حدود هفتاد سال از مناقشه اعراب و اسرائیل میگذرد و در این سالها، تحولات بسیاری روی داده است. از فاجعه هولوکاست و رنج و آوارگی قوم یهود تا مهاجرت به سرزمین مورد مناقشه تا توسعهطلبی صهیونیستی و انکار موجودیت اسرائیل از سوی اعراب و جنگهای پیاپی و سرانجام، گذار از آرمانگرایی به واقعگرایی سیاسی و به رسمیت شناخته شدن اسرائیل در عرصه بینالمللی و توسعه این رسمیت به برخی کشورهای اسلامی.
در این میان، روایت رایج نقل شده در کشورهای اسلامی و بهخصوص جمهوری اسلامی از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی چنین بوده است که اسرائیل محصول توطئه کشورهای غربی برای نفوذ در میان کشورهای اسلامی است و ورود یهودیان به سرزمین فلسطینیان، اشغال سرزمین است و لذا اسرائیل میبایست از نقشه جهان محو گردد و تمام سرزمین اشغالی به صاحبانش بازگردد. این روایتی است که در کشورهای اسلامی بهخصوص در میان تودهها و بهطور رسمی از سوی حکومت جمهوری اسلامی بازتولید و تقویت میگردد.
در این نوشتار، از میان زوایای مختلف مرتبط با مناقشه اعراب و اسرائیل، به مساله اشغالگری از منظر حقوق بین الملل پرداخته میشود و از ورود به آن از منظر اخلاق، شرع اسلام و سیاست، ایدئولوژی و مانند آن، اجتناب میگردد.
واژه اشغال در معنای حقوق داخلی، عبارت است از ورود بدون مجوز به زمین و ملک غیر و تصاحب آن با زور و بهطور غیرقانونی. در این معنا، ورود بدون اجازه به منزل یا ملک شخص و تصاحب آن، اشغال یا تصاحب ملک نامیده میشود. اشغال در این معنا، یک مفهوم بینالمللی نیست بلکه عملکرد اشخاص حقیقی و یا حقوقی در چهارچوب حقوق داخلی و درون قلمرو را نشان میدهد. اما در معنای بهکار رفته در حقوق بینالملل، اشغال، به چهار نوع شیوهی اکتساب سرزمین گفته میشود که در طول تاریخ تاکنون، انجام میشده است. طبق تعریف آنتونیو کاسه (۱) از دیرباز تاکنون، روشهای اصلی کسب قلمرو ارضی عبارت بودهاند از:
۱. اشغال آگاهانه و موثرِ سرزمینی که به هیچ کس تعلق ندارد.
۲. واگذاری سرزمین از طریق قرارداد که در پرتو آن، قلمرو ارضی بهصورت مسالمت آمیز به دیگری واگذار میشود.
۳. فتح یک سرزمین، یعنی اشغال یک سرزمین از طریق توسل به خشونت مسلحانه.
۴. افزایش طبیعی خاک از طریق فرایندهای فیزیکی زمین و آب.
آنتونیو کاسه معتقد است شیوه نخست، در دنیای امروز دیگر اهمیت خود را از دست داده است چون هیچ سرزمین بدونِ حاکمیت دولت، در هیچجای جهان وجود ندارد. روش دوم، روشی قانونی برای کسب سرزمین است. روش سوم، از ۱۹۷۰ طی اعلامیه جدید روابط دوستانه طی قطعنامه ۲۶۲۵ مجمع عمومی، مجاز نیست چون کسب سرزمین از طریق تهدید یا زور، ممنوع است و به رسمیت شمرده نمیشود و شیوه چهارم نیز یکی از شیوههای قانونی افزایش یافتن سرزمین است.
در تعریفی دیگر از ترمینالوژی دانشگاه آکسفورد (۲) اشغالِ سرزمین عبارت است از بهدست آوردن کنترل سرزمینی که متعلق به یک دولت خارجی است یا متعلق به هیچ دولتی نیست، در جریان یک مخاصمه بینالمللی. در حالت اول، اشغال، خشونتبار است و در حالت دوم، صلحآمیز.
در ترمینالوژی منتشر شده از سوی سازمان صلیب سرخ بینالمللی، قلمروِ اشغال شده و نیروی اشغالگر اینگونه توصیف شده است:
“قلمرو، زمانی اشغالشده محسوب میشود که ارتش متخاصم، آن را به کنترل خود درآورده باشد….نیروی اشغالگر، نیرویی است که طی یک مخاصمه مسلحانه بینالمللی، به قلمروی متعلق به یک قدرت دیگر حمله کرده و اعمال کنترل نموده باشد” (۳).
از مجموع تعاریف فوق میتوان به نتایج زیر دست یافت:
۱. اشغال، به دو نوع صلحآمیز و خشونتبار تقسیم میگردد. دولت اسرائیل در میان جوامع اسلامی به اشغالگری خشونتبار و نظامی متهم بوده است.
۲. اشغال صلحآمیز و موثر یک سرزمین بدون دولت، متعلق به دوران قدیم است و امروزه هیچ جای جهان، بدون دولت نیست. این نوع اشغال، امروز دیگر موضوعیت ندارد.
۳. اشغال صلحآمیز و قانونی در حال حاضر، فقط از طریق انعقاد قرارداد با دولت مقصد امکانپذیر است و نیز در اثر فرایندهای افزایشیِ طبیعیِ زمین و آب.
۴. اشغال خشونتبار دارای سه مولفه ضروری است:
الف. در جریان بودن یک مخاصمه بینالمللی
ب. وجود یک دولت مستقر در سرزمین هدف
پ. بهکارگیری ارتش رسمی یا هر نیروی نظامی برای فتح سرزمین آن دولت
برای فهم کاملِ شکلگیری دولت اسرائیل، مطالعه تاریخ تحول قوم یهود ضروریست اما در این نوشتار، آن اطلاعات تاریخیای که بکار تبیین حقوقی میآید مورد استفاده قرار خواهد گرفت:
۱. به لحاظ تاریخی، در زمان پایانیافتن جنگ جهانی دوم، سرزمینهای مورد مناقشه، تحت کنترل دولت انگلستان بود لذا هیچ دولت-ملت فلسطینی در آن سرزمین وجود نداشت.
۲. از سوی دیگر، در آن دوره زمانی، هیچ مخاصمه بینالمللی در آن منطقه در جریان نبود؛ به عبارتی، یهودیان، طی یک مخاصمه بینالمللی مسلحانه وارد آن سرزمین نشدند.
۳. ورود یهودیان به سرزمینهای مورد مناقشه با استفاده از ارتش یا مانند آن و مسلحانه نبوده بلکه با خریدن املاک و اراضی، مهاجرت خود را آغاز کردند.
بنابراین به نظر میرسد با مجموع شاخصهای تعریفشده در حقوق بین الملل، ورود یهودیان به سرزمین مورد مناقشه را نمیتوان اشغال نظامی و خشونتبارِ بین المللی دانست. اما تصاحب کردن املاک و اراضیِ تحت تملک ساکنان سرزمین، پس از ورود و استقرار با استفاده از زور، مصداق «اشغال زمین» است یعنی اشغال املاک و اراضی متعلق به ساکنان منطقه پس از مهاجرت و درون سرزمین مورد مناقشه. تشخیص تفاوت میان اشغال سرزمین (اشغالِ نظامیِ بین المللی) و اشغال زمین، بسیار حائز اهمیت است.
اکنون پرسش دوم این است که آیا تشکیل دولت اسرائیل، طبق موازین حقوق بین الملل، قانونی بوده است یا خیر. به لحاظ حقوق بین الملل، عناصر اصلی تشکیل دهنده یک دولت عبارت اند از:
۱. سرزمین مشخص
۲. جمعیت ساکن
۳. توانایی اعمال کنترل بر سرزمین و جمعیت (۴)
در کنار این سه مولفه اصلی، عامل بهرسمیت شناختهشدن بین المللی نیز میتواند مشروعیت دولت تشکیل شده را به عنوان یک شخصیت بین المللی، تقویت کند. اکنون میتوان دریافت که هر سه مولفه اصلی برای تشکیل دولت مستقل اسرائیلی وجود داشته است و در خصوص عامل چهارم یعنی به رسمیت شناختن آن دولت، عرف بینالمللی، به صورتهای گوناگون، تایید کنندهی مشروعیتِ موجودیتِ دولت اسرائیل است:
۱. صدور قطعنامههای سازمان ملل از ۱۹۴۷ تاکنون مبنی بر تشکیل دو دولت
۲. به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل از سوی اکثریت قاطع دولتها و پذیرش عضویت اسرائیل در سازمان ملل
۳. به رسمیت شناختن اسرائیل بهطور رسمی و غیررسمی از سوی چند کشور مسلمان که نشاندهنده توسعهی این عرف بینالمللی به جهان اسلام است
بدین ترتیب، از منظر حقوق بینالملل، دولت اسرائیل، واجد ویژگیِ قانونی بودن است و بهعلاوه، به لحاظ بینالمللی، «اشغالگر سرزمین»محسوب نمیشود. آنچه میتوان به این دولت نسبت داد توسعهطلبی،«اشغالگر زمین» و مساله نقض حقوق بشر فلسطینیها است.
منابع
۱. کاسه، آنتونیو (۱۳۹۱). حقوق بین الملل. تهران: بنیاد حقوقی میزان. ص ۱۲۰
۲.global.oup.com/uk/orc/law/intl/international_qanda/resources/selected/
۳.shop.icrc.org/dictionary-of-the-international-law-of-armed-conflict-en-pdf.html
۴. . کاسه، آنتونیو (۱۳۹۱). حقوق بین
3 پاسخ
چندین دهه است که جنبش های فمینیستی منجر به این شده که نویسندگان انگلیسی زبان، از دو واژه همزمان he or she یا واژه they برای اشاره به انسان استفاده می کنند تا متهم به زن ستیزی نشوند.
چنین کاربردی قبلاً رایج نبود و لذا اگر ادیبان انگلیسی امروزه این کاربرد را الزامی و تخطی از آن را نقض قواعد ادبی بدانند، در واقع شرایط حاضر را به زمانهای پیشینی هم که اتفاقاً چنین کاربردی یک نقض قواعد ادبی محسوب می شد، تسری داده اند.
در مورد تعاریف اشغال زمین و اشغال گری نیز احتمال فراوانی وجود دارد که چنین تحولی صورت گرفته باشد، یعنی احتمالاً تا قبل از تشکیل و تثبیت اسرائیل، تعاریفی که از اشغال زمین و سرزمین در متون سیاسی و حقوقی وجود داشت، همگی اسرائیل را در ذیل اشغالگر زمین و نیز اشغالگر سرزمین قرار می داد.
اما امروزه که در بسیاری از کشورهای غربی، حمایت از تداوم و تثبیت بیشتر اسرائیل، به صورت یک روال رایج یا روال مورد انتظار یا حتی فشاری شبیه به فشار فمینیستی به قواعد ادبی درآمده و سیاست نگار یا جامعه شناس یا حقوقدان، به نوعی تحت فشار این روال است، احتمال بالا می توان داد که تعاریف قبلی اشغال و اشغال گری هم به نحوی تعدیل شده که اسرائیل در خارج آن تعاریف قرار گیرد و اشغالگر سرزمین محسوب نگردد.
بنابراین، نویسنده این متن باید سیر تحول واژه های اشغال و اشغال گری از ماقبل تشکیل اسرائیل تا کنون را نیز در نوشته خود به اجمال مرور می کرد و نشان می داد که چنین تحول عمیقی در معنای این واژه ها رخ نداده و جانب گیری تثبیت شده ای به سمت خارج کردن اسرائیل از تعاریف اشغال گری در کار نبوده،
و لذا متن نویسنده، صرفاً گزینش یک تعریف اشغال و اشغال گری از بین تعاریف ممکن ناسازگار با یکدیگر از این واژه هاست
برخی مدعی هستند که از آنجا که سالهای بسیاری سپری شده و اسرائیل به عنوان کشوری مستقل و تثبیت شده درآمده، دیگر نمی توان تاریخ را برعکس کرد و باید اسرائیل را به عنوان امری محتوم پذیرفت و مناقشه ای نکرد.
ولی از اینجا می توان یک سنت کشور سازی ایجاد کرد که بر مبنایش کافیست که بخشهایی از سرزمینی را به شکل قانونی خریداری کنی و بعداً که تعداد خریداران اینچنینی افزونی گرفت، ناگهان حکومت و دولت سرزمین را متعلق به خود کنی و اکثریت ساکنان سابق سرزمین را که جزو فروشندگان زمین ها نبوده اند، تحت حاکمیت خریداران درآوری.
و لذا، مثلاً کافیست پاکستان برای الحاق بلوچستان ایران به خود، ترکیه برای الحاق آذربایجان ایران به خود، و عراق برای الحاق خوزستان به خود، همان سنت تشکیل اسرائیل را تکرار کند و سالیان بسیاری سپری شود و وضعیت به جایی برسد که مانند اسرائیل فعلی بتوان گفت که دیگر چاره ای جز پذیرش وضعیت فعلی و اشغال بخشی از سرزمین دیگران توسط مردمانی بیگانه نداریم.
اما راه حل پیشگیری از این سنت جدید چیست؟
این راه حل، همان راه حل اصلی مناقشه فلسطین و اسرائیل است که گویا همه حکومتها به خوبی از آن آگاهند، ولی شهامت بیان اش را ندارند، یعنی راهکار تحمیل غرامت ابدی در ازای اشغال ابدی.
به عبارت دیگر، تاریخ حاکی از آن است که مسببان اصلی تشکیل کشور اسرائیل، فرانسه و آلمان و بریتانیا هستند. تفکر یهودی ستیزی از قرن نوزدهم در فرانسه و آلمان برجسته شد و به صورت روندی مستمر درآمد که نهایتاً به هولوکاست در قرن بیستم منجر شد. به موازات این روند، بریتانیا از قرن نوزدهم به تقویت و عملی کردن ایده ایجاد کشور مستقل یهودی کمک کرد و زمانی که پس از جنگ دوم جهانی دریافت که مناقشه ای بس بزرگ به وجود آورده، از صحنه منازعات فلسطینی و اسرائیلی گریخت و مصیبت عظمای حاصل را به حال خود رها کرد.
بنابراین، مسببان اصلی اشغال زمین های خریداری نشده و اعلام موجودیت حکومت خریداران زمینها، فرانسه و آلمان و بریتانیا بودند، و قاعده انصاف چنین است که غرامت این مصیبت هم بر عهده ایشان باشد.
و از آنجا که به نظر می رسد اسرائیل به صورت موجودیتی ابدی از سوی جامعه بین المللی تلقی شده، این غرامت نیز باید غرامتی ابدی باشد.
و به دو شیوه می توان این غرامت ابدی را اخذ کرد:
یکی اینکه بخشی معادل با سرزمینهای از دست رفته فلسطینیان از ماقبل تشکیل اسرائیل تا کنون را از سه کشور فرانسه و آلمان و بریتانیا جدا و به آنانکه وارثان بی خانمان شدگان فلسطینی هستند، به عنوان غرامتی ابدی واگذار نمود.
اگر غرامت ابدی قبلی قابل اخذ نیست، باید سه کشور فرانسه و آلمان و بریتانیا که مسببان تشکیل دولت اسرائیل هستند، هزینه های زندگی متعارف بازماندگان فلسطینیان بی خانمان شده را تا ابد به عنوان غرامت ابدی عهده دار شوند.
اگر قرار باشد که آن سنت سرزمین خواری که در ابتدای نوشته تشریح شد، مورد استفاده دیگرانی اعم از پاکستان و ترکیه و عراق برای الحاق بخشهایی از ایران و غیره قرار نگیرد، چاره ای جز وضع غرامتی ابدی برای مسببان اولیه نیست، تا اشغالگر بعدی دریابد که حتی اگر سالیانی بی شمار هم سپری شود و الحاق خانمان دیگران به خودش در جامعه جهانی به صورت امری محتوم پذیرفته شود، یک غرامت ابدی معادل آن نیز بر گرده اش خواهد بود، و لذا تکرار سنت اسرائیل سازی منفعتی برایش نخواهد داشت.
آری، همه کشورها و سازمانهای بین المللی، این راه حل اصلی تحمیل غرامت ابدی به مسببان اصلی اشغال را می دانند، ولی شهامت بیان اش را ندارند. ما باید از خود بپرسیم که چگونه است که مناقشه فلسطین و اسرائیل به صورت دعوایی ابدی و بی انتها خودنمایی می کند؟ کافیست دقت کنیم که عدالتی که آن غرامت ابدی باید تامین می کرد، به کنار گذاشته شده و لذا راه حل قاطع دیگری بر جای نمانده است.
یهودیان پس از جنگ دوم جهانی غرامت های سنگینی از آلمان دریافت کردند و هنوز هم غرامت هایی توسط آلمان به بازماندگان هلوکاست پرداخت می شود. ولی آیا غرامت زمین های اشغال شده هم پرداخت شده است؟ آیا هرگز پیش آمده که در تظاهراتی که در روز قدس در نقاط مختلف جهان انجام می شود، شعار “مرگ بر آلمان” یا “مرگ بر فرانسه” یا “مرگ بر انگلیس” داده و از آنها مطالبه غرامت برای فلسطینی شود؟
دیدگاهها بستهاند.