جدال برای تاسیس «حق» از مشروطه تا امروز

ایمان آقایاری

امانوئل ژوزف سی‌یِس (Emmanuel Joseph Sieyès) کشیش و انقلابی فرانسوی در قرن هجدهم در رساله‌اش پرسش و پاسخی بدین مضمون دارد: «طبقه‌ی سوم چیست؟ همه چیز. تا کنون در نظام سیاسی چه بوده است؟ هیچ چیز. اکنون چه می‌خواهد؟ می‌خواهد چیزی بشود.»¹ فارغ از کند و کاو در چند و چونِ آن رساله و تاثیرش، آن انقلاب و آینده‌اش، می‌توان این گفتار را واجد حقیقتی دانست که چون سپهری بر فرازِ جنبش‌ها و جوشش‌های مردمی در طول تاریخ، گسترده است.

میل به «چیزی شدن» یا «چیزی به حساب آمدن»، رانه‌ی جوامع برای بر هم زدن مناسبات حاکم است. با پدید آمدن این آگاهیِ جمعی که «ما» صاحبِ حقوقی هستیم که در نظمِ مستقر نادیده گرفته شده است، انقلاب بر ذهن‌ها می‌تَنَد. کنش‌های انقلابی، افت و خیزها، توفیق یا ناکامی و صورتی که انقلاب به خود می‌گیرد متعاقب این امر رخ می‌دهند.
صد و هفده سال پیش نهضت ایرانیان با همین اراده به «چیزی شدن» مشروطیت را بر نهادِ سلطنت تحمیل کرد. کسانی که خود را صاحب حق می‌شمردند دیگر از سلطان گدایی امنیت نکردند و در مقابلِ سلطان، امنیت خواستند. حصارِ قانون، برآورنده‌ی همین تمنا بود و حکومتِ قانون، پاسدارِ شأن و کرامتِ موجوداتِ ذی حق. اگرچه این عنصر در ساختار رسمی نپایید و جامعه و حکومت در ایران مسیری پر پیچ و خم پیمودند، اما امواجِ حق_بنیادی گسترش یافت. خُردک شراره‌های عاملیت و حضور زنان در گذر از دالانِ تاریخ در سیاه‌ترین عصرِ خود یعنی حاکمیتِ استبدادِ دینی، بدل به مشعلی فروزان شد. «اهل بیان» _ که به بابیان اطلاق می‌شد _ از کوشندگانِ راه مشروطه بودند و از میانِ زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان، بسیاری در این مسیر «قلمی و قدمی و دِرَمی» مایه گذاشتند اما نه تنها آن برابری که نفسِ مشروطه است نصیب‌شان نشد، بلکه با روی کار آمدنِ حکومتِ جمهوری اسلامی بهاییان صرفا به خاطر آیین‌شان بهایی سنگین‌تر از آنچه به تصور در آید پرداختند، جان و مال یهود و نصارا به بازی گرفته شد و حتی اهل تسنن از بسیاری از بدیهی‌ترین حقوق محروم شدند. از پسِ این سالیانِ تباهی اما باور به آزادی و برابری بدون قیدِ آیین و مذهب متبلور شد. فورانِ این عناصر را در جنبشِ اخیر شاهد بودیم و شعار «زن، زندگی، آزادی» در زبان‌های گوناگون ترجمانی از این گوهر است.

همان‌گونه که الکسیس دوتوکویل درک می‌کرد سیر تکامل دموکراسی، سیر تحول واژه‌ی جنتلمن است. توسعه‌ی جایگاهی که زمانی تنها به نجبا اختصاص داشت به همه‌ی انسان‌ها فارغ از رنگ، نژاد، عقیده، جنسیت و هر تعلق و هویتی بنیاد برابری است. این برابریِ بایسته، برابر_نهادِ حکومتی است که انسان‌ها را از حیثِ اسارت و نابرخورداری از حق، با هم برابر می‌داند.
در جوامعِ بسته‌ی اعصار کهن، افراد صرفا در نقش‌هایی انتسابی معنا می‌یافتند، نه کسی از بیرون به اجتماع راه می‌یافت و نه کسی در درون اجتماع مجوزِ خودمختاری و تمایز داشت. شرکت در آیین‌ها و مناسکی که افراد در آن نقاب به چهره می‌گذاشتند به منظور تایید زندگی در قالبِ نقش‌های از پیش تعیین شده بود. حتی اگر فردی به پذیرش اجتماع در می‌آمد در مراسم تشییع خود شرکت می‌کرد تا به صورت نمادین آن انسان سابق معدوم گردد و عضو جدید متولد شود. این تعلق در Polis یونانی و جمهوری روم نیز تثبیت شده بود. با این ممیزه که شهروندِ یونانی یا رومی دارای حقوق و تکالیف بود و پرسونا (Persona) تجلی شخصیت حقوقی او². هم چنین مطابق باورهای دینی تعلق به امت، اساسِ اعتبارِ فرد بود و یکی از خاستگاه‌های تکفیر، تنبیه به واسطه‌ی طرد از اجتماعِ دینی. در تفکر مدرن بود که انسان زاده شد؛ انسان به مثابه‌ی موجودی صاحبِ حق که اگر در جامعه جامه‌ای برای ایفای نقش بر تن می‌کند نیز بر حسب اختیار است. اگر اراده کرد نه تنها محق است جامه‌اش را تعویض کند که می‌تواند به جامعه‌ای نو نیز درآید. البته که او پرسونای حقوقی دارد، اما در بدنه‌ی اجتماع اسیر نیست. «حقوق بشر» در معنای حق همه شمول انسان‌ها در سرتاسر گیتی و «حقوق شهروندی» به عنوان صورت‌بندی این حقوق برای اتباع یک دولت در درون مرزهای یک کشور ظاهر شد. برای ایرانیانی که نه از «آزادی‌ باستانیان» و مشارکت در امور عمومی بهره‌ای و نه از «آزادی مدرن‌ها»³ و حوزه‌ی خصوصیِ بیرون از اقتدار سلطان سهمی داشتند، مشروطه مسیر استیفای این حقوق بود. وقتی که انسان ورا و فرای صورتک‌های اجتماعی، تعلقات اعتقادی و تفاوت‌های جنسی و جنسیتی «به ما هُوَ انسان»، حقوقی می‌یابد، آن‌گاه که انسان در عریانی خود ارزشمند تلقی می‌شود، «چیزی شدن» تحقق تام و عمومی پیدا کرده و بدل به «همه چیز» می‌گردد. و این بسط و توسعه‌ی همان حرکت در پس زمینه‌ی امروز است.
پیوند نهضت مشروطه با جنبشِ اخیر را نباید صرفا در پرتو مطالبه‌ی حکومت قانون و شعارهایی چون آزادی و برابری دید. علاوه بر این باید توجه داشت که شکست‌ها، نقض غرض‌ها، قلب مفاهیم و از این قبیل امور نیز با رشته‌هایی پنهانی حال و گذشته را به هم پیوند داده‌اند. آزادی یا برابریِ فراگیر، می‌توانست کمالِ خیزشِ عصیان‌گرانی باشد که ماه‌های متوالی در فضاهای عمومی رخ می‌نمودند، روسری‌ها را به عنوان نماد انقیاد می‌سوزاندند، بی محابا خواست‌های قلبی‌شان را فریاد می‌زدند و برای حقوق بدیهیِ هم _ بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های جغرافیایی، جنسی و عقیدتی _ جان می‌سپردند. اما شاهد بودیم که چگونه نارواداری نسبت به دیگران، بی اعتنایی به تنوع و تکثر جامعه‌ی ایران، تلاش برای به زیر قباله‌ی خود در آوردن جنبش توسط برخی نیروهای اپوزیسیون، هم معانی ضدِّ آن عناصر مترقی را از دلش بیرون کشید و هم به سان لبه‌ی دیگرِ قیچی به سرکوب مدد رساند. اگر مشروطه پس از پیروزیِ رسمی و ظهور در هیأتِ حکومت دچار افتراق و اختلاف شد و بعضی زیرِ لوای آن بر ضد مشروطه گفتند و عمل کردند، حرکتِ امروز پیش از اسقاطِ حکومت به بلایای مشابه دچار شد.
البته این گرایشِ سترگ نمرده و میل به تأسیسِ آزادی و تدارکِ عرصه برای آن‌که همگان «چیزی به حساب آیند»، هم‌چنان نافذ

و استوار است. هرچه بر مدار آن همبستگیِ مبتنی بر پذیرش دیگران فارغ از تعلقات‌شان، که در ماه‌های بروز جنبش فراگیر بود، بگردد، به فربه شدن وجه نیک و رهاننده‌ی آن یاری می‌رساند. آن‌گاه که از پدیدارِ نوینی به نام «انسان» سخن گفتیم، ناگزیر هر گونه آرمان سازی از چیزی بیرون از او که قرار است او را در بر بگیرد و یا مقدس سازی از هر فرد، نهاد یا فرقه‌ای، واپس‌گرایی است و به دشمنِ آن بدل خواهد شد. پذیرش این انسان، حقوق و آزادی‌هایش و اعتماد به این‌که تحت شرایط عادلانه او عموما مشارکتی همدلانه با دیگران خواهد داشت، یگانه سرانجامِ خوش برای حرکتی است که با مشروطه آغاز شد و هنوز در کوره‌ی پردازش است.

پانوشت‌ها

۱_ امانوئل ژوزف سی‌یس، طبقه سوم چیست؟، ترجمه صالح نجفی، انتشارات گام نو، ۱۳۸۸
۲_ هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، ۱۳۸۱، صص ۱۴۸ و ۱۴۹
۳_ بنژامن کنستان، شور آزادی، ترجمه عبدالوهاب احمدی، نشر آگه، ۱۳۹۲، درباره‌ی آزادی باستانیان در سنجش با آزادی مدرن‌ها

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. با پوزش در متن این نوشتار جمله انسان ما هو انسان امده است در نوشتار های دیگری در سایت گویا ودیگرمقالات به این جمله برخورده ام همیشه این جمله موجب نا راحتی من بودو هست بااینهمه وازه های فارسی که ساخته شده ایا نمیتوان وازه دیگری به جای ما هوه ساخت پوزش از اینکه ارتباط با اصل نوشته بسیار اموزنده اقای اقا یاری ندارد

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »