در مرور کارنامه دهه اول رهبری علی خامنهای، یکی از مهمترین اتفاقات، حصر مرحوم آیتالله منتظری است؛ نه فقط حصر شخص او، بلکه از منظر هدفی که فراتر از حصر دنبال میشد و آن هدف، مدیریت مرجعیت و حذف مزاحمان بود. مدیریت مرجعیت به این معنا که علی خامنهای یا خودش هم به اجتهاد خودش باور نداشت یا گمان میکرد که دیگران به او باور ندارند. برای همین در جلسه رهبری گفته بود که اگر من نظری بدهم آیا این آقایان می پذیرند؟ وقتی فراتر اجتهاد، پروژه مرجعسازی از او کلید خورد باید بقیه مراجع را میسوزاندند تا «گدا معتبر شود».
اینجا به نظر میرسد مدیریت بقیه مراجع سادهتر بود. در سالهای بعد دیدیم که برای برخی از مراجع قم ماهیانه پول میفرستادند و عملا پشتوانه اقتصادی دفتر آن مراجع را به دست گرفتند. هرکس را با روش خودش جذب کردند. گروهی را با تطمیع و گروهی دیگر را با تهدید. اما با منتظری چه باید میکردند؟ او آدم محکمی بود، نه به شاه تمکین کرده بود نه به خمینی. بعد از رهبری خامنهای اولین سخنرانی انتقادیاش در ۱۱ دی ماه ۱۳۶۸ است درباره شیوه اداره کشور. نتیجه این شد که فردای سخنرانی «مدافعان ولایت» به بیت منتظری حمله کردند و مجلس درس را به هم زدند. دومین حمله، این بار وحشیانهتر در بهمن ۷۱ اتفاق افتاد آن هم به خاطر سخنرانی اعتراضی دیگرش. اما کسی که جلوی خمینی ایستاده بود از خامنهای ترس نداشت . در ۲۱ بهمن ۷۱ سخنرانی کرد، ۲۳ بهمن روز آن حملهی بزرگتر بود؛ عملیاتی که روح الله حسینیان اداره میکرد. بیت را محاصره کردند، بعد برق و تلفن را قطع کردند و پس از ضرب و شتم و بازداشت برخی از شاگردانش (که بسیاری از آنها رزمندگان و جانبازان جنگ بودند) آرشیو تصویری درسهایش را از بین بردند.
سومین حمله در آذر ۷۳ اتفاق افتاد. خامنهای در ۲۳ آذر ۷۳ سخنرانی کرد و بسیار تند حرف زد و قرار بود مرجعیتش اعلام بشود. باز ریختند به حسینیه آیتالله منتظری و باز حمله خشونتبار به شاگردانش، و سرانجام چهارمین حمله که منجر به حصر شد. ۲۳ آبان ۷۶ منتظری سخنرانی کرد و به صراحت گفت مرجعیت در ایران دولتی شده و قوا استقلال ندارند و قدرت باید محدود شود . در ۲۸ آبان چهارمین و خشنترین حمله شد و بعدش آغاز حصری که ۵ سال طول کشید .
پروژه مهار مراجع، برای مرجعسازی از خامنه ای با حصر منتظری تکمیل و میسر شد . بعد از اینکه خیالش از مراجع راحت شد در قم سخنرانی کرد و گفت حمایت از نظام از اولین وظایف حوزه است. در سخنرانی ۱۴ مهرماه ۷۹ در «فیضیه» قم، حوزهی علمیه را مخاطب قرار داد و گفت کسانى که «دین را برای حکومت، برای سیاست، برای ادارهی امور مردم نمیدانند اینها اصل دین را قبول دارند؛ اما این دین، کدام دین است، من نمیدانم!» و سپس تصریح کرد که حمایت از نظام از «اولین واجبات حوزه» است و حوزه حق ندارد از حمایت نظام اسلامی دست بکشد: «هیچ مصلحت و هیچ انگیزهی شخصی یا صنفی یا سیاسی نمیتواند و حق ندارد از حمایت حوزه نسبت به نظام مانع شود». او در همین سخنرانی حوزه را در برابر دوگانهی «نظام اسلامی» و «حکومت کفّار و فسّاق و فجّار» قرار داد.
طلبهها را هم در حد امکان خریدند. بالا بردن شهریهها و بیمه صد در صد و روشهای مختلف تطمیع، دهان بسیاری را بست. دهانهای دیگری را با دادگاه ویژه روحانیت بستند. مشاهیر دیگری را با دفتر نشر آثار و موسسه تحقیقاتی و بنیاد پژوهشی ساکت کردند و قلیلی از آزادگان ماندند که البته تاوان سنگینی پس دادند.
الگوی «تثبیت موقعیت با حذف رقیب و مزاحم و معترض» چه فردی و چه گروهی و جریانی، الگویی است که علی خامنهای روی آن حرکت کرده و عموماً نتیجه گرفته است، مگر در یک جا: آنجا که کسی اهل شجاعت و استقامت باشد و کوتاه نیاید. حصر منتظری از اعتبار منتظری نکاست بلکه بقیه را بیاعتبار کرد. بعدها همین روش را در حصر موسوی و همراهانش تکرار کرد.
*ویراسته گفتاری در سلسله نشستهای بررسی کارنامه خامنهای، کافه نون (کلابهاوس)
یک پاسخ
خامنه ای در نزد ملت یک شخصیت منفور و کثیف هست که بعدا این کثافت و منفوربودن؛بیشتر خودش نشون میده
دیدگاهها بستهاند.