الهیات تجویزی؛ پایی در زمین و دستی بر آسمان

سیدجواد رفیعی

 

*تقدیم به مصطفی ملکیان که وجود نازنین اش، نعمتی است برای جوانان جویای راه!

چندین قرن است که ذهن روشنفکران جهان درگیر بحث سنت و مدرنیته است. این بحث در جهان اسلام خود را در قالب مواجهه جهان نو با سنت دینی اسلامی نشان داده است. هر روشنفکر و نواندیشی به حکم وظیفه و کارکرد، سعی نموده دیدگاه خود دربارۀ چگونگی مواجهۀ دین کهن – به عنوان مهمترین مؤلفه سنت – با دنیای جدید و تعامل این دو دنیا را نشان دهد.
بشر امروزی برای دارا بودن یک زندگی با شاخصه های مطلوب نیاز دارد تا تکلیف خود را با سنت ستبر دینی مشخص نماید. چرا که این سنت مخصوصاً در ممالک اسلامی چون بندی گران دست و پای جوامع را بسته و دولتهای حاکم و شهروندان مسلمانان را دچار گرفتاری بسیاری نموده است. الهیات تجویزی هم می کوشد به قدر وسع خود در این وادی گام نهد و نسخۀ چگونگی مواجهه دین و دنیا را نشان دهد. سنت و مدرنیته را میتوان با نامهای دیگری چون «دین و دنیا»، «علم و دین»، «عقل و وحی» و «مواجهه دنیای جدید و قدیم» برابر نهاد. همچنین به جای اصطلاح «الهیات تجویزی» می توان از اصطلاح «الهیات تزریقی» یا «الهیات تنزیهی» هم استفاده نمود.

الهیات تجویزی معتقد است برای بنا نمودن یک زندگی با شاخص های مطلوب، ابتدا باید تمام امور معنوی از جمله خدا، پیامبر، کتاب و سنت را از ذهن خود خارج نماییم و زندگی خود را – در مقام شهروند- و زندگی اجتماعی شهروندان را – در مقام دولت- بدون توجه به آموزه های دینی تدوین نماییم. اگر بناست قانونی وضع گردد این قانون بایستی با عقل مدرن و عاری از پیش فرض های دینی تهیه گردد. اگر قانون تامین اجتماعی و یا قانون کار وضع می گردد، صرفاً بر اساس عقل و دانش مدرن که زادۀ اتاق فکر متخصصان است، نوشته شود. روابط کارگر و کارفرما، و دولت به عنوان نقش واسط، صرفاً بر اساس تجارب عقل مدرن و دانش همگانی و بدون دخالت مذهب تنظیم گردد. اگر قانون مالیات نوشته میشود، همین قاعده رعایت گردد. اگر قانون مجازات می نویسیم و می خواهیم روان اجتماع را آرام نماییم و جلوی ناهنجاریهای اجتماعی را بگیریم و یا تعدیل و تنبیه نمایم، در وضع این قانون صرفاً داشته ها و آموزه های دوران مدرن را در نظر بگیریم و از آخرین دستاوردهای خرد جمعی استفاده نماییم و دانش متخصصان رشته های حقوق، روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی، و دیگر رشته های مرتبط را در کار اندازیم و در فرایند تدوین، بین مفاد این قوانین و آموزه های مذهبی دوران ماقبل مدرنیسم ارتباطی برقرار ننماییم و دانش روز را معطل آموزه های غیرپیراسته و غیرعلمی دوران کهن نکنیم و تعقل را ذلیل تعبد نخواهیم. آموزه های دوران کهن که از راه منابع اسطوره ای و مذهبی در ذهن بشر نشسته و تقدسی بلامحل و ارثی یافته، سرشار از گزاره های صحیح و سقیم مذهبی و ایدئولوژیکی است. این آموزه ها هر کارکرد و منفعتی که داشته باشد، به هیچ وجه نباید در تدوین قوانین و تنظیم روابط و حقوق شهروندی دخالت داده شود. حتی برای یک زندگی آرمانی معنوی هم در مرحله اول، نبایستی این آموزه ها را وارد زندگی نمود. الهیات تجویزی البته به هیچ وجه قرار نیست بی تفاوت به این آموزه ها باشد منتها ورود این مفاهیم را به شکل فله ای و به عنوان ماتَرَک سهم پدری در تدوین چهارچوب زندگی جدید جایز نمی داند و تجویز نمی کند.
بنابراین تمام مناسبات و تعاملات ما، چه به عنوان فرد حقیقی و چه در مقام روابط جمعی و با تشکیل دولت، بایستی عاری از هر گونه دخالت آموزه های دوران کهن باشد. اگر بناست قانون حقوق شهروندی تدوین شود، اگر بناست برای حقوق بشر قانونی نوشته شود، اگر بناست قانون ساخت و سازهای شهری تدوین گردد، در تمام این قوانین و قراردادها، بایستی از خرد مدرن همگانی و در دسترس همه مدد گرفت. این خردجمعی حاصل تلاش بشریت از ابتدای زندگی است که در دوران معاصر به اوج خود رسیده و هیچ مرز و جغرافیای برای خود قائل نیست. البته این به آن معنا نیست که عقل مدرن و خرد جمعی عاری از عیب و نقص است و تمام انتخابها و آموزه هایش صحیح و صائب است. با این همه، بحث این است که در تدوین هر قراردادی باید از آخرین دستاوردهای همین عقل مدد گرفت و به حجیت این خرد همگانی باور داشت و او را در جایگاه بالاتری نسبت به دیگر آموزه های غیرعقلانی نشاند.

بنابراین سخن بر سر این است که تا جایی که میتوان بایستی با اتکا به عقل مدرن و خرد جمعیِ عاری از دخالت آموزه های ایدئولوژیکی و عقیدتی، به ساخت دنیای جدید پرداخت. بایستی دست و پای عقل رمیده از قید و بند را آزاد گذاشت که تا آنجا که میتواند خودش و با اتکاء به دانش روز به جلو برود و بلندپروازی های خودش را به نمایش بگذارد. تمام دستاوردهای این عقل مدرن قابل احترام و قابل استفاده بوده و بایستی برای همگان حجیّت و اعتبار داشته باشد. هیچ کس را در مقام شهروند و یا دولت نمی سزد که به استهزاء و تخفیف این آموزه ها برخیزد و پای استدلالیان را چوبین بداند و خواستار عدول از این دستاوردها گردد. متخصصانِ روز هر علمی آخرین سخن را در آن رشته می گویند و نمی توان سخنان ایشان را با قید و بندهای عقیدتی ماخوذ از مصادر و مأثورات کهن بی اهمیت دانست.

مهمترین داشتۀ انسان امروزی عقل است و استدلال گرایی و خردپیشه گی با کمک همین عقل انجام می گیرد. این عقل چندین ویژگی دارد و از جمله آن این است که همگانی است و در دسترس همه قرار دارد و گزینشی است و تابع هیچ مرز و جغرافیایی نیست و یافته های خود را آنگونه که هست ارائه می دهد و نه لزوماً آنگونه که ما و یا فلان ایدئولوژی خوشش می آید.

زندگی برای اینکه کیفیت خوبی داشته باشد باید آمیخته با اخلاق باشد. این اخلاق را هم باید از همین عقل مدرن به دست آورد و مؤلفه های یک زندگی اخلاقی و انسانی را به مدد همین خرد و عقل مدرن استخراج و تدوین کرد. زندگی خوب و خوش و فضیلت مند، آموزه های خود را از طریق علم اخلاقی می گیرد که حاصل دستاورد علمای اخلاق معاصر است. مؤلفه های سعادت و فضیلت را از هر کجایی میتوان به دست آورد منتها این مولفه ها بایستی به تایید عقل مدرن همگانی فاقد مرز و جغرافیا برسد. موقوف کردن سعادت به تبعیت از چند گزاره تاریخی فاقد حجیّت دوران ماقبل مدرن شرط عقل نیست. مطلوب هم نیست عقل مدرن را فرو بگذاریم و در مأثورات کهن سنت به دنبال نسخۀ رسیدن به سعادت بگردیم. اگر بناست نسخه ای پیچیده شود علمای اخلاق معاصر بهترین راهنمایان این راه هستند. اینان با مدد از عقلِ همدیگر و راهنمایی علمای دیگر رشته های معاصر و با بررسی انواع راههای مختلف، بهترین روشهای زیست اخلاقی را تدوین و در دسترس بشریت قرار می دهد. تدوین اعلامیۀ جهانی حقوق بشر بخشی از کوشش همین دانشمندان است که جوامع را در سوق به سمت زیست اخلاقی و انسانی هدایت می کند.

حال وقتی زندگی انسانی و تمام مناسبتهای بین آن و کلیه قراردادهای اجتماعی بین شهروندان با استمداد از عقل مدرن و بدون دخالت دیگر آموزه های ماقبل مدرن، شکل گرفت و حدقابل دسترسی از رفاه و عدالت و آزادی به دست آمد، حتی در اینصورت هم انسانهای دردمند و دغدغه مندی پیدا می شوند که هنوز احساس تشنگی می کنند و متوجه میشوند که هنوز بُعدی از ابعاد گونه گون زندگیشان مغفول مانده و به اصطلاح هنوز چیزی کم دارند و آرامش دنیایی، تمام نیاز روحی آنها را برآورده نکرده است. این انسانهای دغدغه مند می ببینند که هنوز تشنه اند و دلشان هنوز هوای جایی دگر دارد و مرغشان دنبال باغ ملکوت است. ذهن آنها هنوز می خواهد اوج بگیرد و ارتفاعات بالاتری را تجربه کند. هنوز خرد مدرن با تمام دستاوردهای قابل تحسینش در تمامی شاخه های علوم، نتوانسته آنها را اقناع و اشباع کند و احوالات روحی و وجودی شان هنوز از تب و تاب نیفتاده و بی قراری هایی دارد. اینجاست که پای الهیات تجویزی به میان می آید.
اما مکانیزیم عمل الهیات تجویزی چگونه است؟ این الهیات حد خود را می داند و زمانی دست خود را به مباحث می گشاید که پای عقل مدرن از ورود به آن درمانده باشد. روزنِ آسمان وقتی شکافته میشود که هوای زمین، آن مطلوبیت کافی و وافی را نداشته باشد.

الهیات تجویزی می خواهد که با احتیاط و هوشیاری تمام و طی یک پرسۀ زیست آگاهانه، معنویت را به زندگی عرفی این دنیایی تجویز و تزریق بکند. چرا که معتقد است معنویت را نمی توان فله ای و گله ای و از همان ابتدا به صورت ارثی و به عنوان ماتَرَک سهم پدری وارد زندگی کرد. برای این کار هم نیاز است به مانند جملۀ «لااله الا الله» ابتدا تمام عالم غیب و امور مقدس مورد انکار و عدم توجه قرار گیرد و سپس با تامل و دقت، بخشی از این امور متعالی و غیبی را به زندگی وارد و تجویز نمود.

زندگی با چهارچوب اولیه و آنگونه که در طرح فوق آمد، عاری از مفاهیمی چون خدا، پیامبر، کتاب و معاد بود. آن زندگی ابتدا به ساکن هیچکدام از این مفاهیم متافیزیکی و غیبی را وارد زندگی نمی کرد و در معادلات زندگی دخالت نمی داد و در ارائه منظومۀ فکری و تدوین قوانین و قراردادهای اجتماعی، هیچکدام از آموزه های مبتنی بر این مفاهیم را قبول نداشت. صرفاً به انسان بما هو انسان می اندیشید و هوای آن داشت که تا حد امکان عدالت، آزادی و رفاه را برای انسان محکوم به زندگی این جهانی با تکیه بر خرد همگانی فراهم آورد. برای مقابله با ناهنجاری های اجتماعی و فی المثل برای مقابله با دزدی و یا مجازات دزد، قانون مجازات را زیر نظر متخصصان معاصر و بدون دخالت آموزه های متافیزیکی و اسطوره ای تدوین می نمود. نسبت بین جرم و جزا را با دخالت دادن آخرین دستاوردهای بشری و تجربیات دیگر کشورها تنظیم می کرد. اگر چنانچه دستاوردهای سراسری و فاقد مرز و جغرافیا را متناسب جغرافیای خود تشخیص نمی داد، باز صرفاً با اتکای به عقل جمعی، همان دستاوردها را بومی سازی می کرد. منتها در این بومی سازی به هیچوجه پای آموزه های غیربشری و غیبی را به میان نمی آورد و باز از خرد همگانی برای این بومی سازی مدد می گرفت. دستاوردهای عقل را صرفاً عقل دیگر و به روز شده تری می تواند رد کند. مرجع نفی دستاورد عقلی و علمی هم خود علم و عقل است.

در تدوین این قراردادها، شاخصۀ اعمال حداکثری حقوق و آزادیهای فردی را باید در نظر گرفت. بدین معنا که تا جایی که آزادی یک فرد یا یک جمع، آزادی های فردی و جمعی دیگران را مختل ننموده باشد، بایستی به آزادی های فردی و جمعی احترام گذاشت. در بحث هایی نظر بحث آموزش و پروش و تعلیم و تربیت و اخلاقی کردن جامعه و هر بحث این چنینی، صرفاً بایستی از آموزه های دنیای معاصر بهره برد و دانش روز را در کار انداخت و از متخصصان این دانشها مدد گرفت و نظر علمای مجامع بین المللی را سهل نشمرد و استغنای متوهمانه را از ذهن زدود و با روی گشاده و سری سر به زیر به استقبال این دستاوردها رفت و مرجع رد دستاورد مدرنی را دستاورد مدرن دیگری از همان دانشمندان دانست. نه اینکه دستاوردهای مدرن را با اتکاء خام به آموزه های پیراسته نشده دوران ماقبل مدرن خردزدایی و خنثی کرد.

ناگفته پیداست که دانشمندان و متفکران معاصر، مجاز و بل ملزم هستند که برای دستیابی به بهترین روش حل مسائل و یا وضع قوانین و یا تدوین قرارداد اجتماعی، از تمامی آموزه های دوران مدرن و ماقبل مدرن استمداد جویند و تور خود را به دریای سنت و مأثورات کهن هم بیفکنند و آنگاه اگر صلاح دانستند و نیاز دیدند از آموزه های دوران کهن هم استفاده برند و چشمی هم به آن داشته باشند منتها شرط این استفاده، تأیید عقل مدرن و خرد همگانی سراسری است و بدون این تایید نمی توان صرفاً به حکم آموزه های عقیدتی و به بهانه سعادت اخروی و آن جهانی، رضایت همگانی شهروندان را نادیده گرفت و نسخه ای قهری برای همگان نوشت. هرچند بهتر و اولی این است که تمامی روابط زندگی دنیایی و تنظیم مناسبات این جهانی بر اساس آخرین دستاوردهای روز که منطقاً متکی به شکل تکاملی خرد مدرن است، تنظیم گردد.

در بعد اجتماعی این از وظایف دولتها است که قوانین و قراردادهای اجتماعی سالمی برای شهروندان تنظیم نمایند و با دقت به اجرا درآورند و شهروندان متعهد به زندگی اجتماعی پرورش دهند. الهیات تجویزی به هیچ وجه نمی بایستی ورودی به مراکز و نهادهای دولتی داشته باشد. دولتها هم حق استفاده از هچ الهیاتی را برای پیشبرد اهداف خود ندارند. آنان صرفاً از آخرین دستاوردهای خرد جمعی استفاده می کنند و به تنظیم امور می پردازند. اما شهروندان و انسانهای دردمند و آنان که قانع به عقل جدید نیستند، با وجود تمام پیشرفتی که در کار این دنیایی خود احساس می کنند، هنوز دلشان آرام نگرفته و تب و تاب و شور و حال دیگری هم در دل خود احساس می کنند. اینجاست که آن چهارچوب اولیه به تنهایی کارساز نمی افتد و بعد دیگری از زندگی بشری خود را نشان می دهد.

انسانهای دغدغه مند وقتی خود، دنیا، طبیعت و جامعه را در مطالعه می گیرند، می اندیشند که این زندگی مرفه هنوز چیزی کم دارد و تشنگی و شیفتگی دیگری هم دارند که مغفول مانده و عقل مدرن قادر به رفع این تشنگی و شیفتگی نیست. البته آنکه چنین دغدغه ای ندارد و چنین تشنگی و شیفتگی احساس نمی دهد در همان مرحله اول می ماند و منظومۀ فکری خود را به اتکاء به همین خرد نوین بنا می نهد ولی آنانی که به این زندگی با تمام دستاوردهایش قانع نیستند و در احوال خود و دنیا می نگرند و به مفاهیمی همچون مرگ و سرانجام زندگی و شرور می اندیشند، و احوال وجودی خود همچون غربت این جهانی، تنهایی، ترس، عشق، معنای زندگی و … را در نظر می آورند و احوال فطری و روحی خود را از ذهن می گذرانند، آنگاه مشتاق این هستند که آن بُعد مغفول مانده خود را شکوفا نمایند و به امور متعالی هم بیندیشند. اینجاست که پای الهیات تجویزی به میان می آید و شخص دردمند و دردآشنا، معنویت و امور متعالی را آگاهانه و آرام – آرام به زندگی اش تجویز و تزریق می نماید.
طبیعی است که این تجویز همانگونه که آوردیم آگاهانه و بر اساس مطالعه است. این ایمان بر خلاف ایمان بسیاری از انسانها و الهیات دیگر که پیشینی و هویتی و ارثی است، پسینی، معرفتی و انتخابی است. خدا مهمترین بحث عالم غیب است. این بحث چندان مهم است که کنکاش کردن دربارۀ بود و نبود خدا و یافتن یپاسخ این سوال می تواند تمام زندگی ما را تحت شعاع قرار دهد. دنیای که برای آن خدایی متصور می شویم و به الزامات این وجود گردن می نهیم ، بسیار متفاوت است با دنیایی که آفریدۀ آفریدگاری نیست. یافتن پاسخ به وجود و ماهیت خدا چندان مهم است که می ارزد آدمی عمری را صرف این راه بکند. بماند اینکه انسان ذاتاً و فطرتاً حقیقت طلب است و دنبال کشف حقایق می رود. اما حقایق هم درجات و مراتبی دارند. دانستن برخی از حقایق تاثیر چندان در زندگی ما ندارد ولی هستند حقایقی که دانستن آن تمام زندگی ما را زیر و زبر می کند. خدا چنین حقیقتی است که باور به وجود یا عدم وجود او تمام زندگی فرد را زیر و رو می کند. به دلیل اینکه ورود این خدا به الهیات تجویزی بر اساس معرفت اصلاح شده و تنزیهی پسینی است، لاجرم زیر و زبر شدن سلوک فرد دیندار هم از الزامات این معرفت است.

به همین شکل می توان امور معنوی دیگر را هم به این زندگی تجویز و تزریق نمود. فرض کنید به این انسان دغدغه مند، قرآن و پیامبر را عرضه کنند. در اینجا فردِ دغدغه مندِ خداباور، می فهمد که اموری بوده که عقل مدرن بشر امروزی قادر نبوده درکی همه جانبه از آن داشته باشد. در اینجا همان امور معنوی که از صافی فردخدباور گذشته و البته باز هم به تایید عقل استدلالی رسیده، به زندگی معنوی او تجویز و تزریق می گردد. منتها آن بخش از آموزه های دینی و قرآنی که بشر امروزی بدون دخالت دادن آنها می تواند برای خودش چاره ای بیندیشد، کاربرد و کارکردی در تنظیم امور زندگی او نخواهد داشت. انسان معنوی با آن بخشی از کتب آسمانی و هر کتاب دینی و الهی – عرفانی کار خواهد داشت که خودش با عقل همگانی مدرن قادر به درک آن نیست و یا درکی دارد ولی آن درک را با آموزه های آن کتب محک می زند و می سنجد. وجود خدا و معاد از جملۀ این ادراکات هستند.

اینکه با دزد چه معامله ای باید کرد، احکام ازدواج و رابط زن و مرد و برابری حقوقی زن و مرد به چه شکلی باید باشد، احکام دیه و ارث و قضاوت و شهادت و مجازات و نوع پوشش شهروندان و… به چه صورت باید باشد و مثالهایی از این دست، تمام اینها به کمک آموزه ها و دستاوردهای عقل مدرن قابل حل است و بشر امروزی نیازی ندارد تا رای و نظر هیچکدام از ماثورات و مصادر کهن را در تنظیم این امورات دخالت دهد. علم امروزی با اتکا به منابع خود می تواند تاریخ وگذشته علوم و چگونگی تکامل و تطور جهان را نشان دهد. گذشته را مطالعه و با کمک دانش های تاریخ، باستان شناسی، و بسیار از علوم دیگر سرنوشت بشر و اقوام از بین رفته را مطالعه نماید و تا حدودی به کلیات آن واقف گردد و چرخۀ تطور و تکامل انسان خردمند را بررسی نماید. در این موارد به هیچ وجه نیازی نیست که دستاوردهای عقل مدرن را فرو بگذاریم و با گزاره های اسطوره ای و مذهبی که عموماً حاوی تضاد و تناقض و خردستیزی ست ، به تبیین جهان و گذشته آن بپردازیم.

در مراجعه به متونی که نام مقدس دارند و نیز کتب فرزانگان و عارفان جهان، باید سراغ گوهرها رفت. هر گزاره و متنی از آن متون لزوماً نه حق است و نه اگر حق است به درد زندگی ما میخورد. برخی حقایق با آنکه می تواند حق باشد ولی واکنش ما به آنها بایستی سکوت و یا لاادری باشد. چرا که نه به درد زندگی ما میخورد و نه معرفت دینی ما را افزایش می دهد و نه عقل می تواند به رد و قبول آن بپردازد. مواجهه ما با چنین گزاره هایی جز سکوت نمی تواند باشد. ولی در همین متون گوهرهایی هم یافت می شود که می تواند احوالات وجودی ما را تحریک بکند و در زندگی معنوی به کار آید. طبیعی است که به آن گوهرها و جواهرات نمی بایست بی توجه و بی تفاوت ماند. اینکه مولانا می گفت «ما ز قرآن مغز را برداشتیم/ پوست را بهر خران بگذاشتیم» میتواند ناظر بر همین بحث باشد.

همچنین در مواجهه با کتب غیبی و ماورایی، الهیات تجویزی نمی تواند بپذیرد که عقل را فرو بگذاریم و معطل نگه داریم و برای توجیهِ توجه تام به گفتارها و امر و نهی های آن مأثورات، از حکمت آیات خردستیز و حکمت آن اوامر و نواهی دم بزنیم. فرض الهیات تجویزی این است که حکمتی که برای ما مشخص نیست، هیچگاه در آینده هم مشخص نخواهد شد و اینگونه نیست که با پیشرفت خرد جمعی، حکمت آیات نامتعارف و خردستیز هم گشوده شود و از خردستیزی آن آیات کاسته شود. اگر هم به فرض چنین فرآیندی قابل تحقق باشد ، نمی توان سرنوشت حال را به آیندۀ مبهم گره زد و خود را به سختی و تعب و گرفتاری انداخت؛ به امید اینکه آینده حکمت این گرفتاری و سختی را برای بشریت قابل توجیه و تبیین خواهد کرد. مخصوصاً در آیات قرآنی که حامل حکمی قهری و برخوردی حقوقی است به هیچ وجه نباید با منطق این نوع آیات سرنوشت بشر را به بازی گرفت و برای افراد جامعه، تکلیفی قهری و اجباری استخراج نمود.

فرد دغدغه مند را صرفاً آن بخش از آموزه های دینی به خود مشغول خواهد کرد که در چارچوب اولیه زندگی-که با عقل مدرن بنا شده بود- جایی برای آن نبود. عقل و علم با تمام پیشرفت و گستردگی اش محدودیت های فراوانی دارد و شایسته نیست تا تنها مرجع شناخت حقایق باشد. هر چند مجوز چنین درکی را هم باز همین عقل مدرن صادر می کند. عقلی که حد خود را شناخته و پای از گلیم خویش بیرون ننهاده است.

در الهیات تجویزی درس آموزی از کتب وحیانی و غیبی به صورت کلی انجام می گیرد. به این معنا که با مطالعۀ چنین آثاری بخشهایی از این کتابها که دغدغه های وجودی و روحی ما را تحریک می کنند، و لزوماً منافاتی با زندگی مدرن عقلانی ندارند، اخذ و به زندگی سکولار تجویز و تزریق می گردند. این گزینش و تجویز برای هر شخصی میتواند منحصر به فرد و اختیاری باشد و لزومی به برداشت جمعی وجود ندارد. تک گزاره هایی از این کتب که میتواند روشنای راه زندگی می باشد، بخشی از سختی های زندگی را برای بشر تعدیل می کند و او را در راه تحمل مشقات زندگی و کمک به همنوع و مدارا با دیگراندیشان استوار می دارد. فرد دغدغه مند و دیندار برای این تجویز مدتهای مدیدی با خود کلنجار می رود و این تک گزاره ها ذهن او را به خود مشغول می دارد و با رویکردی عقلانی یا شهودی، نمی تواند از کنار این گزاره ها به راحتی عبور کند و توجه ای به آن ننماید.

همچنین در کنار استدلال، شهود هم می تواند مددکار فرد دیندار در تجویز معنویت به زندگی گردد. منتها پای شهود زمانی به زندگی باز میشود که اولاً مربوط به مسائل شخصی باشد و از آن طریق تکلیفی برای دیگری استخراج نگردد و دوماً عقل مدرن نتواند به داوری در آن امور بپردازد و یا داوری عقل هم در تایید آن امور باشد. مسائلی که قابل حل با عقل بوده و مخصوصاً مربوط به حوزه عمومی و جمعی است، به هیچ وجه نیاز به شهودگرایی ندارد. صدیق گزاره های شهودی را دل و جان آدمی با تمامی وجود تصدیق می کند. هر چند این تصدیق لزوماً به معنای صحیح و صائب بودن این گزاره ها نیست. آدمی از دل و جان قبول دارد که طفلی که به این دنیا پا می گذارد پاک است و در وجود او هیچ بدی و گناهی نهادینه نشده است. صدق این گزاره نیازی به استدلال ندارد.

همینجا باید بار دیگر تاکید کرد که هر رجوعی به منابع وحیانی و غیبی، صرفا کارکردی اختصاصی برای فرد مراجعه کننده دارد و نمی توان مسائل اجتماعی و روابط بین شهروندان را با گزاره های آن رتق و فتق داد. به همین دلیل است که دولت به عنوان محصول قرارداد اجتماعی که اوامر و نواهی اش کلی و برای آحاد شهروندان قابلیت اجرایی دارد و در صورت عدم اجرا، تکلیفی حقوقی به بار می آورد، مطلقاً حق ورود به مباحث غیبی و ماوراءفیزیکی را ندارد و تمامی تصمیمات و تدوین قراردادهایش با رجوع به نظرات متخصصانی که با عقل مدرن استنتاج و تصمیم گیری می نماید، قابلیت اجرا خواهد یافت.

فی المثل انتخاب نوع پوشش، چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی، امری است که باید داوری و تنظیم امور دربارۀ آن را تماماً به عقل و خرد جمعی سپرد و به کمک متخصصان رشته های مختلف در این باره تصمیم گیری نمود. رجوع به مأثورات کهن غیرپیراسته و بدون دخالت دادن رای علمای اخلاق و متخصصان مربوطه، رجوعی بلامحل و غیرقابل قبول بوده و در الهیات تجویزی جایی ندارد.

از آن سوی عدم نیاز به بخش هایی از آموزه های کهن به معنای بی توجهی مطلق به آن آموزه ها نیست. ذهن بشری امروزی که تفکیک شده و طبقه بندی شده است، میتواند اسطوره ها و امور جادویی را در بقچۀ جاودیی ذهن خود جای دهد و امور فراتاریخی و رویایی را جز امور تاریخی و قطعی الصدور در نظر نیاورد. از آموزه ها و گزاره های غیبی و معنوی و عرفانی آن بخش هایی مجاز به تزریق در زندگی است که احوالات وجودی او را بهبود داده و یا لااقل، تایید و تسکین و تعدیل نمایند. انسانی که به این نتیجه رسیده که در این دنیا سخت تنهاست، با مطالعه همین گزاره در آموزه های کهن ماثورات دینی، روحیه و انرژی تازه ای می گیرد و میتواند راه سخت این جهانی را با تکیه بر این آموزه ها بر خود هموار سازد و اگر هم درمانی برای درد تنهایی خود نباید، لااقل تسکینی بر روح آشفته خود بیاورد.

در الهیات تجویزی چون تجویز و تزریق معنویت آگاهانه و با مطالعه قبلی است، میتوان از هر مکتب معنوی کمک گرفت و معنویت را از هر مکتب و مذهبی اخذ نمود. نیازی به پیروی مطلق از مکتب خاصی و پذیرش تمام محتوا و آموزه های آن مکتب نیست. گلهای زیبا و خوش بو را میتوان از هر گلستان و هر دشت و دمنی چید و بویید و نیازی نیست که خود را در حصار تنگ ادیان و مذاهب قالب بندی شده دوران گذشته محصور نمود.

الهیات تجویزی صرفاً افراد حقیقی را صاحب صلاحیت برای ورود به بحث های الهیاتی خود می داند. دولتها به عنوان اشخاص حقوقی -که بر اساس قراردادهای اجتماعی مسئول آبادانی دنیای مردم هستند- به هیچ وجه مجوز و صلاحیت ورود به مباحث عالم معنا و غیب را ندارند. آنان ملزم هستند که بر اساس آخرین دستاوردهای دانش بشری که همگانی و در دسترس همه است و مرز و جغرافیایی ندارد، امور خود را تنظیم نمایند. در ارزیابی افراد برای ورود به حوزه عمومی هم، صرفاً تخصصهای آکادمیک مرتبط با حوزه فعالیت افراد، مورد ارزیابی قرار می گیرد و نه کم و کیف معنویت گرایی شان.
البته افرادی که وارد دولت شده اند و مسئولیتی داردند، در زندگی شخصی خود می توانند پایبند دین و آیینی بوده و از آموزه های ادیان در زندگی شخصی خود بهره مند شوند. حتی می توانند به عنوان شهروند، با افرادی که از لحاظ دینی و اعتقادی همفکر و همسو هستند به کنش اجتماعی و فعالیت جمعی دینی بپردازند. مادامی که اجتماعِ عقیدتیِ افراد، ضربه و اختلالی در زندگی دیگر افراد ایجاد ننماید، می توانند فعالیتهای جمعی داشته باشند. دولتها هم بر اساس آموزه های لیبرالیسم و دموکراسی و پلورالیسم و حقوق شهروندی، بایستی برخوردی همدلانه و مداراگرانه با این باورمندان داشته باشند و مانع فعالیت مذهبی شان نگردند.

برای اینکه مشخص گردد الهیات تجویزی از دین چه برداشتی دارد در اینجا دو گزاره مکمل هم در تعریف دین آورده میشود. با این توضیح که لزوماً معرفی های تک جمله ای و کوتاه نمی تواند تمام روح آن مفهوم را نشان دهد. گاهی نیاز است تا یک فضایی فکری – مثلا با نوشتن رمان- ایجاد نمود و در آن فضا نشان داد که دین چیست و دیندار کیست ولی عجالتاً برای اینکه مشخص شود در بحث دین و دینداری از چه چیزی سخن می گوییم لاجرم باید برای آشنایی حداقلی هم که شده، تعریفی از دین ارائه نمود. در الهیات تجویزی «دین دیدن است» و «دین درگیری با خداست». نگاه هر کس به هستی دین او را تشکیل می دهد. بنابراین حتی افراد غیرموحد هم برای خود دین و مذهبی دارند. اگر نگاه ما به هستی با نگاه گاو به هستی تفاوتی نداشته باشد، لاجرم دین ما هم تفاوتی با دین گاو نخواهد داشت.

اگر در این نگاه، منبعی توحیدی و الهی برای آفرینش هستی اثبات شود، آن نگاه، توحیدی و الهی است و در غیر این صورت نگاه و مکتبی غیرالهی هم میتوان برای هستی متصور شد. الهیات تجویزی این دین را توحیدی می داند. در این دین خدا در رأس و مرکز همه چیز قرار دارد. اصول دین اوست و هدف پیامبران توجه دادن انسانها به خدا و آخرت است. بنابراین «خدا» و «آخرت» دو مفهوم بسیار مهم در الهیات تجویزی است. در عین حال، دین درگیری با خداست. درگیری با خدا به این معناست که مفهوم خدا همه هستی شخص دیندار را احاطه کرده است. توجه به او یک دم شخص موحد را به خود وانمی گذارد و شخص دیندار در تمام حالات و رفتار و کردارش متوجه امر متعالی است. حتی قهر و آشتی های فرد دیندار با منبع هستی هم در دایرۀ دین ورزی قرار می گیرد.

در این نوع دینداری دایره مناسک عبادی هم شکلی باز و گشوده دارد و فرد می تواند مناسکی دینی را به صورت فردی و یا جمعی و با تایید منطق خود انجام دهد. جایگاه این مناسک در زندگی خصوصی فرد، تعریف می شود و مناسک و عباداتِ هیچ فردی، نمی تواند حجت و تکلیفی برای دیگری به بار بیاورد. عقل مدرن سعی می کند ورودی در له یا علیه این مناسک ننماید و فرد دیندار به شکل تعبدی یا استدلالی به انجام مناسک و عبادات خود بپردازد. منتها تمام این مناسک بایستی اولاً ما را به خدا نزدیک کند. دوماً معنای را به زندگی ما بار نماید و معنویت ما را افزایش دهد. سوماً در آرامش جامعه مفید بوده و به بهبود اخلاق، مخصوصاً در حوزه جمعی مددکار باشد و یا لااقل به وخیم شدن اوضاع اخلاقی جامعه و آرامش شهروندان نینجامد. چهارماً انجام این مناسک هیچ برتری اجتماعی برای فرد، نسبت به دیگر افراد جامعه به همراه نداشته باشد و حقوقی سلبی یا ایجابی برای دیندار ایجاد ننماید و دولت در مقابل انجام یا عدم انجام آن عبادات نسبت به شهروندان موضعی اتخاذ ننماید و خنثی باشد.

دیندار بودن به مانند تزریق ماده ای است که وقتی وارد بدن ما میشود، کل وجودمان را احاطه می کند و تاثیرش را می گذارد. از همین روی است که دین به دیدن تشبیه شده است. یعنی دید فرد دیندار با غیردیندار نسبت به خود، طبیعت، هستی و جامعه، متفاوت است. این دین تمام وجود فرد دیندار را احاطه میکند. به همین دلیل احکام و افعال عبادی بخش نازلی از دین است و قسم مهم و فربه دین در تفکر و تامل و اندیشیدن به معنا و معمای زندگی است. زندگی رازها و معماهایی دارد که فرد دیندار باید به آن بیندیشد و نگاهش را به هستی تغییر دهد. این معماها تاثیرش را بر روی معنا زندگی هم می گذارد و سمت و سوی آن را جهت می دهد.

حاصل دین لزوماً ایمان نیست. ایمان هم لزوماً به معنای یقین کامل نیست. شک هم میتواند از نتایج دین ورزی باشد. اصولاً شک همزاد ایمان است و ایمان بدون شک در الهیات تجویزی جایی ندارد. این شکاکیت نه تنها مذموم نیست بلکه از لوازم ایمان است. ایمان بدون شک معنایی هم ندارد. این دو تا انتها با هم سیر می کنند و نه اینکه ایمان مسبوق به شک باشد و فرد دیندار بعد از مدتی شکاکیت به ایمان کامل برسد و ایمان را هم مترادف یقین و قطعیت بداند.

در الهیات تجویزی چون دینِ فردِ دیندار پسینی و معرفتی است و بعد از مدتها مطالعه و تحقیق و بر حسب نیاز واقعی به زندگی تزریق می گردد، و پرسه جستجو و حیرانی هیچگاه در زندگی مومن به پایان نمی رسد، لاجرم شکاکیت و شک ورزی هم هیچگاه پایانی نمی یابد. چرا که اصولا وادی دین وادی حیرانی و شک است. به دلیل اینکه موضوع تحقیق در دین مربوط به عالم غیب و امور رازآلود و عالم غیرمادی است؛ در نتیجه حقیقت هم هیچگاه به تمامی در دست کسی نیست. هیچ فرقه و گروه و مذهبی نمی تواند ادعا کند که تنها راه سعادت در چنتۀ اوست. بماند اینکه راه های رسیدن به حقیقت هم متکثر و متفاوت است، اصلاً حقیقت محض و غیرقابل تردید در دین وزی معرفتی جایگاهی ندارد و فرد سالک هیچگاه نباید از جستجوی حقیقت دست بکشد و یا ایمان خود را کامل شده بداند و ایمان را هم با یقین یکسان بگیرد و یا نسبت به شک نگاه قبیحی داشته باشد. در وادی دین ورزی ایمان و شک هیچگاه نمی توانند جدای از هم باشند. حتی اگر به فرض ایمانمان هم تام باشد، این ایمان، یقین کامل و بدون ریب و شک به گزاره های دینی را از ما نمی خواهد.

شک، هم می تواند با ایمان قرین باشد که در این صورت به وجود یا عدم وجود عالم غیب و آفریدگار هستی اشاره دارد و هم می تواند با یقین قرین باشد که در این صورت نشان می دهد حتی با وجود ایمان به عالم غیب، نمی توان لزوماً تمام گزاره های ایمانی را که در متون وحیانی آمده، تصدیق و تایید و یقین آور دانست.

در تقابل شک و ایمان، این امکان هم وجود دارد که در دوره ای و لحظاتی از زندگی فرد دیندار، کفۀ ایمان بر شک سنگینی کند و گاهی عکس این رخ دهد. این سنگینی هم نه صرفاً حاصل معرفت، که بیش از آن، از حالت وجودی فرد و قبض و بسط های روحی نشأت می گیرد. زمانی است که دل و ذهن آدم دیندار گشوده ست و درهای آسمان را گشاده می بیند و گویی به حقیقت هستی واصل شده است و خدا را در نزدیکی و همسایۀ خود می بیند. گاهی نیز چندان در خود رفته و گرفته است که گویی روزنه ای برای تنفس هم نمی یابد و آسمان آبی اش را ابرهای تیره پوشانده است. این بخشی از حالات دین ورزی است. فرد دیندار دائماً با خود چنین زمزمه ای دارد که «گر چه رخنه نیست در عالم پدید / خیره یوسف وار می باید دوید». این دویدن هیچگاه به انتهای راه نمی رسد. آنچه در دین مذموم است یأس و ناامیدی است و نه شک ورزی و قبض و بسط های وجودی و دویدن های دائمی.

با توضیحات فوق مشخص است که دین در الهیات تجویزی حداقلی است. به این معنا که لزومی ندارد پای دین را به هر بحثی باز کرد و دربارۀ حل مسائل این جهانی از او مدد گرفت. دین صرفاً ورودی حداقلی در زندگی فرد دیندار خواهد داشت. بسیاری از حوزه ها و مسائل زندگی با استمداد از عقل مدرن به سرانجام خواهد رسید و رای نهایی از آن او خواهد بود و دین صرفا به مفاهیم فربه ای همچون خدا و آخرت ورود خواهد کرد. این ورود همانگونه که آوردیم در حوزه مسائل شخصی جای می گیرد و دولتها از دخالت در امور مربوط به دین منع می شوند. مسائل و راهکارهای مربوط به تدوین قوانین، مسائل علمی، پزشکی ، حقوقی، آموزش و پرورش و… با درایت عقل مدرن حل و فصل خواهد شد. اخلاق می تواند پشتیبان این رشته ها باشد ولی اخلاقی که همگانی و سراسری و در دسترس همگان است و مرز و جغرافیایی نمی شناسد و نتایج آن منتج به بهبود زندگی همین جهانی خواهد شد.

در حوزه عمومی حواله دادن نتایج یک رفتار اخلاقی به دنیای بعد از مرگ کاربردی ندارد ولی در زندگی خصوصی افراد می تواند نقش ایفا کند و برای خود جایگاهی داشته باشد. همچنین آنجا که می توان مسائل را با توسل به اخلاق رتق و فتق نمود، نیازی نخواهد بود که پای دین را به ماجرا باز کرد. به نظر می رسد اخلاق معاصر که توسط اتاق فکر علمای اخلاق تدوین می گردد و کلیات آن پذیرفته میشود و مورد قبول اکثریت واقع می گردد، بهتر از هر مرجع دیگری کاربرد مثبت در زندگی این جهانی خواهد داشت. عموماً تجربه نشان داده است که پذیرفتن یک منبع مربوط به حوزه اخلاق که در دوران کهن و توسط یک نفر تالیف گردیده، تماما نمی تواند با نیازهای اخلاقی دنیای معاصر همسو باشد. گلچین و گزینش بخش هایی از آموزه های این منابع بلامانع است ولی کارکرد این گزینش هم صرفاً جهت تاکید بر یافته های اخلاقی جدید و پشتیبانی معرفتی آموزه های جدید خواهد بود. به دیگر بیان، اصول و کلیات و جزئیات اخلاق بایستی توسط علمای معاصر اخلاق تدوین گردد و مراجعه به منابع کهن و گزینش بخشهای مثبت آن، صرفاً جهت تاکید بر پیشینه تاریخی این بحث ها خواهد بود. همانگونه که ما معمولاً در توضیح یک گزاره اخلاقی می توانیم شعری مرتبط با شاعران کلاسیک و معاصر را ضمیمه بحث نماییم ولی این ضمیمه صرفاً جهت تاکید و تلطیف نمودن بحث خواهد بود و نه چیزی فراتر از آن. به بیان مصداقی و از برای نمونه، دربارۀ حقوق زنان و یا حقوق دیگراندیشان و رفتار اخلاقی با آنها بایستی علمای اخلاق با همکاری هم و بکارگیری عقل مدرن قضاوت خود را ارائه نمایند. مراجعه به کتبی همچون قرآن، نهج البلاغه، بوستان و گلستان سعدی، کیمیای سعادت غزالی، مثنوی معنوی مولوی، اخلاق ناصری و یا آثاری همچون صحیحین اهل سنت، اصول و فروع کافی، لمعه دمشقیه، بحار الانوار و هر کتاب این چنینی که عموماً توسط یک نفر و در دوران ماقبل مدرن نوشته شده است، تکلیفی برای دیگری به بار نمی آورد و از اصول استخراجی این آثار نمی توان نوع رفتار با بانوان یا دیگراندیشان را استخراج نمود. اخلاق معاصر باید با بکاربست مفاهیمی همچون لیبرالیسم، پلورالیسم، دموکراسی، فردیت، عدالت و … که شکل نهایی و جامع آن محصول دوران جدید است و مورد قبول عقلای جوامع متعادل قرار گرفته و علمای اخلاق و سیاست درباره شکل صحیح کاربرد آن به شگل گسترده بحث نموده اند، تدوین گردد. از کتابهای مذکر میتوان گزاره هایی اخلاقی و دینی استخراج نمود و در زندگی فردی در جلوی دیدگان خود نهاد و به توسل به آن راه سخت زندگی را طی نمود. شکل مناسک فردی و تکالیف دینی را که صرفا برای فرد دیندار حجیت آور است قابل استخراج از این منابع است ولی وسعت نفوذ آن مناسک صرفاً در حوزه فردی افراد است و هیچ فرد دیگری را نمی توان به انجام آن مناسک مجبور نمود. همچنین استخراج مفاهیم حقوقی و تاسیس یک نظام حقوقی و حکومتی از آن منابع به هیچ وجه مجاز و الزام آور نخواهد بود.

همچنین در بخش بدیهیات نیاز به اخذ نظر هیچ مرجعی – چه مدرن و چه عتیق- نیست. بدیهیات اموری است که بود یا نبود آن برای زندگی چندان ضروری است که نیازی به تفکر و بحث در وجود یا عدم آن ضرورتی ندارد و نظر هیچ مرجعی قادر به کم و کاست و یا تعیین چند و چونهای عقیدتی دربارۀ آن است. صدا و حنجرۀ خوش از الطاف الهی است. این عطیه الهی را هیچ مرجعی نمی تواند از هیچ بشری محدود نماید و یا مذموم جلوه دهد. حق حیات، آموزش، ازدواج، خورد و خوراک، سفر، شادی و بسیاری از اینگونه حق ها، چون بدیهی زندگی هستند، درباره آن لزوم به اخذ نظر هیچ مرجعی نیست. قانون گذار و دولت نمی تواند به تمسک به اموری که مقدس و مربوط به ایدئولوژی خود می داد، این حقوق را از شهروندان منع یا محدود نماید.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »