نکاتی تکاندهنده از بلایی که ادبیات دفاع مقدس بر سرمان آورده است
جوانتر که بودم از جنگ نمیترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویی سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری در مسیری که انتهایش به بهشت ختم میشود. در این ادبیات به جای جنگ از عبارت دفاع مقدس استفاده میشود؛ چون «واژهی دفاع فاقد صراحت و خشونت و زنندگی جنگ است.»
بعدها که پرسشهای کودکیام مرا به تحقیق بیشتر در جنگ کشاند و با سیاهیها، ویرانیها و تلخیهای جنگ آشنا شدم دریافتم «یکی از مشخصههای اساسی ادبیات همانا مخفی کردن اسراری است که امکان دارد هرگز برملا نشوند.»
دیدم چگونه عملیاتهای پرتلفات و خسارتبار همچون پیروزیهای بزرگ در ذهنم جا گرفته است و دریافتم این ادبیات کلمات و ترکیبهای تازه و معانیِ متفاوتی دارد؛ «برای مثال در ادبیات دفاع مقدس، شکست و سازش و مصالحه وجود و وجاهت ندارد.»
بعد که مطالعات تخصصی را در حوزهی جنگ پیگیری کردم دریافتم چه مقدار اطلاعات متناقض و اشتباه در کتابهای ادبیات وجود دارد و بعدتر بود که فهمیدم: «وظیفهی ادبیات ارائه و بیان حالتها و کیفیتهای عاطفی است… ادبیات ربطی به واقعیت ندارد و راست و دروغ بودن در آن بیمعناست. ادبیات نمیخواهد گزارشگر وقایع، راست یا دروغ یا حق و باطل باشد، تفاوت علم و ادبیات در اینجاست.»
بهتدریج جنگ برایم به یکی از وحشتناکترین رویدادها بدل شد و دریافتم نترسیدنم از جنگ محصول گرفتاری در عاطفهها بوده؛ «هرگاه عواطفِ برخاسته از شعورِ نیمآگاه و آگاه از دری وارد شوند، اندیشه و خردِ آگاه از دری دیگر خارج میشود.» دیدم که مشتاق بودن برای جنگی دوباره چقدر نامعقول است و «ادبیات میتواند هرچیزی را که معقول مینموده نامعقول کند، از آن فراتر رود، آن را به گونهای متحول کند که مشروعیت و کفایت آن را در معرض تهدید قرار دهد.»
ادبیات دفاع مقدس شجاعت و نبردِ ستودنی رزمندههای عزیزِ ایرانی در خلیجفارس با آمریکاییها در سالهای پایانی جنگ را روایت میکرد اما چندان از صدها میلیون دلار خسارت عملیاتهای تلافیجویانهی آمریکاییها در نابودی سکوهای نفتی ایران سخن نمیگفت.
از برخی کاستیها و اشتباهات عجیب در سالهای جنگ احساس سرخوردگی به آدمی دست میدهد اما آثار ادبی برخی آرزوهای دستنیافته را دستیافته نشان میدهند و «سرخوردگیهای حاصل از تجربههای عینی تاریخی» را از میان میبرد و «با بیحس کردن عصبهای آگاهی به تسکین درد کمک میکند.» و غلبهی شناخت ادبی بهتدریج «ضرورت و اهمیت شناخت خردورزانه دربارهی جنبههای متنوع این پدیده و ماهیت آن را نفی و مسیر آن را مسدود میکند یا ناموجه و ناممکن جلوه میدهد.»
اگر افراد به اشتباهات زمان جنگ پی ببرند به سوالهایی میرسند که پاسخهایی سخت دارند پس «هر نظام فرهنگی برای حفظ بقا و گسترش خود نیاز دارد ادبیات خاص خود را پدید آورد و منتشر کند» و توسعهی این ادبیات با هدف تاثیرِ بیشتر گذاشتن بر مخاطب بهتدریج بیشتر از واقعیتِ رویداد فاصله میگیرد و به سمت تولید گزارههای «شبهاسطورهای میرود.» و مهمتر از همه اینکه «آثار ادبی هنری همچون مانیفست یا بیانیههای سیاسی، وظیفهی توجیه اهداف و برنامههای نظام حاکم یا جریانهای سیاسی را بر عهده میگیرند. چندان که گویی اسبِ سواری سیاست را زین میکنند.»
آنچه موضوع را جدیتر میکند حمایتهای فراوان از ادبیات خاص و محدودیت فراوان برای روایتهای ضدجنگ است و اینجاست که نهادهای پشتیبان ادبیات دفاع مقدس نقش مهمی به عهده میگیرند و ادبیات دفاع مقدس با گزینشِ بخشهایی از آنچه اتفاق افتاده است جنگ را روایت میکند و نتیجه «گزینش و برجستهسازی برخی ابعاد و زوایا و بهحاشیهرانی(از دید دور داشتن و انگاشتن) و حذف ابعاد و زوایای دیگر است.» این گزینش نشاندهندهی موضع نهادهای پشتیبانِ تولید آنهاست.
حالا این روزها کاملا از جنگ میترسم؛ حتی اگر انتهایش پیروزی باشد چون این پیروزی به قیمت فدا شدن و ویرانی بسیاری از زندگیهاست که شاید هیچگاه فرصت بازسازیاش فراهم نشود اما میدانم که هنوز بسیاری از دریچهی همین ادبیات دفاع مقدس جنگ را میفهمند و مشتاق جنگند.
پینوشت: (این یادداشت را ۴ سال قبل نوشتم و یکی از یادداشت های کتاب توقیف شده ی نکته های تاریخی است؛ فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید)
– علیرضا کمری پژوهشگر چیرهدستِ حوزهی خاطرات و ادبیات جنگ مقالهای در کتاب «پویهی پایداری» منتشر کرده است. او در این مقاله با عنوان «درآمدی بر نقد معرفتشناختی ادبیات جنگ / ادبیات دفاع مقدس» به نکات بسیار مهمی پرداخته و جملههایی را که در متن بالا در گیومه قرار دادهام جملههایی از این مقاله است.
منبع: کانال تلگرامی نویسنده
3 پاسخ
خب حالا یعنی چی وامیستادیم بعثیها مملکتمان را ویران میکردند تا دیگه هیچ زندگی وجود نداشته باشه تا بازسازی بشه یا نشه اگر اون موقعه نمی جنگیدیم الان ایران مثل غزه شده بود و عراق مثل اسرائیل چرا نوک دماغتون میبینید و الانم اگه با دشمنانمان که سرکردهشان امریکاست نجنگیم و دفاع نکنیم همون بدبختیها میاد اگر مفهمید
جنگ گاهی لازم است،به ویژه اگر در برابر تهاجم کسانی چون هیتلر و چنگیز و استالین باشد.کسانی که بخاطر دید سیاسی خود برای طرف روبرو حق نفس کشیدن هم قائل نیستند. گاهی نیز برای جلوگیری از شکلگیری سیستمهای مهاجم در جوامع همسایه لازم است،و نیز اگر در جایی نسلکشی در جریان باشد. گاهی گریزی از آن نیست. ولی جنگ زمینهسازی لازم دارد و گام نخست در ایجاد این زمینه نیز تقسیم جهان پیچیده به خوب و بدهای مصنوعی و تحریک باورمندان به تنفر از “بدها” است،مانند تنفری که هیتلر از یهودیان تبلیغ میکرد یا خمینی از کشورهای غربی و نامسلمانان یا استالین از باصطلاح بورژوازی. اگر جنگ نمیخواهید، باید با این دیدگاه تنفرساز بجنگید،نه این که خودتان هم به عنوان ادبیات دفاع مقدس در آن شرکت کنید. بله سربازان ایران در جنگ رشادتهای زیادی به خرج دادند. صدام ضدایرانی را نیز بیرون کردند،ولی پس از آن جنگ با انگیزههای ایدئولوژیک ادامه یافت و کسانی که قلم به آن ایدئولوژی فروختند بیش از همه در نتایج آن مقصرند،کما این که گناه گوبلز(وزیر تبلیغات هیتلر) از گناه هیملر(رئیس سازمان اساس و مجری جنایات رژیم نازی بر علیه بشریت) کمتر نبود.
برعکس نویسنده این مقاله من از همان کودکی از جنگ میترسیدم زیرا در شهریور بیست من ده ساله بودم کم بود نان شلوقی نانوائی ها رها دیده بدم دیده بودم کهزنان خانه داری حهت خرید نان از صبح ساعتها در جلوی نانوائی ها منتظر یک نان ایستاده بودند چون مانند امروز صفی وجود نداشت غالبن بدون نان به خانه برمیگشتند چون ارد کم شده بود وبه نانوائی ها به اندازه کافی نمیرسید دولت نانی که به ان نان سیلو میکفتد توریع میکرد که تقریبن قابل خوردن نبود ریختن سربازان لهستانی وهندی به تهران وشیوع تیفوس را که موجب مرگ عده ای شد شاهد بودم بقیه ماجرا طولانیست بماند
دیدگاهها بستهاند.