خواندنی‌ها

نژادپرستیِ ناملموس ما و افغانستانی‌های داخل و خارج ایران

در داخل ایران، افغانستانی‌ها، ملت دیگری‌اند. زندگی در داخل با اکثریت ایرانی، افغانستانی‌ها را ملتی پاک متفاوت می‌کند که مهاجرند، که «دیگری‌»اند. اما به محض خروج از ایران ورق برمی‌گردد. این را بسیاری از ایرانیان مهاجر می‌توانند گواه باشند. در خارج از ایران که اولین مزه‌اش حس اقلیت‌بودن است، افغانستانیِ هم‌زبانِ شرقیِ همسایه با تو یکی می‌شود. یکهو یادمان می‌آید که عه، آنها فارسی حرف می‌زنند، یا ایران آمده‌اند یا فامیلی در ایران دارند یا با بزرگان فکری و فرهنگیِ مشترک خود را به نحوی متعلق به ایران و خراسان بزرگ می‌دانند. یادمان می‌آید که آنها هم مسلمان‌اند یا اگر هم نادراً مسلمان نیستند، نامسلمانی‌شان هم شبیه نامسلمانی ماست!

روز اولی را که به آلمانِ ابریِ بارانی دلگرفته رسیده بودیم، چند ساعت بعد در زدند. حیرت‌زده بودیم که این اولِ کاری و غریبگی، کیست؟ همسایه‌ی افغانمان با آن فارسیِ عطار و مولاناگونه‌ی مثل عسلش، غذا برای شاممان درست کرده بود. غذایش هم مثل خودمان بود. برنج و خورشتی ساده. گفت دیدیم تازه آمدید و خسته‌اید، همسرم برایتان غذا درست کرد. آن غذا در آن غروبِ خفه، تا عمر دارم برای من استعاره شد. روزها و ماه‌های بعد هم نشانمان داد که همسایه‌ی افغان مهربانِ اهل سنت‌ ما، با آن نان‌های خوشمزه و کلوچه‌های محلی نابی که خانم خانه می‌پخت و بارها برای ما هم می‌آورد، نه دیگری، نه خارجی، بلکه گویی اهل یکی از استان‌های ایران بود. مرز در فرای مرز، تهی‌تر می‌شود و تا مرز را درنوردیده باشی و اقلیت نشده باشی، این را نمی‌توانی بچشی. از آن موقع به بعد بسیاری دیگر از افغانستانی‌های شریف و باصفا برای من کاملا مرز سیاسیِ‌ شرقی ایرانی را بی‌معنا کردند. آنها همچنین با آن مهربانی و صفا، عرق شرم را بر پیشانی من می‌نشاندند که ما در ایران با همان یک ملتی هم که میهمان ما شده بودند، گاهی چه کردیم. به‌ویژه وقتی روی گشوده و خندان و از قضا خلاف کلیشه‌ی نژادپرستیِ آلمانی‌ها را با خود می‌دیدم.

اینها را گفتم که چه؟ مرزها را باز بگذاریم که این عزیزان بی‌حساب‌وکتاب داخل شوند؟ به‌هیچ‌وجه. مرزها را باز بگذاریم که منابع محدود و آب نداشته و کالای کم ته بکشد و به مردم خودمان بیش از این تورم فعلی هم تورم بیشتری برسد و تازیانه‌ی تحریم داغ‌تر شود؟ به‌هیچ‌وجه. بین ایرانی و افغانستانی هیچ تفاوت عمیقی نیست؟ به‌هیچ‌وجه. این‌ها را که هیچ عقل سلیم و شواهد بیرونی و نمونه‌ی بین‌المللی‌ای تأیید نمی‌کند.

اینها را گفتم که بگویم از ایرانیانی بپرسید که مهاجر کشورهای دیگر شده‌اند. به‌ویژه کشورهایی که مردم و دولتشان میهمان‌نوازتر و گشوده‌ترند. همان کارها، همان اصول، همان مقررات، همان اخلاق، همان اوضاع، همان همزیستی‌ای را که با آنان داشته‌اند، ما با همین خراسانی‌های سابقِ میهمانمان داشته باشیم؛ نه بیشتر و نه کمتر.

غلتیدن به نژادپرستی بسیار آسان و فریبنده است. رک و صریح باید بگوییم: ما با افغانستانی‌ها در بسیاری از موقعیت‌ها و برهه‌ها نژادپرستانه مواجه شده‌ایم و می‌شویم. این را هم باز به محض اینکه پای را از ایران بیرون بگذارید، متوجه می‌شوید و آن عرق سرد بر پیشانی‌تان می‌نشیند که ما بعضاً و نه همیشه، با این خراسانی‌های سابق خوب تا نکردیم. همین روزها برخی از این محتواها را ببینید. این‌ها سند عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی و مهجوریت ما از جهان است. آن آلمانی و کاناداییِ جهان اولی که باید بیشتر از ما به افغانستانیِ جهان سومی فخر بفروشد و بالا به پایین نگاهش کند و پیف‌پیف‌کنان از کنارش بگذرد. ولی اینگونه نیست. نه آنکه نژادپرستان و نژادپرستی را آنها هم به کل ترک کرده باشند، نه. ولی این رفتار در عرف جامعه قبیح و منکر است. قبیح اندر قبیح. منکر اندر منکر. ولو آنکه حتی برخی‌شان در دل به نژادپرستی گرایش داشته باشند، کمتر جرئت اظهار آن را دارند. و از دید من این یعنی توسعه. اما متأسفانه در بین ما نژادپرستی اولاً ملموس نیست و کمتر کسی در داخل حسش می‌کند. ثانیاً به صورت کلی و به‌ویژه در قبال افغانستانی‌ها و عرب‌ها قبیح نیست. و این بسیار قبیح است! شنیده‌اید کسی به محدودیت‌های ضدانسانی و ضدحقوق‌بشری در قبال افغانستانی‌های حتی متولدشده در ایران، برای مثلا بازکردن حساب و جابجایی پول اعتراض کرده باشد؟ نگویید و نگوییم چه کسی گوش می‌کند. در ادای حقوق خودمان هم کسی گوشش بدهکار نیست. قبول، کسی گوشی نمی‌کند، ولی من از نشانیِ فریاد بی‌حاصل می‌پرسم.

از حاکمان بی‌تدبیر و ناپاسخگویمان بخواهیم مرزها را کنترل کنند، با متر و معیار و عدد و سند آدم‌ها را از هر مرزی و ملیتی راه دهند. به ما پاسخ دهند که چه تعداد را با چه برنامه‌هایی پذیرفته‌اند؛ ولی مواظب باشیم و لحظه به لحظه به همسایه و دوست و فامیل و هم‌خانگی‌مان بگوییم که نژادپرست نباش. ولو اندک، ولو خفیف، ولو به زبان و شوخی. به ساختارمان بگوییم مرزها را کنترل کن و حساب‌شده مهاجران را بپذیر، ولی وقتی پذیرفتی، با برابریِ حداکثری با آنان رفتار کن. که چه قبیح است که منِ ایرانی نتوانم در کشوری دیگری حساب باز کنم یا برای جابجایی پول به صرف ملیتم محدودیت داشته باشم.

منبع: کانال تلگرامی نویسنده(هامش)

Recent Posts

معاویه: یک عرب ایرانی یا مسیحی؟

مسعود امیرخلیلی

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آقای خامنه‌ای، ۱۳ آبان و شورای‌ نگهبانِ جهان

۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرند؟!

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

روز جهانی وگن؛ به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است…

۱۲ آبان ۱۴۰۳

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳