد و متولیان رسمی آن یعنی روحانیت می‌تواند متصور باشد. مشکل روحانیت نه‌فقط در میهن ما که به‌مدت هزار سال در اروپای قرون وسطی نیز وجود داشت، در نبود هماهنگی و همگامی آنها با انگاره‌های عصر و زمانه ما یک «معضل معرفتی» است که تنها با یک تحول و انقلاب فکری در ملکوت معنایی حوزه‌های سنتی قابل حل می‌باشد. حذف روحانیت نه ممکن است و نه مفید.
    نه «اسلام منهای روحانیت» علی شریعتی و نه «حریت و روحانیت» عبدالکریم سروش هیچ‌کدام راه‌حل نیستند!
    برای اینکه «تزویر ملایان» با «زر مالکین» و «زور ملوک» همگام نگردد دین امّا به نمایندگانی همگام با دنیای «شهروندمحور» امروز مؤمنین جهت خودگردانی مستقل امر لاهوتی در ربذه ناسوت نیاز دارد.

    1. دوست بی‌مسئولیت عزیز دست از این شعارهای توخالی بردارید. اسلام مسیحیت نیست که بنیانگذارش هوشمندانه شریعت پیشین را منسوخ و از تاسیس شریعت نوینی نیز خودداری کرده باشد. دین اسلام شریعت مشخصی دارد که وجودش انکارپذیر نیست و در خود قرآن موجود است و ربطی هم به وجود یا عدم روحانیت ندارد. مثلا حکم قطع دست و پا یا جزیه نامسلمانان چگونه توسط این مجموعه تخیلی “نمایندگان همگام با دنیای شهروند محور امروز” جنابعالی قابل تفسیر،چه رسد به مدیریت،است؟! شریعت کلیسای کاتولیک که با اسلام قیاس مع الفارغش کرده‌اید از انجیل و کلام مسیح گرفته نشده بود، بلکه مستقیما از قوانین روم باستان منشا گرفته بود. در نتیجه وقتی این شریعت باعث مانع در پیشرفت جامعه شد، مصلحان با استناد به عدم وجودش به انجیل باطلش کردند. عیسی قتل را ممنوع کرده بود ولی کلیسا میلیونها نفر را مستقیما کشته و سوزانده بود. عیسی مال اندوزی را نکوهش کرده بود ولی در و دیوار کلیساهای کاتولیک غرق طلا و جواهر بود. عیسی توبه را برای آمرزش کافی دانسته بود،ولی کلیسای کاتولیک برای آمرزش پول طلب میکرد، و بدتر از همه مسیح توسط خود همشهریان پاپ به قتل رسیده بود. حالا شما چگونه میخواهید همین کار را در مورد اسلام و روحانیتش انجام دهید؟ تمام اعمال ناپسند اینان قابل ردیابی در خود قرآن و سنت پیامبر اسلام است. پیامبر اسلام مخالفان را اعدام و حتی ترور کرده،دستور ناقص کردن مجرمان(مثلا قطع دست و پای دزدان یا اسیران جنگی) را داده،هم برای تحمیل دین فرمان جنگ داده و هم مال و جان و ناموس نامسلمانانی که حاضر به قبول اجباری اسلام را نشده‌اند را بر مسلمین حلال کرده است. چیزهایی که با اساس تمدن کنونی در تضادند. این که شما آرزو دارید نمایندگان این دین با جهان کنونی “همگام” شوند دلیل نمی‌شود که این کار ممکن هم باشد. دویست سال است که برای این مسئله تلاش شده ولی به دلیل ریشه داشتنش در خود قرآن ممکن نشده است. پس در وسط ظهر دست از انکار وجود آفتاب بردارید و قبول کنید که جز حذف اسلام سیاسی و روحانیت راهی باقی نمانده است. دست از شعارهای یاوه و آرزوهای کودکانه بردارید و درک کنید که شما در برابر سرنوشت ملت ایران بیشتر مسئولید تا وجود طبقه انگل و مرتجع روحانیت.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد. این دوران جدید از جنگ جهانی اول آغاز شد؛ زمانی که اصلی‌ترین کشورهای تشکیل‌دهنده «غربِ

ادامه »

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با یکی از فقهای حوزه علمیه قم (ابوالقاسم علیدوست) در

ادامه »

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد “نه جنگ، نه مذاکره” رهبر حاکمیت ولایی را برجسته‌تر خواهد کرد. بنا به

ادامه »