در این میان، روایت رایج نقل شده در کشورهای اسلامی و بهخصوص جمهوری اسلامی از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی چنین بوده است که اسرائیل محصول توطئه کشورهای غربی برای نفوذ در میان کشورهای اسلامی است و ورود یهودیان به سرزمین فلسطینیان، اشغال سرزمین است و لذا اسرائیل میبایست از نقشه جهان محو گردد و تمام سرزمین اشغالی به صاحبانش بازگردد. این روایتی است که در کشورهای اسلامی بهخصوص در میان تودهها و بهطور رسمی از سوی حکومت جمهوری اسلامی بازتولید و تقویت میگردد.
در این نوشتار، از میان زوایای مختلف مرتبط با مناقشه اعراب و اسرائیل، به مساله اشغالگری از منظر حقوق بین الملل پرداخته میشود و از ورود به آن از منظر اخلاق، شرع اسلام و سیاست، ایدئولوژی و مانند آن، اجتناب میگردد.
واژه اشغال در معنای حقوق داخلی، عبارت است از ورود بدون مجوز به زمین و ملک غیر و تصاحب آن با زور و بهطور غیرقانونی. در این معنا، ورود بدون اجازه به منزل یا ملک شخص و تصاحب آن، اشغال یا تصاحب ملک نامیده میشود. اشغال در این معنا، یک مفهوم بینالمللی نیست بلکه عملکرد اشخاص حقیقی و یا حقوقی در چهارچوب حقوق داخلی و درون قلمرو را نشان میدهد. اما در معنای بهکار رفته در حقوق بینالملل، اشغال، به چهار نوع شیوهی اکتساب سرزمین گفته میشود که در طول تاریخ تاکنون، انجام میشده است. طبق تعریف آنتونیو کاسه (۱) از دیرباز تاکنون، روشهای اصلی کسب قلمرو ارضی عبارت بودهاند از:
۱. اشغال آگاهانه و موثرِ سرزمینی که به هیچ کس تعلق ندارد.
۲. واگذاری سرزمین از طریق قرارداد که در پرتو آن، قلمرو ارضی بهصورت مسالمت آمیز به دیگری واگذار میشود.
۳. فتح یک سرزمین، یعنی اشغال یک سرزمین از طریق توسل به خشونت مسلحانه.
۴. افزایش طبیعی خاک از طریق فرایندهای فیزیکی زمین و آب.
آنتونیو کاسه معتقد است شیوه نخست، در دنیای امروز دیگر اهمیت خود را از دست داده است چون هیچ سرزمین بدونِ حاکمیت دولت، در هیچجای جهان وجود ندارد. روش دوم، روشی قانونی برای کسب سرزمین است. روش سوم، از ۱۹۷۰ طی اعلامیه جدید روابط دوستانه طی قطعنامه ۲۶۲۵ مجمع عمومی، مجاز نیست چون کسب سرزمین از طریق تهدید یا زور، ممنوع است و به رسمیت شمرده نمیشود و شیوه چهارم نیز یکی از شیوههای قانونی افزایش یافتن سرزمین است.
در تعریفی دیگر از ترمینالوژی دانشگاه آکسفورد (۲) اشغالِ سرزمین عبارت است از بهدست آوردن کنترل سرزمینی که متعلق به یک دولت خارجی است یا متعلق به هیچ دولتی نیست، در جریان یک مخاصمه بینالمللی. در حالت اول، اشغال، خشونتبار است و در حالت دوم، صلحآمیز.
در ترمینالوژی منتشر شده از سوی سازمان صلیب سرخ بینالمللی، قلمروِ اشغال شده و نیروی اشغالگر اینگونه توصیف شده است:
“قلمرو، زمانی اشغالشده محسوب میشود که ارتش متخاصم، آن را به کنترل خود درآورده باشد….نیروی اشغالگر، نیرویی است که طی یک مخاصمه مسلحانه بینالمللی، به قلمروی متعلق به یک قدرت دیگر حمله کرده و اعمال کنترل نموده باشد” (۳).
از مجموع تعاریف فوق میتوان به نتایج زیر دست یافت:
۱. اشغال، به دو نوع صلحآمیز و خشونتبار تقسیم میگردد. دولت اسرائیل در میان جوامع اسلامی به اشغالگری خشونتبار و نظامی متهم بوده است.
۲. اشغال صلحآمیز و موثر یک سرزمین بدون دولت، متعلق به دوران قدیم است و امروزه هیچ جای جهان، بدون دولت نیست. این نوع اشغال، امروز دیگر موضوعیت ندارد.
۳. اشغال صلحآمیز و قانونی در حال حاضر، فقط از طریق انعقاد قرارداد با دولت مقصد امکانپذیر است و نیز در اثر فرایندهای افزایشیِ طبیعیِ زمین و آب.
۴. اشغال خشونتبار دارای سه مولفه ضروری است:
الف. در جریان بودن یک مخاصمه بینالمللی
ب. وجود یک دولت مستقر در سرزمین هدف
پ. بهکارگیری ارتش رسمی یا هر نیروی نظامی برای فتح سرزمین آن دولت
برای فهم کاملِ شکلگیری دولت اسرائیل، مطالعه تاریخ تحول قوم یهود ضروریست اما در این نوشتار، آن اطلاعات تاریخیای که بکار تبیین حقوقی میآید مورد استفاده قرار خواهد گرفت:
۱. به لحاظ تاریخی، در زمان پایانیافتن جنگ جهانی دوم، سرزمینهای مورد مناقشه، تحت کنترل دولت انگلستان بود لذا هیچ دولت-ملت فلسطینی در آن سرزمین وجود نداشت.
۲. از سوی دیگر، در آن دوره زمانی، هیچ مخاصمه بینالمللی در آن منطقه در جریان نبود؛ به عبارتی، یهودیان، طی یک مخاصمه بینالمللی مسلحانه وارد آن سرزمین نشدند.
۳. ورود یهودیان به سرزمینهای مورد مناقشه با استفاده از ارتش یا مانند آن و مسلحانه نبوده بلکه با خریدن املاک و اراضی، مهاجرت خود را آغاز کردند.
بنابراین به نظر میرسد با مجموع شاخصهای تعریفشده در حقوق بین الملل، ورود یهودیان به سرزمین مورد مناقشه را نمیتوان اشغال نظامی و خشونتبارِ بین المللی دانست. اما تصاحب کردن املاک و اراضیِ تحت تملک ساکنان سرزمین، پس از ورود و استقرار با استفاده از زور، مصداق «اشغال زمین» است یعنی اشغال املاک و اراضی متعلق به ساکنان منطقه پس از مهاجرت و درون سرزمین مورد مناقشه. تشخیص تفاوت میان اشغال سرزمین (اشغالِ نظامیِ بین المللی) و اشغال زمین، بسیار حائز اهمیت است.
اکنون پرسش دوم این است که آیا تشکیل دولت اسرائیل، طبق موازین حقوق بین الملل، قانونی بوده است یا خیر. به لحاظ حقوق بین الملل، عناصر اصلی تشکیل دهنده یک دولت عبارت اند از:
۱. سرزمین مشخص
۲. جمعیت ساکن
۳. توانایی اعمال کنترل بر سرزمین و جمعیت (۴)
در کنار این سه مولفه اصلی، عامل بهرسمیت شناختهشدن بین المللی نیز میتواند مشروعیت دولت تشکیل شده را به عنوان یک شخصیت بین المللی، تقویت کند. اکنون میتوان دریافت که هر سه مولفه اصلی برای تشکیل دولت مستقل اسرائیلی وجود داشته است و در خصوص عامل چهارم یعنی به رسمیت شناختن آن دولت، عرف بینالمللی، به صورتهای گوناگون، تایید کنندهی مشروعیتِ موجودیتِ دولت اسرائیل است:
۱. صدور قطعنامههای سازمان ملل از ۱۹۴۷ تاکنون مبنی بر تشکیل دو دولت
۲. به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل از سوی اکثریت قاطع دولتها و پذیرش عضویت اسرائیل در سازمان ملل
۳. به رسمیت شناختن اسرائیل بهطور رسمی و غیررسمی از سوی چند کشور مسلمان که نشاندهنده توسعهی این عرف بینالمللی به جهان اسلام است
بدین ترتیب، از منظر حقوق بینالملل، دولت اسرائیل، واجد ویژگیِ قانونی بودن است و بهعلاوه، به لحاظ بینالمللی، «اشغالگر سرزمین»محسوب نمیشود. آنچه میتوان به این دولت نسبت داد توسعهطلبی،«اشغالگر زمین» و مساله نقض حقوق بشر فلسطینیها است.
منابع
۱. کاسه، آنتونیو (۱۳۹۱). حقوق بین الملل. تهران: بنیاد حقوقی میزان. ص ۱۲۰
۲.global.oup.com/uk/orc/law/intl/international_qanda/resources/selected/
۳.shop.icrc.org/dictionary-of-the-international-law-of-armed-conflict-en-pdf.html
۴. . کاسه، آنتونیو (۱۳۹۱). حقوق بین
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…