تعدادی از کاربران شبکههای اجتماعی علت کشتهشدن اسرائیلیها را رفتار داعشی حماس میدانند. این گروه، نوبت به کشتههای فلسطینی در غزه که میرسد، باز هم حماس را علت اصلی آن میدانند و مثلا میگویند اگر حماس در حمله به مردم اسرائیل آنها را چنین بیرحمانه نمیکشت، هم اکنون فلسطینیها قتل عام نمیشدند. به عبارتی دیگر، کم نیستند کسانی که کشتههای هر دو گروه را بهپای حماس و رفتار خشن و «تروریستی» و غیر انسانی آن مینویسند. خلاصه سخن این گروه با سادهترین جملات و تعابیر این است:
«اگر حماس به سرزمین اسراییلیها حمله/تجاوز نمیکرد و مردم عادی (غیرنظامیان) اسرائیل را به قتل نمیرساند، اکنون اسرائیل هم به غزه حمله نمیبرد و مردم عادی فلسطین را قتل عام نمیکرد. پس اگر ریشهای ببینیم حماس علت اصلی کشتار همهی غیرنظامیان است».
برای آنکه فساد منطقی این سخن روشن شود بیایید جای کلمات اسرائیل و حماس را در آن عوض کنیم. محصول این است:
«اگر اسرائیل به سرزمین فلسطینیها حمله/تجاوز نمیکرد و مردم عادی (غیرنظامیان) فلسطین را به قتل نمیرساند، اکنون حماس هم به اسرائیل حمله نمیبرد و مردم عادی اسرائیل را قتل عام نمیکرد. پس اگر ریشهای ببینیم اسرائیل علت اصلی کشتار همهی غیرنظامیان است».
بهنظر درست میرسد! جالب انکه این جملات هم – با تعابیر و زبانهای مختلف و چه بسا بیشتر از نمونه اصلی- در شبکههای اجتماعی و حتی از زبان تحلیلگران و سیاستمداران تکرار میشود. قاعدتا از نظر منطقی این نمونه نیز به مانند نمونه قبلی فاسد است.
در ادامه تلاش میکنم که نشان دهم اشکال منطقی این عبارتها کجاست.
مغالطهی علت جعلی ( False Cause) هرگاه در مسیر یک استدلال، چیزی بهعنوان «علت» وانمود میشود که در واقع «علت» نیست، میگوییم مغالطهی «علتِ جعلی» رخ داده است. حتی اگر بخشی از علت بهعنوان کلِ علت معرفی شود، باز هم در مسیر استدلال مغالطهی علتِ جعلی رخ داده است و استدلال از بنیاد نادرست است و به نتیجهی غلط منجر میشود. مغالطهی علتِ جعلی مانند بسیاری از مغالطاتِ دیگر یا از سر جهل و ندانستن صورت میگیرد و یا بهمنظور غرضورزی و پوشاندنِ علتِ اصلی. این مغالطه یکی از رایجترین مغالطلات روزمره است. به این نمونه مشهور دقت کنید:
استر طلحک را بدزدیدند. یکی میگفت: گناه توست که از پاس آن اهمال ورزیدی. دیگری گفت: گناه آن کس مهتر است که درِ طویله باز گذاشته است. طلحک گفت: در این صورت دزد را گناهی نباشد!(عبید زاکانی)
طنزی که در این حکایت است، ناشی از رسوا شدنِ مغالطهی «علت جعلی» است. در این حکایت علتِ اصلی «دزیده شدن» استرِ طلحک، همان فردی است که اسب را دزیده است و دیگران نقشی در این سرقت ندارند. اگر کسی در طویله را باز گذاشته البته که کوتاهی کرده و شاید مستلزم نکوهش و جریمه باشد اما کوتاهی او ارتباطی به سرقت ندارد. یعنی حتی اگر سرقتی هم انجام نمیشد او را بهخاطر انجام ندادن میتوان جریمه کرد، جریمهای که نسبتی با عمل سرقت ندارد.
در ماجرای کشتار غیرنظامیان از سوی اسرائیل و حماس هم ماجرا همین است. یعنی علتِ قتل عامِ مردم عادی در غزه اسرائیل است و تمام اشتباهات و خطاهای حماس ارتباط مستقیمی با این علت ندارد. بهعبارتی دیگر حتی اگر حماس هزار اسرائیلی را هم کشته باشد باز هم علتِ کشته شدن یک کودکِ فلسطینی همان اسرائیل است و این اسرائیل است که بابت این جنایت باید پاسخگو باشد. آنسوی قضیه هم همینطور. اگرچه اسرائیل چندین دهه است که خاک فلسطین را اشغال کرده و بارها جان مردم عادی فلسطین را هم گرفته است، اما علتِ کشته شدن غیرنظامیان اسرائیلی در روزهای گذشته حماس است و هر گونه ارتباط دادن آن به رفتار اسرائیلیها مغالطه است و «غیرمنطقی». این مغالطه به کمک ادبیات دینی و یا ناسیونالیستی صورت میگیرد و میان تعابیر و باورهای رایکال گم میشود به همین خاطر پیدا کردنش معمولا دشوار است.
ممکن است احیانا پرسیده شود که در این میانه نسبت ظالم و مظلوم و قاعده تجاوز و دفاع مشروع چه میشود. مگر متجاوز نباید مقصر شناخته شود و تاوان پس دهد؟ مگر حقِ دفاع مشروع برای فرد ستمدیده محفوظ نیست؟
پاسخ این است که این موضوع ارتباطی منطقی با این موضوع ندارد. غاضب بودنِ اسرائیل و اشغال کردن بخشی از خاک فلسطینیها و رنج دهشتناکی که بر مردم فلسطین از این بابت میرود بر کسی پوشیده نیست و نه تنها قطعنامههای رسمی سازمان ملل آن را تأیید میکنند که قریب به اتفاق افکار عمومی جهان بر این ماجرا واقف است. مواضع رسمی بسیاری از کشورها و کوتاهی آنان در اجرای مصوبات سازمان ملل شرمآور و غیراخلاقی است و لکه ننگ تاریخ معاصر است. مسلم است که اسراییل باید بهخاطر این موضوع مجازات شود و خسارت بدهد. اما از کجای این حکم میشود نتیجه گرفت که «غیرنظامیان اسراییل باید از سوی حماس کشته شوند»*؟ یعنی وقتی سخن از کشته شدن یک غیرنظامی اسرائیلی یا فلسطینی میرود مانند (ماجرای سرقت اسب طلحک) علت اصلی را نباید با علتهای دیگر جایگزین کرد که اگر این اتفاق بیفتد، سنگ روی سنگ بند نمیشود و بنیان تمام استدلالهای منطقی (و به تبع حقوقی) از بین میرود. اگر هنوز تردید دارید مثال بیرحمانه دیگری میزنم. فرض کنید احمد و علی با هم اختلاف دارند. احمد از فرط خشم فرزند علی را به عمد با ماشین زیر میگیرد. و علی هم از سر انتقام و البته به عمد فرزند احمد را (و نه حتی خود احمد را) زیر بگیرد. مگر نه این است که هم احمد و هم علی به خاطر زیرگرفتن یککودک باید مجازات شوند؟ آیا میشود گفت علتِ زیرگرفتنِ فرزند احمد خود اوست؟
*پینوشت: این یادداشت صرفا منطقی است و هدفش تقویت تفکر انتقادی است و سویهی سیاسی و حتی اخلاقی ندارد. بهگمان من منشاء و ریشه کشتار انسانها از جمله در فلسطین و اسراییل رادیکالیسم است و شاید در جایی دیگر به آن بپردازم اما علیالحساب اگر به خاطر کشتهشدن غیرنظامیان اسراییلی و یا حمله اسراییل به مناطق مسکونی غزه و کشتار کودکان احساس خوشایندی دارید، و این عبارات منطقی نتوانست در شما تردیدی ایجاد کند، در وجدان خود تردید کنید.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…