چهار دهه از عمر خودم را در تحصیل دانش گذراندم، به صورتی که هیچگاه از درس، مشق و خواندن به دور نبودم و نیستم. در این دوره عمر، بیشترش در دانشگاه طی شد. دانشگاه خانه دومم بود که در آن یا یاد می گرفتم و یا به آموزش مشغول بودم. این نهاد اگرچه عمر چندانی در ساختار نوین آن در سرزمین ایران ندارد؛ اما به دلیل سابقه طولانی آموزش و تولید علم در بنیاد علمی عجین و نهادینه شد. دانشگاه در ایران با تکیه به تبار علمی موجود در این سرزمین، توانست به معنای واقعی در تولید علم موفقیتهای بایسته پیدا کند. تلاشهای صورت گرفته در تامین بهداشت عمومی و دفع بیماری های واگیردار در مناطق مختلف ایران از عصر مشروطیت به بعد بر رشد علمی ایران دلالت می کند. همچنین توسعه ساختار شهری و جاده ای و ارتباطات ریلی و هوایی، همه و همه ناشی از فرآیندی بوده که در ایران دوره باستان و بعد اسلامی وجود داشته و درد این دوره با تکیه بر آن تجارب و برگیری از دیگری، روند توسعه پیموده می شد.
تاریخ علم در ایرانشهر با مدارس عالیه جندی شاپور در علم طبیعی و پزشکی، نصبیین و ادسا(رها) در علوم انسانی، شناخته می شد. در دوره اسلامی قله علم و معرفت با نام های بلند از ابن مقفع تا زکریا رازی، از سهروردی تا خوارزمی و بسیار دیگر می توان روایت کرد. دوره معاصر این نام های بزرگ انبوهی از دانایان را بر ما عرضه می کند که ایران را با تمام فراز و نشیب ها در مدار توسعه علمی و خودآگاهی قرار می داد.
علم و دانش هیچ گاه در خلاء و اوهام غیر واقعی برساخته نمی شود؛ بلکه همواره یک سوال متکی بر فرضیه ای در مناسبات فکری متکی به آزمون و خطا، به تولید علم و دانش منجر شده است. این دو مولفه علم و دانش با داده متافیزیکی به ثمر ننشسته اند؛ بلکه این علم و دانش متکی به حقایق و واقعیت ها بودند که داده های متافیزیکی را توجیه یا اثبات می کردند. از این رو باید به این امر توجه کرد که امور غیر واقعی از یک سو و عدم توجه به دستاوردهای علمی و دانشی ملل دیگر از سوی دیگر ما را به فرآیند تولید علم و توسعه بایسته نمی رساند.
انسان با توجه به محیط پیرامونی خود و دشواره هایی که با آن روبرو می شود آن را به مسئله ای برای اندیشیدند تبدیل می کند. در این لحظه، انسان با توجه به اندوخته های ذهنی خود که ناشی از تجارب دیگران بوده همراه با پیش فرض های خود به تامل در مسئله می کند. داد و ستد فکری برآمده از بگیری تجارب و دستاوردهای علمی دیگران در کنار دریافت های خود، نقطه عزیمت برای فکر کردن در مسئله و تولید علم و دانش خواهد بود. هر علم و دانشی به نتایج نوین نمی رسد، مگر آن که در رهیافتی دیاکتیکی با دیگری به ثمر و نتیجه رسیده است. این امر فقط محصور در علوم تجربی نیست؛ بلکه علوم انسانی که بُعد فرهنگی در آن قوی است، از این قاعده و چارچوب خارج نخواهد بود. علوم انسانی به دلیل اهمیت موضوع مرتبط با زیست جمعی انسان، داد و ستد فکری معطوف به تبدیل مسئله به خودآگاهی جمعی است. در این روند، مسائل دیگران و دستاوردهای آنان، به مثابه الگو در فرآیند تولید علم و دانش خواهد بود.
در چارچوب تولید علم و دانش، قدرت یکی از مولفه های بایسته در فرآیند برسازی است؛ اما با این تفاوت که قدرت نیاز خود را به صورت مسئله نمود می بخشد تا نخبگان و اندیشمندان با تامل در آن اقدام کنند. از زمانی که انسان زیست جمعی را آغاز کرد و قدرت نمود یافت، علم و دانش با مولفه قدرت گره خوردند. قدرت از برای رفاه و بهزیستی انسان برساخته شد و علم و دانش با این غایت با امر قدرت همساز می شوند. حال اگر نگرش علم و دانش به جای توجه بهزیستی انسان معطوف به قدرت و فربه تر شدن شود؛ علم و دانش از غایت متعالی در خدمت بهزیستی انسان خارج و به ابزاری در خدمت قدرت و اخلاقیات آن می شود. علم و دانش معطوف به انسان بدون در نظر گرفتن حد و مرزی و تنها با توجه به اخلاق متکی به تعالی بشری به فعالیت و تلاش می پردازد. در حالی که اخلاقیات قدرت اگر بدور از نظارت عمومی انسان ها باشد و برای خود قداستی ماوراء در نظر بگیرد، همه چیز را نه برای تعالی بشر که برای توسعه میدان نفوذ و مصالح خود بکار می گیرد. قدرت آغشته به ایدئولوژی، دامنه ای از راستی و درستی برای خود قائل می شود که امکان خطاپذیری در آن به امری غیر ممکن می شود. از این چشم انداز ایدئولوژی بدون توجه به مصالح و منافع عمومی متکی به بهزیستی و تعالی بشری، مصلحت قدرت را مولفه برسازنده بهزیستی و تعالی بشر قلمداد می کند. قدرت ایدئولوژیک با غیریت سازی های کاذب، ابزاری برای طرد و نفی مسائل غیر همسو برمی سازد. این امر از آن جهت صورت می گیرد که قدرت ایدئولوژیک با حقانیت بخشی به خود، وجه ای از قداست بدا می دهد تا هر چیزی با معیار و محک قدرت، راستی و درستی آن سنجیده شود. هر چیزی خارجواز دامنه ایدئولوژیک قدرت، در عرصه غیریت و دیگری ناهمسو قرار می گیرد که باید طرد و نفی شود. این نگرش قدرت ایدئولوژیک با فراخی و گستردگی دیدگاه آغاز و به مرور کم کم توسعه نظر، تنگ و تنگ تر می شود، به قدری که دامنه باورمندان ایدئولوژیکی خود را با ممیزی غیر خودی از قدرت طرد و نفی می کند. در این لحظه است که قدرت ایدئولوژیک در سراشیبی افول و انحطاط از ایدئولوگ های قوی فکری و علمی به افرادی تهی و نازل فکری افول می کند. در ساختارهای حکومتی ایدئولوژیک از اتحاد جماهیر شوروی تا نازیسم و فاشیسم تا دیگر ایدئولوژی ها از افراد باورمند که از لحاظ فکری بنیادی قوی از تئوری پردازان را خود خود نمود می بخشیدند تا به نقطه پایان نزدیک می رسیدند، افرادی فرصت طلب جانشین باورمندان اولیه را می گیرند. نتیجه افول علم و دانش و همطراز آن افول بهزیستی در جامعه مشهود عیان می شود.
برای توجیه این دیدگاه نظری چند تجربه تاریخی را باید مدنظر قرار داد. در ایرانشهر باستانی در دوره ساسانی بعد از آن که شاهنشاه موسس اردشیر قدرت را به شاپور واگذار کرد، فرآیند نهضت علمی در راستای بهره گیری از تجارب ملل دیگر برای بهزیستی و تعالی انسان ایرانشهری آغاز شد. این امر با ترجمه متون علمی ملل دیگر و تامل در دشواره ها و مسائل مرتبط با ایرانشهر بوسیله نخبگان و اندیشمندان شروع شد. نتیجه این رویکرد، نهضت علمی و ترجمه ای بود که ایرانشهر را در اوج قله تمدنی در عصر انوشیروان قرار داد. این فرآیند با حضور موبدان در ساختار قدرت و بُعد نظارتی آنان به امری مداخله جویانه تبدیل شد، از رهیافت تولید علم و توسعه تمدنی به افول و انحطاط و تنگ شدن دامنه اندیشمندان و نخبگان و در نهایت سقوط منجر شد.
در دوره میانه اسلامی، عصر عباسی ایرانیان در راستای تثبیت موقعیت اجتماعی خود در میان مسلمانان به انتقال تجارب فکری و سیاسی خود مبادرت ورزیدند. مسلمانان عرب که پیش از این تجربه حکومت اندیشی بر گسترده سرزمینی وسیع و تنوع قومی نداشتند با میل به تجارب ایرانیان، بنیان برسازی تمدن نوین اسلامی را شکل دادند. تا زمانی که قدرت بُعد نظارتی خود را حفظ و حامی اندیشمندان و نخبگان بود، تمدن اسلامی با تکیه به نوآوری ها ی علمی و دانشی در اوج قرار داشت. تبدیل این رهیافت با نگرش محدودیت ساز ایدئولوژیک ضد عقل و عقلانیت، روند علمی و دانشی روبه انحطاط گذاشت و تمدن اسلامی به افول رفت.
دوره معاصر در عصری که نزاع های مذهبی و فکری از یک سو و حمله های مغولان از سوی دیگروهمراه با دوپاره شدن جامعه مسلمانان به شیعه و سنی اندیشه های نوین از سوی غرب و دنیای مدرن، جامعه ایران دوچار تحول کرد. در این عصر دیالکتیک(سگالش) فکری با ایده های نو مدرن، مشروطیت را در ایران رسم زد. نهضتی که با ترجمه دستاوردهای فکری غربی، جامعه ایرانی را در فرآیند توسعه و تکامل به پیش برد.
این تجارب را از این جهت بازگو کردیم که نشان دهیم هیچ تولید علم و دانشی در خلاء و ابتدا به ساکن شکل نمی گیرد؛ مگر از طریق بهره گیری از تجارب ملل دیگر، فرصتی برای اندیشیدن به دشواره های بومی باوجود آورد. همچنین در فرآیند دیالکتیک فکری و بومی سازی ایده های نو، جامعه در مسیر تکامل و پویایی قرار می گیرد. جامعه ای که دشواره های خود را به مسئله تبدیل می کند و بدان ها می اندیشید، جامعه پویا و نو خواه است که در فضای آزادی بدان نائل می شود. آزادی شاه کلید تمام این پویایی و تکامل است. در محیط آزاد که قدرت محافظ راستین آن باشد؛ نخبگان و اندیشیدن واقعی به تفکر و ارائه دانش می پردازند. در محیط آزاد است که انتحال، روزنه سازی و خدعه و نیرنگ علمی چون کف بر روی آب نمایان می شوند و به آسانی زایل می شوند. تمام این مسائل در محیط بسته و مستبدانه بستر رشد و نمو پیدا می کنند. به گونه ای امام علی (ع) در توصیف جامعه بسته مستبدانه عبارتی کوتاه، اما جامعی دارد که همانا در این جوامع بسته و استبدادزده اندیشمند و نخبگان زبان بکام بسته و در گوشه ای به اجباربنشسته اند و جاهلان میدان دار و زبان گشاده ابراز فیض می کنند.
چهار دهه از انقلاب اسلامی می گذارد.انقلابی که در ذهنیت فعالان آن یادآور عصر زرین تمدن های ایرانی و اسلامی را در خاطر داشت. انقلابیون که خواستار عدالت علی، علم باقر و صادق و مدینه فاضله علوی را در ذهن می پروراندند. چهار دهه ای که همواره توده های مردم به امید روز خوب سربر بالین نهاده اند و صبحگاه در آرزوی آن روز خود را شروع کرده اند. اما آن چه غیر قابل تصور است این است که در این ساختار گام در مسیری گذاشته که پیش از آن در دوره پایانی ساسانی و عباسی، صفوی با آن روبرو شده بودیم. مسیری که در آن نخبگان دلسوز به گوشه ای رانده می شوند و جاهلان متملق و مداح بر کرسی عزت و فخر می نشینند. بی شک در این ساختار قدرت، مسیر روبه کمال را با این مدیحه سرایان نمی پیمایند.
مهم ترین نکته ای که باید مسئولین این تحول فرهنگی بدانند این است که اساتید اخراجی را با کسانی که امروز جذب می شوند را بر کفه ترازوی عدل علمی قرار دهند؛ آن گاه در می یابند که در میان کدام یک از کفه ها، انتحالی، مدیحه سرایی و مقالات بواقع سرقتی و استخدام سفارشی و…وجود دارد. یک امتحان اختیار بگیرند از تمام کسانی که اخراج شده اند و کسانی که جذب شده اند بگیرند، نتیجه چندان دور از ذهن نیست. وبه کدام معیار علمی و یا کدام تحقیق و مقاله علمی یا حتی یک سخنرانی علمی به جذب نام هایی روی آوردید که در نوشتن یک خط مطلب علمی عاجز هستند. این اماره ها تنها بر انحطاط دلالت دارد. این انحطاطی که از آن سخن می گویم در قدرت معنا می یابد؛ بدان صورت که مناسبات تولید علم که همواره در ارتباط با قدرت صورت بندی می شده است و زمینه و بستر تولید علم را با توجه به دشواره ها را مورد حمایت قرار می داده است رو بهوخموشی می گذارد. اما علم هرگز در جا،به ایرانی روبه خاموشی نمی گراید؛ زیرا در این چارچوب بستر ضعف در قدرت و تقویت بدنه جامعه می شود. انتقال نخبگان و دغدغه های آنان به بدنه اجتماعی و خروج از مدار قدرت حاکم، از لحاظ علمی و دانشی ما با جامعه قوی و حکومت ضعیف روبرو خواهیم بود. این معادله به طور روشن به ما می گوید که همانطور آیین چراغ هیچ گاه خاموشی نیست، چراغ دانایی و خودآگاهی در جامعه ایرانی روبه خموشی نمیگذارد؛ بلکه با تغییر از حمایت قدرت و دشواره های آن در اندیشه دشواره های جامعه و حاکمیت های آن قرار می گیرد
2 پاسخ
صد رحمت یه متن فارسی میانه کلیله و دمنه! من نمی فهمم که این نویسنده های بعد از انقلاب چرا متون شان را قابل فهم و به زبان ساده تر نمی نویسند. بیشتر این حالت را دارد که جملات مستقل در کنار هم چسبانده شده اند. جملاتی که کلمات قلمبه -سلمبه بدون معنا و مفهوم و حتی بدون رعایت اصول نگارش فارسی و بصورت خلاصه توئیتروار جز گیج کردن خواننده و خسته کردن وی از دنبال کردن مطلب چیز دیگری را ارائه نمی دهد. این شکل مقاله نویسی در بسیاری از مطالب زیتون دیده می شود. چه در باب فرهنگ و چه در باب سیاست یا اقتصاد یا فلسفه یا نواندیشی دینی!البته در زمانی که اساتید دانشگاه و خبرگزاری ها هم غلط های املایی فراوان و پیش پا افتاده ای دارند، فکر می کنم ویراستاران زیتون را هم نباید چندان مقصر دانست، چون نیاموخته اند آنچه آموختنی است را! اخیرا مطلب مهم سیاسی اجتماعی در سایت فرارو منتشر شد که احتمالا کلی آدم تلاش کرده بودند موضوعی را با دقت تمام و با نظرات صاحب نظران پر بار کنند ولی در همان جمله اول ملاحظات را ملاحضات نوشته بود!
پوزش من را بپذیرید، مقصر هیچ کس نیست، جز نویسنده که به دلیل مشاغل بسیار نگارشی از تصحیح مطلب و بازخوانی آن خود داری کرد. این نقد را می پذیرم و تلاش می کنم که متنی بدون بازخوانی و ویراستاری برای انتشار نفرستم.نقد به هر میزان که مشفقانه باشد، تاثیرگذارتر خواهد بود. درود بر شما
دیدگاهها بستهاند.