کانت یک سال پس از رسالۀ “در پاسخ به پرسش روشنگری چیست؟”[۱] به سال ۱۷۸۵ متنی با عنوانِ “تکیهگذاری برای متافیزیک اخلاق”[۲] منتشر کرد که در آن به صراحت به جماعتی که در متن “روشنگری” خود[۳] آنها را «خوداندیش/ Selbstdenkend» نامیده بود، حملۀ معرفتی کرد. نصّ ِ سخن فیلسوف چنین بود:
«فلسفۀ محض در هریک از اجزای خود، فرد مشخصی لازم دارد تا کُلِ داد و ستد تربیت یافتۀ او بهتر سرپا شود، تاهرگاه کسانی که عادت دارند امر تجربی و امر عقلی را به فراخور ذائقۀ Publicum مطابق هرنوع ذائقه ناشناخته بر خودشان مخلوط به فروش برسانند، که خود را خوداندیش میخوانند، اما دیگرانی را که صرفا” به امور جزءِ عقلی میپردازند، نوشخوارگَرِ خیالپرداز مینامند، به آنها هشدار داده شود که آن دو کار با یکدیگر تسهیل نمیشود و اینکه اگر در هر شیوه و عمل مشغول هستند، بسیار متمایزاند که حتّی شاید هرکدام استعداد خاصّی را بطلبد و اتصالِ آنها حتّی در یک شخص (خوداندیش) فقط قصّاب(مُثله کنندۀ اندیشه) تولید میکند.»[۴]
حال ویژگیهای این مُثلهکنندگان اندیشه و مُبدّل کنندگانِ فلسفه به نا-فلسفه(Unphilosophie) در نزد کانت و سپس هگل چیست؟
واژهای که هگل برای ابتذال استفاده میکند، «Plattheit»، علاوه بر معنای رایج، به معنای «مسطح ساختن» و به تعبیر ما «تسطیح» فلسفه است، که ناظر است هم بر سطحی ساختن آن و هم بر گِرد کردن گزندگیها و گرفتن زوایای تُند هر اندیشۀ اصیل و بزرگی در تاریخ فکر و اندیشه و آن را به قامت عقلِ سلیم دوختن، تا هدف اصلی آن که سهلالوصول ساختن منهای هر دشواری است، فلسفه برای تودهها به بهترین نحو در دسترس باشد.[۵]
«نا-فلسفه»(Unphilosophie) چیست؟ «نا-فلسفه» نوعی اعوجاج و ابتذال در مفاهیم اصیل فلسفه است، که در قالب گزاره های شبهفلسفی و گاهی فلسفی بیان می شود، و با یک سویگی قصد ورود و نفوذ به فلسفۀ اصیل را دارد. نخستین گرایش این جریان، فلسفه را به مثابۀ نظام عقاید فروکاستن. نافلسفه امورغیربدیهی را بدیهی فرض می کند و ناگزیر از فرض مقدّم آغاز می کند، فرض مقدّم میتواند هرچیزی باشد، آزادی، برابری، عدالت، حقوق بشر، سنّت. استفاده از تمثیل و تشبیه و استعاره و مثال آوردن از هروجود متناهی و تقسیمبندیهای مدرسی و دائمی. فلسفه و نا-فلسفه به این اعتبار همارز یکدیگر نیستند، یعنی در ساحتی مشترک عرضه نمیشوند. به همین دلیل امکان «مفاهمه»، مباحثه و رسیدن به «جمعبندی» میان آنها وجود ندارد.
در ادامه نا-فلسفه، مفاهیم را از مضمونِ فلسفی آن تهی میسازد و این مفاهیم اتمیزه هیچ بار تاریخ مفاهیمی را با خود حمل نمیکنند. مفاهیم در فضای روشنفکری در تعلیق به سر میبرند و دستبهدست میشوند، عین سوژهها. مباحث در این بین به بحث «اعتقادات شخصی» محوّل میشود و با نسبیگرایی مبتذل معرفتی، حاشیۀ امنی برای خود جستوجو میکند. پرداختن به بحثهای روانشناسی، مواعظ اخلاقی، معنویّت بازی و عرفانیات مبتذل هم از محصولات فرعی روشنفکری چه دینی و چه غیردینی بوده است.
با استمداد از یکی از تعبیراتِ هگل در مقالۀ هزلی که آورده است:« ترّهات ادبی اینان در فقدانِ ایدۀ راستین فلسف، صرفا به واسطۀ تنوّع آثار و تولیدات انبود، نوعی مرجعیّت تصنعی برای نمایندگان آنها دست و پا کرده بود، و این مرجعیّت با توجّه به اینکه در تولیدات انبوه ایشان، چقدر لایهبهلایه، قشر بدون مغز دیده میشود، باورنکردنیتر میشود.»[۶] تولیداتِ انبوه و خلاءِ اندیشیدن دو نکتهای است که فیلسوف معتقد است برای این جماعت مشروعیّت و مقبولیّت به همراه آورد.
دو مدخل اصیل برای فلسفه در دسترس است، یونان و آلمان. تاسیس جز از طریق بازگشت به این دو مبنا و اجتهادِ ذیل آنها ممکن نیست؛ این که کدامیک از این دو مبنا در حضورِ جماعت «خوداندیش» در ایران، آیندۀ وضعیّت آگاهی ما را توضیح دهند، فعلا قابل پیشبینی نیست.
منابع و ارجاعات:
*دانشجوی ارشدعلوم سیاسی دانشگاه خوارزمی تهران
[۱] Beantwortung der Frage: Was ist Aufkläng?
[۲] Immanuel Kant, Grundlegung zur Metaphysik der Sitten. P.4
[۳] کانت، پاسخ به پرسش روشنگری چیست؟ ترجمۀ سیروس آرین پور، تهران موسسۀ انتشارات پگاه، ۱۳۷۶، ترجمه از متن آلمانی، صفحۀ ۱
[۴] Reine Philosophie in allen ihren Teilen nicht ihren besondern Mann erheische, und es um das Ganze des gelehrten Gewerbes nicht besser stehen würde, wenn die, so das Empirische mit dem Rationalen, dem Geschmacke des Publikums gemäß, nach allerlei ihnen selbst unbekannten Verhältnissen gemischt, zu verkaufen gewohnt sind, die sich Selbstdenker, andere aber, die den bloß rationalen Teil zubereiten, Grübler nennen, gewarnt würden, nicht zwei Geschäfte zugleich zu treiben, die in der Art, sie zu behandeln, gar sehr verschieden sind, zu deren jedem vielleicht ein besonderes Talent erfodert wird, und deren Verbindung in einer Person nur Stümper hervorbringt.
ترجمه و ارجاع برگرفته شده از درسگفتار کانت، برگزار شده توسط کانال تلگرامی حقیقت، مدرّس: هومن قاسمی، جلسۀ هفتم، بهار ۱۴۰۰
[۵] برگرفته شده از سخنرانی علیرضا سیّداحمدیان با عنوانِ “نسبت شیوۀ اندیشیدن روشنفکرانه با عقل سلیم، در جلسۀ بررسی و نقد کتاب “روشنفکری: آگاهی کاذب و ایده ئولوژی”
]۶] G. W. F. Hegel. “Wie der gemeine Menschenverstand die Philosophie nehme,” in: Kritisches Journal der Philosophie, Ersten Bandes erstes Stück; Differenz des Fichteschen und Schellingschen Systems der Philosophie. in: Jenaer kritische Schriften. Hamburg, Felix Meiner Verlag.
2 پاسخ
درود یاران جان
به قول شاعر” جای آن است که خون موج زنددر دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش”
تهی دستان فکری چون دباغ ها خویش را فیل خیلی سوف
می پندارد چیزکی در چنته دارد. های وهوی به راه افتاده ایشان
باعث گردید کی آزموزده را دگر بار بیازمایم . بدانجای رسیدم که
دراثبات کذایی می فرمایند (چون بدین جای رسیدیم همه چیز
خودش اثبات است و دلیل ) مانند آن است که کسی دو دوتا را
هشت گوید ودر اثباتش خود هشت را دلیل درستی محاسبه
آورد .البته کسان دیگری هم چون ملا صدرا هم هر کجا که میماند
به مشیت الهی و مشابهات آن چنگ می زند ونمی فرمایند اگر
قرار براین است هر چیز درست وغلط را میتوان به همان مشیت
الصاق واثبات کرد.
ایکاش مثال یا مثالهایی هم ضمیمه میکردین تا ایضاح مفهومی مضاعف میشد.
دیدگاهها بستهاند.