مدنیت و توسعه از ما آدمهایی را ساخته است که هستیم؛ در شرایط آرام، انسانی، و مدنی رفتارها ی ما هیچ شباهتی به آن شامپانزهها ی بختبرگشته ندارد؛ اما در پهنه ی سیاست، بهویژه هرگاه آتش جنگ آغاز شود، آدمها هم همانند شامپانزهها آرامآرام و یکی یکی نخست مدنیت و رفتارها ی مدنی خود را فراموش میکنند؛ و سپس کودکان خود را.
در جامعهها ی توسعهیافته و در میان افراد توسعهیافتهتر بسیار شنیدهایم و شنیده میشود، که دیگران را قضاوت و داوری نکنید. لب این ادعا و رفتار مدنی چیست؟
انگار این ادعا و داو میخواهد به آنجا برسد، که حقیقت متکثر و پراکنده است؛ حقیقت تنها نزد ما نیست. همهچیز را همهگان دانند؛ باید در کفشها ی دیگران راه رفت تا راه و دشواریها ی راه و راهرفتن را آنچنان که دیگری مییابد، یافت و دید. چنین آموزههایی (ریختها ی نخستین و ساده ی «عدالت همانند انصاف») هستند که اجتماعها ی انسانی را امن و انسانی و مدنی کردهاند و میکنند. در این اجتماعها گوناگونی و دیگربودهگی نه تنها به هراس و ترس نمیانجامد که به رفاه، صلح و امنیت بیشتر میرسد. در نتیجه عجیب نیست، اگر تراز و ضریب امنیت در اجتماعها ی توسعهیافته هر روز بالاتر میرود و آدمی با آرامش بیشتری میتواند در خانه ی خود بخوابد؛ در بازار خرید کند؛ و از آنچه میپسندد، بلند بلند بگوید و خود خود اش باشد.
از این هم بالاتر. در اجتماعهایی که مدنیت به دریافتی از انگارهها ی انتقادی Critical theories رسیده است، تنها رعایت و حرمت آزادی دیگری و وجدان و پسند او کافی نیست! دیگری را باید به رسمیت هم شناخت؛ و او را نه تنها از حقوقی برابر، که از شان، و انسانیتی برابر هم برخوردار و سرشار کرد. انگاره ی «ارجشناسی جدید» یا Recognitionکه فیلسوف آلمانی اکسل هونیت Axel Honneth (1948) پیش گذاشته است فشرده ی همین ادعا است؛ دیگری را و دیگربودهگی را به رسمیت بشناس.
همه ی این تکاپوها ی انسانی در پهنه ی سیاست و آتش جنگ، همانند برف در برابر آفتاب تموز آب میشود؛ به هوا میرود؛ و بسیاری از آدمها به کهنالگوها و پیشالگوها ی خود که بسیار همانند شامپانزهها هست برمیگردند. در سیاست و جنگ چه هست که ما را تا این حد آسان به اجداد جانوری خود نزدیک و همانند میکند؟
فرگشت و بدپنداریها ی برآمده
آدمها در مسیر فرگشت گرفتار بدپندار (توهم)هایی شدهاند، که به آسانی نمیتوان از خیر و شر آنها راحت شد. از این بدپنداریها یکی «اراده ی آزاد» است؛ و بدپنداری دیگر «فرابود یا حقیقت». بدپنداریهایی از این دست بسیار موزی و مزمن هستند و در پهنه ی سیاست آدمی را گرفتار ارادهگرایی و آرمانگرایی میکنند. ارادهگرایی و آرمانگرایی(۲) است که به آسانی و با آسودهگی به تعطیلی مدنیت و آدمیت میرسد. وقتی کسی گرفتار ارادهگرایی و آرمانگرایی میشود، دیگر نمیتواند در کفش دیگران راه برود؛ و «جهان را از پنجره ی خانه ی خود اش» و نیز از «پشت عینک دیگران» ببیند. برای آرمانگرا «راه در جهان یکی است.» و برای ارادهگرا هرکس همانند او نیست، نادان و منافق و کافر است؛ زیرا «راه در جهان یکی است و آن هم راه راستی». و چندان نباید عجیب باشد اگر برای چنین انسانی راه راست، همیشه راه اوست. چنین انسانی است که میتواند گرفتار باورها و برنامهها ی بدخیم و ناانسانی و نامدنی شود و به بخشی از دشواری صلح تبدیل شود، و نه راه حل. انسان ارادهگرا یا آرمانگرا هم بر خورد و هم بر دیگران بسیار سخت میگیرد! او از دیدن هراسها و ناتوانیها ی دیگران ناتوان است؛ و ترسها و ناتوانیها ی خود را هم انکار میکند.
همیشه پا ی ترسها و هراسها ی ما در میان است
جنگ و خشونت در بنیادها انتخاب نمیشوند، به آدمی تحمیل میشوند. اما برخلاف باوری که در نهایت به شکلی از انگارهها ی نیرنگ میرسد، جنگ و خشونت را دیگران به ما تحمیل نمیکنند، ترسها، هراسها، نادانیها و ناتوانیها ی ما هستند که در نهایت ما را تسلیم میکنند! جنگ و خشونت آسیبهایی زیستمانی هستند و برآمد فرگشت؛ فرگشتی که هنوز و همچنان در لایهها ی روانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ادامه دارد.
اما در اینجا هم، چنانچه گرفتار ارادهگرایی باشیم، از امکان درک ژرف هراسها و ترسها ی خود و دیگری باز میمانیم و بر دیگران داوری خواهیم کرد؛ یا گرفتار آرمانگرایی خواهیم شد، و بیش از داوریدن، به خشونت ورزیدن هم آلوده میگردیم. هیچکس ترس و شکست را انتخاب نمیکند! ترسها همیشه برآمد ناتوانیها و پیآمد شکستها و بیکفایتیها ما هستند. ترسها و هراسها بر ما تحمیل میشوند. البته هستند کسانی که بر این روانشناسی و جامعهشناسی و انسانیشناسی توجه دارند، و از آن در برانگیختن جمعیتها ی انسانی بهره میبرند! و آدمهایی را که تا دیروز مدنی بودند به آسانی به سیاهیلشگر خود و پیادنظام جنگ تبدیل میکنند، اما آنها هم در جایی دیگر، گرفتار ترسها و هراسها ی خود هستند؛ گرفتار نادانی و ناتوانی که نمیگذارد در تخمین منافع دیرآیند خود کامیاب باشند.(۳)
بدمستی سیاست
سیاست به آینده و برساختن آن چشم دارد. سیاست را اگر به بنیادها ی آن برسانیم و بتوانیم همچنان که در عمل از همه چیز جدا میشود، از همه چیز حتا علوم سیاسی جدا کنیم، آنگاه ما را در جایگاهی میگذارد که خود خودمان باشیم. سیاست و سیاستوزی همانند بازیکردن و مست شدن ما را به خودمان، یعنی خود خودمان بسیار نزدیک میکند. آنکس که در جایگاه قدرت و داوری قرار میگیرد، و میتواند ماشین قدرت را براند، دیریازود ویراژ هم میدهد و از ویراژ دادن لذت میبرد. زیرا آنکه بیکفایت و ترسو بوده است، در پشت ماشین قدرت برای نخستینبار احساس میکند، کسی است؛ کسی شده است. سیاستمدارها پشت ماشین قدرت همانند آدمها ی مست، از مدنیت و آدمیت تحمیلی به آسانی جدا میشوند، و آنچه را که تاکنون به اجبار و اکراه پذیرفته و به خود آویختهاند، رها میکنند. مدنیت به تعبیر فروید برآمد هزارهها سرکوب است؛ و عجیب نیست که در پهنه ی سیاست و برای کسانی که از هرم قدرت و داوری بالا میروند، و بر توزیع سرکوب نظارت میکنند، شکلی از آزادی از سرکوب تجربه میشود. به زبان دیگر آنکه مدنیتاش تنها برآمد سرکوب بوده است، هر گاه از میدان نفوذ سرکوب بیرون میرود، به آسانی و با آسودهگی میتواند مدنیت را فراموش کند.
اما تنها سیاستمدارها نیستند که در پهنه ی سیاست پوستاندازی میکنند؛ هر کس که از دامنه ی هرمها ی قدرت و داوری بالا میرود و به شکلی بر دامن سیاست میآویزد، بهگاه سیاستورزی (در حد رای دادن، موضع گیری کردن و هواداری کردن) به خود خود اش نزدیکتر میشود و جهانی را که میپسندد برملا میکند. سقف رویاها ی ما در هواداریها، رایها و انتخابها ی سیاسی ما آشکار میگردد.
شهرنشینی، سیاست و جنگ
سیاست پهنه ی پهنهها است. یعنی همه ی دعواها سرانجام به پهنه ی سخت سیاست میرسد. یعنی همه ی پهنهها ی دیگر زیرپهنه ی پهنه ی بزرگ سیاست هستند. (اگر این نکته را نمیپذیرید؛ نمیفهمید، یا نمیگیرید؛ دستکم در دریاقت سیاست توسعهنایافته هستید!) سیاست هسته ی سخت مدنیت است؛ زیرا مدنیت چیزی بیش از مناسبات انسانی، و مسالمتآمیز برای مدیریت شهر نیست. مدنیت آداب شهرنشینی است؛ و سیاست هسته ی سخت شهرنشینی. هم شهرنشینی و هم سیاست برآمد همسازیها ی نوشته و نانوشته ی شهروندان هستند تا هزینهها ی مدیریت و کنترل تغییرها را در شهر کاهش دهند.
توسعه، جنگ، دمکراسی
شگفتانگیز آن است که جنگ و مدیریت آن، هسته ی سخت سیاست است. اگر به تاریخ دمکراسی و تبارشناسی مناسبات دمکراتیک بازگردیم، آشکار است که دمکراسی برآمد دریافت جنگ و بنیادها ی آن است. دمکراسی در پایان اراده به صلح است. اما چنین ارادهای برآمد اراهگرایی و آرمانگرایی نیست و نمیتواند باشد. اراده به صلح یک مفهوم فرگشتی است و همانند همه ی خیرها و شرها ی فرگشت، به کنترل تغییر و درنتیجه به بقا ی نوع آدمی چشم دارد. اراده به صلح، اراده به آمیزش اجتماعی مسالمتآمیز است که میتواند سرانجام ما را از «گزینش طبیعی» برهاند و به «گزینشی انسانی» برکشاند.
احساسها و لفازیها ی ضدجنگ به طور چیره برآمد نادنی و بدانی به فرایندها ی جنگ و ریختی دیگر از ارادهگرایی و آرمانگرایی هستند. این دست بگومگوها هیچگاه از سطح نمیگذرند و در بنیادها نمیتوانند دریافت ما را از جنگ و آسیبشناسی آن تغییر دهند. بدپنداری اراه ی آزاد است که نمیگذارد دریافت ما از جنگ به بنیادها ی آن یعنی هراسها و ترسها یمان برسد.(۴) آنچه سیاست با مدنیت میکند، جنگ با ادعاها ی سیاسی ی اتوکشیده ی ما در مورد صلح خواهد کرد.(۵)
بیشتر و پیشتر میتوانم بروم، اما برای درک قفس سیاست در شرق میانه و آتش جنگ اسراییل و فلسطین که میلهها ی آهنی قفس را در هفتادوپنج سال گذشته داغ کرده است و ما را و رفتار ما را با شامپانزهها بسیار همانند، همین چند مورد بس است.
برا ی آنکه در ماز Maze سیاست توسعهنایافته گرفتار نشویم و به آسانی در دام جنگ نیفتیم، هیچ راه آسان و پیشینی وجود ندارد. همه چیز به سیاست و داوریها ی پسینی ما باز میگردد. اگر در نوامبر آینده ایرانیآمریکاییها و اگر در هر فرصتی که دست میدهد ما در انتخابها ی خود دقیقتر و عمیقتر رفتار کنیم، جهانی انسانیتر خواهیم داشت.(۶)
جهانیها ی جدید ادامه ی رویاها ی ما در پهنه ی سیاست هستند. جهانها ی جدید برآمد دریافتها ی ما از جنگ، بنیادها ی آن و راهها ی گذار از آنها است. جهانها ی جدید ادامه تصور ما از شهر و مناسبات شهرنشینی در شهرجهانها ی درراه است. جهانها ی جدید، در گرو انسانها ی جدید و ارجشناسیها ی جدید ایستادهاند. انسانهایی که ترسها و هراسها ی خود را و دیگری را میشناسد و رعایت میکند. ارجشناسیهایی که از جهان بیخبری Veil of ignorance آمدهاند؛ و جهانهایی که به سازوگارها ی بازخوردی و همایستاری پیوند خودهاند که با صلح ومناسبات آن تراز میشوند.
پانویس
۱- سرنام، ویراست پیشنویس گفتاری است که در تالار کلابهاس و اطاق «گفتمانملی برای ایرانیان» ۱۴ اکتبر، ساعت ۱ به وقت شرق آمریکا به شنوندهگان پیشکش شده است.
۲- ارادهگرایی یا آرمانگرایی است که
الف) ما را کنار لیکود یا کنار حماس میگذارد.
ب) ما را به استانداردها ی دوگانه میکشاند. (مردمانی که جمهوری اسلامی را به رعایت حقوق بشر و مناسبات جهانی دعوت میکنند، در نزاع اسراییل و فلسطین یک طرف را آشکارا و با توجیهاتی از این مناسبات بیرون میگذارند.
ج) در یک طرف فربودها ی سیاسی را از معادله بیرون میگذارد، و در طرف دیگر پیشنیازها ی یک صلح پایدار را.
د) منتقد و دشمن خامنهای را دوست نتانیاهو میکند.
ه) ما را (همانند علی خامنهای و بنیامین نتانیاهو) به هواداری گزینشی از صلح، مناسبات جهانی و حقوق بشری میکشاند.
بپندارید اگر توهم «اراده ی آزاد» کنار توهم «حقیقت یا فرابود» بنشیند، چه شود!
۳- نقض قوانین جنگ از هر طرف که باشد، محکوم است، اما در جنگ اسراییل و فلسطین حماس را باید برآمد رفتار اسراییل دید. در شرایط جدید ارادهگرایی و آرمانگرایی در طرف اسراییلی است که به ارادهگرایی و آرمانگرایی در طرف دیگر انرژی و زور میدهد.
۴- گراهام (گرم) تی. الیسون استاد روابط بینالملل در هاروارد با پیشگذاشتن «دام توسیدید» در سال ۲۰۱۷ دریافت ما از جنگ و اجتنابناپذیری آن را میان قدرتها ی آینده را دگرگون داده است. او به طور نمونه میگوید برخورد میان آمریکا (قدرت جهانی موجود) و چین (قدرت جهانی نوپدید) در جهان آینده اجتنابناپذیر است.
این ایده همان ایده ی ژنرال و مورخ معروف آتن توسیدید (۴۰۰- ۴۶۰ قم) است؛ کسی که پدر تاریخ شناخته میشود و هزاران سال پیش در تاریخ جنگ پلوپونزی برخورد میان آتنیها و اسپارتها را اجتنابناپذیر دیده بود؛ استدلال او بسیار ساده اما مهم بود. او میگفت اسپارتها از قدرتگیری و نیرومندی آتنیها بیمناک هستند، و این به جنگ خواهد رسید.
اهمیت چنین دریافتی آن است که رخدادها را آنچنان که امروز بر پایه ی عوامل و بنارها ی امنیتی و پیآمدها ی آنها ارزیابی میکنند، توضیح میدهد. در تحلیلها ی او نقشی برای خدایان، امیدها، رویاها، ایمانها و تصورها ی اطراف داستان دیده نمیشود.
۵- مدنیت همچنان که فروید تاکید میکند، تا حد بسیاری برآمد سرکوب است؛ و عجیب نیست اگر آنکه از هرم قدرت و داوری بالا میرود، به نسبتی که از ترس و سرکوب رها میشود، از مدنیت و آدمیت هم فاصله میگیرد. این فاصلهها در شرایط جنگی که سایه ی ترس بلند و سنگین میشود، بسیار بیشتر خواهد شد.
۶- در جنگ و پهنه ی سیاست اگر بتوان جایی برای اخلاق باز کرد، باید پذیرفت کسانی که دستبالا را دارند، باید بارها ی سنگینتری را بردارند.
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…
۱. بدیهی است که میتوان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…
دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سالهای آمریکا و جهان، پس از سالها تلاش و پایداری…
بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بنبست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…