آسیب‌شناسیِ تفکر بینامتنی؛ نقدی بر تفکر و مواضع بیژن عبدالکریمی!

هادی حکیم شفایی

چندی است که آثار، مصاحبه‌ها و اظهارنظرهای دکتر بیژن عبدالکریمی در حیطه فلسفه و سیاست را پیگیری می کنم. اولین آشنایی من با تفکرات و مواضع ایشان از طریق خواندن کتاب “شریعتی و تفکر آینده ما” صورت گرفت. پس از آن، مدتی است مصاحبه‌های مکرر ایشان در نقد روشن‌فکران، اپوزیسیون، معترضان، جنبش زن زندگی آزادی و حکومت ایران توجه من را جلب نموده است. به نظر می‌رسد عبدالکریمی معتقد به تفکر «آستانه‌ای» یا «بینامتنی» است. آستانه‌نشینی و تفکر بینامتنی و تلاش جهت برقراری دیالوگ میان دو طیف یا دو امر یا دو مفهوم متعارض یا به ظاهر متعارض، بسیار ارزشمند و ضروری ست. این شیوه تفکر، بی‌تردید میراث ارزشمند شریعتی و اندیشمندانی مانند او است اما موفقیت در این شیوه تفکر، نیازمند سه چیز است: ظرافت، شجاعت و عدالت.

به باور من، عبدالکریمی در تفکر بینامتنی خویش، آنجا که امر، امر فلسفی است تا حد زیادی موفق بوده است و توانسته است مخاطب خویش را به تفکر وادار سازد اما آنجا که امر، امر سیاسی است، به باور من، عبدالکریمی نتوانسته است بخش گسترده‌ای از مخاطبان خود را قانع سازد یا دست کم، به اندیشیدن سوق دهد چرا که در موضوعات سیاسی، به نظر می رسد او از ظرافت، شجاعت و عدالت کافی برای بیان مطالبِ دیالوگ ساز برخوردار نیست. اغلب، آنجا که او می‌خواهد از اپوزیسیون، روشنفکران، و جنبش زن زندگی آزادی انتقاد کند از ادبیاتی صریح و گاه تند استفاده می‌کند؛ مثلا می گوید “جوان معترضِ نادان ما”، “اپوزیسیون منحط ما”، “من روشنفکران را هرگز نمی بخشم که از اسرائیل حمایت کردند” و… اما آنجا که می‌خواهد از حکومت و نیروهای حامی آن انتقاد کند، این ادبیات، بسیار بسیار نرم و ملایم و محافظه‌کارانه می‌گردد و ظلمی که در این سالها بر مردم رفته است با کلمات ملایم، تلطیف می‌شود و این شائبه ایجاد می‌گردد که او از هزینه‌دادن می‌هراسد لذا ترجیح می‌دهد بیش از آنکه حکومت را مورد نقد قرار دهد، با ادبیات خود، جامعه مدنی و مخالفین حکومت را مورد انتقاد قرار داده و خواسته یا ناخواسته، پروژه‌ی «ناامیدسازی جامعه» را پیش ببرد!

سخن بر سر آن نیست که آیا جوان معترض ایرانی، مخالفین حکومت و روشنفکران باید نقد بشوند یا خیر، سخن بر سر آن نیست که آیا داوری های عبدالکریمی درست است یا خیر، سخن آن است که اغلب در امورات مرتبط با جامعه و سیاست، سخنان او عدالت در لحن و کلام را رعایت نمی‌کند و از ظرافت کافی برای جلب اعتماد طرفین متعارض برخوردار نیست.

سخنان او همانند یک مناظره میان گروه فرادستان با گروه فرودستان است که به گروه فرادستان زمان و مجالِ بیشتری برای سخن گفتن داده شده است تا اینکه فرودستان در دفاع از خویش شکست خورده به نظر آیند! و لذا به نظر می‌رسد او نمی‌تواند در موضوعات مرتبط با سیاست و جامعه، با بسیاری از مخاطبان خود رابطه گرفته و آنها را به اندیشیدن سوق دهد.

تفکر آستانه‌ای یا بینامتنی، شیوه تفکر دشواری است که نیازمند ظرافت، هنرمندی، شجاعت و عدالت در لحن و کلام است. مطلق‌گویی او و یکدست‌سازی‌های مفهومی او بویی از ظرافت‌های فنی نبرده است؛ روشنفکران، مخالفان، جوانان، معترضان و…. مفاهیمی هستند که جریانات رنگارنگی را نمایندگی می‌کنند لذا نمی‌توان برای این مفاهیم، احکام کلی صادر کرد. ظرافت فنی در پرداختن به مفاهیم و مصادیق، عدالت در لحن و کلام و شجاعت در بیان حقایق، برای گفتمان‌سازی بینامتنی ضروری است. تنها با وجود چنین شرایطی است که یک متفکر آستانه‌نشین خواهد توانست با مخاطبان متعارضِ خود، ارتباط حداکثری برقرار ساخته و راه میانه را به آنها نشان دهد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »