زیتون – فائزه هاشمی در نامهای از زندان اوین از علی خامنهای پرسید «چند ندا، نوید، مهسا و آرمیتا بایستی قربانی گردند و این نابودی تا کجا بایستی ادامه یابد تا متوجه وخامت اوضاع گردیده و به کفایت رضایت دهید؟»
متن کامل این نامه که برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته در ادامه میآید.
نامه ای سرگشاده به آقای خامنهای (برای آرمیتا)
جناب آقای خامنهای
پس از سلام، لازم می دانم بخش هایی از جلد ششم یادداشتهای علم مربوط به سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ با هدف مقایسه شرایط امروز و یک سال قبل از انقلاب ۱۳۵۷ را یادآوری نمایم. با امید به اینکه شما را به این نتیجه برساند که اگر به مردم و این کشور رحمی ندارید نسبت به جایگاه خود نگران شوید.
اکنون که این کشور در اوج ظلم و ستم و تبعیض، اوج فقر و فساد، اوج رفتارهای تروریستی، اوج بیدینی و ریاکاری و دروغگویی و بیاخلاقی، اوج بیمعرفتی، اوج توهم و فرافکنی، اوج بیتدبیری و سوء مدیریت و البته اوج صنعت موشکی و هستهای و اوج اقتدار در داخل و خارج می باشد، به نظر می رسد به آنچه خواستهاید رسیده و این حکومت در به فلاکت و فنا دادن مردم و کشور به قدر کفایت اشباع، دستاوردهای قابل توجه از منظر خود کسب و به قله مورد نظر شما رسیده است.
اینک این سوال مطرح است که چند ندا و نوید و مهسا و آرمیتا و … بایستی قربانی گردند و این نابودی تا کجا بایستی ادامه یابد تا متوجه وخامت اوضاع گردیده و به کفایت رضایت دهید؟ امیدوارم با واقع نگری و بدون عصبانیت این جملات را که در زیر می آید مطالعه و در آن تعمق بفرمایید، شاید جرقه ای باشد برای تغییر سیاست و تغییر رفتار برای نجات مردم و برای نجات ایران.
و اما بخشی از مطالب کتاب درباره عملکرد و تفکرات شاه:
۱. شاه در این مرحله به دربایستهای تحول سریع جامعه که لازمه اش گسترش نهادهای تازه متناسب با این تحولات و دادن امکان مشارکت فزاینده به مردم بود، توجهی نکرد.
۲. او میانگاشت خود بهتر از هر کسی صلاح مملکت و تقدم های جامعه را تشخیص می دهد و تنها کار ویژه مدیران، اجرای فرمان اوست. توده مردم نیز جز آسایش مادی خواست دیگری ندارد.
۳. در زمینه سیاست خارجی شاه خود را نه تنها صاحب نظر، بلکه برتر از رهبران بسیاری از کشورهای دیگر می پنداشت.
۴. روش حکومت شاه به تدریج نهادهای سیاسی و اداری کشور را ناتوان و بی ارزش ساخت.
۵. مداخله شاه بویژه در جزئیات امور اجرایی، افراد دلسوز و توانا را ناامید کرد.
۶. عاملی که به این از هم گسیختگی کمک کرد افزایش درآمدهای کشور بود.
۷. بر خلاف دهه ۱۳۴۰، او دیگر نیازی به نظرخواهی از مردم نمیدید و اصالتی برای سهم مردم در تعیین سرنوشت کشور قائل نبود.
۸. از یک سو نظرات خود را به دولت تحمیل می کرد و از دیگر سو آماده پذیرش هیچ مسئولیتی در صورت خرابی نبود.
۹. آماده پذیرش نظارت مجلس بر دولت نبود و به دموکراسی اعتقادی نداشت.
۱۰. با این تفکر و عمل نهادهای سیاسی را ناتوان، دولتیان را بیاعتبار و مردم را ناراحت و نگران ساخت.
۱۱. روشهای شاه امکان تشکیل آزادانه حزب، انجمنهای اجتماعی و برپایی مطبوعات مستقل و اظهار عقیده آزاد را از میان برد.
۱۲. او می پنداشت که مخالفان او در پوشش مذهب، مشتی مارکسیستاند.
۱۳. اندیشه “دست بیگانه” و نظریه “توطئه خارجی” موجب شد که شاه به دنبال رویارویی با تحریکات خارجی برود، در حالی که نظام موجود را یکسره بحران داخلی تهدید می کرد.
۱۴. نداشتن نرمش در سیاست، مقاومت پیوسته در برابر مطالبات جامعه و گریز از سازش و انعطاف، فرجامی مگر شورش مردم و شکست حکومت فردی نمی توانست داشته باشد.
و بالاخره با توجه به مطالب فوق، با استناد به جمله خودتان “وقتی درنده خویی و وحشیگری از حد گذشت باید منتظر طوفان بود” و بر اساس اصل “عبرت از تاریخ” خود دانید برای انتخاب راه: با مردم بودن و نجات ایران و یا بر مردم بودن و سرانجام شاه.
فائزه هاشمی
زندان اوین
۱۴۰۲/۷/۲۱
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…