در جایی دیدم که از قول نتانیاهو آمده بود: «هیتلر خودش نمیخواست یهودیهارو بکشه، یه مسلمون به اسم حاج امین الحسینی متقاعدش کرد تا این کارو انجام بده».
به راستی فریبکاری و جعل و دغلکاری موجودی به نام نتانیاهو و همفکرانش در اسرائیل و حتی در جهان پایانی ندارد. هر روز و هر لحظه به منظور توجیه مظالم هفتاد ساله یهودیان افراطی و ستیزهجو و جزماندیش یهودی در کشوری به نام اسرائیل و در مقابل توجیهات ناموجه و فریبکارانهی اشغال سرزمین فلسطین دروغ تازه و جعلی جدید ابداع میشود. یکی از دروغهای رایج و در عین حال شاخدار آن است که اینان میکوشند اینگونه القاء کنند که هر مخالف و حتی هر منتقدی از سیاستهای اشغالگرانهی اسرائیل تحت رهبری جناح راست حاکم به طور خاص موجودی به نام نتانیاهو لزوما به معنای یهودستیزی و یا حتی به معنای تکرار سیاستهای نابخردانه مقامات جمهوری اسلامی (از جمله شعار محو اسرائیل) است. چنان که شخصا تجربه کردهام و دیدهام که افرادی به هر دلیل از نقدهای من از جناح افراطی و سرکوبگر حاکم و به طور کلی از سنت اشغالگری اسرائیل در این چند دهه، به بهانهی هماهنگی برخی انتقادهای من با حاکمان جمهوری اسلامی، برای تخطئه حرفهای من استفاده کرده اند. یا اخیرا شخصی در تلویزیون بیبیسی هر نوع انتقاد به اسرائیل را لزوما به معنای تکرار «گفتمان انقلاب ۵۷» معرفی کرده است؛ اتهامی که در بهترین حالت دروغ و فریبی بیش نیست.
گویا از نظر اینان مخالفت با مظالم و تجاوزهای اسرائیل حتی انتقاد از نقض مکرر در مکرر اسرائیل از قطعنامههای سازمان ملل و یا تخلف از قرارداد اسلو، لزوما به معنای همراهی و همدلی با سیاستهای مقامات جمهوری اسلامی است. این در حالی است که میدانیم مخالفت با سیاستهای ظالمانه اسرائیل از آغاز تا کنون نه با جمهوری اسلامی آغاز شده و نه در گرو اندیشهها و سیاستهای عمدتا افراطی جمهوری اسلامی است. گواه آن انتقادهای گاه رادیکال شماری از حقوقبشریها و روشنفکران آزاده جهان از جمله یهودیان در درون خود اسرائیل است که همچنان ادامه دارد.
اما سخن اخیر نخستوزیر منفور اسرائیل (حتی در داخل اسرائیل) دعوی بیشرمانهای بیش نیست. نمیخواهم پرونده غمناک دیرین صهیونیستهای وابسته و ابزار در دستهای آلوده بریتانیای کبیر و برخی دیگر از غربیان در جریان جنگ دوم جهانی بشوم و گزارش کنم که چه بود و چه گذشت؛ اما این دعوی در واقع تکرار دروغ شصتساله صهیونیستها در باره حاج امین الحسینی است که البته از زبان نتانیاهو در شکل دغلکارانهتری اظهار میشود.
امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین در دوران اشغال آن سرزمین بوده و پس از اشغال صهیونیستها همراه دیگران آواره شد. او سالیانی تلاش کرد به هر نحو که شده با اشغالگران بیگانه و غالبا گسیل شده از چهارگوشه جهان به سرزمین فلسطین مقابله و مبارزه کند و وطن خود و دیگر بومیان سرزمین فلسطین (اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی) را برهاند. او سفرهای زیادی به شرق و غرب جهان کرد تا اولا مردمان جهان و از جمله سران کشورها را از رخدادهای ظالمانه حاکم بر زادگاهش آگاه کند و ثانیا در حد توان از آنان یاری بخواهد.
در آن دوران نازیها و رهبرشان هیتلر بر آلمان حاکم بوده است. وی در سفر به اروپا در برلین دیداری با هیتلر داشت. وی از رهبر آلمان کمک خواست. در یک نگاه تاریخی، روشن است که اولا نازیسم و به طور خاص شخص هیتلر به گونهای که امروز فهم و تفسیر میشوند، نبودهاند. ثانیا، برای رهبر فلسطینیها در آن اوان مهم مقابله با اشغال نظامی و تجاوزکارانهی وطنش مهم و در اولویت بوده است. برای شخصی چون امین الحسینی نجات فلسطین غصب شده و صدها هزار آواره در چهارگوشه جهان مهم بوده و نه جدالهای درونی اروپا و یا حتی موضوع نجات جهان و مغرب زمین و یا آلمان. با احتمال زیاد امین الحسینی مانند بسیاری دیگر در آن زمان ماهیت نازیسم را به روشنی درک نمیکرده است.
با این همه مرادم در اینجا دفاع همهجانبه از سیاستهای رهبر وقت فلسطین نبوده و نیست، شاید وی خوشبینی زیادی داشت و یا احتمالا اصولا سیاستهای اروپایی را نمیشناخت ولی به هرحال از همان قاعدهی ظاهرا عقلایی استفاده کرده است که: دشمنِ دشمن من، دوست من است. در واقع او هم همان کاری کرد که سالهاست اسرائیل به ویژه دولت دست راستی نتانیاهو میکند. عالم و آدم میدانند که او از سیاستهای افراطی و دشمنی جاهلانه جمهوری اسلامی با برخی از کشورهای عربی منطقه نهایت سوء استفاده را میبرد و تلاش میکند در سایه سیاستهای غلط جمهوری اسلامی به فلسطینیکُشی خود ادامه دهد و در نهایت روابطش را با دولتهای عربی عادیسازی کند. چگونه است که نتانیاهو حق دارد از این سیاست (البته نه همیشه درست) استفاده کند و مفتی فلسطین حق ندارد؟ از طرف دیگر هیتلر نیز هوشمندانه با پذیرش شخصیتی چون امین الحسینی بر آن بود تا از دشمن دشمنش، یک دوست بسازد. در واقع یک معامله مرضی الطرفین.
از همه مهمتر امین الحسینی یک مسلمان و ملتزم به آموزههای قرانی و فقهی بوده؛ چگونه او میتوانسته با کشتار یهودیان و تدارک کورههای آدمسوزی یهودیان بیگناه و عادی موافق بوده و یا بدان توصیه کرده باشد؟ مگر این که قبول کنیم دروغ هرچه بزرگتر، پذیرفتنیتر!
6 پاسخ
پاسخ نخست من به این یادداشت که منتشر نشد،لااقل اجازه دارم از استاد اشکوری بپرسم که الان از اوضاع موجود راضی هستید که حماس این فاجعه را ببار آورده و موجودیت ایران را هم در معرض خطر قرار داده است؟ راحت شدید؟ یا نه،و تا ایران را به زیر بمب و موشک نبرید راحت نمیشوید؟ همین حرفها منجر به اشغال سفارت آمریکا در تهران شد و عواقبش هنوز گریبانگیر ملت ماست. آن تجربه کافی نبود؟!!! ما به چه زبان باید به شما آخوندها بفهمانیم که دیگر با عینک اسلام به مسایل سیاسی نگاه نمیکنیم که خود را کنار آدمکشان حماس و در برابر اسرائیل بیابیم؟ این حجم از بیتفاوتی نسبت به سرنوشت ملت ایران نشانه چیست؟!!
با عرض معذرت از آقای ” اشکوری ” و خواننده گان برای ننوشتن سئوال در متن بالا. و اما سئوال :
” در یک نگاه تاریخی ، روشن است که اولاٌ نازیسم و به طور خاص شخص هیتلر به گونه ای که امروز فهم و تفسیر می شوند، نبوده اند .
خیلی ساده یعنی این که چون جناب استاد اشکوری با یهودیان مشکل دارند و هیتلر هم با همانها مشکل داشته،پس هیتلر از نظر ایشان چندان هم بد نبوده است و لااقل اینجوری که فهم و تفسیر شده(گویا هیتلر راوی احادیث و روایات هم بوده و نیاز به فهم و تفسیرهای تخصصی طبقه آخوند دارد!) نبوده است و باید از نو،و البته توسط متخصصان صاحب صلاحیتی مانند خود ایشان،فهم و تفسیر شود،و من الله توفیق(!)
من ” اوس کاظم بنا ” به شخصه و به طور مشخص می خواهم که آقای “اشکوری ” این جمله خودشان را توضیح دهند و پس از توضیح ایشان ، من نظرم را راجع به این دیدگاه مطرح شده خواهم نوشت . پیشاپیش سپاسگزار از آقای اشکوری برای پاسخ به این سئوال .
دوباره جناب استاد اشکوری و یک مقاله یکسویه دیگر! گویی ایشان جز از عینک اسلام و اعراب نمیتوانند به هیچ چیزی نگاه کنند. استاد گرامی،اعراب بومی هیچ سرزمینی جز شبه جزیره عربستان نیستند. تمام “اعراب” ساکن سرزمینهای خارج از شبه جزیره یا فرزندان مهاجمان عرب در زمان عمر و عثمان هستند،یا دیگرانی هستند که زبان عربی بر آنان تحمیل شده است. کاری که عمر و عثمان انجام دادند قطعا از نظر قرآن،که جنگ متجاوزانه را حتی بر علیه نامسلمانان به شدت ممنوع میکند،مردود بوده و اعراب سرزمینی را که خداوند به قوم بنی اسرائیل بخشیده(اعراف،۱۶۱) در سال ۶۳۷ و به سرکردگی کسی چون عمروعاص لعین اشغال و مردمش را به زور عرب کردند. سیاست عربسازی مردمان سرزمینهای اشغالی در دوران خلفای راشدین و بنی امیه جای هیچ تردید تاریخی ندارد،کما این که سکونت یهودیان در کنعان/اسرائیل/فلسطین نیز ندارد. بنی اسرائیل را موسی کلیم الله از مصر به کنعان(همین اسرائیل کنونی) آورد. لابد از نظر جنابعالی حضرت موسی پیامبر اولیالعظم خدا هم خطا کرده وهمدست نتانیاهو بوده است!! چطور گرفتن این سرزمین برای یهودیان،که این سرزمین را خود خداوند به آنان بخشیده،تجاوز است ولی حمله عمر به همان سرزمین بدون هیچ دلیل و محرکی وبرخلاف تمام دستورات قرآن از پرهیز از جنگ با کسانی که تجاوزی نکردهاند،تجاوز نیست! مگر این که مانند خود عمر ابن خطاب فکر کنید که به دلیل مسلمان بودن صاحب تمام حقوق هستید و بقیه در حکم بهایم هستند و هر کاری با آنان مجاز است،که در آن صورت هر چه باشید،احتمالا مسلمان نیستید و قطعا شیعه نیستید. موسی حکم خداوند را اجرا کرد و عمر حکم خدا را شکست. شما بهترین ابزار را به دست امثال نتانیاهو میدهید تا مشروعیت نداشته خود را تقویت کنند. اگر به حکم قرآن پایبند مانده بودید،نتانیاهو چنین دست بازی در مظلوم نمایی نداشت. کمی اندیشه کنید.
در اینکه نتانیاهو یک سیاستمدار هوچی و دروغگو و دغلباز است تردیدی نیست. اما یک نکته مهم را نباید نادیده انگاشت. در سال ۱۹۴۷، مجمع عمومی سازمان نوبنیاد ملل طی قطعنامه ای رأی به تقسیم فلسطین تحت قیمومت بریتانیا به دو کشور عرب و یهودی داد. در این تقسیم بندی ۴۹ درصد سهم اعراب و ۵۱ درصد سهم یهودیان شد. اما آن ۴۹ درصد متعلق به اعراب فلسطینی بسیار آبادتر و داراتر از آن سهم ۵۱ درصدی یهودیان بود. کشورهای عربی از جمله مصر و اردن وسوریه و لبنان این تقسیم بندی نسبتاً عادلانه را برنتافتند و در سال ۱۹۴۸ که بن گوریون استقلال اسرائیل را اعلام کرد، به کشور نوبنیاد اسرائیل حمله کردند. اما در نهایت شگفتی شکست خوردند! از آن به بعد فلسطینی ها به دلیل همان سخت سری و سیاست های غلط کشورهای همزبان و فرهنگ عرب شان آواره و آواره تر شدند. و اکنون بجائی رسیده اند که به فقط ۲۰ درصد از آن ۴۹ درصد سال ۱۹۴۷ هم رضایت داده اند، اما به آن هم تاکنون نرسیده اند. فلسطینی ها می توانستند پس از صلح مصر و اسرائیل در کمپ دیوید در ۱۹۷۸-۹ به این خواسته مشروع خود برسند، اما از بخت بد انقلاب اسلامی از راه رسید و ویروس اسلام رادیکال را به پیکر سازمان های فلسطینی وارد کرد و گره بزرگ دیگری بر گره پیچیده ی مسئله فلسطین زد که پیآمدهای شوم آن کماکان ادامه دارد. اکنون اگر به فرض هم اسرائیل بخواهد با فلسطینی ها صلح کند، با وجود اختلاف های عمیق و خونین بین دو سازمان الفتح و حماس چگونه برقراری صلح و تشکیل کشور یکپارچه فلسطین امکان پذیر است؟
دیدگاهها بستهاند.