بیبیسی فارسی درهفته دوم حمله اسرائیل به غزه با یوال نوح حراری که از او به عنوان مورخ، نظریهپرداز وفیلسوف یاد میشود، مصاحبهای داشته است. حراری تالیفات ارزنده ای دارد که بهویژه میتوان به سه گانه پرفروش او با عناوین انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر، انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده و ۲۱ درس برای قرن ۲۱ که به ترتیب در سال های ۲۰۱۱، ۲۰۱۵ و ۲۰۱۸ منتشرشد، اشاره نمود. این کتب مورد ستایش شخصیت هایی چون بیل گیتس و باراک اوباما قرار گرفت. یادداشت حاضر به نقد زوایایی از نظرات حراری در مصاحبه با فرناز قاضیزاده در بیبیسی فارسی میپردازد. (۱) به منظور تسهیل و اجتناب از تطویل، مضامین سخنان حراری به عناوینی چند به شرح ذیل تقسیم می شود:
۱. کاشتن نهال نفرت توسط تروریستهای حماس
حراری در همان آغاز ضمن توصیف کردن حمله حماس به عنوان شوکی بزرگ، مظلومنمایی نموده، عنوان میکند: “عمو و زن عمو بسیار مسن من از ترس تروریست های حماس چندین ساعت درخانه شان پنهان شدند. .. وقتل عام همسایه ها توسط تروریست ها به منظور کاشتن تخم نفرت صورت گرفته است.” سپس در پاسخ پرسش مجری مبنی بر امکان صلح میگوید: ” هنوز زود است به صلح فکر کرد.” صرفنظر از تینکه حراری ابا داشته عنوان کند که اساسا در طول تاریخ تخم تنفر را ابتدا صهیونیست ها علیه اعراب و فلسطین کاشتند و سپس نهال نفرت به درخت دشمنی بین انان تبدیل شد. امکان صلح را در جنگ اخیر انکار می کند و خواسته یا ناخواسته همان سخنانی را سر میدهد که دنیای غرب دوست اسرائیل در مخالفت با هرگونه آتش بسی مطرح می کند تا هر گونه روزنه ای برای آشتی به بهانه تروریست بودن حماس بسته شود.
۲. تحریک ایران درحمله حماس
حراری در پاسخ به پرسش مجری بی بی سی مبنی بر اینکه آیا هیچ نهاد بین المللی این قدرت را دارد تا حماس را مجبور به آزادی گروگان ها کند، می گوید: ” یکی از دلایل این حمله (با تحریک ایران) نزدیکی اسرائیل و عربستان برای صلح بود.” با طرح این موضوع این نظریه پرداز مدعی مخالفت با سیاست های بنیامین نتانیاهو، اساسا زیرکانه القاء می نماید که ایران مسئول همه جنایات حماس از جمله گروگانگیری است. این درحالی است که اگرچه حماس رابطه خوبی با جمهوری اسلامی دارد، اما اولا گروهی کاملا مستقل سنی مذهب است که حتی رهبران ان در مقطع پس از بهار عربی با حکومت ایران شدیدا زاویه پیدا کردند تا به آنجا که دفترشان را در تهران تعطیل نمودند. ثانیا این ادعا به همان اندازه می تواند بستر منطقی داشته باشد که گفته شود، روسیه برای نجات ازمنجلاب جنگ اوکراین مشوق حمله توفنده حماس به اسرائیل بوده است. به ویژه وقتی اکنون جهان شاهد آن است که نه تنها تمرکزها از جنگ اوکراین برداشته شد، بلکه بایدن حتی قادر نبود تا بودجه مختلط کمک همزمان نظامی به اسرائیل و اوکراین را در کنگره امریکا تصویب کند. این خود یک پیروزی بزرگ برای کرملین محسوب می شود، اگرچه لزوما به مفهوم تایید این فرضیه که حمله حماس به تشویق روسیه صورت گرفته؛ نمی باشد. ثالثا اساسا تاکید پرسش مجری برنامه آن بود که کدام نهاد بین المللی قادربه آزادی گروگان هاست، به عنوان مثال سازمان ملل یا یک بنیاد بین المللی حقوق بشری متنفذ. درحالی که ایران یک کشور است نه یک نهاد اما ازآنجایی که حراری به هربهانه می کوشد که پای ایران را به میان کشد، چنین ادعایی را مطرح می کند.
۳. حماس مذهبی تندور
حراری پس از تاکید بر تروریست بودن، سپس درباره تندور بودن حماس می کوید: “حماس ذره ای به درد و رنج فلسطینی ها و مردم اسرائیل اهمیت نمی دهد، چون (گروهی) مذهبی تندروست و تنها به خوشبختی ابدی بعد از مرگ می اندیشد.” صرفنظر از اینکه منطق حرکت حماس چیست، پرسش اصلی از فیلسوفی که نظریات انسان خردمند وخداگونه را اساس آثار اصلی خود قرارداد است، این می باشد که آیا اسرائیلی ها و به ویژه طیف مذهبی آنها تندرو نیستند؟ صرفنظر از اینکه صهیونسیم چیزی جزیک جنبش سیاسی و ملی گرای یهودی افراطی نیست، فرقه ای از آن که به صهیونیسم مذهبی شناخته می شود، تندروتر و خطرناک تر از سازمان هایی چون حماس می باشد. حتی یک فرد عادی نه یک نظریهپرداز به خوبی اشراف دارد که مشکل اسرائیلی ها تنها صهیونیست های افراطی چون نتانیاهو نخست وزیرنیست، بلکه ایدئولوژی صهیونیسم مذهبی است که دولتمردانی چون ایتاماربنگویر وزیر امنیت داخلی، یا همان وزیر کشور کابینه اسرائیل بدان تعلق دارند. حراری هم چنین باید واقف باشد که دوست صمیمی همین وزیر کشور نتانیاهو قاتل اسحاق رابین در سال ۱۹۹۵ بود که طرح صلح در برابر زمین او زمین لرزه ای ایجاد کرد که اولین قربانی اش خود او بود! ترور او جاده صافکن سیاست صهیونیست ها شد تا دهه ها به دنبال آرزویشان مبنی برساختن سرزمین بی ملت برای مردمی که بی سرزمین بوده اند، باشند. تفکری که گسترش بی رویه شهرک نشینی را با زیرپاگذاشتن قطعنامه ها ی سازمان ملل توجیه کرد و قفس غزه را که بزرگترین زندان سر باز جهان است کوچکترمی کند. درسایه چنین سیاستی باید قضاوت نمود که تنها حماس مذهبی تندروست یا صهیونیست ها بویژه فرقه مذهبی افراطی آنها.
۴. صلح درسایه خلع سلاح حماس
حراری در ادامه گفتگو مدعی می شود که صلح تنها زمانی ممکن است که حماس خلع سلاح شود. این درحالی است که کارشناسان بیطرف برآن باورند مادامیکه اسرائیل ملزم به اجرای قطعنامههای سازمان ملل برای تشکیل دو دولت و توقف شهرکسازی نشود، سخن صلح خیالی بیش نیست. اگرچه این نظر ناقض آن نیست که یکی از شرایط متعاقب این امر بر زمین گذاشتن سلاح توسط حماس می باشد.
۵. تحقیر تظاهرات لندن
در بخشی دیگر از سخنانش حراری در پاسخ این پرسش که تظاهرات عظیم لندن برای غزه را چگونه می بیند، مدعی می شود که “بسیاری ازشرکت کنندگان در راه پیمائی، متولدین فلسطین بوده اند، یا کسانی که درغزه بستگانی دارند.” این سخن ازطرف کسی که فیلسوف معاصرخوانده می شود به همان اندازه مضحک و یا مغرضانه می باشد که گفته شود، در اجتماع عظیم یهودیان در اعتراض به نسل کشی در غزه نیز جمعی از فلسطینی ها نفوذ کرده بودند!
۶. سمت وسوی تبعیض نژادی حکومت اسرائیل
واپسین سخن آنکه، نوح حراری به واسطه حضور اخیرش در لندن، همچنین مصاحبه ای با استیون ساکر، مجری معروف بی بی سی، داشت. (۲) او در این برنامه در نقش یک متفکر برجسته ضد نتانیاهو وقتی ادعا کرد که دولت اسرائیل تدریجا به سمت آپارتاید میل می کند، با این طعنه مجری مواجه شد که: “یعنی حکومت اسرائیل تاکنون برمبنای تبعیض نژادی نبوده است!؟
شلوموزند استاد برجسته تاریخ در دانشگاه تل آویو تنها پس از تالیف کتاب ارزنده “اختراع قوم یهود” (۳) در سال ۲۰۰۸ که درآن به نظام آپارتاید اسرائیلی که حتی در بین خود یهودیان اعمال می شود، اشاره کرد، به عنوان یک شهروند اسرائیلی ناگزیر به تبعید خود خواسته از کشورش شد. اثر نقادانه زند که صهیونیست ها را به وحشت انداخت، در چهار ماه اول انتشارش به پرفروش ترین کتاب در اسرائیل تبدیل شد. برخوردی که سلطه صهیونیسم برای انزوای او داشت در مقایسه با استقبالی که از یوال نوح حراری که خود را منتقد بنیامین نتانیاهو می داند، می تواند ما را به درک مواضع حراری در گفتگویش با بی بی سی رهنمون کند.
مراجع:
۱) مصاحبه ۲۰ اکتبرفرنازقاضی زاده با یوال نوح حراری، https://www.youtube.com/watch?v=NvjNPn2_yh0
۲) مصاحبه ۱۴ اکتبرنوح حراری با استیون ساکردربی بی سی https://www.youtube.com/watch?v=SpIIjzS2BIo
۳) اختراع قوم یهود ترجمه احمد علیقلیان، ۲۰۰۸ (The invention of Jewish people, Shlomo Snad
9 پاسخ
ما در جهانی نیهیلیستیک زندگی می کنیم که بر مبنای رئالیسم سیاسی اداره می شود، یعنی جهانی که در آن:
الف: ایران به خاطر اتهام اقدام به تولید سلاح اتمی تحت تحریم های بین المللی قرار می گیرد، ولی کشورهای هند و پاکستان که زمانی خود به خاطر اقدام به تولید سلاح های اتمی مورد تحریم بودند، و اکنون مجهز به سلاح اتمی هستند، در تحریم ایران به خاطر اتهام اقدام به تولید سلاح اتمی مشارکت دارند و خود را به اعمال آن تحریمها متعهد می دانند،
ب: کشور آلمان که توجیه اصلی ایجاد اسرائیل را با پروژه هولوکاست فراهم کرد، و کشورهای مجاورش را غصب نمود، ذره ای هم از خاک خود را به عنوان تنبیه از دست نداد، و بریتانیا و بقیه متفقین، به جای اینکه بخشی از آلمان را جدا و به یهودیان آواره به عنوان غرامت واگذار کنند، فلسطین را به عنوان غرامت هولوکاست به یهودیان اعطا کردند.
اما نکته مهم در اینجاست که چنین نیهیلیسمی یک الزام و ضرورت زندگی در جهان انسانیست، و تمام تجربه تاریخ بشر نشان می دهد که بدون این گرایش نیهیلیستی و بدون رئالیسم سیاسی که از این نگرش نیهیلیستی بر می خیزد، هیچ کشوری قادر به تداوم حیات نخواهد بود.
روشنفکران و نویسندگانی که تصور می کنند می توان بقای کشورها و ملتها را به ایده آلها حواله کرد و انسان را به معقولیتی ارتقا داد که بتواند بر مبنای ایده آلهای ذهنی و به دور از رئالیسم سیاسی، زیست جمعی داشته باشد، کافیست در نظر داشته باشند که حتی در کشورهایی مانند نروژ و سوئد که به عنوان پیشتازان تحقق ایده آلهای بشری در جهان فعلی تلقی می شوند، هنوز جامعه انسانی به مرتبه ای نرسیده که در آن نیازی نباشد که دزدی به عنوان یک جرم تلقی گردد، و هرگز در تاریخ بشر ثبت نشده که جمعیتی از انسانها وجود داشته اند که در آنها دزدی به عنوان جرم تلقی نمی شده است، چرا که همه در همه جا می دانستند و اکنون هم می دانند که نمی توان صرفاً به ایده آلها متکی بود و بر مبنایش جامعه ای بنا کرد که بتواند بقا داشته باشد
با عنایت به اینکه اسرائیل از سوی اکثریت کشورها به رسمیت شناخته شده است و دیگر به نظر نمی رسد که بتوان سرزمین های غصب شده از فلسطینیان را به بازماندگان آنها بازگرداند، و از آن سو هم اسرائیل به غصب بقیه سرزمین در غزه و کرانه غربی چشم دارد، رویکرد صحیح و تواماً فوری و مستمر چنین است که:
یک: یک روز به عنوان روز جهانی فلسطین نامگذاری شود به جهت اهداف زیر:
الف: به یاد آوردن غصب زمین ها توسط یهودیان در سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷، و بازگویی علنی مجدد این غصب ها، به جهت عدم فراموشی آنها و از یاد نرفتن ماهیت اشغالگری اسرائیل، و پیشگیری از اینکه اسرائیل به عنوان کشوری عادی در اذهان مردمان تبدیل و تاریخ واقعی اش فراموش شود،
ب: لعن و نفرین کردن دولتهای قرن نوزده و بیست آلمان و فرانسه که در یهودی ستیزی سیستماتیک و منجر به هولوکاست که انگیزه تشکیل اسرائیل بود، نقشی اصلی داشتند،
ج: لعن و نفرین دولتهای قرن نوزده و بیست بریتانیا که ایده تشکیل اسرائیل را تقویت و متحقق کردند،
د: مطالبه غرامت ابدی از آلمان و فرانسه و انگلستان به جهت وارد آوردن خسارت ابدی آوارگی ابدی فلسطینیان،
ه: مطالبه غرامت ابدی از اسرائیل برای بازماندگان فلسطینیان آواره،
دو: با توجه به اینکه جمعیت اسرائیل در حال رشد است و رشد تکنیکی و اقتصادی اش منجر به نیاز به زمین های بیشتر می شود و به تجربه نیز دریافته که با زور و غصب و کشتار می توان زمین های بیشتری هم بعلید، و از به کار بردن سلاح اتمی به عنوان آخرین تهدید استفاده می کند، و لذا زمین های کشورهای مجاور لبنان و سوریه و اردن و مصر هم در خطر بلعیده شدن تدریجی توسط اسرائیل هستند، باید اسرائیل وادار به پایبندی به منع نگهداری و تولید سلاح کشتار جمعی بشود، و در صورت عدم تمکین، مشمول همان تحریمهای بین المللی شود که ایران را به خاطر ادعای اقدام به تولید سلاح اتمی به آنها دچار کرده اند،
سه: اسرائیل باید همان نقشی را ایفا کند که آلمان و ژاپن از سالهای مابعد جنگ دوم جهانی ایفا می کنند، یعنی:
الف: تبدیل شدن به انسان هایی که به خاطر خوی تجاوز بین المللی باید از لحاظ نظامی محدود شوند و فقط باید نقش اقتصادی و صنعتی داشته باشند و بیشتر از همه جهانیان کار کنند و نیروی آنها آنقدر مصروف اقتصاد و صنعت بشود که فرصتی برای بازیابی مجدد خوی تجاوز بین المللی پیدا نکنند، تا بدینگونه زمینهای کشورهای مجاورشان از این خوی تجاوز آنها در امان باشند،
ب: درست به همانگونه که آلمان و ژاپن مجبورند که همواره برای تجاوزها و کشتارها و جنایات بیشمار خود در جنگ دوم جهانی شرمنده باشند و هر ساله عذرخواهی کنند و انواع کتابها در تقبیح آنها نگاشته شده و در تاریخ به عنوان کشورهایی که بزرگترین ننگ ها را از آن خود کردند، شناخته شده اند، اسرائیل هم باید وضعیت مشابهی پیدا کند و از حالت افتخار و سرافرازی فعلی که دارد، به حالت شرمندگی دائمی و عذرخواهی سالانه درآید و در تاریخ به عنوان کشوری همسان آلمان و ژاپن که ننگی ابدی را خریدار شده، ثبت و شناخته شود
اکنون که اسرائیل به همت یهودی ستیزی قرن نوزده و بیست آلمانی و فرانسوی و اسرائیل سازی قرن نوزده و بیست بریتانیایی پا به عرصه وجود نهاده و به عنوان کشوری معتبر از سوی قدرتهای بزرگ جهانی شناخته شده است، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، پیشگیری از ساخته شدن اسرائیلی دیگر در فلسطینی دیگر از جهان به توسط قدرتهای بزرگ دیگر است، و لذا الزامی ترین کاری که باید از سوی مردمان طالب عدالت و محکوم کننده خشونت در سراسر جهان در جهت پیشگیری از تکرار اسرائیل سازی مجدد در فلسطینی دیگر صورت بگیرد، برپایی تظاهرات گسترده سالانه با دو مطالبه یا شعار اصلی زیر است:
یک: یادآوری جنایات و خطاهای بزرگ دولتهای پیشین آلمان و فرانسه در یهودی ستیزی سیستماتیک، و دولتهای پیشین بریتانیا در تشکیل و تثبیت دولت اسرائیل در زمینهای غصب شده، و اعلام انزجار از آن دولتهای پیشین،
دو: مطالبه پرداخت غرامتی ابدی از سوی دولتهای فعلی این سه کشور به بازماندگان فلسطینیان آواره شده، به شکل تقبل هزینه های زندگی آنها، نسل در اندر نسل
هر بار که حمله ای به اسرائیل برای باز پس گیری زمینهای غصب شده توسط اسرائیل صورت می گیرد، اسرائیل بخشی دیگر از زمینهای غصب نشده را هم غصب می کند و می بلعد. دیگر چیز چندانی از فلسطین برای بلعیده شدن باقی نمانده و بعید نیست که به زودی همه سرزمین فلسطین به تصرف اسرائیل دربیاید.
از سوی دیگر، اسرائیل به قدرت بزرگ اقتصادی و علمی در دنیا تبدیل شده و روابط تجاری بزرگی با دنیا دارد و بخشی از اقتصاد جهانی سرمایه داری را تشکیل می دهد، به نحوی که حتی بسیاری از بازماندگان فلسطینیان ساکن غزه که از بیکاری و بی پولی عاجز شده اند، برای انجام کارهایی که اسرائیلیان دون شان خود می دانند، ملتمس عنایات اسرائیل برای اذن دخول به جهت تقبل آن کارها در ازای پول و امکانات هستند.
حال سوال اینجاست که اکنون که همه چرخها با چرخ وجود و تثبیت اسرائیل همنوا شده و دیگر برای جهان سرمایه داری به صرفه نیست که اسرائیلی در کار نباشد یا در کار باشد و از آنچه که اکنون هست، ضعیف تر باشد، پس آیا واقعاً در مناقشه غزه و اسرائیل می توان حق را به غزه داد؟ آیا روشنفکرانی که از مظالم اسرائیل شکوه دارند و فریاد مصیبت و عزا سر می دهند، قلباً مایل به تضعیف اسرائیل به عنوان چرخی مهم از ماشین اقتصاد جهانی هستند، یا صرفاً خواستار توقف کشتارها و بلعیده شدن بی خشونت و بی کشتار بخش اندک باقی مانده از فلسطین به توسط اسرائیل هستند؟ آیا واقعاً برای جهان سرمایه داری بهتر نیست که غزه و کرانه غربی هم توسط اسرائیل بلعیده شود تا زمینهای بیشتری در اختیار اسرائیل باشد تا بتواند اقتصادی بزرگ تر و تکنیکی بهینه تر به جهان عرضه کند و کارهایی را که دون شان یهودیان اصیل می پندارد، به خیل بیکاران و مستاصلان غزه و کرانه باختری واگذار کند؟ و آیا به این روش، مشکلات هر دو طرف مناقشه حل نخواهد شد؟
اگر جمعیت های عظیمی که در سرتاسر جهان به تظاهرات گسترده علیه حملات متقابل اسرائیل به غزه اقدام می کنند، بلعیده شدن بی خشونت و بی کشتار بخش باقیمانده فلسطین به توسط اسرائیل و گسترش اقتصاد و اشتغال و تکنیک حاصل از دست یابی اسرائیل به زمین های بیشتر را نمی خواهند، پس مطالبه آنها چیست؟ آیا مطالبه آنها تقسیم برابر زمین ها مابین اسرائیل و فلسطین است؟ آیا مطالبه آنها برگشت تاریخ به عقب و محو شدن دولت اسرائیل و بازگشت فلسطینیان آواره شده به زمینهاییست که وارث خونی آنها محسوب می شوند؟
چگونه می توان این وجه نیهیلیستیک جهان کنونی را توجیه کرد که شهروندان آلمانی و فرانسوی و بریتانیایی که فرزندان بانیان و طراحان و مجریان تشکیل و تثبیت اسرائیل هستند، به جای اینکه پدران خود را در تظاهراتی که علیه اسرائیل بر پا می کنند، بابت تحمیل یهودیان به فلسطین و آوارگی فلسطینیان لعن و نفرین کنند، و به جای اینکه هر ساله بابت این خطای عظیم پدرانشان عذر بخواهند و ابراز شرمندگی و ندامت کنند، خواستار توقف خشونتها و کشتارهای اسرائیلیانی هستند که پدرانشان به آنها وجود و انگیزه تشکیل و تثبیت و گسترش داده اند؟
آلمان در ده های اخیر با رشد منفی جمعیت بومی خود مواجه بوده و آلمانی ها حاضر به تقبل مشاغلی که سطح پایین پنداشته می شود، نبودند، و لذا چاره را در پذیرش خیل عظیم مهاجران گزینش شده دیدند تا به رتق و فتق این امور سطح پایین تلقی شده مشغول شوند، و احتمالاً وضعیت فعلی به جایی رسیده که درصد بزرگی از آلمانی های بومی، حداقل یک خارجی در لیست بستگان نزدیک خود دارند.
احتمالاً، وضعیت مشابهی در سالهای آتی در اسرائیل به وجود خواهد آمد، و اسرائیل خواهد کوشید تا بخش باقیمانده از فلسطینیان بیرون از خود را برای اداره اموری که دون شان اسرائیلیان اصیل می پندارد، جذب خود کند. اما از آنجا که ایدوئولوژی نژاد برتر یهودی را پرورش می دهد، بر خلاف آلمان، فلسطینیان جذب شونده را همواره در وضعیتی درجه دو یا سه نگاه خواهد داشت و لذا نوعی برده داری کلاسیک را احیا خواهد کرد.
روشنفکرانی که تصور می کنند نیروی قلم و گفتارشان می تواند رئالیسم سیاسی اسرائیل را که از تصرف قهری زمین ها گذشته و اکنون در مراحل آخرش قصد ایجاد و تثبیت برده داری آشکار کلاسیک را دارد، وادار به عقب نشینی کند، لازم است به جای تمرکز بر محکومیت نظری اسرائیل، راهکارهای عملی غیر خشونت آمیز مقابله با این رئالیسم آشکار و بی رحم را کشف و تببین کنند، و چنین راهکارهایی دامنه وسیعی دارد، از جمله تبیین نحوه هایی که در آنها، مثلاً حتی یک خرید کوچک شهروند آلمانی، کمکی به تثبیت و تقویت بیشتر اسرائیل می کند، یعنی تثبیت و تقویتی که شهروند آلمانی از زنجیره پیچیده آن آگاه نیست.
ضمناً چگونه است که روشنفکرانی که مدعی محکومیت نظری اسرائیل هستند، بنیانگذاران ابتدایی اسرائیل را از یاد برده اند و هرگز یادی از دولتهای آلمان و فرانسه و انگلیس که انگیزه دهندگان و بانیان اصلی تشکیل و تثبیت دولت اسرائیل بودند، نمی کنند؟ چرا آلمانی ها غرامت های سنگینی به یهودیان مدعی خسارت هولوکاست که غاصب زمینهای فلسطین بودند، پرداخت کردند، ولی غرامت بسیار سنگین تر خسارت ابدی از دست رفتن همیشگی زمین ها را به فلسطینیان گذشته پرداخت نکردند و به فلسطینیان فعلی پرداخت نمی کنند؟ و چرا اکنون هزینه های زندگی فلسطینیانی را که مسبب آوارگی ابدیشان شدند، بر عهده نمی گیرند؟ چرا فلسطینیان را در اولویت اول و آخر مهاجران داوطلب مهاجرات به آلمان قرار نمی دهند تا اندکی از خسارتی ابدی را که به وجود آورده بودند، جبران کنند؟
چرا روشنفکران آلمانی و فرانسوی و بریتانیایی، تشویق به برگزاری تظاهراتی برای تحت فشار قرار دادن دولتهای آلمان و فرانسه و انگلیس برای اعتراف صریح به اشتباه عظیم خود در دادن انگیزه یا طراحی و تشکیل دولت اسرائیل نمی کنند و چرا از آن دولتها مطالبه غرامت خسارت ابدی آوارگی فلسطینیان را نمی کنند؟
یک نکته را که منتقدان و مخالفان اسرائیل، ازجمله نویسنده مقاله، همواره نادیده می گیرند این است که این فلسطینی ها و دیگر کشورهای عربی بودند که طرح تقسیم سازمان ملل در ۱۹۴۷ را که سرزمین تحت قیمومت بریتانیای فلسطین را بطور مساوی بین فلسطینی های عرب و یهودیان نقسیم کرد، برنتافتند و پس از اعلام استقلال اسرائیل در ۱۹۴۸ به یهودیان حمله کردند و در نهایت شگفتی شکست خوردند و نیمی از سرزمین تعلق گرفته به فلسطینی ها را نیز از دست دادند. حال آن ها می گویند که اسرائیل باید طبق قطعنامه های سازمان ملل به پشت مرزهای پیش از جنگ ۱۹۶۷ بازگردد تا صلح دائمی برقرار شود. این یعنی به نیمی از سهم اولیه فلسطین هم رضایت داده اند. پرسش از اعراب و فلسطینی ها این است که، شما که قطعنامه ۱۸۱ معروف به قرارداد تقسیم را نپذیرفتید و جنگ را آغاز کردید، چگونه اکنون طرفدار قطعنامه های سازمان ملل شده اید؟ لازم به یادآوریست که اسرائیل به رهبری باراک در سال ۲۰۰۰ عقب نشینی به پشت مرزهای ۱۹۶۷ را پذیرفت ولی با بازگشت آوارگان فلسطینی ساکن در دیگر کشورهای عرب مخالفت کرد، چون جا و زمینی برای اسکان آن ها وجود نداشت-و ندارد. عرفات این را نپذیرفت و شوربختی فلسطینی ها ادامه پیدا کرد.
بکوشیم تاریخ را بیطرفانه و بدون پیشداوری بخوانیم.
بر چه مبنایی در سال ۱۹۴۷ آن سرزمین را به طور مساوی مابین فلسطینیان و اسرائیلیان تقسیم کردند؟ آیا واقعاً یهودیان نیمی از کل زمینهای آن سرزمین را با پول خود و با رضایت فروشنده زمینها خریداری کرده بودند تا به نحو عادلانه بتوان نیمی از کل سرزمین را به یهودیان بخشید؟ یا اینکه سهم خیلی کمتری خریداری شده بود و بقیه آن نیمه از سرزمین را با غصب و زور به یهودیان اختصاص داده بودند؟
وقتی زمینهای خریداری نشده توسط یهود هم توسط یهود از فلسطینی غصب و در سال ۱۹۴۸ استقلال کشور غاصبان اعلام شد، آن فلسطینی چاره ای جز این نداشت که راه جنگ را در پیش بگیرد تا آخرین شانس خود برای باز پس گرفتن زمینهای خریداری نشده توسط یهود را امتحان کند تا آنگونه نشود که در تاریخ به عنوان ملتی جبون و خوار شده که حتی جنگ و جدالی هم برای دفاع از خاک و زمین اش نکرد، شناخته شود.
مگر همان بریتانیا برای دفاع از خاکش در جنگ دوم جهانی دست به کشتار و جنگ علیه آلمان نازی نزد؟ پس چگونه انتظار باید داشت که فلسطینی برای پس گرفتن زمین خریداری نشده اش جنگ نکند؟
ضمناً اسرائیل با کدام مستمسک قانونی، پس از دفع حملات اعراب به جهت باز پس گرفتن زمینهای غصب شده، نیمی دیگر از سهمیه تعلق گرفته به فلسطینی را غصب کرد؟ اگر مجازات جنگ برای باز پس گرفتن زمین غصب شده، غصب زمین های بیشتر توسط غصب کننده قبلیست، پس چرا پس از جنگ دوم جهانی، علاوه بر زمینهای غصب شده قبلی از لهستان و سایر ملل اروپایی، زمینهای غصب شده بیشتری به آلمان غصب کننده واگذار نشد؟
آیا قابل پذیرش بود که اسرائیل در سال ۲۰۰۰ اعلام کند که از آنجا که زمین های غصبی را به یهودیان تازه واردی از ملل خارجی واگذار کرده، دیگر زمین کافی برای اسکان فلسطینی آواره ندارد؟
این درست هست که فلسطینی ها و کشور های عربی همسایه مخالف طرح تقسیم سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ بودند، ولی این رو باید در نظر گرفت که آن زمان فلسطینی ها دو سوم جمعیت کشور رو تشکیل میدادند، و تازه اکثریت یهودیان به تازگی از اروپا به سرزمین فلسطین مهاجرت کرده بودند و در واقع اکثریتشان خارجی بودند، و در مجموع صاحب زیر ۶٪ زمین ها بودند. با این وجود طرح تقسیم سازمان ملل تقریبا ۵۶ ٪ از سرزمین رو به کشور اسرائیل میداد، که خوب طبیعی هست که فلسطینی ها با تقسیم کشور به این شکل با قومی اکثرا مهاجر، و آن هم به دستور بیگانگان و نه رای مردم خود آن سرزمین مخالف بودند.
نکته دوم اینکه این فلسطینی ها و کشور های اعراب همسایه نبودند که جنگ را شروع کردند. شروع مشکل از آنجا بود که بنیانگذاران ایدئولوژی صهیونیسم از همان زمان پیدایشش این ایدئولوژی در اواخر قرن ۱۹ میلادی در اروپا به فکر پاکسازی قومی و حذف اعراب از سرزمین فلسطین بودند، و در نتیجه صهیونیستها ماهها قبل از خروج نیروهای بریتانیا از فلسطین و اعلام رسمی موجودیت کشور اسرائیل به طور از قبل برنامه ریزی شده (و طبق “نقشه دالت”) شروع به کشتار جمعی، ترور و اخراج اعراب، و نابود کردن روستاهایشان کردند و در واقع جنگ را شروع کردند، و تازه بعد از این اتفاقات و خروج نیروهای بریتانیا از سرزمین فلسطین بود که ارتش های کشورهای اعراب همسایه وارد فلسطین شدند و چون اصلا آمدگی درگیری رو نداشتند و تعداد سربازانشان کم بود و اسلحه مناسب نداشتند (و بدلیل روابط پنهانی و تبانی پادشاه اردن با یهودیان مبنی بر تقسیم سرزمین فلسطین بین خودشان) شکست خوردند. و سازمان ملل در سال ۱۹۴۸ قطعنامه مبنی بر حق بازگشتن آوارگان فلسطینی به سرزمینشان صادر کرد که البته اسرائیل نپذیرفت و تا کنون نپذیرفته، به این دلیل که ایدئولوژی صهیونیسم اساسش بر این هست که قسمت هر چه بیشتر از سرزمین فلسطین را، با میزان هر چه کمتر مردم فلسطین در آن میخواهید.
به همه خواندن کتاب “پاکسازی قومی فلسطین” که توسط مورخ اسرائیلی “ایلان پاپه” نوشته شده رو پیشنهاد میکنم.
اولا طرح تقسیم فلسطین در سازمان ملل ۲ بار رای نیاورد و در رای گیری سوم با فشار شدید امریکا به کشورهای مخالف و تهدید انها رای اورد. دلیل پشتیبانی امریکا از این طرح هم نفوذ بسیار زیاد ابر ثروتمندان یهودی روی سیاستمداران امریکایی بود. دوما سازمان ملل چه کاره است که رای به تقسیم کشور یا سرزمینی که متعلق به ساکنان اون سرزمینه رای بده؟ اگر سازمان ملل یک روزی رای به تقسیم ایران بده، شما قبول میکنید؟ سوما نوشتی حا برای اوارگان فلسطینی برای بازگشتشون وحود نداشت و نداره! این حرف منطقیه؟ چطور جا برای مهاجران یهودی اروپایی و امریکایی وجود داشت وداردولی برای صاحبان اصلی فلسطین وحود نداره؟ تنها راه حل اختلاف فلسطین و اسراییل فرو نشاندن تند روهای دو طرف و احقاق حقوق انسانی فلسطینی ها ست
دیدگاهها بستهاند.